بعضى ایراد مى کنند و مى گویند جامعه بشرى در حال دگرگونى است و هر زمان مسائل تازه اى مطرح شود; چگونه قرآن مجید که داراى احکام ثابت و غیر متغیّرى است، بر جامعه انسانى که دائماً در حال تغییر و تحوّل است تطبیق مى کند؟ و چگونه مى تواند پاسخگوى مسائل مستحدثه باشد؟
پاسخ به این سؤال با توجّه به یک نکته روشن مى شود و آن این که: در قرآن مجید دو گونه احکام وجود دارد: احکام جزیى و احکام کلّى، احکام جزیى مانند احکامى است که براى عبادات ذکر شده، طرز وضو و غسل و تیمّم و یا مسائلى همچون قبله و عدد نمازها و مانند آن.
منظور از مسائل کلّى، قواعد عامّى است که در قرآن مجید وارد شده و شمول بسیار وسیع و گسترده اى دارد; مانند قاعده «وجوب وفادارى نسبت به هرگونه عقد و پیمان» (اَوْفُوا بِالْعُقُودِ(1)) و قاعده «لا حَرَجَ» (وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدّینِ مِنْ حَرَجَ(2)) و قاعده «لاضَرَرَ» که از بعضى از آیات قرآن استفاده مى شود و امثال آن، که پاسخگوى نیازهاى انسانى در مسائل حقوقى و غیره مى باشد و اگر اصول و قواعد کلّى که از کلمات معصومین استفاده مى شود و اعتبار و حجّیت آن با قرآن مجید ثابت شده، بر آن بیفزاییم مسأله روشنتر مى شود.
به تعبیر دیگر: موضوعات دائماً در تغییرند و اصول کلّى ثابتند، دگرگونى موضوعات سبب مى شود که موضوع از تحت حکمى خارج شده و تحت حکم دیگرى قرار گیرد، به همین دلیل امروز ما مى توانیم تمام مسائل مستحدثه را که ذکرى از آنها در کتاب و سنّت به طور خصوص نیامده، از آن قواعد کلیّه استنباط کنیم و در کتابهاى مسائل مستحدثه بنویسم، و بهترین دلیل بر امکان چیزى وقوع آن است.
شرح بیشتر درباره این موضوع را در کتبى که به عنوان مسائل مستحدثه نوشته شده است جستجو کنید.