امام(علیه السلام) در بخش دوّم این خطبه اشاره به بهانه جوییها و ایرادهاى ضدّ و نقیض ناآگاهان و حسودان مى کند و مى گوید: هر موضعى که من در برابر امر خلافت بگیرم، این سیاه دلان بى خبر ایرادى مطرح مى کند، مى فرماید:
«اگر درباره خلافت و شایستگى ام نسبت به آن و عدم شایستگى دیگران سخن بگویم و به افرادى که به سراغم مى آیند پاسخ مثبت بدهم مى گویند: او نسبت به حکومت و زمامدارى بر مردم حریص است; و اگر دم فرو بندم و ساکت بنشینم خواهند گفت از مرگ مى ترسد» (فَاِنْ اَقُلْ یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ وَ اِنْ اَسْکُتْ یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ).
آرى! این شیوه همیشگى نابخردان و لجوجان است که مردان خدا دست به هر کارى بزند ایرادى بر آن مى گیرند و حتّى از تناقض گویى و پریشان بافى در این زمینه ابایى ندارند! قیام کنند ایراد مى گیرند، قعود کنند اشکال مى کنند، تلاش کننده خرده گیرى مى کنند، نسبت به مسائل بى اعتنا باشند سخن دیگرى مى گویند و به همین دلیل مؤمنان راستین هرگز گوششان بدهکار این گونه سخنان ضدّ و نقیض نیست!
این همان است که در حدیث معروف از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که: «اِنَّ رِضَى النّاسِ لا یُمْلَکُ وَ اَلْسِنَتَهُمْ لا تُضْبَطُ; خشنودى همه مردم به دست نمى آید و زبانهایشان هرگز بسته نمى شود»!(1)
شبیه همین معنا در خطبه 172 نیز آمده است که مى فرماید: بعضى به من گفتند اى فرزند ابوطالب تو نسبت به حکومت حریص هستى و من پاسخ دادم به خدا سوگند شما حریص ترید! من حقّى را که شایسته آنم مى طلبم و شما مانع مى شوید (امّا شما مقامى را مى طلبید که هرگز شایسته آن نیستید و انگیزه اى جز دنیاطلبى ندارید)!
سپس در ادامه این سخن به پاسخ کسانى مى پردازد که سکوت او را به ترس از مرگ نسبت مى دادند، مى فرماید: «عجیب است بعد از آن همه حواثد گوناگون (جنگهاى بدر، اُحد، حُنین، خیبر و احزاب بعد از آن همه رشادتها که از من شنیده یا دیده اید، چه کسى مى تواند وصله ترس از مرگ را به على بچسباند؟!) به خدا سوگند انس و علاقه فرزند «ابوطالب» به مرگ «و شهادت در راه خدا و اطاعت از اوامر الهى) از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است!» (هَیْهاتَ بَعْدَ اللَّتَیّا وَ الَّتى! وَاللهِ لاَبْنُ اَبى طالِب آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّهِ).
«ولى اگر من سکوت مى کنم به خاطر آن است که علوم و آگاهى و اسرارى در درون دارم که اگر اظهار کنم همچون طنابها در چاه هاى عمیق و لرزه درمى آیید!» «بَلِ اَنْدَمَجْتُ(2) عَلى مَکْنُونِ عِلْم لَوْ بُحْتُ(3) بِهِ لاَضْطَرَبْتُمْ اضْطِرابَ الاَرْشِیَةِ(4) فِى الطَّوِىِّ(5) الْبَعیدَةِ).