فرق الهامات غیبی با القائات شیطانی؟

پیامبران چگونه تشخیص می دادند که آنچه دریافت می کنند وحی می باشد؟ مثلا چگونه حضرت ابراهيم(ع) تشخیص داد که خوابش وحی است؟ یا چگونه حضرت موسى(ع) فهمید، صدائى که مى شنود وحی الهی است؟ اساسا فرق الهامات غیبی با تلقینات شیطانی در چیست؟

اولا: خداوند امکان القای شیاطین در انبیاء را از میان می برد و به آنها توفیق شناخت وحی عطا می کند؛ آیات و روایات زیادی وجود دارد که نشان می دهد انبیاء در دریافت وحی و شناخت آن دچار خطا و اشتباه نمی شوند و القائات شیطانی در آنها راه ندارد.
ثانیا: وحی غالبا مقارن با معجزه می باشد و قابل تشخیص است، مثل قرآن که بر پیامبر اسلام(ص) نازل شد و یا وحی از طریق تکلم درخت با حضرت موسی و یا تکلم حضرت عیسی در گهواره و...
ثالثا: یکی از بهترین راه های تشخیص وحی از القائات شیطانی توجه به محتوای وحی می باشد. محتواى وحیانی و مكاشفات رحمانى کاملا با عقل سازگار است و از بلند پروازى هاى نامعقول و خيال بافى بركنار مى باشد، اما القائات شیطانی دارای محتوای غیر معقول است.

ايرادات وارده بر فلاسفه جديد راجع به «وحي»

ديدگاه فلاسفه جديد راجع به «وحي» با چه ايراداتي مواجه شده است؟

نظريه فلاسفه جديد كه «وحي» را به عنوان يكى از مظاهر شعور باطن و يا وجدان ناآگاه معرفى كرده اند داراي اشكالات متعدّدي است؛ ازجمله: 1. هيچ گونه دليلى مبنى بر تطبيق مسئله وحى بر موضوع شعور ناآگاه وجود ندارد. 2. اين چه اصرارى است كه تمام حقايق جهان و محتويات فكر انسانى را تنها با همين معلومات تجربى فعلى تفسير كنيم؟ 3. سخن فلاسفه با اظهارات پيامبران و كتب آسمانى سازگار نيست و هرگز پيروان اديان را قانع نمى كند. 4. اين طرز تفكر، بيشتر به طرز تفكّر فلاسفه مادّى شبيه است كه اصرار دارند همه چيز را طبق اصول مادّى گرى خود تفسير كنند.

ماهیّت وحی و تجربه دینی

منظور از تجربه دینی چیست؟ چه تفاوتی با وحی دارد؟ آیا وحی همان تجربه دینی و نبوت امری شخصی است؟

تجربه دینی یعنی انتقال حقایق در ارتباط ميان پيامبر و خدا که پيامبر آن حقايق را در قالب زبان خود درآورده؛ لذا در این چارچوب فکری، کتب آسمانی برداشت ذهنی پیامبران از دریافت وحیانی است. اما حقیقت وحی با تجربه دینی فرق دارد. وحى، «فعل الهى» است كه به انسان كامل مى رسد و خطا نمی پذیرد و القای شیطان در آن راه ندارد. اما تجربه دینی در دسترس همه و خطا پذیر است.
از آن گذشته برخی از وحی های نازل شده بر انبياء الهی شريعت آفرين می باشد يعنی دستورالعمل هايی از جانب خداوند برای زندگی فردی و اجتماعی پيروان خود می آورند؛ در حالی که در تجربه های دينی و عرفانی چنين چيزی مشاهده نمی شود.
وقتی مردانى با دعوى نبوت و با معجزات و خرق عاداتى كه نشان مى دهد آنها به عالم ماوراى طبيعت ارتباط دارند، ظاهر شده اند و كتاب‏ها و تعليماتى با خود آورده اند كه مافوق قدرت و فكر بشر است، خود نشان دهنده این است که وحی از قبیل تجربه دینی نیست و نبوت امری شخصی نمی باشد؛يك انسان درس نخوانده و در محيط فوق العاده عقب افتاده اى مانند محيط حجاز در عصر جاهليت چگونه ممكن است كتابى همچون قرآن با اين محتواى عظيم را [با تجربه دینی] بياورد؟!

دیدگاه فلاسفه قديم درباره مسئله «وحی»؟

فلاسفه قديم نسبت به «وحی» چه ديدگاهی داشته اند؟

از نظر «فلاسفه قديم»، پيك وحى خدا همان عقل فعّال است كه به فرمان خدا به پيامبر افاضه علم مى شود. وحى چيزى جز ارتباط قوى با عقل فعّال و سپس تجسّم حقايق عقلى در آستانه حسّ و خيال نيست! هنگام وحى طرز ادراك پيامبر دقيقاً بر عكس ماست؛ زيرا ما اول از طريق حسّ چيزى را درك مى كنيم، سپس صورت ذهنى آن در قوه خياليه ايجاد مى گردد و بعد آن را به صورت يك مفهوم كلى عقلى در مى يابيم؛ اما پيامبر نخست با اتّصال و ارتباط به عقل فعّال، حقايق كلّيه را درك مى كند، سپس سايه آن بر افق خيال و حسّ او منعكس مى گردد!

ديدگاه فلاسفه جديد نسبت به «وحي»

فلاسفه جديد چه ديدگاهي نسبت به «وحي» دارند؟

از نظر فلاسفه جديد، «وحي» يك نوع تجلّى شعورِ باطن است كه براى پيامبران صورت مى گرفته است. روان شناسان و فلاسفه جديد، موضوع شخصيّتِ باطن را ـ كه گاهى از آن به شخصيّت نامرئى، شعورِ ناآگاه، وجدانِ مخفى و ضميرِ باطن نيز تعبير مى شود ـ كليد حلّ بسيارى از مشكلات روحى، روان شناسى و حتى پزشكى مى دانند و معتقدند كه وسعت و منطقه نفوذ و فعّاليت شعور ناآگاه، به مراتب بيش از شعور آگاه است.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

الإمامُ عليٌّ(عليه السلام)

أصدَقُ شيء الأجلُ

راست ترين چيز، اجل و مرگ است

ميزان الحکمه، جلد 1، ص 44