گناهان همچون اسبهاى سرکشند!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 01
بخش دوّمبخش سوّم

در ادامه بحث گذشته که پیرامون وضع بحرانى بعد از بیعت امام که به منزله انقلاب جدیدى در عالم اسلام بود سخن مى گفت و هشدار مى داد، در این فراز به نکته بسیار مهمّى ضمن بیان یک تشبیه زیبا اشاره مى کند که اگر مردم آن را به کار بندند مى توانند از آلودگیها و انحرافات مصون بمانند و در بیراهه ها سرگردان نشوند و به سر منزل مقصود برسند و آن این که گناه را در آغاز امر باید کنترل کرد و از حوزه آن دور شد، چرا که وقتى انسان در آن گرفتار شود گناهان و خطاهاى دیگر، زنجیروار او را به سوى خود مى کشند و زمام اختیار را از کف او بیرون مى برند و در درّه هاى هولناک بدبختى فرو مى افکنند.

مى فرماید: «آگاه باشید! گناهان و خطاها اسبهاى سرکشى هستند که اهلش را بر آنها سوار مى کنند و لجامهاى آنها برگرفته مى شود و سرانجام آنان را در دوزخ سرنگون مى کنند!» (اَلا وَ اِنَّ الْخَطایا خَیْلٌ شُمُسٌ(1) حُمِلَ عَلَیْها اَهْلُها، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النّارِ).

چه تشبیه زیبایى، سوار شدن بر اسبهاى چموش ذاتاً خطرناک است و اگر فاقد لجام و افسار باشد بسیار خطرناکتر و هرگاه این کار در سرزمینى داراى پرتگاه هاى هولناکى باشد، باز هم خطر بیشتر است.

گناه در واقع چنین است، ارتکاب یک گناه انسان را بى اختیار به گناه دیگر و آن نیز به گناه دیگر مى کشاند، فى المثل کسى مرتکب خیانتى مى شود و آن را کتمان مى کند; مورد بازخواست قرار مى گیرد; دروغهاى متعدّدى براى پوشاندن خیانت خود مى گوید و سوگندهاى غلاظ و شداد دروغین، مى خورد و یا افراد دیگرى را متّهم مى سازد و هنگامى که مى بیند رسوا مى شود، ممکن است دست به خون کسانى که اطّلاعاتى از آن دارند، آلوده کند تا اسرار او فاش نشود و همچنین گناهان دیگر یکى پس از دیگرى به سراغ او مى آید چرا که همچون مرکب چموش لجام گسیخته است.

سپس مى افزاید: «آگاه باشید! تقوا و پرهیزکارى و اعمال صالح مانند مرکب راهوار و رام و سریع السّیر مى باشد که اهلش را بر آن سوار مى کنند و زمام آن را به دستشان مى سپارند (و در جاده اصلى با اطمینان خاطر و آرامش و سلامت به پیش مى روند) و آنها را به سر منزل مقصود و سعادت بهشت جاویدان، مى رساند» (اَلا وَ اِنَّ التَّقْوى مَطایا ذُلُلٌ(2)، حُمِلَ عَلَیْها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَّتَها، فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ).

آرى اعمال صالح زنجیروار یکدیگر را تعقیب مى کنند. یک کار نیک، سبب کار نیک دیگر و آن هم به نوبه خود سبب اعمال صالح دیگر مى شود، مثلا ،هنگامى که کسى فرزند خود را خوب تربیت کند او هم منشأ خیرات و برکات مى شود و در دوستان و اطرافیان خود اثر مى گذارد آنها هم وسیله انجام کارهاى خیر دیگرى مى شوند و به همین ترتیب جامعه رو به صلاح و سعادت پیش مى رود.

قابل توجّه این که امام(علیه السلام) در مورد گناهان «خَیْل شُمس; اسب هاى سرکش» را به کار برده است و در مورد تقوا «مَطایا ذُلُل; مرکب هاى رام» را ذکر فرموده و این نکته دقیقى دارد; چرا که «خیل» در اصل از ماده «خیال» است و به افراد مغرور و متکبّر که گرفتار خیالاتند «مُخْتال» گفته مى شود و اسب را از آن جهت «خیل» گفته اند که غالباً سبب غرور و مباهات سوارکارش مى شود. 

به عکس، «مطایا» جمع «مطیة» از مادۀ «مطو» (بر وزن عطف) به معنی جدیّت و نجات در سیر است؛ بنابر این «مطیّه» مرکب راهوار و سریع السیری است که در مسیر مستقیم به طرف مقصد پیش می رود، سرکشی نمی کند و انسان را به بیراهه نمی کشاند و از این جا اوج فصاحت امام(ع) در گفته هایش روشن می شود که حتّی کلمات و تعبیرات کوچک را نیز حساب شده بر می گزیند.

سپس امام(علیه السلام) هشدار دیگرى در مورد آزمایشهاى الهى که در حکومت او و در تمام طول زندگى در پیش دارند مى دهد; و بحث گذشته را پیرامون امتحان و مرکبهاى تقوا و گناه، به وسیله آن تکمیل مى کند، مى فرماید: «همیشه حق و باطلى وجود دارد و براى هر کدام اهل و طرفدارانى است» (حَقّ وَ باطِل، وِ لِکُلٍّ اَهْل).

آرى صحنه زندگى بشر از روز نخستین آفرینش میدان جولان این دو گروه بوده است و داستان مبارزه آنها با یکدیگر چنان طولانى است که تمام طول تاریخ را فرا مى گیرد و سخن در این رابطه بسیار است; ولى امام(علیه السلام) از میان همه آنها انگشت روى یک نکته گذارده، مى افزاید: «اگر باطل حکومت کند جاى تعجّب نیست، از دیر زمانى چنین بوده است!» (فَلَئِنْ اَمِرَ الْباطِلُ لَقَدیماً فَعَل).

«و اگر حق و پیروانش کم باشند (نگران نباشید) چه بسا افزوده گردند و بر لشکر باطل پیروز شوند!» (وَلَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّما وَ لَعَلَّ).

داستان «حق و باطل» و مبارزه این دو با یکدیگر در طول تاریخ انسانى و ابزار این مبارزه و نتایج آن، داستان بسیار دامنه دارى است که در شرح خطبه هاى دیگر که تناسب بیشترى با این موضوع دارد به خواست خدا خواهد آمد. آنچه در این جا لازم است بر آن تکیه شود و نظر مولا امیرمؤمنان على(علیه السلام) در این عبارت نیز متوجّه آن است، این است که نه کثرت طرفداران باطل باید انسان را به وحشت بیندازد و نه کمى طرفداران حق او را مأیوس کند; چرا که غالباً در طول تاریخ حامیان باطل فزونى داشته اند و بسیار شده که گروه اندک طرفداران حق بر انبوه حامیان باطل پیروز شده اند; همان گونه که قرآن از زبان پیروان «طالوت»، فرمانده لشکر بنى اسرائیل، مى گوید: «کَمْ مِنْ فِئَة قَلیلَة غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِاِذْنِ اللهِ; چه بسیار گروه هاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروه هاى عظیمى پیروز شدند»!(3)

همین معنا در قالب دیگرى در آیه دیگر به روشنى بیان شده است، مى فرماید: «قُلْ لا یَسْتَوِى الْخَبیثُ وَ الطَّیِبُ وَ لَوْ اَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ; بگو (هیچ گاه) ناپاک و پاک مساوى نیستند، هر چند فزونى ناپاکها تو را به شگفتى اندازد»!(4)

همین معنا در خطبه هاى دیگر نهج البلاغه با صراحت تمام نیز آمده است; چنان که در خطبه 201 مى خوانیم: «اَیُّهَا النّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا فی طَریقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِهِ; اى مردم در طریق هدایت (و حق و حقیقت) از کمى نفرات هرگز وحشت نکنید»!

ولى باید توجّه داشت که این فزونى نفرات نه دلیل حقّانیّت است و نه پیروزى و نجات; بلکه در منطق قرآن و احادیث اسلامى و منطق صاحبنظران، مدار بر کیفیّت است نه کمیّت و به همین دلیل حکومتهاى باطل که از میان مى روند همه آثارشان محو مى شود و جز نام ننگینى از آنها باقى نمى ماند; ولى برکات و آثارى که از حکومتهاى حق و انبیا و اولیاء الله باقى مانده تا پایان جهان برقرار است.

در هر حال صحنه مبارزه حق و باطل و فزونى لشکر باطل در واقع یک آزمون الهى است که افراد حق طلب و حق جو در این میان شناخته شوند. آنها که همرنگ جماعتهاى باطل نمى شوند و نان را به نرخ روز نمى خورند و روح تقوا و پرهیزگارى آنها را به سوى حق مى برد ـ هرچند حق در اقلیّت باشد ـ و این داستان مفصّلى دارد که بازهم به آن خواهیم رسید.

دوّمین نکته اى که امام(علیه السلام) در این جا بر آن تأکید مى فرماید آن است که در جمله کوتاه آخر این فراز آمده، مى گوید: «(فرصتها را از دست ندهید چه این که) کمتر مى شود چیزى پشت کند و بار دیگر باز گردد!» (وَلَقَلَّما اَدْبَرَ شَىْء فَاَقْبَل).

البتّه اعتقاد همه مسلمانان اعمّ از شیعیان و غیر آنها بر این است که سرانجام با ظهور مهدى(عج) لشکر حق پیروز مى گردد و باطل براى همیشه منزوى مى شود و حکومت عدل الهى سراسر جهان را فرا خواهد گرفت.

مطابق بعضى از روایات در ذیل همین خطبه جمله اى از امام صادق(علیه السلام) از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «وَ بِنا فُتِحَ لابِکُمْ وَ مِنّا نُحْتَمُ لابِکُمْ; برنامه حکومت حق با ما آغاز شد (اشاره به عصر پیامبر است) و با ما پایان مى گیرد نه با شما (اشاره به ظهور حضرت مهدى(عج) است)!».

«ابن ابى الحدید» پس از ذکر این جمله با صراحت مى گوید: غالب محدّثان معتقدند که حضرت مهدى(عج) که در این حدیث به او اشاره شده در آخر الزّمان ظهور مى کند و از فرزندان فاطمه مى باشد و یاران ما (معتزله) آن را انکار نمى کنند.(5)

به هر حال جمله بالا اشاره به این است که فرصتها را از دست ندهید و اکنون که همه چیز براى اجراى عدالت و حکومت حق در جامعه اسلامى فراهم شده در دام وسوسه هاى «شیاطین جن و انس» گرفتار نشوید! و از توطئه هاى خودکامگانى که منافع نامشروعشان به خطر افتاده بر حذر باشید! چرا که اگر این فرصتها از دست برود بازگشتش به آسانى ممکن نیست! و تاریخ زندگى امام(علیه السلام) هم نشان مى دهد که چنین شد که مردم عصر او از این هشدار پند کافى نگرفتند; فرصتها را از دست دادند; آن روز که لشکر شام در آستانه شکست کامل قرار داشت فریب نیرنگ «عمر و عاص» را خوردند که سرانجام به حکومت «بنى امیّه» و «بنى مروان»، حکومت سیاه و تاریکى که در تاریخ کم نظیر بود، منتهى شد و «حجّاج ها» دمار از روزگار آنها برآوردند.

* * *

در این جا به توضیحى از «سیّدرضى» برخورد مى کنیم که اعجاب و شگفتى فوق العاده خود را از تعبیرات بسیار زیبا و پرمحتواى این خطبه آشکار مى کند و مى گوید: «در این سخن که نزدیکترین سخن به حقیقت فصاحت است، لطایفى نهفته که هیچ کس از سخن سنجان به پایه آن نمى رسد و بیش از آنچه که ما از آن به شگفتى فرو مى رویم، شگفتى از آن به تعجّب مى آید; بعلاوه در آن ریزه کارى هایى از فصاحت است که نه زبان قادر به شرح آن است و نه هیچ انسانى مى تواند به عمق آن برسد و نه آنچه من مى گویم را جز آنان که در فصاحت پیشگام و ریشه دارند، مى توانند درک کنند! (آرى) «وَ ما یَعْقِلُها اِلاَّ الْعالِمُونَ; جز دانشمندان آن را درک نمى کنند»!

* * *


1. «شُمُس» از ماده «شُموس و شِماس» (بر وزن فُتوح و کتاب) به معناى دگرگونى و ناپایدارى است و خورشید را از آن جهت «شمس» گویند که دائماً در برابر ما در حرکت است و «شُمس» که در عبارت بالا آمده جمع «شموس» به معناى مرکب یا انسان کج خُلق و سرکش و به اصطلاح چموش است.
2. «ذُلُل» جمع «ذَلُول» به معناى رام مى باشد.
3. سوره بقره، آیه 249.
4. سوره مائده، آیه 100.
5. شرح ابن ابى الحدید، ج 1، ص 281.

 

 

بخش دوّمبخش سوّم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma