دلائل عقلى اثبات «معاد»

آیا می توان مسئله «معاد» را با دلیل عقلی اثبات نمود؟

علاوه بر دلائل نقلى، دلائل عقلى نيز بر اثبات معاد وجود دارد؛ از جمله «برهان حكمت» که می گوید: اگر زندگى این جهان را بدون جهان ديگر در نظر بگيريم پوچ خواهد بود؛ زيرا چه لزومى دارد كه ما هفتاد سال يا كمتر و بيشتر در اين دنيا در ميان مشكلات دست و پا زنيم و بعد از بين برويم و نابود شويم. دليل ديگر «برهان عدالت» است: مسلماً در اين دنيا همه مجرمان، همه كيفر خود را و همه پاكان همه پاداش خود را نمي بينند؛ لذا لازم است دادگاه عدلى باشد كه تمام اعمال نيك و بد در آن حساب شود؛ وگرنه عدالت تأمين نمي شود.

آثار «معاد باوری» در زندگی انسان ها

باور به معاد و رستاخیز چه تاثیری در نگاه انسانها به زندگی و کیفیت زیستن آنها دارد؟

نخستين اثر ايمان به زندگى پس از مرگ و رستاخيز، مفهوم دادن و هدف بخشيدن به زندگى دنيا و از بيهودگى درآوردن آن است؛ در واقع پوچى زندگى از مهم ترين مسائلى است كه انسان از آن رنج مى‌ برد و اگر يقين داشته باشيم كه منزلگاه پيشرو، منزلگاه عدم نيست، بلکه عین هستى است در يك سطح عالى ‌تر و در يك افق بالاتر، در اين حالت زندگى ما از پوچى و بيهودگى خارج شده و مفهوم مى گيرد.

«معاد» نزد اقوام پیشین

آیا اقوام و ملل پیشین به «معاد» اعتقاد داشته اند؟

در داستان «هابیل» و «قابيل» می بینیم که هابيل به برادرش گفت: «من مى خواهم بار گناه من و خودت را بر دوش كشى و از دوزخيان باشى». اين تعبير بيانگر مسلم بودن معاد از همان زمان در ميان فرزندان آدم بوده است. نوح(ع) نیز براى رفع شبهه و از بين بردن استبعاد قومش از معاد، چنين تشبيه و تمثيل زد: «خدا شما را مثل گياهى از زمين رويانيد، سپس شما را به همان زمين باز مى گرداند و بار ديگر از آن خارج مى سازد». ابراهيم(ع) نيز در برابر مخالفت شديد كفّار عصر خود فرمود: «خدايا مرا در روز برانگيخته شدن شرمنده و رسوا مفرما».

دعوت پیامبران پیشین به «معاد»

آیا پیامبران پیشین نیز مردم را به ایمان به «معاد» دعوت می کردند؟

از ديدگاه قرآن، مسأله «معاد» از مسائلى است كه هميشه از زمان خلقت آدم(ع) در متن دعوت انبياء قرار داشته و در هر عصر و زمانى از سوى رسولان الهى تأكيد شده و همه اقوام با آن آشنايى داشته اند. مثلا مسيح(ع) در گاهواره به سخن درآمد كه: «سلام [خدا]، بر من در آن روز كه متولد شدم و آن روز كه مى ميرم و آن روز كه برانگيخته مى شوم». شعيب(ع) وقتى به نبوت رسيد فرمود: «اى قوم من! خدا را بپرستيد و به روز باز پسين اميدوار باشيد». يوسف(ع) نيز به قوم خود گفت: «من آيين قومى را كه ايمان به خدا ندارند و به سراى ديگر كافرند ترك گفتم».

دیدگاه روایت درباره اثر تربیتی «معاد باوری»

اثر تربیتی «معاد باوری» در روایات اسلامی چگونه بیان شده است؟

امواج نيرومند و تكان دهنده ايمان به معاد و تأثير آن در اجراى عدالت و مقاومت در برابر هر گونه انحراف و گناه در روايات به وضوح به چشم مى خورد و نمونه زنده اى است از تجلّى ايمان به رستاخيز و دادگاه عدل الهى در اعمال انسان. در روايتي امام علي(ع) فرمودند: «به خدا سوگند، اگر شب را به روى خارهاى جانگداز «سعدان» بيدار بسر برم و [روزها] در غل و زنجيرها بسته و كشيده شوم، برايم خوشتر است از اينكه خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم كرده و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم».

ريشه‌ هاى «معاد» در اعماق فطرت انسانها

به چه دلیل می توان ادعا کرد که عقیده و باور به معاد در فطرت و نهاد انسانهاست و انسانها در سرشت و فطرت خود به معاد ایمان دارند؟

همواره از درون ما پیام های گوناگون و ناشناخته ای به ما مى‌رسد كه سرچشمه آنها را فطرت يا نهاد می نامیم. این پیام ها به شکل مرموزی خطوط اصلى را بر سر دو راهى‌ها به ما نشان مى‌دهند. ايمان به زندگى پس از مرگ از جمله همين الهامات فطرى است و عقيده به زندگى جاويدان در سراى ديگر يك نوع احساس عمومى در وجود همه انسانهاست که از طريق الهام و درك درونى در نهاد همه ما وجود دارد.

رابطه عدالت خداوند و ضرورت معاد

چه رابطه اى میان «عدالت پروردگار» و «معاد» وجود دارد؟

جهان هستی بر مدار عدالت و قانون بنا شده، از سویی انسان نیز در مسیر تعالی و تکامل معنوی و اخلاقی، دارای «آزادى اراده و اختیار» است. اما از آنجا که ممکن است انسان از این آزادى سوء استفاده کرده و به ظلم و فساد و گناه دست بزند، لازم است دادگاه و محکمه اى تعیین شود که همگان بدون استثنا در آن حضور یابند و به جزاى اعمال خود برسند. والا اگر هر کس هر کاری خواست بکند و هیچ جوابی هم به کسی ندهد، قانون عدالت پروردگار که بر جهان هستى حاکم است نقض خواهد شد.

فلسفه آفرینش و ضرورت معاد

آیا زندگى چند روزه دنیا می تواند هدف آفرینش ما باشد؟

آن چه که به زندگى هدف مى دهد و آن را معقول و حکیمانه مى سازد آن است که مقدّمه جهان دیگرى باشد و تحمّل مشکلات این زندگى، به خاطر استفاده در مسیر یک زندگى جاودان باشد. قرآن مى فرماید: «شما زندگى این جهان را دانستید، چگونه متذکّر نمى شوید». در واقع این جهان با تمام وجودش فریاد مى زند که بعد از آن، جهان دیگرى است. از این رو قرآن می فرماید: «آیا شما گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمى گردید؟». از این رو بعد از این جهان باید جهان دیگرى وجود داشته باشد.

وجود رستاخیز مقتضای «حکمت الهی»

چگونه «حکمت الهی» به وجود رستاخیز و حقانیت «معاد» دلالت و اقتضا دارد؟

بدون شك عالَمى كه در آن زندگى مى كنيم، بسيار عظيم، دقيق و حساب شده است؛ كره زمين ما يك واحد از منظومه شمسى و آن نيز يك واحد از كهكشان و كهكشان ما نيز يك واحد از مجموعه كهكشان هاى بيشمارى است كه در اين عالَم وجود دارد و انسان كامل ترين موجودى است كه با ساختمان ويژه روح و جسم و ظرافت ها و عجائبش خلق شده. حال اگر بنا باشد زندگى اين گل سر سبد جهان آفرينش در اين چند روزه دنیا خلاصه شود و پس از مردن فانى شود، چقدر نازيبا و دور از حكمت است و از خداوند حكيم صادر نمی شود.

ضرورت اعتقاد به «معاد»

اعتقاد به «معاد» چه ضرورتی دارد؟

هر كس مختصر آشنايى با علوم طبيعى داشته باشد مى داند همه موجودات اين جهان قانونمندى خاصى دارند و به هر سو مى نگريم می بینیم قانون، نظم و عدالت از بزرگترين منظومه هاى شمسى تا كوچكترين ذرّه اتم را در زير پوشش خود دارد. از سوى ديگر انسان نمى تواند از قانون عدالت كه فرمان آفريدگار در سرتاسر جهان هستى است مستثنى باشد و وصله ناهمرنگى براى جهان خلقت گردد؛ زيرا اين استثنا كاملا بى دليل است و به اين ترتيب يقين مى كنيم كه براى انسان نيز دادگاهى در نظر گرفته شده كه همگان در آن حضور مى يابند و سهم خود را از عدالت عمومى عالم هستى مى گيرند.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قال أبو جعفر(عليه السلام):

لا يَقْبَلُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ حَجّاً ولا عُمْرَةً مِنْ مال حرام.

خداوند حج و عمره گزاردن با مال حرام را نمى پذيرد.

بحارالانوار: 93/120