«لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمیعاً اِلاَّ فى قُرىً مُحْصَنَة اَوْ مِنْ وَراءِ جُدُر» ـ اى مسلمانان! از این یهودیان نترسید. آنها جرأت جنگ و رویارویى با شما را ندارند، آنها در میدان جنگ به مبارزه با شما نمى پردازند; بلکه یا در قلعه هاى دربسته و از روى پشت بام قلعه به پیکار مى پردازند و یا از پشت دیوارها به مقابله با شما بر مى خیزند و این نشانه قوّت و قدرت شما و ضعف و ناتوانى آنهاست.
«بأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَقُلُوبُهُمْ شَتّى» ـ آنها در بین خود خوب مى جنگند و هنگامى که با غیر مسلمانان رو به رو مى شوند، با شدّت و قوّت به مبارزه مى پردازند. به این جهت تصوّر مى کنید که آنها نیرومند و متّحدند; در حالى که قلب آنها از هم جداست، اتّحاد شان ظاهرى است و در واقع تخم اختلاف و تفرقه در قلب آنها کاشته شده است.
یهود امروز، اسرائیل، نیز در مقابل دیگران خوب مى جنگد و ظاهرى متّحد و یکپارچه دارد; امّا در مقابل مسلمانان حزب اللّه لبنان درمانده و بیچاره مى شود.(1) و تخم اختلاف در درون آنها کاشته شده است; زیرا دنیا پرستان به دنبال منافع شخصى خود هستند، هر جا منافعشان چیز دیگرى اقتضا کند، از یکدیگر جدا مى شوند.
«ذلِکَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لایعْقِلُونَ» ـ علّت اختلاف آنان، جهل و نادانى است، آنها چون اهل تعقّل و تفکّر نسیتند، اختلاف دارند. عقل، عامل اتحّاد و جهل علّت اختلاف است; پس شما مسلمانان از یهودیان نهراسید!
بعد از بیان اختلاف درونى یهود دو مثال براى آنها بیان مى کند:
مثال اوّل: «کَمَثَلِ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَریباً ذاقُوا وَ بالَ اَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ» مثل یهود بنى النّضیر.
مثل کسانى است که قبل از آنها بودند و کفّاره اعمالشان را پرداختند و اکنون نیز در عذابى دردناک به سر مى برند. خلاصه این که، یهود بنى النّضیر را به قومى که قبل از آنها وجود داشتند و به کیفر اعمالشان رسیدند تشبیه مى کند.
مفسّران در این که این قوم چه کسانى بوده اند دو احتمال داده اند:
1 ـ منظور همان مشرکان مکّه است که در جنگ بدر به کفیر اعمالشان رسیدند. منافقین، مشرکان مکّه را تحریک به جنگ کردند، آنها به میدان جنگ بدر آمدند و شکست خوردند و مجبور به عقب نشینى شدند. یهود بنى النّضیر نیز به سرنوشت آنها دچار خواهد شد.
2 ـ منظور طایفه یهود بنى قینقاع است که به تحریک منافقین بر علیه مسلمانان جنگیدند و از مسلمانان شکست خوردند و محبور شدند مدینه را ترک کنند.
اى یهود بنى النّضیر! سرنوشت بنى قینقاع در انتظار شماست.
مثال دوم : «کَمَثَلِ الشّیْطانِ اِذْ قالَ لِلاِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ اِنّى بَرِىءٌ مِنْکَ اِنّى اَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمینَ» ـ مثال اوّل براى یهودیانى بود که به تحریک منافقان تحریک مى شدند; و این مثال، براى خود منافقان است که یهود را تحریک مى کنند; به عبارت دیگر، این مثال براى محرّک است و مثال قبل براى تحریک شدگان. به هر حال خداوند مى فرماید: مثل منافقین ـ که یهودیان را تحریک مى کنند ـ مثل شیطان است که انسان را تحریک مى کند و او را به کفر وبى دینى دعوت مى کند; امّا همین که اوضاع را نامناسب مى بیند، انسان تحریک شده را در وسط میدان رها نموده و فرار مى کند!
شیطان گاهى از اوقات به شکل انسان در مى آید و او را مى فریبد(2) که به چند نمونه آن اشاره مى شود:
الف : در جنگ بدر شیطان به شکل انسان در آمده بود و مشرکان را تحریک مى کرد; امّا وقتى برترى مسلمانان احساس شد و فرشتگان و ملائکه به کمک آنها آمدند، شیطان عقب نشینى نموده و فرار کرد. وقتى از او پرسیدند: تو که همه را به جنگ تشویق مى کنى، کجامى روى؟ گفت: من چیزى هایى مى بینم که شما نمى بینید!(3)
ب : در جلسه مشورتى سران قریش براى بررسى راه هاى مبارزه با پیامبر(صلى الله علیه وآله)، شیطان به شکل پیرمردى از اهل نجد درآمد و گفت: بهترین راه این است که از تک تک قبایل عرب یک نماینده انتخاب شود که آنها با هم به خانه محمّد(صلى الله علیه وآله)هجوم آورند و او را بکشند تا خون محمّد (صلى الله علیه وآله) بین تمام قبایل عرب تقسیم شود تا قریش توان انتقام از آنها را نداشته باشد. و همین نظریّه تصویب شد.(4)
ج : بعد از رحلت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)و در ماجراى بیعت با ابوبکر نیز مى گویند که شیطان به صورت پیرمرد سالخورده اى در مسجد مجسّم شد و به عنوان اوّلین شخص با ابوبکر بیعت کرد.(5)
به هر حال، خداوند به منافقان مدینه مى فرماید که: مثل شما، مثل شیطان است که انسان را به کفر تحریک مى کند; ولى هنگام خطر، از او دست بر مى دارد. به او پیشنهاد کفر و بى دینى مى دهد; امّا وقتى انسان کافر گردید به او مى گوید: من از کفّار بیزارم و از پروردگار جهانیان مى ترسم!
هنگامى که شیطان عذاب الهى را در چند قدمى خود مى بیند، چنین سخنانى مى گوید و توبه مى کند و روشن است که توبه به هنگام نزول بلا و عذاب پذیرفته نیست; همان گونه که توبه در آستانه مرگ و هنگامى که پرده ها کنار رفته است، قابل پذیرش نیست.
در اینجاست که هر دو گرفتار مى شوند; هم شیطانِ محرّک و هم انسانِ تحریک شده، هم منافقان محرّک و هم یهودیان تحریک شده و عاقبت هر دو، آتش جهنّم است.
این دو مثال براى یهودیان و منافقان صدر اسلام مطرح شده است; امّا آیا اختصاص به زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)دارد؟ انصاف این است که بگوییم: این مثال ها در تمام زمان ها و مکان ها جریان دارد و شامل حال تمام کسانى مى شود که به تحریک منافقان علیه مسلمانان دست به مبارزه مى زنند و هنگامى که گرفتار مى شوند، دست از حمایت آنها بر مى دارند، بلکه گاهى از اوقات به حمایت دشمنان آنان بر مى خیزند; زیرا منافق و شیطان چیزى به نام وفا و عهد و پیمان نمى فهمد!