پاسخ اجمالی:
از ديدگاه قرآن، مسأله «معاد» از مسائلى است كه هميشه از زمان خلقت آدم(ع) در متن دعوت انبياء قرار داشته و در هر عصر و زمانى از سوى رسولان الهى تأكيد شده و همه اقوام با آن آشنايى داشته اند. مثلا مسيح(ع) در گاهواره به سخن درآمد كه: «سلام [خدا]، بر من در آن روز كه متولد شدم و آن روز كه مى ميرم و آن روز كه برانگيخته مى شوم». شعيب(ع) وقتى به نبوت رسيد فرمود: «اى قوم من! خدا را بپرستيد و به روز باز پسين اميدوار باشيد». يوسف(ع) نيز به قوم خود گفت: «من آيين قومى را كه ايمان به خدا ندارند و به سراى ديگر كافرند ترك گفتم».
پاسخ تفصیلی:
در سوره مریم آيه 33 كلام «مسيح»(عليه السلام) را در آن هنگام كه در گاهواره بود و به فرمان خدا به سخن درآمد مى خوانيم كه با صراحت از مسأله معاد خبر مى دهد و ضمن سخنانش مى گويد: (سلام [خدا] بر من در آن روز كه متولد شدم و آن روز كه مى ميرم و آن روز كه زنده و برانگيخته مى شوم)؛ «وَ السَّلامُ عَلَىَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ اَمُوْتُ وَ يَوْمَ اُبْعَثُ حَيّاً». انتخاب اين سه روز (روز تولد، روز مرگ و روز حيات مجدد در قيامت) به خاطر آن است كه سه روز خطرناك و سرنوشت ساز در زندگى انسان هاست و به تعبير ديگر هر سه روز، سرآغاز فصل نوينى براى انسان مى باشد كه سلامت در آنها بسيار مهم است و جز به لطف خدا ميسّر نمى شود و در حقيقت حضرت مسيح(عليه السلام) با اين سخنش تقاضاى لطف الهى را در اين سه روز مى كند. ضمناً از همان گاهواره، پيامى در زمينه نفى الوهيت خويش و اينكه بنده اى همچون ساير بندگان خداست، به همه انسان ها مى فرستد.
در آيه 15 همين سوره اين موضوع درباره حضرت يحيى(عليه السلام) نيز آمده است، با اين تفاوت كه در آنجا سخن از سوى خداست و در اينجا سخن از مسيح(عليه السلام) است. در حديثى از امام على بن موسى الرّضا(عليهما السلام) مى خوانيم: «اِنّ اَوْحَشَ ما يَكُوْنُ هذَا الْخَلْقُ فى ثَلاثَةِ مَواطِن: يَوْمَ وُلِدَ مِنْ بَطْنِ اُمِّهِ، فَيَرَى الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَمُوْتُ، فَيُعايِنُ الاْخِرَةَ وَ اَهْلَها وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً، فَيَرَى اَحْكاماً لَمْيَرَها فى دارِ الدُّنْيا»؛ (وحشتناكترين چيزى كه در مورد انسان است در سه موطن است: روزى كه متولد مى شود و از شكم مادر خارج مى گردد و چشمش به اين دنيا مى افتد و روزى كه مى ميرد و عالم پس از مرگ و اهل آن عالم را مشاهده مى كند و روزى كه بار ديگر زنده مى شود و احكام را مى بيند كه در دار دنيا نديده بود). سپس امام به آيات مربوط به يحيى و مسيح(عليهما السلام) در اين زمينه اشاره فرمود.(1) به هر حال آيه فوق به خوبى نشان مى دهد كه مسأله رستاخيز در امت هاى پيشين آنچنان مسلم بوده كه حتى مسيح در گاهواره از آن سخن مى گويد.
حضرت شعيب كه هم عصر با حضرت موسى(عليهما السلام) بود هنگامى كه به رسالت مبعوث شد و به سوى «مدين»(2) آمد، به قوم خود گفت: (اى قوم من! خدا را بپرستيد و به روز باز پسين اميدوار باشيد و در زمين فساد نكنيد)؛ «فَقَالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا الله وَ اَرْجُوا الْيَوْمَ الاْخِرَ وَ لاتَعْثَوا فى الاَْرْضِ مُفْسِدينَ».(3) در اينجا حضرت شعيب(عليهه السلام) در آغاز دعوتش بر دو اصل اساسى همه اديان يعنى «مبدأ» و «معاد» تكيه مى كند و مردم را به سوى اين دو اصل فرا مى خواند.
قرآن در سوره یوسف، آيات 37 و 38 از زبان يوسف(عليه السلام) در زندان و به هنگام گفتگو درباره تعبير خواب با دوستان زندانى، مى گويد: يوسف به آنها چنين گفت: (من آيين قومى را كه ايمان به خدا ندارند و نسبت به سراى ديگر كافرند ترك گفتم [و به خاطر اين فداكارى، خداوند مرا شايسته تعليم علم تعبير خواب دانست])؛ «اِنّى تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْم لايُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ هُمْ بِالاْخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ».
اين تعبير به خاطر آن است كه مشركان بت پرست عقيده به خدا داشتند، ولى معاد و يوم الجزاء را به صورت تناسخ مى پذيرفتند و معتقد بودند كه روح هر انسانى بعد از مرگ به كالبد ديگرى در همين دنيا باز مى گردد و پاداش و كيفر خود را در اين زندگى مجدّد مى بيند، در حالى كه آيين توحيدى نه شرك را مى پذيرد و نه تناسخ و بازگشت ارواح را به اين دنيا، لذا يوسف(عليه السلام) آنها را هم منكر خدا شمرد و هم منكر معاد.(4) و به هر حال نشان مى دهد كه اعتقاد به معاد به عنوان يكى از دو ركن اساسى دين در آيين يوسف(عليه السلام) نيز بوده است كه حتّى در زندان در برابر همبندهاى خود، اين دو ركن را در كنار هم بيان مى كند. قابل توجّه اينكه يوسف(عليه السلام) به دنبال اين سخن مى گويد: (من از آيين پدرانم ابراهيم و اسماعيل و يعقوب پيروى كردم)؛ «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائى اِبْراهيمَ وَ اِسْحاقَ وَ يَعْقُوْبَ» اشاره به اينكه ايمان به مبدأ و معاد دو اصل ثابت در همه اديان الهى و آيين هاى پيشين بوده است.
همچنین در سوره نمل، آیه 68 از زبان «مشركان مكّه» در برابر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله و سلم) مى گويد: آنها در برابر دعوت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) به سوى ايمان به معاد ضمن ابراز تعجّب از اينكه چگونه انسان بعد از آنكه خاك شد بار ديگر لباس حيات در تن مى پوشد؟ گفتند: (اين وعده اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده است، اينها همان افسانه هاى خرافى پيشينيان است!)؛ «لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آبائُنا مِنْ قَبْلُ اِنْ هذا اِلاّ اَساطِيْرُ الاْوَّلينَ». اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه دعوت به سوى معاد از قديمترين ايام از سوى پيامبران الهى انجام يافته، به گونه اى كه مشركان آن را در زمره «اَساطِيرُ الاْوَّلينَ»؛ (افسانه هاى پيشينيان) مى شمردند!
حتّى از آيات متعددى در قرآن استفاده مى شود كه در قيامت نيز خداوند به اين مسأله در برابر مجرمان احتجاج مى كند و مى فرمايد: (اى گروه جن و انس! آيا رسولانى از خود شما به سويتان نيامدند كه آيات مرا براى شما بازگو كنند و از لقاى چنين روزى [روز قيامت] شما را بيم دهند؟!)؛ «يا مَعْشَرَ الجِنِّ وَ الاْنْسِ اَلَمْ يَأْتِكُمْ رَسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّوْنَ عَلَيْكُمْ اَياتى وَ يُنذِرُونَكُمْ لِقاءَ يُوْمِكُمْ هذا».(5) اين آيه به خوبى مى رساند كه رسولان الهى در تمام طول تاريخ همه جن و انس را به ايمان به معاد دعوت كردند. همين معنا در آيه ديگرى از زبان خازنان دوزخ در برابر دوزخيان آمده است: «وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا».(6) جالب اينكه دوزخيان نيز عموماً به اين معنا اعتراف مى كنند، چنان كه در ادامه همين آيه آمده است: «قالُوا بَلَى»؛ (مى گويند آرى). بنابراين از ديدگاه قرآن، مسأله معاد از مسائلى است كه هميشه در متن دعوت انبياء قرار داشته و از زمان خلقت آدم(عليه السلام) مطرح بوده و در هر عصر و زمانى از سوى رسولان الهى تأكيد شده و همه اقوام با آن آشنايى داشته اند.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.