ویژگى هاى قرآن

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 01
بخش چهاردهم1ـ جامعیّت قرآن

در خطبه هاى نهج البلاغه، مکرر درباره اهمیّت و عظمت قرآن بحث شده است و هر یک از این سخنان ناظر به مطلبى مى باشد. در این جا مولا على(علیه السلام)بحث جامعى درباره جامعیّت قرآن مطرح فرموده است، زیرا هدف اصلى امام(علیه السلام) این بوده که این نکته را بیان کند که اگر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)از میان مسلمانان رفته، کتاب جامعى در میان آنان به یادگار گذارده که برنامه زندگى معنوى و مادّى، فردى و اجتماعى آنها را در تمام جهات تنظیم و تبیین مى کند.

نخست مى فرماید: «او کتاب پروردگارتان (قرآن) را در میان شما به یادگار گذاشت» (کِتابَ رَبِّکُمْ فیکُمْ).(1)

سپس به چهار نکته در مورد جامعیّت قرآن و ویژگیهاى آن اشاره مى فرماید:

«حلال و حرام الهى و واجبات و مستحبّاتش را روشن و آشکار کرده بود» (مُبَیِّناً حَلالَهُ وَ حَرامَهُ و فَرائِضَهُ وَ فَضائِلَهُ).

در این جمله اشاره به احکام پنجگانه معروف شده است، فرایض اشاره به واجبات، فضایل اشاره به مستحبّات، حرام اشاره به محرّمات و حلال، مباحات و مکروهات را شامل مى شود.(2)

«ناسخ و منسوخ آن را نیز بیان کرده است» (وَ ناسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ).

منظور از ناسخ و منسوخ، احکام جدیدى است که نازل مى شود و احکام قدیم را از بین مى برد و این تنها در عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) واقع شد که درهاى وحى باز بود و دگرگونى در احکام امکان داشت. پاره اى از احکام گرچه در ظاهر به صورت حکم مطلق بود ولى در باطن، مقیّد و مخصوص وقت معیّنى بود و پس از پایان آن وقت، حکم نیز پایان یافت و حکم جدید که به آن ناسخ گفته مى شود نازل گشت. مانند دستورى که به مسلمانان در مورد دادن صدقه قبل از نجوا و گفتگوهاى درگوشى با پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) داده شده بود: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَىْ نَجْویکُمْ صَدَقَةً; اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که مى خواهید با پیامبر نجوا کنید پیش از نجوا، صدقه اى در راه خدا بدهید».(3)

این آزمونى بود براى مسلمانان که جز یک نفر ـ امیرمؤمنان على(علیه السلام) ـ به آن عمل نکرد و به زودى آیه ناسخ نازل شد و فرمود: «اَءَشْفَقْتُمْ اَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَىْ نَجْویکُمْ صَدقات فَاِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللهُ عَلَیْکُمْ فَاَقیمُوا الصَّلاةَ وَ اتُوا الزَّکوةَ وَ اَطیعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ وَ اللهُ خَبیر بِما تَعْمَلُونَ; آیا ترسیدید فقیر شوید که از دادن صدقات، پیش از نجوا خوددارى کردید، اکنون که این کار را نکردید و خداوند توبه شما را پذیرفت نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید و خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید و (بدانید) خداوند از آنچه انجام مى دهید باخبر است».(4)

«مباح و ممنوع آن را نیز روشن ساختیم» (وَرُخَصَهُ وَ عَزائِمَهُ).

این تعبیر ممکن است اشاره به همان باشد که در علم اصول و فقه امروز معروف است که هرگاه واجب یا حرامى برداشته شد گاه تبدیل به اباحه مى شود «وَ اِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا; هنگامى که از احرام بیرون آمدید، صید کنید».(5) مسلّم است که صید کردن پس از خروج از احرام، واجب نیست، بلکه مباح است و گاه تبدیل به حکم ضدّ آن مانند: «وَ اِذا ضَرَبْتُمْ فِى الاَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناح اَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ; هنگامى که مسافرت کردید، گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید».(6)

معلوم است که نماز قصر در سفر واجب است نه مُباح. اوّلى را رخصت مى گویند به خاطر آن که طرفین عمل جایز است و دوّمى را عزیمت، به خاطر این که باید عزم خود را جزم کرد که عمل انجام گیرد.

این احتمال نیز در تفسیر این دو واژه داده شده که منظور از رخص، احکام واجب یا حرامى است که در بعضى از موارد استثنا شده، مانند: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْر باع وَلا عاد فَلا اِثْمَ عَلَیْهِ; کسى که مجبور شود در حالى که ستمگر و متجاوز نباشد، گناهى بر او نیست (و مى تواند براى حفظ جان خود از گوشتهاى حرام بخورد)».(7)

«عزائم» احکامى است که هیچ گونه استثنایى در آن نیست، مانند: «وَ اعْبُدوا اللهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً; خدا را پرستش کنید و هیچ چیز را شریک خدا قرار ندهید».(8)

«و خاصّ و عام آن را توضیح داده است» (وَ خاصَّهُ وَ عامَّهُ).

«خاص» احکامى است که همه مسلمین را شامل نمى شود مانند حکم حج که مخصوص افراد مستطیع است «وَ للهِِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلا»(9) و «عام» مانند دستور نماز است که همه را شامل مى گردد: «وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ».

این احتمال نیز داده شده که منظور از خاص، آیاتى است که ظاهر آن عمومیّت دارد ولى منظور از آن، مورد خاصّى است، مانند آیه ولایت: «اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةِ وَهُمْ راکِعُونَ; سرپرست و ولىّ شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همانها که نماز را برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند».(10) و مى دانیم که این آیه، تنها یک مصداق بیشتر نداشت و آن امیرمؤمنان على(علیه السلام) بود.

ولى عام، آیاتى است که عمومیّت دارد و همگان را شامل مى شود مانند: «السّارِقُ وَ السّارِقَهُ فَاقْطَعُوا اَیْدِیَهُما; دست مرد و زن دزد را ببرید»!(11)

5ـ «و پندها و مثل هایش را تببین کرده است» (وَ عِبَرَهُ وَ اَمْثالهُ).

«عبر» از مادّه «عبرت» از ریشه «عبور» گرفته شده، به همین دلیل هنگامى که انسان حادثه اى را مى بیند و از آن عبور کرده و مصداقهاى دیگرى را در نظر مى گیرد به آن عبرت گفته مى شود و قرآن مجید پر است از تواریخ انبیا و اقوام پیشین که به عنوان درس عبرت بیان شده و جاى جاى آنها آموزنده و پرمعناست.

«امثال» مى تواند اشاره به مثلهایى باشد که در قرآن مجید آمده و آن نیز فراوان است، مانند: «اَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلا کَلِمَةَ طَیِّبَةً کَشَجَرَة طَیِّبَة; آیا ندیدى چگونه خداوند مثالى براى سخن پاک گفته است و آن را تشبیه به درخت پاک و پاکیزه اى مى کند (که پربار و پرثمر است)؟(12) و مى تواند اشاره به افراد و اشخاصى بوده باشد که شرح حال آنها به عنوان یک مثال و یک الگو در قرآن آمده، مانند: «ضَرَبَ اللهُ مَثَلا لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَاَةَ فِرْعَوْنَ اِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَکَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنى مِنَ الْقَومِ الظّالِمینَ; خداوند مثلى براى مؤمنان زده، به همسر فرعون در آن هنگام که گفت: پروردگارا خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و عمل او نجات ده و مرا از قوم ظالم، رهایى بخش».(13)

«و مطلق و مقیّد آن را روشن ساخته است» (وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ).

«مطلق» احکامى است که بدون قید و شرط بیان شده، مانند: «اَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ; خداوند خرید و فروش را حلال کرده»(14) و «مقیّد» حکمى است که با با قید و شرطى بیان شده، مانند: «تِجارَةً عَنْ تَراض مِنْکُمْ; تجارتى که از روى رضایت شما بوده باشد».(15)

روشن است که جمع میان مطلق و مقیّد ایجاب مى کند که مطلق را به وسیله مقیّد، تقیید کنیم و در مثال بالا تنها معامله اى را صحیح بدانیم که مورد تراضى طرفین باشد. و نیز مطلق مى تواند اشاره به احکامى باشد که بدون قید و شرط آمده و مقیّد احکام دیگرى که با قید و شرط آمده، مانند کفّاره قسم که در آن آمده است: «اَوْ تَحْریرُ رَقَبَة; یا آزاد کردن یک برده»(16) در حالى که درباره کفّاره قتل خطأ مى خوانیم: «فَتَحْریرُ رَقَبَة مُؤمِنَة; آزاد کردن یک بنده باایمان».(17)

7ـ و نیز «محکم و متشابه آن را معیّن فرموده» (وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ).

«محکم» اشاره به آیاتى است که دلالت آن کاملا روشن است مانند: «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَد; بگو اوست خداى یکتا» و متشابه، آیاتى است که در ابتداى نظر نوعى ابهام و پیچیدگى دارد هر چند به کمک آیات دیگر قرآن تبیین مى شود، مانند: «اِلى رَبِّها ناظِرَة; چشمها در آن روز به پروردگارش مى نگرد».(18)

8ـ ویژگى دیگر این که: «مجملات قرآن با بیان رسول الله تفسیر شده و غوامض آن با سخنانش تبیین گشته است» (مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ وَ مُبَیِّناً غَوامِضَهُ).

«مجمل» مانند آیاتى است که دستور به نماز مى دهد و رکعات و ارکان آن را تفسیر نمى کند امّا پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آنها را شرح مى دهد و «غوامض» مانند حروف مقطعه قرآن است که در احادیث اسلامى تبیین شده است.

فرق میان غوامض و متشابهات شاید در این باشد که متشابهات داراى معنا و مفاهیمى در ابتداى نظر مى باشد ولى غوامض، تعبیراتى است که در بدو نظر کاملا مبهم است مانند مثالى که در بالا ذکر شد.

9ـ این در حالى است که «پاره اى از حقایق قرآن، پیمان معرفتش از همه گرفته شده و هیچ کس در جهل به آن معذور نیست و بعضى دیگر، بندگان موظّف به آگاهى از آن نیستند» (بَیْنَ مَأخُوذ میثاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّع عَلَى الْعِبادِ فى جَهْلِهِ).

اوّلى مانند آیات توحید و صفات خداست که همه مؤمنان باید از آن باخبر باشند و دوّمى مانند کنه ذات پروردگار است که هیچ کس را به آن راهى نیست و نیز مانند اصل معاد و رستاخیز است که همه باید بدان معتقد باشند و از آن باخبر، در حالى که آگاهى بر جزئیات مربوط به بهشت و دوزخ، ضرورتى ندارد.

10ـ در حالى است که «قسمتى از احکام آن براى زمان محدودى الزام شده و نسخ آن در سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) معلوم گشته است» (وَ بَیْنَ مُثْبَت فِى الْکِتابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُوم فِى السُّنَّةِ نَسْخُهُ».

 

مانند مجازات زناى محصنه که در قرآن به عنوان حبس ابد ذکر شده است (سوره نساء، آیه 15) و مى دانیم که بعداً با احادیثى که درباره رجم وارد شده است این حکم نسخ شده است.

11ـ «احکامى که در سنّت، عمل به آن واجب است ولى در قرآن مجید، ترک آن اجازه داده شده» و به این ترتیب، سنّت با آیات، نسخ شده است (وَ واجِب فِى السُّنَّةِ اَخْذُهُ وَ مُرخَّص فِى الْکِتابِ تَرْکُهُ).

مانند حکم روزه که در آغاز تشریع، چنان بود که مسلمانان تنها مى توانستند در آغاز شب، افطار کنند و هرگاه مى خوابیدند و بعد بیدار مى شدند مفطرات روزه براى آنها جایز نبود ولى این سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعداً به وسیله آیه شریفه:«... وَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الاَبْیَضِ مِنَ الْخَیْطِ الاَسْوَدِ مِنَ الْفَجْر; بخورید و بنوشید تا زمانى که خط سفید صبح، از خط تاریک شب مشخّص شود»(19) نسخ شده است.

12ـ «و احکامى که در بعضى از اوقات، واجب است ولى وجوبش در زمان بعد از میان رفته است» (و بَیْنَ واجِب بِوَقْتِهِ وَ زائِل فى مُسْتَقْبِلِه).

این تعبیر در واقع اشاره به واجبات موقّت و غیر موقّت است. واجبات موقّت مانند روزه ماه مبارک رمضان که در این ماه، واجب مى شود و بعد از بین مى رود، به خلاف تکالیف دائمى، مانند امر به معروف و نهى از منکر و اقامه حقّ و عدل که همیشه واجب و لازم است.(20)

بعضى نیز آن را اشاره به واجباتى مانند حج دانسته اند که تنها یکبار، در عمر واجب است و بعد از آن زایل مى گردد و بعضى مثال به مسأله هجرت زده اند که در آغاز اسلام ـ که مسلمین در مکّه در محدودیّت بودند ـ واجب بود ولى بعد از فتح مکّه وجوب هجرت زایل گشت، هر چند امروز نیز در مناطق مشابه مکّه قبل از فتح، مسأله هجرت به قوّت خود باقى است.

13ـ اینها همه در حالى است که «انواع محرّمات در آن از هم جدا شده و هر یک جداگانه تبیین گردیده است، از گناهان کبیره که خداوند وعده عذاب خود را بر آن داده گرفته، تا صغیره اى که غفران و آمرزش خویش را براى آن مهیّا ساخته است» (وَ مُبایَن(21) بَیْنَ مَحارِمِهِ مِنْ کَبیر اَوْعَدَ عَلَیْهِ نیرانَهُ اَوْ صَغیر اَرْصَدَ لَهُ غُفْرانَهُ).

گناهان کبیره مانند شرک و قتل نفس است که در آیات قرآن صریحاً وعده عذاب، نسبت به آنها داده شده است.(22)

گناهان صغیره همان است که در آیه 32 سوره نجم به عنوان «اللّمم» به آن اشاره شده است: «وَ الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الاِثْمِ وَالْفَواحِشَ اِلاَّ اللَّمَمَ».

بعضى از مفسّران، لمم را به نیّت معصیت بدون انجام آن یا گناهان کم اهمیّت، تفسیر کرده اند.

14ـ «برخى انجام کمش مورد قبول و مقدار بیشترش مجاز و خوب است» (وَ بَیْنَ مَقْبُولِ فى اَدْناهُ، مُوَسَّع فى اَقْصاهُ).

این تعبیر اشاره به اعمال و برنامه هایى است که مقدار کمش مورد تأکید واقع شده است ولى مردم در انجام هر چه بیشتر آن آزادند. بعضى از مفسّران نهج البلاغه، مثال آن را تلاوت قرآن گفته اند که به حکم «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّر مِنَ الْقُرآنِ; تلاوت کنید آنچه از قرآن براى شما میسّر است»(23) خواندن مقدارى از آن مورد تأکید است و خواندن بیش از آن به اختیار مردم گذارده شده است که هر کس بتواند بیشتر بخواند (آیات آخر سوره مزّمل به خوبى به این معنا اشاره مى کند).

نقطه مقابل این گونه احکام، احکامى است که الزامى است و کم و زیاد ندارد مانند روزه ماه رمضان که همه مکلّفان باید آن را در یک ماه معیّن انجام دهند و کم و زیاد در روزه واجب، نیست (سوره بقره، آیات 183 تا 185).


1. «کتاب» منصوب است به عنوان عطف بیان براى «ما» در جمله (خَلَّفَ فیکُمْ ما خَلَّفَتِ الاَنْبیاءُ) و یا مفعول است براى فعل مقدّر (خَلَّفَ) یا (اَعْنى).
2. «مبیّنا» به صورت اسم فاعل است و حال براى فاعل خلّف (یعنى پیامبر اکرم) مى باشد و ضمیر در حلاله و حرامه و... به قرآن مجید باز مى گردد. بعضى از مفسّران نهج البلاغه نیز گفته اند که مبیّناً و اوصاف دیگرى که بعداً آمده، مانند مفسّراً، حال براى کتاب الله است و در عین حال ضمایر حلاله و حرامه و... را به کتاب الله یا به «ربّکم» برگردانده اند، ولى تفسیرى که در متن آمده از همه مناسبتر است.
3. سوره مجادله، آیه 12.
4. سوره مجادله، آیه 13.
5. سوره مائده، آیه 2.
6. سوره نساء، آیه 101.
7. سوره بقره، آیه 173.
8. سوره نساء، آیه 36.
9. سوره آل عمران، آیه 97.
10. سوره مائده، آیه 55.
11. سوره مائده، آیه 38.
12. سوره ابراهیم، آیه 24.
13. سوره تحریم، آیه 11.
14. سوره بقره، آیه 275.
15. سوره نساء، آیه 29.
16. سوره مائده، آیه 89.
17. سوره نساء، آیه 92.
18. سوره قیامت، آیه 23.
19. سوره بقره، آیه 187.
20. در واقع این جمله محذوفى دارد، زیرا صورت دوّم ناگفته مانده و در تقدیر چنین است «وَ بَیْنَ ما یَکُونُواجِباً دائماً».
21. «مباین» خبر مبتداى محذوفى است و در تقدیر «مومباین» است و ضمیر «هو» به کتاب بر مى گردد، احتمال دیگرى نیز وجود دارد، اما آنچه گفتیم مناسبتر به نظر مى رسد.
22. در مورد شرک به آیه «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ و مَأواهُ النّارُ» (سوره مائده، آیه 72) مراجعه شود و در مورد قتل نفس به آیه «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزآئُهُ جَهَنَّمُ خالداً فیها» (سوره نساء، آیه 93).
23. سوره مزّمل، آیه 20.

 

بخش چهاردهم1ـ جامعیّت قرآن
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma