1ـ فصاحت و بلاغت نهج البلاغه

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 01
سخنى درباره «نهج البلاغه» و گوینده آن2ـ محتواى ژرف و جامعیّت نهج البلاغه

در قسمت اوّل یعنى فصاحت و بلاغت نهج البلاغه سخن سرایان و ادبا و نویسندگانى را مى بینیم که عمیقاً تحت تأثیر زیبایى و شیرینى بیان و زیبایى تعبیرات و فنون ظریف بلاغت و ریزه کارى هاى دقیق فصاحت واقع شده اند و هر یک در این زمینه سخنى دارند الهام بخش و نشاط آفرین، از جمله:

1ـ قبل از هر کس به سراغ گردآورنده نهج البلاغه که خود از قهرمانان میدان فصاحت و بلاغت بود و گوى سبقت را در این میان از بسیارى از فصحا و بلغاى عرب برده و سالیان درازى از عمر خود را صرف جمع آورى نهج البلاغه کرده است مى رویم، همان مردى که به گفته دکتر «زکى مبارک» نویسنده معروف مصرى در کتاب «عبقریة الشریف الرّضى» «هرگاه به نثر او نگاه مى کنیم عالمى را مى بینیم که نثر علمى او گواهى مى دهد که از بزرگان ادباست... و هنگامى که به شعر او مى نگریم شاعرى چیره دست با ذوقى مطبوع مشاهده مى کنیم و مهارت در این دو میدان در کمتر کسى دیده مى شود، افسوس که تمام آثار شریف رضى امروز در دست نیست و اگر بود مى گفتیم او جایگاه منحصر به فرد در میان بزرگان مؤلّفان دارد».(1)

به هر حال شریف رضى در مقدّمه زیباى نهج البلاغه چنین مى گوید: «کانَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ(علیه السلام)مَشْرِعَ الْفَصاحَةِ وَ مَوْرِدَها وَ مَنْشَأ الْبلاغَةِ وَ مَوْلِدَها وَ مِنْهُ ظَهَرَ مَکْنُونُها وَ عَنْهُ اُخِذَتْ قوانینُها وَ عَلى أمْثِلَتِهِ حَذا کُلُّ قائِل خَطیب وَ بِکلامِهِ اسْتَعانَ کُلُّ واعِظ بَلیغ وَ مَعَ ذلِکَ فَقَدْ سَبَقَ وَ قَصَّرُوا وَقَدْ تَقَدَّمَ وَ خُّروا; امیرالمؤمنین(علیه السلام) سرچشمه فصاحت و منشأ بلاغت و زادگاه آن است و از او اسرار بلاغت آشکار گشت و قوانین و دستورات آن از وى گرفته شد بر شیوه او هر خطیب توانایى راه یافت و به گفتار او هر خطیب توانایى یارى جُست و با این حال او در این میدان پیش رفت و دیگران فرو ماندند او تقدّم یافت و دیگران عقب ماندند».

سپس در تفسیر این سخن مى افزاید: «لاَنَّ کَلامَهُ(علیه السلام) الکَلامُ الَّذی عَلَیْهِ مَسْحَة مِنَ
الْعِلْمِ الإلهیّ وَ فیهِ عَبْقَة مِنَ الْکَلامِ النَبویّ;
زیرا در کلام او نشانه هایى از علم خداست و عطر و بویى از سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله)».

2ـ سپس به سراغ یکى از شارحان معروف نهج البلاغه مى رویم، او که عمرى را در تفسیر سخنان على(علیه السلام) گذرانده و آگاهى فراوانى از دقایق و ظرافت هاى آن یافته و عاشقانه درباره على و نهج البلاغه اش سخن مى گوید یعنى عزّالدین عبدالحمید ابن ابى الحدید معتزلى که از دانشمندان معروف اهل سنّت قرن هفتم هجرى است.(2)

او در شرحى که بر نهج البلاغه نگاشته، بارها در این زمینه سخن گفته و در برابر فصاحت و بلاغت فوق العاده نهج البلاغه سر تعظیم فرود آورده است.

او در یکجا (ذیل خطبه 221) بعد از شرح بخشى از کلام على(علیه السلام) ـ درباره برزخ ـ مى گوید:

«وَ یَنْبَغى لَوِاجْتَمَعَ فُصَحاءُ الْعَرَبِ قاطِبَةً فى مَجْلِس وَ تُلِیَ عَلَیْهِمْ، اَنْ یَسْجُدُوا لَهُ کَمَا سَجَدَ الشُعَراءُ لِقَوْلِ عَدِیّ ابنِ الرُّقاعِ:

قَلَم أصابَ مِنَ الدَّواةِ مِدادَها... فَلَمّا قیلَ لَهُمْ فی ذلِکَ قالُوا إنّا نَعْرِفُ مَواضِعَ السُّجُودِ فی الشِّعْرِ کَما تَعْرِفُونَ مَواضِعَ السُّجُودِ فی الْقُرآنِ; اگر تمام فصحاى عرب در مجلس واحدى اجتماع کنند و این بخش از خطبه براى آنها خوانده شود سزاوار است براى آن سجده کنند، (همان گونه که روایت کرده اند) هنگامى که شعراى عرب شعر معروف «عَدِیّ بن الرقاع» (قلم أصاب...) را شنیدند براى آن سجده کردند چون که از علّت آن سؤال شد گفتند ما محل سجود در شعر را مى شناسیم آن گونه که شما محلّ سجود را در (آیات سجده) قرآن مى شناسید».(3)

در جایى دیگر هنگامى که به مقایسه اجمالى میان بخشى از کلام «مولا على»(علیه السلام) با سخنان معروف «ابن نباته»،(4) خطیب معروف قرن چهارم هجرى مى پردازد، مى گوید:

«فَلْیَتَامَّلْ اَهْلُ الْمَعْرِفَةِ بِعِلْمِ الْفَصاحَةِ وَ الْبیانِ هذَا الْکَلامَ بِعَیْنِ الاِنْصافِ یَعْلَمُوا أنَّ سَطْراً واحِداً مِنْ کَلامِ نَهْجِ الْبَلاغَةِ یُساوی ألْفَ سَطْر مِنْهُ بَل یَزیدُ وَ یُرْبی عَلى ذلِکَ; آگاهان به علم فصاحت و بلاغت اگر این گفتار على(علیه السلام) را با دیده انصاف بنگرند مى دانند که یک سطر از نهج البلاغه مساوى هزار سطر از سخنان معروف «ابن نباته» است بلکه بر آن فزونى مى گیرد و برترى مى جوید».(5)

باز در همین زمینه تعبیر عجیبى دارد، در آن جا که یکى از خطابه هاى «ابن نباته» را در زمینه جهاد که در اوج فصاحت است نقل مى کند که با جمله اى از کلمات «امیرمؤمنان» در خطبه جهاد آمیخته شده، «ما غُزِىَ قَوْم فی عُقْرِ دارِهِمْ إلاّ ذَلُّوا; هیچ قوم و ملّتى در درون خانه ها مورد هجوم دشمن واقع نشدند مگر این که ذلیل شدند».

(ابن ابى الحدید) مى گوید: «به این جمله بنگر و ببین چگونه از میان تمام خطبه ابن نباته فریاد مى کشد، فریاد فصاحت و بلاغت و به شنونده اش اعلام مى دارد که از معدنى غیر از معدن بقیه خطبه برخاسته و از خاستگاهى غیر از آن خاستگاه است. به خدا سوگند همین یک جمله چنان خطبه ابن نباته را آراسته و زینت بخشیده آن گونه که یک آیه از قرآن در لابه لاى یک خطبه معمولى درست همچون گوهرى درخشنده است که پیوسته نورافشانى مى کند و روى بقیه سخن روشنایى مى پاشد».(6)

سرانجام گفتار او را با سخنى که در مقدّمه کتابش بیان کرده پایان مى دهیم، مى گوید: «وَ امَّا الْفَصاحَةُ فَهُوَ(علیه السلام) اِمامُ الْفُصَحاءِ وَ سَیِّدُ الْبُلَغاءِ وَ فی کَلامِهِ قیلَ: دُونَ کَلامِ  الْخالِقِ وَ فَوْقَ کَلامِ الْمَخْلوقین وَ مِنْهُ تَعَلَّمَ النّاسُ الْخِطابَةَ وَ الْکِتابَةَ; و امّا فصاحت، او پیشواى فصیحان و سرور بلیغان است و لذا درباره کلام او گفته شده پایین تر از کلام خالق و برتر از کلام مخلوقین است و مردم از او راه و رسم خطابه و نوشتن را آموخته اند».(7)

«در بلاغت، فوق بلاغتهاست. قرآنى است که از مقام خود اندکى فرود آمده سخنى است که تمام زیباییهاى زبان عرب را در گذشته و آینده در خود جاى داده، تا آن جا که درباره گوینده آن گفته اند: سخنش پایین تر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است».(8)

4ـ «جاحظ» که از بزرگ ترین ادبا و نوابغ عرب است و در اوایل قرن سوّم هجرى مى زیسته، در کتاب معروف و مشهور خود «البیان و التبیین» کلماتى از امیرمؤمنان على(علیه السلام)را نقل کرده و به ستایش آن حضرت پرداخته است. از جمله هنگامى که در جلد اوّل کتاب خود به یکى از کلمات قصار آن حضرت رسید ـ جمله «قِیمَةُ کُلِّ امْرِء ما یُحْسِنُهُ; ارزش هر کس همان است که خوب مى داند و از عهده آن برمى آید»(9) ـ مى گوید: اگر در تمام این کتاب جز این جمله نبود کافى بود، بلکه بالاتر از حدّ کفایت; زیرا بهترین سخن آن است که مقدار کمش تو را از مقدار بسیار بى نیاز کند و مفهومش ظاهر و آشکار باشد، گویى خداوند جامه اى از جلالت و عظمت و پرده اى از نور حکمت بر آن پوشانده که هماهنگ با نیّت پاک و فکر بلند و تقواى بى نظیر گوینده اش مى باشد.

5ـ نویسنده کتاب «الطراز» (امیر یحیى علوى) در کتاب خود جمله اى از جاحظ نقل مى کند، مى گوید: «این مرد که یکّه تاز میدان فصاحت و بلاغت بود، در سخنى چنین گفته: هرگز کلامى بعد از کلام خدا و پیامبرش به گوش من نخورده، مگر این که با آن مقابله به مثل کرده ام، جز کلمات امیرالمؤمنین «کرّم الله وجهه» که من توان مبارزه با آن را هرگز در خود نیافتم; سخنانى همچون: «ما هَلَکَ امْرُء عَرَفَ قَدْرَهُ; کسى که ارزش وجود خود را بشناسد هرگز هلاک نمى شود»، «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبّهُ; آن کس که خویش را بشناسد پروردگارش را شناخته است»، «الْمَرءُ عَدُوّ ما جَهِلَ; انسان دشمن چیزى است که نمى داند» و «وَ اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَکُنْ نَظیرَهُ وَاحْسِنْ اِلى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ اَمیرَهُ وَ احْتَجْ اِلى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ اَسیرَهُ; از هر کس مى خواهى بى نیاز شو تا همانند او باشى و به هر کس مى خواهى نیکى کن تا امیر او باشى و به هر کس مى خواهى نیازمند باش تا اسیرش شوى»!

سپس مى افزاید: «به انصاف جاحظ در این گفتارش نگاه کن و این دلیلى ندارد جز این که بلاغت سخنان على(علیه السلام) پرده هاى گوش او را تکان داده و عقل او را به خاطر اعجاز و فصاحتش حیران ساخته، هنگامى که جاحظ با آن ید بیضایى که در بلاغت دارد چنین باشد تکلیف دیگران روشن است».(10)

بى جهت نیست که همین دانشمند زیدى (صاحب کتاب الطّراز) اظهار شگفتى مى کند از بزرگان علماى معانى و بیان که در طریق دستیابى به فصاحت و بلاغت بعد از کلام خدا و کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) تکیه بر دیوان هاى شعراى عرب و کلمات خطبا کرده اند و کلمات على(علیه السلام) را به دست فراموشى سپرده اند، در حالى که مى دانسته اند در بالاترین سطح فصاحت و بلاغت است و آنچه مى خواهند در آن موجود است استعاره، تمثیل، کنایه، مجازهاى زیبا و معانى دقیق همه در آن جمع است.(11)

6ـ «محمّد غزّالى» نویسنده معروف، در کتاب «نظرات فی القرآن» جمله اى از یازجى در سفارش به فرزندش نقل مى کند که عین عبارت این است: «اِذا شِئْتَ اَنْ تَفُوقَ اَقْرانَکَ فِى الْعِلْمِ و الاَدَبِ وَ صَناعَةِ الاِنشاءِ فَعَلَیْکَ بِحِفْظِ الْقُرآنِ وَ نَهْجِ البلاغَةِ; اگر مى خواهى از اقران و همطرازان در علم و ادب و نویسندگى برتر باشى در حفظ قرآن و نهج البلاغه بکوش».(12)

7ـ درست به همین دلیل «شهاب الدین آلوسى» مفسّر معروف ـ هنگامى که به نام نهج البلاغه مى رسد ـ مى گوید: «انتخاب این نام براى این کتاب، به خاطر آن است که مشتمل بر سخنانى است که انسان تصوّر مى کند برتر از کلام مخلوق و پایین تر از کلام خالق متعال است، سخنانى که به مرحله اعجاز نزدیک شده و ابداعات و ابتکاراتى در حقیقت و مجاز دارد».(13)

8ـ استاد «محمّد محیى الدین عبدالحمید» در توصیف نهج البلاغه چنین مى گوید:

«کتابى است که در درون خود چشمه هاى جوشان بلاغت و فنون آن را جاى داده و اسباب فصاحت را براى بینندگان فراهم ساخته و زمان چیدن میوه هاى شیرینش فرا رسیده، زیرا از سخنان فصیح ترین خلق خدا بعد از رسول الله تراوش کرده، کسى که قدرتش از همه بیشتر و منطقش قوى تر و تسلّطش بر لغات از همه فزون تر است، به طورى که هر گونه مى خواست آنها را به گردش درمى آورد، حکیمى که فنون حکمت از بیانش خارج مى شود، خطیبى که سحر بیانش دل ها را پر مى کند، عالم و دانشمندى که بر اثر همنشینى با پیامبر و کتابت وحى و دفاع از دین با شمشیر و زبان از طفولیتش چنان امکاناتى براى او فراهم شده که براى غیر او دست نداده است».(14)

9ـ یکى از شارحان معروف نهج البلاغه «شیخ محمّد عبده» پیشواى بزرگ اهل سنّت و نویسنده معروف عرب در مقدّمه کتابش بعد از آن که اعتراف مى کند که تصادفاً از وجود این کتاب شریف یعنى نهج البلاغه آگاهى یافت! ـ که این خود نکته بسیار قابل تأمّلى است ـ مطالب بسیار بلندى درباره نهج البلاغه مى گوید، از جمله این که:

«هنگامى که بعضى از صفحات نهج البلاغه را از نظر گذراندم و در بخشى از عباراتش از مواضع مختلف دقّت کردم و موضوعات گوناگونى را مورد توجّه قرار دادم، در نظرم چنین مجسّم شد که گویى در این کتاب، جنگ هاى عظیم و نبردهاى سنگینى برپاست، حکومت در دست بلاغت و قدرت در اختیار فصاحت است و اوهام و پندارها بى ارزشند سپاه خطابه و لشکرهاى فصاحت، در صفوف منظّم بر اوهام هجوم آورده و با سلاح دلایل قوى بر وسوسه ها حملهور شده اند.

قدرت باطل را در همه جا مى شکنند و شک و تردید را در هم مى کوبند و فتنه هاى اوهام را خاموش مى سازند و دیدم حاکم و فرمانده آن دولت و یکّه تاز آن صولت و پرچمدار پیروز آن «امیرمؤمنان على بن ابى طالب» است.(15)

10ـ «سبط بن جوزى» که خود یکى از خطبا و مورّخان و مفسّران معروف اهل سنّت است در «تذکرة الخواص» جمله کوتاه و جالبى دارد مى گوید:

«وَ قَدْ جَمَعَ اللهُ لَهُ بَیْنَ الْحَلاوَةِ وَ المَلاحَةِ و الطَّلاوَةِ وَ الْفَصاحَةِ لَمْ یَسْقُطْ مِنْهُ کَلَمَة وَلا بارَتْ لَهُ حُجَّة، اَعْجَزَالنّاطِقینَ وَ حازَ قَصَبَ السَّبْقِ فِى السّابِقینَ اَلْفاظ یُشْرِقُ عَلَیْها نُورُ النُّبُوَّةِ وَ یُحیِّرُ الاَفْهامَ وَ الاَلْبابَ; خداوند امتیازات حلاوت و ملاحت و زیبایى و فصاحت را در وجود على(علیه السلام) جمع کرده، کلمه اى از او ساقط نشده و حجّت و برهانى از دست نرفته است; تمام سخن گویان را ناتوان ساخته و گوى سبقت را از همگان ربوده است; کلماتى که نور نبوّت بر آن تابیده و افکار و عقول را حیران ساخته است».(16)

11 و 12 ـ این بخش را با دو سخن از دو دانشمند معروف مسیحى پایان مى دهیم:

«میخائیل نعیمة» نویسنده مسیحى و متفکّر معروف عرب زبان چنین مى گوید:

«اگر على تنها براى اسلام بود چرا باید یک نفر مسیحى در سال 1956 (م) به شرح زندگى او و تفحّص و دقّت در وقایع آن بپردازد (اشاره به جورج جرداق نویسنده مسیحى لبنانى و مؤلّف کتاب الامام على صوت العدالة الانسانیة) و مانند شاعرى شیفته، آن قضایاى دلفریب و حکایات نغز و دلاوریهاى شگفت انگیز را به سرودهاى شاعرانه تغنّى کند; پهلوانى امام نه تنها در میدان حرب بود بلکه در روشن بینى و پاکدلى، بلاغت، سحر بیان، اخلاق فاضله، شور ایمان، بلندى همّت، یارى ستمدیدگان و ناامیدان و متابعت حق و راستى و بالجمله در همه صفات حسنه پهلوان بود».(17)

در جاى دیگر از مقدّمه اش مى گوید:

«این نابغه عرب آنچه اندیشید و گفت و عمل کرد ـ بین خود و خدا ـ چیزهایى است که هیچ گوشى نشنیده و هیچ چشمى ندیده است و بسیار بسیار بیش از آن است که مورّخ بتواند به دست و زبان و قلم بیان کند; بدین جهت هر صورتى که ما رسم کنیم، صورتى ناقص و کم ارزش است».(18)


1. کتاب عبقریّة الشریف الرّضى، ص 205، 206 و 209 (با تلخیص).
2. او کتاب خود را در 20 جلد نگاشته و به گفته خودش، تألیف آن کمى کمتر از 5 سال، درست به اندازه دوران خلافت على(علیه السلام) به طول انجامیده است.
3. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 153.
4. نام او ابویحیى عبدالرحیم بن محمّدبن اسماعیل بن نباته است که در سال 374 وفات یافت.
5. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 7، ص 214.
6. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 84 .
7. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 24.
8. صوت العدالة الانسانیة، ج 1، ص 47.
9. نهج البلاغه، قصار الحکم، شماره 81.
10. الطراز، ج 1، ص 165 ـ 168.
11. الطراز،ج 1، ص 165 ـ 168.
12. نظرات فى القرآن، ص 154، طبق نقل نهج البلاغه، ج 1، ص 91.
13. از کتاب «الجریدة الغیبیة» به نقل از مصادر نهج البلاغه، ج 1.
14 مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 96.
15. شرح نهج البلاغه محمّد عبده، ص 9 و 10 (با کمى ترجمه آزاد).
16. تذکرة الخواص، باب 6، ص 128.
17. ترجمه و انتقاد از کتاب «الامام على نداى عدالت انسانیّت»، ص 2.
18. همان مدرک، ص 3.

 

سخنى درباره «نهج البلاغه» و گوینده آن2ـ محتواى ژرف و جامعیّت نهج البلاغه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma