2 . آیاتى از سوره معارج در تأیید داستان غدیر

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
آیات ولایت در قرآن
1 . تفسیر ولایت و مولى در حدیث غدیر 3 . ارتباط این آیه با قبل و بعد از آن چگونه است؟


بسیارى از مفسّران و راویان حدیث، در ذیل آیات اوّلیّه سوره معارج(1)، شأن نزولى نقل کرده اند که خلاصه اش چنین است:
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) على(علیه السلام) را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و درباره او فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ»
چیزى نگذشت که خبر آن در اطراف پیچید، «نعمان بن حارث فهرى» که از منافقان بود(2) خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و عرض کرد:
تو به ما دستور دادى که شهادت به یگانگى خدا، و رسالت تو بدهیم، ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و نماز و زکات دادى، همه اینها را پذیرفتیم، ولى به اینها راضى نشدى، تا این که این جوان (اشاره به على(علیه السلام)) را به جانشینى خود منصوب کردى و گفتى: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ» آیا این کار از ناحیه خودت بوده، یا از سوى خدا؟
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: «قسم به خدایى که معبودى جز او نیست، از ناحیه خدا است».
«نعمان بن حارث» روى برگرداند و گفت:
«خداوندا، اگر این سخن حق است و از ناحیه تو است، سنگى از آسمان بر ما بباران!»
ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت. و اینجا بود که آیه «سَئَلَ سائلٌ بِعَذاب واقِع» نازل گشت.
آنچه در بالا آمد مطابق روایتى است که در «مجمع البیان» از ابوالقاسم حسکانى نقل شده است(3); همین مضمون را بسیارى از مفسّران اهل سنّت و راویان احادیث
با تفاوت مختصرى نقل کرده اند، مانند: «قرطبى» در تفسیر معروفش(4) و آلوسى در تفسیر روح المعانى(5) و ابواسحاق ثعلبى در تفسیرش(6).
علاّمه امینى در کتاب الغدیر، این روایت را از سى نفر از علماى اهل سنّت (با ذکر مدرک و عین عبارت) نقل مى کند، از جمله: «سیره حلبى»; «فرائد السّمطین» حموینى; «درر السّمطین» شیخ محمّد زرندى; «السّراج المنیر» شمس الدّین شافعى; «شرح جامع الصّغیر» سیوطى; «تفسیر غریب القرآن» حافظ ابو عبید هروى; «تفسیر شفاء الصّدور» ابوبکر نقّاش موصلى و کتابهاى دیگر.
بعضى از مفسّران یا محدّثانى که فضائل على (علیه السلام) را با ناخشنودى مى پذیرند ایرادهاى مختلفى بر این شأن نزول گرفته اند، مهمترین آن چهار اشکال زیر است که صاحب تفسیر المنار و بعضى دیگر، بعد از نقل روایت فوق مطرح کرده اند:
ایراد اوّل ـ سوره معارج مکّى است، و تناسبى با داستان غدیر خم ندارد.
به عنوان مثال، سوره عنکبوت از سوره هاى مکّى است، در حالى که ده آیه اوّل آن طبق گفته «طبرى» در تفسیر معروفش، و همچنین «قرطبى» در تفسیرش و بعضى دیگر از دانشمندان، در مدینه نازل شده است.(7)
همچنین هفت آیه اوّل سوره کهف که به عنوان سوره مکّى شناخته شده طبق تفسیر قرطبى و اتقان سیوطى در مدینه نازل شده است و موارد متعدّد دیگر.(8)
همان گونه که سوره هایى به عنوان مدنى شمرده شده است در حالى که آیاتى از آن مکّى است، مانند سوره «مجادله» که مطابق قول معروف «مدنى» است، ولى ده آیه اوّل آن، طبق تصریح بعضى از مفسّران، در مکّه نازل شده است.(9)
کوتاه سخن این که، موارد فراوانى یافت مى شود که سوره اى به عنوان مکّى یا مدنى معرّفى شده و در تفاسیر و قرآنها بالاى آن همین عنوان را مى نویسند، در حالى که بخشى از آیات آن در جاى دیگر نازل شده است.
بنابراین، هیچ مانعى ندارد که سوره معارج نیز چنین باشد.
ایراد دوم ـ در این حدیث آمده است که حارث بن نعمان در ابطح خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید و مى دانیم ابطح نام درّه اى در مکّه است، و تناسبى با نزول آیه بعد از داستان غدیر در بین راه مکّه و مدینه ندارد.
پاسخ : اوّلا ; تعبیر به ابطح تنها در بعضى از روایات است، نه در همه روایات. ثانیاً ; ابطح و بطحاء به معناى زمین شنزارى است که سیل از آن جارى شود و در مدینه و جاهاى دیگر نیز مناطقى وجود دارد که آن را ابطح یا بطحاء مى نامند، و جالب این که در اشعار عرب و روایات نیز کراراً به آن اشاره شده است.
ازجمله در اشعار معروفى که «شهاب الدّین» (معروف به حیص و بیص)(10) در مرثیه اهلبیت(علیه السلام) سروده، از زبان آن بزرگواران خطاب به قاتلان آنها، چنین مى گوید:
مَلَکْنا فَکانَ الْعَفْوُ مِنّا سَجِیَّةً *** فَلَمّا مَلَکْتُمْ سـالَ بِالدَّمِ أَبْطَحُ
وَحَلَّلْتُمُ قَتْلَ الاُسارى وَطالَما *** غَدَوْنا عَنِ الاَسْرى نَعْفُوا ونَصْفَحُ(11)
ما حکومت کردیم (اشاره به پیروزى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مکّه است) و عفو، سجیّه و فطرت ما بود (فرمان عفو عمومى پیامبر) امّا هنگامى که شما پیروز شدید خون از ابطح سرازیر شد و شما قتل اسیران را حلال شمردید، در حالى که ما اسیران را مورد عفو قرار مى دادیم.
و پر واضح است که قتل بزرگان اهل بیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) غالباً در عراق و کربلا و کوفه و مدینه بود، و در ابطح مکّه هرگز خونى ریخته نشد، آرى بعضى از اهل بیت(علیهم السلام) در «فَخّ» که حدود دو فرسخ از مکّه فاصله دارد شربت شهادت نوشیدند، در حالى که ابطح در کنار مکّه است.
یکى دیگر از شعرا، در مرثیه امام حسین، سالار شهیدان(علیه السلام)، مى گوید:
وَ تَاِنُّ نَفْسی لَلرُّبُـوعِ وَ قَدْ غَـدا *** بَیْتَ النَّبِیِّ مُقَطَّعُ الاَطْنابِ
بَیْتٌ لاِلِ الْمُصْطَفى فى کَرْبَلا *** ضَرَبُوهُ بَیْنَ أَباطِح وَرَوابی(12)
جان من در آثارى که از خانه هاى ویران شده پیامبر(صلى الله علیه وآله) باقى مانده ناله مى کند، از جمله خانه اى که از اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در کربلا بود که در میان ابطح ها و رابیه ها بر پا شده بود (ابطح به معنى شنزار، و رابیه به معنى تپّه بلند است).
و اشعار فراوان دیگر که تعبیر به ابطح یا اباطح در آن آمده و به معنى آن منطقه خاص در مکّه نیست. کوتاه سخن این که، درست است که یکى از معانى ابطح، نقطه اى در مکّه است، ولى معنى و مفهوم و مصداق ابطح، منحصر به آن نقطه نمى باشد.

 

 

 


 1 . «سئل سائل بعذاب واقع * للکافرین لیس له دافع * من الله ذی المعارج; تقاضا کننده اى تقاضاى عذابى کرد که به وقوع پیوست، این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمى تواند آن را دفع کند، از سوى خداوند ذى المعارج.»
2 . در بعضى از روایات «حارث بن نعمان» و در بعضى «نضر بن حارث» آمده است.
3 . مجمع البیان، جلد 9 و 10، صفحه 352.
4 . تفسیر قرطبى، جلد 10، صفحه 6757 .
5 . تفسیر ثعلبى، جلد 29، صفحه 52 .
6 . مطابق نقل نور الابصار شبلنجى، صفحه 71.
7 . تفسیر طبرى، جزء 20، صفحه 86; و قرطبى، جزء 13، صفحه 323.
8 . براى آگاهى بیشتر، به جلد اوّل کتاب نفیس الغدیر، صفحه 256 و 257 مراجعه فرمائید.
9 . تفسیر ابى السّعود که در حاشیه تفسیر رازى نوشته شده، جزء 8، صفحه 148 و السّراج المنیر، جلد 4، صفحه 310.
10 . نام او «سعد بن محمّد بن سعد بن صیفى تمیمى» ملّقب به «شهاب الدّین» و معروف به «حیص و بیص» است. وى از فقهاى شافعى است و بهره فراوانى از علوم مختلف داشت، ولى در ادبیّات و شعر استادتر بود. درمورد این که: چرا معروف به حیص و بیص شد؟ نوشته اند: «روزى مردم را در سختى و تنگدستى دید و گفت: مـا لِلنّـاسِ فِی حَیْص وَبَیْص; چه اتّفاقى رخ داده که مردم در تشویش و گرفتارى و فرار و گریز واقع شده اند» از آن پس به این عنوان معروف گشت. وى در سال 554 یا 574 یا 577 هـ . ق وفات یافت و در مقابر قریش مدفون شد. (ریحانة الادب، جلد 2، صفحه 97).
11و12 . الغدیر، جلد 1، صفحه 255.
13. تفسیر المنار، جلد 6، صفحۀ 466.

 

 

1 . تفسیر ولایت و مولى در حدیث غدیر 3 . ارتباط این آیه با قبل و بعد از آن چگونه است؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma