پاسخ اجمالی:
آن چه که به زندگى هدف مى دهد و آن را معقول و حکیمانه مى سازد آن است که مقدّمه جهان دیگرى باشد و تحمّل مشکلات این زندگى، به خاطر استفاده در مسیر یک زندگى جاودان باشد. قرآن مى فرماید: «شما زندگى این جهان را دانستید، چگونه متذکّر نمى شوید». در واقع این جهان با تمام وجودش فریاد مى زند که بعد از آن، جهان دیگرى است. از این رو قرآن می فرماید: «آیا شما گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمى گردید؟». از این رو بعد از این جهان باید جهان دیگرى وجود داشته باشد.
پاسخ تفصیلی:
حقیقت این است که در دل این عالم پهناور گوئى تابلوى بزرگى براى نشان دادن هدف نهایى نصب شده که گاه بر اثر عظمتش نمى توانیم آن را در لحظات نخستین ببینیم و روى آن نوشته شده است «تربیت و تکامل».
فرض کنید من شصت سال در این دنیا زندگى کنم، همه روز از صبح تا شام براى به دست آوردن روزى تلاش نمایم و شب خسته و وامانده به منزل باز گردم و نتیجه اش این باشد که در طول عمرم چندین تُن غذا و آب مصرف کنم و با زحمت و دردسر، خانه اى فراهم سازم و بعد بگذارم و از این جهان بروم آیا این هدف ارزش آن را دارد که مرا به این زندگى پر درد و رنج بخواند؟
راستى اگر مهندسى، ساختمان عظیمى را در وسط بیابانى بر پا کند و سالیان دراز در تکمیل و تنظیم آن بکوشد و تمام وسائل را در آن فراهم سازد و هنگامى که از او سؤال کنند منظورت چیست؟ بگوید: هدفم این است که در تمام عمر این ساختمان، رهگذرى از این راه بگذرد و یک ساعت در آن بیاساید! آیا همه تعجّب نخواهیم کرد و نخواهیم گفت: یک ساعت آسودن یک راهگذر، این همه تشکیلات و مقدّمات و ذى المقدّمات نمى خواهد.
به همین دلیل آنها که عقیده به رستاخیز و زندگى پس از مرگ ندارند زندگى این جهان را پوچ مى دانند، و این سخن در کلمات مادّى ها زیاد به چشم مى خورد که زندگى این جهان بى هدف است، حتّى گاه افرادى از آنها دست به انتحار مى زنند چرا که از این زندگى مادى تکرارى و بى هدف خسته شده اند.
چیزى که به زندگى هدف مى دهد و آن را معقول و حکیمانه مى کند این است که مقدّمه جهان دیگرى باشد و تحمّل مشکلات این زندگى و چیدن این همه مقدّمات براى آن، به خاطر استفاده در مسیر یک زندگى جاودان باشد.
در این جا مثال جالبى میزنیم و آن این که اگر جنینى که در شکم مادر است عقل و هوش کافى مى داشت و به او مى گفتند: بعد از این زندگى که تو در این جا دارى خبرى نیست، حتماً او به زندگیش اعتراض مى کرد، و مى گفت: «این چه معنى دارد من در این محیط زندانى باشم؟ خون بخورم و دست و پا بسته در گوشه اى بیفتم و بعد هیچ؟ آفریدگار چه هدفى از این آفرینش داشت؟!» امّا اگر به او اطمینان دهند که این چند ماه یک مرحله زودگذر و دوران آمادگى براى یک زندگى نسبتاً طولانى در دنیاست، جهانى که نسبت به محیط جنین وسیع و پرنور و پرشکوه است، و نسبت به آن مواهب گوناگون دارد، در این موقع او قانع مى شد که دوران جنینى مفهوم و هدف قابل ملاحظه اى دارد و به همین دلیل قابل تحمّل است.
قرآن مجید مى گوید: «ولقد علمتم النشأة الاولى فلولا تذکرون»(1)؛ (شما زندگى این جهان را دانستید، چگونه متذکّر نمى شوید (که بعد از آن جهان دیگرى وجود دارد).
خلاصه این که: این جهان با تمام وجودش فریاد مى زند که بعد از آن جهان دیگرى است وگرنه لغو و بیهوده و بى معنى بود.
این سخن را از زبان قرآن مجید بشنوید مى فرماید: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون»(2)؛ (آیا شما گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمى گردید؟).
اشاره به این که اگر «معاد» که در قرآن از آن تعبیر به بازگشت به سوى خدا شده در کار نبود آفرینش انسان با بیهودگى مساوى بود.
نتیجه این که فلسفه آفرینش مى گوید: بعد از این جهان باید جهان دیگرى وجود داشته باشد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.