آشاميدن شراب حرام و از «گناهان كبيره» است، بلكه در بعضى از اخبار «بزرگترين گناه» شمرده شده است و اگر كسى آن را حلال بداند، در صورتى كه متوجّه باشد كه لازمه حلال دانستن آن، تكذيب خدا و پيغمبر (ص) مى باشد، كافر است. از حضرت امام جعفر صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: «شراب ريشه بديها و منشأ گناهان است و كسى كه شراب مى خورد عقل خود را از دست مى دهد». با اين وجود، گاهی برخی از افراد با غلبه وسوسه های شیطانی، توجيهات و شبهاتی را با قصد لوث کردن یا تساهل در حکم الهی طرح می کنند. گاهی نیز سؤالاتی برای معتقدین و اهل رعايت احکام شرعی پيش می آيد. لذا لازم است با پاسخ به شبهات و سؤالات، راه بر وسوسه ها بسته و تکلیف مکلّفین در موقعیّت ها مشخص شود.
بزرگترین جهاد؟ / هيچ گناهى را كوچك نشمر! / دروغ، کليد پليديها / نقش محبّت در زندگى؟ / نخست انديشه كردن، سپس گفتار / مِراء و شوخی نامناسب و زیاد نکن! / آثار زيانبار طمع / نعمت تواضع / پيامدهاى شوم عجله و شتابزدگى / بهتر از زندگی و بدتر از مرگ؟ / عفو الهی
روايات تكان دهنده و كوبنده اى درباره مشروبات الكلى از ائمه اهل بيت (ع) نقل شده كه بى پرواترين افراد گناهكار را به لرزه در مى آورد! همين اندازه بس كه در شرع ما آن را «ام الخبائث» مى نامند. از بعضى روايات ائمه اهل بيت (ع) استفاده مى شود كه نشستن پاى سفره اى كه شراب در آن وجود دارد، حرام است. شرب خمر در روایات بزرگترين گناه شمرده شده است. اگر كسى آن را حلال بداند، در صورتى كه متوجّه باشد كه لازمه حلال دانستن آن، تكذيب خدا و پيغمبر (ص) مى باشد، كافر است.
ميگسارى در زمان جاهليت و قبل از ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت يك بلاى عمومى در آمده بود، تا آنجا كه بعضى از مورخان مى گويند عشق عرب جاهلى در سه چيز خلاصه مى شد: شعر و شراب و جنگ! روشن است كه اگر اسلام مى خواست بدون رعايت اصول روانى و اجتماعى با اين بلاى بزرگ عمومى به مبارزه برخيزد، ممكن نبود. لذا از روش تحريم تدريجى و آماده ساختن افكار و اذهان براى ريشه كن كردن ميگسارى استفاده كرد. در این راستا قرآن مجيد در چهار مرحله حكم به تحريم شراب داد.
سیره علمای سلف، بر نوشتن کتاب، توصیهنامه و وصیتنامه به فرزندان خود بوده است که در آن، بیشتر به بیان مسائل اخلاقی پرداختهاند و به حفظ حدود الهی توصیه کردهاند؛ اما عمدتاً این کتابها در قالب توصیههای اخلاقی بوده و مسائل سلوکی در آنها مدنظر قرار نگرفته است. تنها شخصی که تمام توجه خود را به تربیت سلوکی فرزند خود معطوف داشته و قلب معنوی او، قلم نورانیاش را به حرکت درآورده و به بیان مسائل مهم سلوکی به فرزند خود پرداخته، عالم و عارف جلیلالقدر، جناب سیدبن طاووس است که به جهت تقوا و مراقبه فراوان به جمالالعارفین و جمالالسالکین مشهور است. ایشان تنها کسی است که با نوشتن کتاب مهم کشفالمحجة لثمرةالمهجة جریان سیر معنوی را از کودکی برای فرزند خود و کسانیکه آن کتاب شریف را مطالعه میکنند، رقم زده است...
بسیاری از عالمان شیعه، اعم از فیلسوفان، عارفان و عالمان اخلاق، مطالب فراوانی درباره مسائل و موضوعات روانشناسی بیان کردهاند. کسانی همچون فیض کاشانی، میرفندرسکی، میرداماد، شیخ بهایی، کاشفی، خواجه نصیرالدین طوسی ... و صاحبنظران معاصری چون علامه محمدتقی جعفری، علامه حسنزاده آملی، علامه جوادی آملی، و شاعرانی همچون سنائی، فردوسی، کلیم کاشانی، محتشم کاشانی، هاتف اصفهانی، شهریار و...، مطالب فراوانی در حوزه روانشناسی ارائه کردهاند؛ در این نوشتار، برای نمونه به رویکردهای روانشناختیِ فارابی، مسکویه، ابنسینا، ملاصدرا، فیض کاشانی و محمدتقی مصباح یزدی، اشاره میکنیم.
اخلاق همواره بهعنوان مسئلهای اساسی در زندگی انسانها مطرح بوده است و شیوه رفتار هر انسانی را در ارتباط با خدا، دیگر انسانها، حیوانات و طبیعت مشخص میکند. عالمان شیعی در قرون اولیه ظهور اسلام از این امر غفلت نکردهاند. بنابراین، آثار گوناگونی از آنان را در این عرصه شاهدیم. آنان همراه بررسی مباحث نظری، به اخلاق کاربردی نیز توجه داشتهاند. وظیفه اصلی اخلاق کاربردی، پاسخ به پرسشهایی درباره چگونگی ارتباط و رفتار با هریک از موارد است که پیشتر گفته شد. این امر در عصر مدرنیته ضرورتی دوچندان مییابد. غربیان آثار گوناگونی در این زمینه منتشر کردهاند که وظیفه علمای شیعه را در توجه به اخلاق کاربردی دوچندان کرده است....
وقوع انقلاب اسلامی ایران در 1357ش و طراحی و تأسیس حکومت مبتنی بر فقه شیعه، ظرفیت بالای این فقه در اداره امور سیاسی و اجتماعی را نشان میدهد. هنوز بُهت اردوگاههای چپ و راست سیاسی و ناباوری گفتمانهای لیبرالیستی و سکولاریستی از چنین واقعهای ادامه دارد. درپی این تحول سیاسی و اجتماعی، تلاشهای خودباورانهای برای گسترش مرزهای علوم اسلامی از جمله علم فقه صورت گرفت و بهمرور کلیدواژه فقهنو بهموازات تعبیر فلسفههای مضاف در ادبیات علوم اسلامی و علوم انسانی سربرآورد. و رفتهرفته از فقه اقتصادی، فقه سیاسی، فقه جزایی، سخن بهمیان آمد و موضوعِ پژوهشها شد. این نوشتار با این پیشفرض که روند تولید علم و توسعه فقههاینو باید مبتنی بر مدیریت تولید علم و براساس گذشتهپژوهی و آیندهنگری باشد، درصدد است یکی از فقههای نوظهور یعنی فقه تربیتی را مدنظر قرار دهد و گذشته آن را در تراث فقهی شیعه تبیین کند و از وضعِ مطلوب آن سخن بگوید. برایناساس، روش تحقیق این نوشتار روشی تاریخی و تحلیلی خواهد بود.
فلسفه اخلاق به مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق میپردازد و اندیشمندان شیعی در این مبادی صاحبرأی بوده و هستند و در ترویج این دانش، قدمهای مهمی برداشتهاند. اندیشمندان شیعی در حوزه معناشناسانه اخلاق، به واقعنمایی جملههای اخلاقی رویآوردهاند و در حوزه هستیشناسی به واقعگرایی و تبیین و اثباتهای متنوع این دیدگاه همت گماشتهاند. آنها به رویکرد واقعگرایی در هستیشناسی بسنده نکردهاند و در حوزه معرفتشناسی اخلاق نیز شناختگرا شدهاند و در شناختگرایی اخلاقی نیز تلاشهای مفیدی داشتهاند آنها با معرفی راههای شناخت واقعیت، به نوع شناخت اخلاقی نیز اشاره کردهاند و به نتیجه آن یعنی مطلقگرایی و وحدتگرایی اخلاقی ملتزم شدهاند. اندیشمندان شیعی در حوزه منطق میان جملات اخلاقی و جملات غیراخلاقی به ارتباط منطقی معتقدند، اگرچه اندیشمندان شیعی به تبیین چگونگی ارتباط تا قرن معاصر نپرداخته بودند، اما پس از اشکالاتی که از سوی افرادی چون هیوم در موضوع شکاف باید و هست، طرح گردید، در قرن حاضر اندیشمندان شیعی مانند آیتالله مصباح، آیتالله سبحانی، استاد لاریجانی و... به این مبحث ورود کردهاند و تبیینهای متنوعی را ارائه دادهاند.
اهلبیت(ع) نمود و تبلور ثقل اصغر و الگوی نیکویی هستند که خداوند متعال به ما دستور پایبندی به آنها و پذیرش هدایتشان را داده است. هر کسی که سیره علمی و اخلاقی اهلبیت(ع) را واکاوی میکند، نقش مهمّ آنها در حفظ ارزشها و مبانی ترسیمشده توسّط قرآن کریم و ابلاغشده از سوی پیامآور بشریّت، حضرت محمّد(ص)، با حفظ امانتداری کامل، بهصورت شفّاف برای او آشکار میشود. این پژوهش درپی آن است که از روی نقش بنیادین و فعّالانه اهلبیت(ع) در پیریزی نظام تربیتی اسلام و پیشبرد آن پرده بردارد. نقشی که «تربیت» در ساخت بشر و آمادهسازی استعدادهای او برای رسیدن به کمال مطلوب ایفا میکند، بر هیچکس پوشیده نیست.
قال الصادق (عليه السلام)
من لم يأت قبر الحسين (عليه السلام) و هو يزعم انه لنا شيعة حتى يموت فليس هو لنا شيعة و ان کان من اهل الجنة فهو من ضيفان اهل الجنة
کسى که به زيارت قبر امام حسين نرود و خيال کند که شيعه ما است و با اين حال و خيال بميرد او شيعه ما نيست واگر هم از اهل بهشت باشد از ميهمانان اهل بهشت خواهد بود.