پاسخ اجمالی:
همواره از درون ما پیام های گوناگون و ناشناخته ای به ما مىرسد كه سرچشمه آنها را فطرت يا نهاد می نامیم. این پیام ها به شکل مرموزی خطوط اصلى را بر سر دو راهىها به ما نشان مىدهند. ايمان به زندگى پس از مرگ از جمله همين الهامات فطرى است و عقيده به زندگى جاويدان در سراى ديگر يك نوع احساس عمومى در وجود همه انسانهاست که از طريق الهام و درك درونى در نهاد همه ما وجود دارد.
پاسخ تفصیلی:
الهامات فطرى به ما مى گويند: مرگ پايان زندگى نيست، اين الهامات منحصر به ما نمى باشد، تمام اقوام حتى انسانهاى نخستين كه قبل از تاريخ مى زيسته اند به گواهى مدارك موجود به طرز جالبى به آن ايمان داشته اند. مى گويند: پيوسته از اعماق آسمانها، از درون كهكشان ها، امواج مرموزى - شبيه امواج راديويى - پخش مى شود كه روى دستگاه هاى گيرنده قوى اثر مى گذارد. هيچ كس نمى داند اين امواج از كجا مخابره مى شود و سرچشمه اصلى آن از كجاست؟ آيا تمدنهايى به مراتب پيشرفته تر از تمدن زمينيان در ماوراى منظومه شمسى ما وجود دارد كه صاحبان آنها به وسيله اين امواج پيام هايى به جهانيان مخابره مى كنند؟ و يا سرچشمه ديگرى دارد؟ نمى دانيم. عجيب تر اينكه از اعماق وجود ما، از درون جان ما، نيز پيامهاى مرموزى مرتباً به ما مى رسد كه سرچشمه آن نيز ناشناخته است و به ناچار نام «فطرت» يا «نهاد» بر آن مى گذاريم، همين قدر مى دانيم الهامات مختلفى به ما مى شود، بر سر دو راهىها خطوط اصلى را به ما نشان مى دهند، و اين الهامات به طرز مرموزى از درون ما مى جوشد.
مثلاً: يك حادثه ناگهانى در نزديك ما يا در دورترين نقطه جهان رخ مى دهد، همين نيروى مرموز درونى؛ ما را به دنبال كسب خبر مى فرستد و بدون اينكه خودمان بدانيم چرا و به چه علت اين همه اشتياق به ديدن و شنيدن ماجراى حادثه اى كه معلوم نيست ارتباطى به ما داشته باشد داريم، نيروهاى خود را در اين راه به كار مى اندازيم و تا نفهميم چه بوده آرام نمى گيريم. اين حالت از نخستين لحظات عمر همراه ماست و تا آخر عمر هم از ما جدا نمى شود. بعد مى بينيم نام آن را «حس كنجكاوى» گذاردهاند و مى گويند جزء فطرت و نهاد آدمى است.
نظير اين غرايز و الهاماتِ فطرى فراوان است، ولى هيچ كس نمى تواند توضيح بيشترى درباره سرچشمه اين الهاماتِ فطرى در اختيار ما بگذارد، اما به هر حال در اصل وجود آنها و نقش آنها در راهنمايى تكوينى ما ترديدى نيست. ايمان به زندگى پس از مرگ از جمله همين «الهامات فطرى» است.
شواهد تاريخى فراوانى در دست داريم كه بشر در طول تاريخ خود بلكه در دوران قبل از تاريخ نيز به زندگى پس از مرگ ايمان راسخ داشته و آثار مختلفى كه از انسانهاى پيشين به يادگار مانده و چگونگى ساختمان قبرهاى آنان و اشيايى كه همراه مردگان به خاك مى سپردند همه گواه بر اين موضوع است كه انسان مسأله زندگى پس از مرگ را طبق يك الهام درونى دريافته؛ زيرا باور نمى توان كرد مسأله اى فطرى نباشد و بتواند با اين استحكام، خود را در تمام طول تاريخ و پيش از آن تا دورترين زمان هايى كه امروز شعاع كم رنگى از آن در ذهن و فكر ما تابيده است حفظ كند.
اينگونه مسائل ريشه دار كه هرگز از بشر جدا نمىشود حتماً يك هسته غريزى و فطرى دارند و به همين دليل، هميشگى و جاودانى خواهند بود.
«ساموئيل كنيگ» جامعه شناس معروف، تصريح مى كند كه: «اسلاف انسان امروزى - كه آثار آنها در حفريات به دست آمده - يعنى «نئاندرتالها» داراى مذهب بوده اند، به دليل اينكه مردههاى خود را به وضع مخصوصى به خاك مى سپردند و ابزار كارشان را كنارشان مى نهادند و بدين طريق عقيده خود را به وجود دنياى ديگر به ثبوت مى رساندند».(1)
مى دانيم انسانهاى نئاندرتال دهها هزار سال قبل مى زيستهاند، به هنگامى كه هنوز نه خط اختراع شده بود و نه تاريخ بشر آغاز گشته بود. درست است كه در زندگى پس از مرگ - هر چه باشد - ابزار زندگى فعلى به كار نمىآيد، اما منظور اين است كه اين اعمال گواه بر ايمان اسلاف انسان امروزى به زندگى پس از مرگ است.
نخستين خط ابتدايى پا به مرحله وجود مى گذارد و انسان مى تواند شرح سرگذشت خود را براى آيندگان در دل تاريخ بنويسد و ثبت نمايد، در اينجا از همه پيشگام تر، مردم مصر هستند كه به گفته مورخ معروف «آلبرماله»: «در ميان تواريخى كه از ملل دنيا در دست داريم تاريخ ملت مصر از همه قديمي تر مى باشد، زيرا وقايعى را ذكر مى كند كه در زمانى دورتر از پنج هزار سال پيش واقع شده است».(2)
تاريخ كهن مصر نشان مى دهد كه مردم آن سامان عقيده محكمى به زندگى پس از مرگ داشته و براى آن تشريفات زيادى قائل بوده اند، گرچه آن را - مانند بسيارى از اقوام ديگر - با خرافاتى آميخته بودند. مورخ نامبرده در اينجا بحث جالبى دارد كه نقل آن از جهاتى مفيد است، او مى نويسد: «مردم مصر بر اين عقيده بودند كه روح مرده از قبر مفارقت كرده و در محضر خداوند بزرگ «آزيريس» حضور مى يابد... هنگامى كه او را به محضر «احكم الحاكمين» آزيريس رهبرى مى نمايند قلب او را در ميزان حقيقت مى سنجند، روحى كه از حساب پاك بيرون آيد، رهسپار مزرعه [و باغى] مى شود كه حد بركتش در تصور نگنجد... آنها در كنار اموات نامهاى مى گذاشتند كه در سفر به آن دنيا راهنماى آنها باشد اين نامه عجيب و جالب جمله هايى را در بر داشت كه مرده بايد در محضر خداوند بزرگ [آزيريس] بگويد تا ذمهاش برىء گردد و پاك شود به اين ترتيب:
بزرگى به تو مى برازد اى خداوند عالى مقام و اى خداوند راستى و عدالت! من در برابر مردم پيرامون تقلب نگشته ام... هيچ بيوه زنى را نيازردهام و در محكمهاى دروغ نگفتهام، به نيرنگ و تزوير آلوده نشدهام، به كارگر بيش از آنچه بتواند در يك روز انجام دهد تحميل نكردهام، در انجام وظيفه تكاهل نورزيدهام، گرد تنبلى نگشتهام، هتك احترام مقدسات را روا نداشتهام، از بندهاى نزد آقايش سعايت نكردهام، نان كسى را نبريدهام، كسى را گريه نينداختهام، آدم نكشتهام و نوارها و آذوقه اموات را ندزديدهام(3) زمين كسى را غصب نكردهام... شير از دهان اطفال شيرخوار نگرفتهام و هيچ نهرى را قطع نكردهام، من پاكم، پاك... .
اى قضات! امروز كه روز حساب است اين مرحوم را به خود راه دهيد كه گرد گناهى نگشته، دروغ نگفته، بدى نمىداند چيست، در زندگى و معاش جانب حق و انصاف را فرو نگذارده، اعمال او مورد توجه مردم و موجب خشنودى خدايان [فرشتگان] بوده، او گرسنگان را پوشانيده، در راه خدا قربان كرده و به اموات غذا رسانيده، دهانش پاك است و هر دو دستش نيز پاك...».
«آلبرماله» پس از نقل اين سخن مى گويد: «از اين عبارات به خوبى روشن مى شود كه مردم مصر معاصى كبيره و حسنات و مستحبات را چگونه تشخيص مى دادهاند».(4)
مسلّم است منظور آنها از اين «بيلان زندگى» صحنه سازى و فورماليته كارى امروز ما نبوده، زيرا بعيد به نظر مى رسد كه آدمهاى آن روز اين راهها را كشف كرده بودند كه مثلا انسان مى تواند چنين بيلانى را ارائه دهد بدون اينكه كوچكترين حرف درستى در آن باشد و روشن است كه اگر انسانى بيلان عملش اين باشد چه آدم خوبى خواهد بود و توجه به زندگى پس از مرگ چه اثر تربيتى عميقى روى او گذارده است.
به هر حال تاريخ به ما مى گويد كه در تمدنهاى كهن ديگر كه مقارن تمدن مصر يا پس از آن به وجود آمدند مانند تمدن كلدانيان، آشوريان، يونانيان و ايرانيان، مذهب بطور كلى و اعتقاد به زندگى پس از مرگ بخصوص موقعيت خاصى داشته است. توجه به اين موضوع در مذاهب بزرگ جهان نيز كاملا آشكار است و نيازى به توضيح ندارد.
در اينجا توجه شما را به نكته قابل توجهى كه دانشمند معروف اسلامى نويسنده كتاب «روح الدين الاسلامى» از مجله «ريدرزد ايجست» نوامبر 1975 از «نورمان فن سنت بيل» نقل مى كند جلب مى كنيم، او مى گويد:
«حقيقت اين است كه شور غريزى به وجود جهانِ ديگر پس از مرگ يكى از محكمترين دلايل اين مسئله است؛ زيرا هر گاه خدا مى خواهد انسان را به حقيقتى قانع سازد، ريشه آن را در سرزمين غرائز و فطرت او غَرْس مى كند. عقيده به زندگى جاويدان در سراى ديگر يك نوع احساس عمومى در درون وجود همه انسانهاست، به طورى كه نمىتوان با نظر حقارت به آن نگريست. مسلماً چيزى كه ما با اين سرعت به سوى آن مى رويم عكسالعمل يك ريشه اساسى است كه در درون ما وجود دارد. ما به اين گونه حقايق از طريق دلائل مادى ايمان نمى آوريم؛ بلكه از طريق الهام و درك درونى است. هميشه الهام به تنهايى عامل مهمى براى درك حقايق محسوب مى شود و همانطور كه «برگسون» مى گويد: «هنگامى كه دانشمندان به يك واقعيت علمى كه نيازمند به اثبات است مى رسند ناگهان با برقى از الهام، حقيقت را درك مى كنند».(5) آری در حقیقت عقيده به زندگى بعد از مرگ از همين الهامات فطرى است.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.