عقیده حجربن عدى درباره عثمان
حجربن عدى نسبت به عثمان چه عقیده اى داشت؟
یاران معاویه وقتی شدت بندگی و عبادت حجر بن عدی را دیدند به او گفتند: نظرت را درباره عثمان به ما بگو؛ او گفت: عثمان نخستین کسى است که در حکومتش ستم کرد و به ناحق، رفتار نمود.
یاران معاویه وقتی شدت بندگی و عبادت حجر بن عدی را دیدند به او گفتند: نظرت را درباره عثمان به ما بگو؛ او گفت: عثمان نخستین کسى است که در حکومتش ستم کرد و به ناحق، رفتار نمود.
سعيد بن عاص، والی كوفه به عثمان نوشت: «كُميل بن زياد و مالك اَشتر و...(که از دوستداران علی(ع) بودند) فتنه انگيزى مى كنند و بر عيب جويى از من و تو و طعنه زدن به دين ما گرد آمده اند و من مى ترسم كه اگر كارشان استوار گردد، فراوان شوند!». عثمان هم دستور تبعید آنان به شام را صادر کرد. در شام هم بین معاویه و اشتر سخنان تندی رد و بدل شد و معاویه به دستور عثمان او را به حمص از شهر های شام تبعید کرد.
وقتی عثمان به سعید بن عاص صد هزار درهم بخشید مردم بر او عیب گرفتند، و على، زبیر، طلحه، سعد، عبدالرحمن بن عوف در این زمینه با او صحبت کردند. وى گفت: او با ما خویشاوندى و نزدیکى دارد. گفتند: آیا ابوبکر و عمر خویشاوند و نزدیک نداشتند؟ گفت: همانا ابوبکر و عمر کار درست را در محروم گذاشتن نزدیکان مى دیدند، و من کار درست را در بخشش به نزدیکان مى بینم.
بلاذرى در «الأنساب» نوشته: «چون ولید به کوفه آمد، از عبدالله بن مسعود، خزانه دار را گماشته شده بر بیت المال یافت، از او مالى قرض کرد، ابن مسعود نیز به وى قرض داد، سپس آن پول را از او طلب کرد، اما ولید در این زمینه با عثمان نامه نگارى کرد، و عثمان به عبدالله بن مسعود نوشت: «تو تنها خزانه دار ما هستى پس به خاطر مالى که ولید گرفته است متعرّض او نشو». ابن مسعود نیز کلیدها را انداخت و گفت: «من گمان مى کردم خزانه دار مسلمین هستم، و امّا اگر خزانه دار شما هستم احتیاجى به آن ندارم».
هرگاه مردم نسبت به عملکرد عثمان به على(ع) شکایت مى کردند حضرت فرزندش حسن(ع) را به سوى او مى فرستاد. روزی عثمان به امام حسن(ع) گفت: «پدرت گمان مى کند آنچه را مى داند هیچ کس نمى داند، در حالى که ما به آنچه انجام مى دهیم داناتریم، پس دست از ما بردار». پس از آن دیگر على فرزندش را به سوى او نفرستاد تا اینکه مردم خود به خانه عثمان هجوم آوردند.
امام علی(ع) وقتی مالک اشتر را والى مصر نمود، در نامه ای به اهل مصر نوشت: «از بنده خدا، على امیرمؤمنان، به گروهى که براى خدا به خشم آمدند، آن هنگام که خدا در زمینش نافرمانى شد؛ نه معروفى ماند که در پناه آن آرامش یابند و نه منکرى که از آن باز ایستند». ابن ابى الحدید مى نویسد: تأویل و تفسیر این فصل براى من سخت است؛ زیرا اهل مصر بودند که عثمان را کشتند، و وقتى حضرت گواهى دهد: «آنگاه که در زمین نافرمانى خدا شد آنها براى خدا خشمگین شدند، این عبارت گواهى آشکارى است که عثمان معصیت کرده است».
امام می فرماید: عثمان خودش را سرپرست مسلمین مى دانست و اموال مسلمین را هر کجا که مى خواست خرج می کرد و هرچه را اراده مى کرد انجام مى داد و با مالى که همه مسلمین در آن مساوى بودند صله رحم مى کرد. علی(ع) مى فرماید: «عثمان دو پهلویش از پرخورى باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویى سرگردان بود، و دودمان پدرى او از بنى امیّه به پاخاستند و همراه او بیت المال را خوردند و برباد دادند».
عثمان به مروان بن حکم بن ابى العاص پسر عمو و شوهر دخترش اُمّ ابان، صد و پنجاه هزار اوقیه عطا کرد و یک پنجم غنیمت هاى آفریقا که پانصد هزار دینار مى شد، را به او بخشید.
روزى که حکَم - طرد شده پیامبر(ص) - به مدینه آمد لباس پاره اى داشت و بُزى را مى راند و مردم به بدحالى او و همراهانش نگاه مى کردند، تا اینکه وارد دار الخلافه شد و پس از خروج، جامه ابریشمى پوشیده بود. عثمان صدقات قبیله اى در یمن را که بالغ بر سیصد هزار درهم بود به عمویش حَکَم بخشید.
عثمان به حارث ـ برادر مروان و داماد خلیفه ـ سیصد هزار درهم داد و شترانى که به عنوان زکات به عثمان رسید را به او بخشید و جایى از بازار مدینه که مهزون نامیده مى شد و یک دهم بازار مدینه بود و توسط پیامبر(ص) وقف مسلمین شده بود، به او واگذار کرد.
لِکُلّ شَيْئٍ ثَوابٌ اِلا الدَمْعَةٌ فينا.
لِکُلّ شَيْئٍ ثَوابٌ اِلا الدَمْعَةٌ فينا.
هر چيزى پاداش و مزدى دارد، مگر اشکى که براى ما ريخته شود (که چيزى با آن برابرى نمى کند و مزد بى اندازه دارد).
جامع احاديث الشيعه ، ج 12، ص 548