«وَلَقَدْ صَرَّفْنا فى هذَا الْقُرْآنِ لِلنّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَل» ـ کلمه «صَرَّفنا» از مادّه تصریف است; «تصریف» به معنى «تبدیل کردن، جابه جا نمودن و تغییر دادن» است. به «صرّاف» از این جهت «صرّاف» مى گویند که دائماً ارزهاى مختلف را به یکدیگر تبدیل مى کند; ریال را به دلار و دلار را به دینار تبدیل مى کند و همچنین سایر ارزها.
«علم صرف» را نیز به این جهت «علم صرف» نامیده اند که کلمه واحدى را به اشکال مختلف و گوناگون در مى آورد و به الفاظ متفاوت تغییر مى دهد: ماضى، مضارع، اسم فاعل، اسم مفعول و مانند آن، جمع و تثنیه، مذکرّ و مؤنث، مخاطب و مغایب و متکلّم و... .
خداوند متعال، در این آیه شریفه مى فرماید که ما در این قرآن، مثال هاى مختلف و گوناگونى بیان کردیم و براى مردم، یک موضوع را در لباس هاى متفاوت و مختلف در آوردیم و خلاصه مثال هاى متنوّعى بیان کردیم تا انسان هدایت شود.
«وَکانَ الاِنْسانُ اَکْثَرُ شَىْء جَدَلا» ـ «جَدَل» یعنى چه؟
جدل به معناى «تابیدن طناب» است; اگر طناب خوب پیچیده و تابیده شود، عرب مى گوید: «جدلت الحبل» ـ این لفظ در مورد دو نفر که با هم کشتى مى گیرند و به یکدیگر مى پیچیدند نیز اطلاق مى شود; همانطور که در مسائل فکرى و منطقى نیز اگر دو نفر باهم به بحث بپردازند و در مباحثه، افکار آنها به همدیگر بپیچد نیز این لفظ استعمال مى شود.
نتیجه این که: «جدل» در ابتدا به پیچ و تاب طناب اطلاق شده است، سپس این مفهوم توسعه یافته و به هر نوع پیچ و تاب مادّى، هرچند به صورت گلاویز شدن دو انسان به یکدیگر باشد، نیز اطلاق گردیده و سپس در یک مفهوم و سیعتر، بر گلاویزى فکرى و منطقى نیز استعمال شده است. با توجّه به توضیح بالا معناى آیه شریفه روشن مى شود.
خداوند در قرآن مجید، براى هدایت انسان، از مثال هاى متنوّع و مختلف استفاده کرده است; ولى این انسان، در مقابل حق به جدال بر مى خیزد و بیش از هر موجود با شعور دیگرى، جدل و ستیزه مى کند. انسان موجودى مجادله گر است و این سبب مى شود که در مقابل حق تسلیم نشود; به همین جهت در صدر اسلام، افرادى بودند که همه روز پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را مى دیدند و آیات الهى را از زبان مبارک آن حضرت(صلى الله علیه وآله)مى شنیدند; ولى ایمان نمى آوردند و بى ایمان از دنیا مى رفتند. در مقابل، افرادى هم بودند که پیامبر(صلى الله علیه وآله)را ندیدند و باشنیدن یک آیه از آیات دلنشین قرآن، ایمان آوردند. علّت این امر روشن است; آن افراد انسان هاى مجادله گر و ستیزه جویى بودند که تمام حقایق را با مجادله منقلب مى کردند; امّا آنهایى که از دور جرعه هدایت را چشیدند و به حقّانیّت دین پیامبر ایمان آوردند، انسان هاى حقیقت طلب و هدایت جویى بوده اند، که این شرط اصلى هدایت است.
خداوند متعال در آغاز سوره بقره، در یک جمله کوتاه به این مطلب مهم اشاره کرده است: «ذالِکَ الکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتَّقینَ; این قرآن هدایتگر پرهیزکاران است». زیرا منظور از پرهیزکارى و تقوا در این آیه شریفه تقواىِ مصطلح و معروف نیست; بلکه مراد از کلمه «متّقین» انسان هایى است که تعصّب و لجاجت و عناد بى جا در برابر حق ندارند; قرآن نیز براى چنین انسان هایى مایه هدایت است; امّا کسانى که اهل تعصّب و لجاجت و عناد در برابر حق مى باشند، قرآن نه تنها آنها را هدایت نمى کند، بلکه باعث گمراهى بیشتر آنان مى گردد!
ابولهب ها و ابو جهل ها که از قرآن بهره اى نبردند، فاقد شرط حق پذیرى بودند و بدیهى است که براى بهره مندى از برکات نعمت هدایت، علاوه بر لزوم فاعلیّت فاعل، قابلیّت قابل نیز لازم است; مثلا همانگونه که بارانِ زلالِ شفّاف براى روییدن گیاهان لازم است، زمین مساعد و آماده رویش را نیز مى طلبد.