2ـ محتواى ژرف و جامعیّت نهج البلاغه

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 01
1ـ فصاحت و بلاغت نهج البلاغه 3ـ جاذبه فوق العاده نهج البلاغه

از امتیازات فوق العاده نهج البلاغه که هر خواننده آگاهى در همان لحظات نخستین با آن آشنا مى شود، مسأله جامعیّت و تنوّع عجیب آن است، به طورى که انسان باور نمى کند یک فرد بتواند این همه گفتار نغز و سخنان شیرین و حساب شده و دقیق در موضوعات کاملا مختلف بلکه متضاد گردآورى کند و مسلّماً این کار از غیر امیرمؤمنان على(علیه السلام) که قلبش گنجینه اسرار الهى و روحش اقیانوس عظیم علم و دانش است، ساخته نیست.

باز در این جا به گواهى چند نفر از دانشمندان اشاره مى کنیم:

1ـ بد نیست از کلام نویسنده معروف و پیشواى بزرگ اهل سنّت «شیخ محمّد عبده» آغاز کنیم، او ترسیم جالبى از حال خویش به هنگام نخستین برخورد با خطبه ها و نامه هاى گوناگون نهج البلاغه و کلمات قصار دارد که بسیار گویا و رساست، مى گوید:

«هر زمان از بخشى از نهج البلاغه به بخش دیگر منتقل مى شدم، احساس مى کردم منظره ها کاملا عوض مى شود گاه خود را در عالمى مى دیدم که ارواح بلند معانى در لباس هاى زیبایى از بهترین عبارات در گرداگرد نفوس پاک در گردشند و به قلوب صاف نزدیک مى شوند، راه راست را به آنها الهام مى کنند و مسیر وصول به هدف را نشان مى دهند و از لغزشگاه ها برحذر داشته، به جاده هاى فضل و کمال رهنمون مى شوند.

زمانى دیگر چهره هایى را مى دیدم، در هم کشیده شده، با چنگ و دندان هاى آشکار، که آماده حمله کردن به دشمنند و در پایان دلهاى آماده را با میل خودشان تسخیر کرده، در خاطره ها بدون توسّل به زور نفوذ مى کنند، ولى خیالات باطل و پندارهاى فاسد را با قدرت از میان برمى دارند.

گاه به خوبى مى دیدم یک عقل نورانى که هیچ شباهتى به مخلوقات جسمانى نداشت، از موکب الهى جدا شده و با روح انسانى پیوند یافته، او را از پرده هاى ظلمانى طبیعت بیرون آورده و به ملکوت اعلى بالا مى برد و به جایگاه نور اجلى مى رساند و آن را در عالم قدس جاى مى دهد، بعد از آن که از شائبه هاى تدلیس رهایش مى سازد.

لحظاتى دیگر گویى با گوش خودم سخنان خطیب حکمت آموز را مى شنیدم که با دانشمندان و مدیران جامعه با صداى رسا سخن مى گوید، راه راست را به آنها نشان مى دهد و آنان را از موارد شکّ و تردید و لغزشگاه ها برحذر مى دارد، آنها را به دقایق سیاست ارشاد و به راه و روش کیاست، هدایت مى کند و عالى ترین درس هاى زمامدارى و تدبیر را به آنان مى آموزد.

آرى این کتاب همان کتابى است که «سیّد رضى»(رحمه الله) از کلمات سیّد و مولاى ما امیرمؤمنان على بن ابى طالب(علیه السلام) جمع آورى کرده و نامش را نهج البلاغه گذارده و من هیچ نامى را سزاوارتر از آن، براى نشان دادن محتواى این کتاب نمى بینم و توصیفى برتر از آنچه این نام از آن پرده برمى دارد، در وسع خود ندارم».(1)

2ـ شارح معروف نهج البلاغه «ابن ابى الحدید معتزلى» در این باره مى گوید: «من بسیار در شگفتم از مردى که در میدان جنگ چنان خطبه مى خواند که گواهى مى دهد طبیعتى همچون طبیعت شیران دارد، سپس در همان میدان هنگامى که تصمیم بر موعظه و پند و اندرز مى گیرد، سخنانى از زبانش تراوش مى کند که گویى طبیعتى همچون راهبانى دارد که لباس مخصوص رهبانى پوشیده و در دِیرها زندگى مى کنند، نه خون حیوانى مى ریزند و نه حتّى از گوشت حیوان تناول مى کنند.

گاه در چهره «بسطام بن قیس» و «عتیبة بن حارث» و «عامربن طفیل»(2) ظاهر مى شود و گاه در چهره «سقراط حکیم» و «یوحنّا» و «مسیح بن مریم».

من سوگند مى خورم به همان کسى که تمام امّتها به او سوگند یاد مى کنند، من این خطبه (خطبه اَلهیکُمُ التکاثر 221) را از پنجاه سال قبل تا کنون بیش از هزار بار خوانده ام و هر زمان آن را خوانده ام، ترس و وحشت و بیدارى عمیقى تمام وجود مرا در برگرفت و در قلب من اثر عمیقى گذاشت و در اعضاى پیکرم لرزشى. هر زمان در محتواى آن دقّت کردم; به یاد مردگان از خانواده و بستگان و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم که من همان کسى هستم که امام در لابه لاى این خطبه توصیف مى کند.

چقدر واعظان و خطیبان و فصیحان در این زمینه سخن گفته اند و چقدر من در برابر سخنان آنها به طور مکرّر قرار گرفته ام امّا در هیچ کدام از آنها تأثیرى را که این کلام در دل و حالم مى گذارد، ندیده ام».(3)

3ـ «شیخ بهایى» در «کشکول» خود از کتاب «الجواهر» از قول «أبوعبیده» نقل مى کند: «على(علیه السلام) نُه جمله بیان فرموده که بلیغان عرب را از آوردن یک جمله مانند آن مأیوس ساخته است. سه جمله در مناجات، سه جمله در علوم و سه جمله در ادب».(4)

سپس به شرح این جمله هاى نُه گانه پرداخته است، که بخشى از آن در نهج البلاغه و بخشى در سایر سخنان على(علیه السلام) است.

4ـ «دکتر زکى مبارک» در کتاب «عبقریة الشریف الرضى» با بیانى رسا مى گوید: «من معتقدم که دقّت و بررسى در نهج البلاغه به انسان مردانگى و شهامت و بزرگى روح مى بخشد، چرا که از روح بزرگى سرچشمه گرفته که در برابر مشکلات و حوادث با قدرت شیران مقابله کرده است».(5)

در این جا سخن از آگاهى و اطلاعات بیشتر نیست بلکه سخن از درخشش روح شهامت و شجاعت و علوّ نفس در سایه امعان نظر در نهج البلاغه است.

5ـ «ابن أبى الحدید» نیز در این زمینه داد سخن داده و در یکى از گفتارهاى بلند خود مى گوید: «سبحان الله! چه کسى این همه امتیازات گرانبها و ویژگى هاى شریف و باارزش را به این مرد نمونه (على(علیه السلام)) بخشیده، چگونه مى شود یکى از فرزندان عرب مکّه که تنها در آن محیط زیسته و با هیچ یک از فلاسفه همنشین نبوده، در دقایق علوم الهیّه و حکمت متعالیه، از افلاطون و ارسطو آگاه تر باشد. کسى که با بزرگان عرفان و اخلاق هرگز معاشر نبوده در این باب برتر از سقراط باشد. کسى که در میان شجاعان پرورش نیافته (چون اهل مکّه صاحبان تجارت بودند و نه جنگجو) با این حال شجاع ترین فردى باشد که گام بر روى زمین نهاده است»!(6)

6ـ «مرحوم سیّد رضى» گهگاه اشارات کوتاه و پرمعنایى را در عظمت محتواى نهج البلاغه در لابه لاى این کتاب شریف آورده است که بسیار قابل ملاحظه است، از جمله در ذیل خطبه 21 مى گوید:

«اِنَّ هذا الْکلامَ لَوْ وُزِنَ بَعْدَ کَلامِ اللهِ سُبْحانَهُ وَ بَعْدَ کَلامِ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله) بِکُلِّ کَلام لَمالَ بِهِ راجِحاً وَ بَرَّزَ عَلَیْهِ سابِقاً; این سخن هرگاه بعد از کلام خدا و کلام رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ـ با هر سخنى مقایسه شود بر آن برترى دارد و پیشى مى گیرد».

او با اشاره به خطبه 21: «فَاِنَّ الْغایَةَ اَمامَکُمْ وَ اِنَّ وراءَکُمُ السّاعَةُ تَحْدُوکُمْ، تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا فَاِنَّما یُنْتَظَرُ بِاَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ; رستاخیز در برابر شماست و مرگ همچنان شما را مى راند، سبکبار شوید، تا به قافله برسید و بدانید شما در انتظار بازماندگان نگهداشته شده اید» مى گوید: «این سخن اگر بعد از کلام خدا و کلام رسول الله(صلى الله علیه وآله) با هر سخن دیگرى سنجیده شود، از آن برترى خواهد داشت و پیشى خواهد گرفت».

در ذیل حکمت 81 از کلمات قصار نیز شبیه همین معنا را آورده و مى گوید: «این سخنى است که قیمتى براى آن نمى توان یافت و هیچ گفتار حکمت آمیزى هم وزن آن پیدا نخواهد شد و هیچ سخنى همپایه و قرین آن نیست».

7ـ در این جا عنان سخن را به دست نویسنده معروف مصرى (عبّاس محمود العقاد) که از بزرگ ترین نویسندگان معاصر عرب محسوب مى شود، سپرده و همراه او در نهج البلاغه سیر مى کنیم. او در جاى جاى کتاب خود به نام «عبقریة الإمام» تعبیرات بلندى دارد که حکایت از معرفت عمیق او نسبت به شخصیّت امیرمؤمنان(علیه السلام) و کلماتش در نهج البلاغه دارد.

در یکجا مى گوید: «نهج البلاغه چشمه جوشانى است از آیات توحید و حکمت الهى که آگاهى بحث کنندگان در عقاید و اصول خداشناسى و توحید را گسترش مى بخشد».(7)

در جاى دیگر مى گوید: «هر نمونه از کلام او گواه بر استعداد و ملکه خداداد او در قدرت بیان حقایق است، او بدون شک از فرزندان آدم است که علم اسما به او آموخته شد و مصداق «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ کُلَّها» و همچنین «اُوتُوا الْکِتابَ» و «فَصْلُ الْخِطابِ» است».(8)

در جاى دیگر مى گوید: «کلمات پرمحتوایى که از امام روایت شده، در سطح بلندى قرار دارد که برتر از آن در حکمت سلوک تصوّر نمى شود... پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: «علماى امّتم همچون پیامبران بنى اسرائیلند». این حدیث شریف بیش از هر کس، درباره على(علیه السلام) صادق است که سخنان حکیمانه او همردیف سخنان حکیمانه انبیاست».(9)

8ـ نویسنده و دانشمند معاصر دیگرى به نام «محمّد امین نواوى» در توصیف نهج البلاغه مى گوید: «این کتابى است که خداوند آن را حجّت آشکارى بر این حقیقت قرار داده که على(علیه السلام) بهترین مثال زنده نور قرآن و حکمت آن و علم و هدایت و اعجاز و فصاحتش بود. براى على(علیه السلام) در این کتاب مطالب گرانبهایى جمع شده که هیچ یک از بزرگان حکما و فلاسفه معروف جهان و نوابغ از علماى ربّانى، در زمینه فلسفه و اصول سیاست راستین و مواعظ آشکار و حجّت رسا، دارا نبوده اند».(10)

9ـ باز به سراغ نویسنده معروف دیگرى از مصر، یعنى «طه حسین» مى رویم; او در یکى از سخنان خود بعد از نقل کلامى از على(علیه السلام) در پاسخ سؤال مردى که در جریان جنگ جمل دچار تردید شده بود، مى گوید: «من پس از وحى و سخنان خداوند جوابى باشکوهتر و شیواتر از این جواب ندیده و نمى شناسم».(11)

10ـ مرحوم «ثقة الاسلام کلینى» در جلد اوّل کافى، بعد از نقل یکى از خطبه هاى توحیدى على(علیه السلام) چنین مى گوید:

«این از خطبه هاى بسیار مشهور است که توده هاى مردم آن را مى دانند و براى کسانى که طالب علم توحیدند، تدبّر و فهم آن کافى است و اگر تمام زبان هاى جن و انس ـ غیراز زبان انبیا ـ جمع شوند تا توحید را بیان کنند هرگز مانند آنچه على(علیه السلام)ـ که پدر و مادرم به فدایش باد ـ آورده است، نخواهند آورد و اگر بیانات آن بزرگوار نبود مردم نمى دانستند راه توحید را چگونه طى کنند».(12)

11ـ این بحث را با گفتارى از یکى از فقهاى بزرگ «علاّمه فقید آیة الله خویى» پایان مى دهیم; او مى گوید: «هنگامى که على(علیه السلام) در خطبه هاى نهج البلاغه وارد بحثى مى شود، جایى براى سخن دیگرى باقى نمى گذارد تا آن جا که افرادى که از تاریخ زندگى امیرمؤمنان على(علیه السلام)آگاهى کافى ندارند گمان مى کنند که او تمام عمرش را تنها درباره همان موضوع صرف کرده است».(13)


1. شرح نهج البلاغه، شیخ محمّد عبده، ص 10 (با کمى ترجمه آزاد).
2. در جاهلیّت سه نفر به عنوان قهرمان میدان نبرد معروف بوده اند و به آنها مثل زده مى شد، عامربن طفیل و بسطام بن قیس و عتیبة بن حارث (الاعلام زرکلى، ج 4، ص 201).
3. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 153.
4. کشکول شیخ بهایى، ج 3، ص 397.
5. عبقریة الشریف الرضى، ج 1، ص 396.
6. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 16، ص 146.
7. العبقریات، ج 2، ص 138 (چاپ دارالکتاب اللبنانى).
8. همان مدرک، ص 145.
9. همان مدرک، ص 144.
10. مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 90.
11. سیرى در نهج البلاغه، ص 18 و 19.
12. اصول کافى، ج 1، ص 136.
13. البیان، ص 90.

 

 

1ـ فصاحت و بلاغت نهج البلاغه 3ـ جاذبه فوق العاده نهج البلاغه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma