پاسخ اجمالی:
جهان هستی بر مدار عدالت و قانون بنا شده، از سویی انسان نیز در مسیر تعالی و تکامل معنوی و اخلاقی، دارای «آزادى اراده و اختیار» است. اما از آنجا که ممکن است انسان از این آزادى سوء استفاده کرده و به ظلم و فساد و گناه دست بزند، لازم است دادگاه و محکمه اى تعیین شود که همگان بدون استثنا در آن حضور یابند و به جزاى اعمال خود برسند. والا اگر هر کس هر کاری خواست بکند و هیچ جوابی هم به کسی ندهد، قانون عدالت پروردگار که بر جهان هستى حاکم است نقض خواهد شد.
پاسخ تفصیلی:
با کمى دقّت در نظام جهان هستى و قوانین آفرینش مى بینیم همه جا قانونى بر آن حکومت مى کند و هر چیزى در جاى خود قرار دارد.
در بدن انسان این نظام عادلانه به قدرى ظریف پیاده شده که کوچک ترین تغییر و ناموزونى در آن سبب بیمارى یا مرگ مى گردد.
فى المثل در ساختمان چشم، قلب و مغز دقیقاً هر چیز به جاى خویش است و به اندازه لازم، این عدالت و نظم نه تنها در سازمان بدن انسان که در کل عالم خلقت حکم فرماست، که:
«بالعدل قامت السموات و الارض»؛ (به وسیله عدل آسمان ها و زمین برپاست).(1)
یک اتم به قدرى کوچک است که میلیون ها از آن را مى توان بر نوک سوزن جاى داد، فکر کنید ساختمان آن چقدر باید دقیق و منظم باشد که میلیون ها سال به حیات خود ادامه دهد.
این به خاطر همان عدالت و محاسبه فوق العاده دقیق نظام الکترون ها و پروتون ها است و هیچ دستگاه کوچک و بزرگ از این نظام شگرف بیرون نیست.
آیا راستى انسان یک موجود استثنایى است؟ یک وصله ناهمرنگ براى این جهان بزرگ است که باید آزاد باشد هر بى نظمى و ظلم و بى عدالتى مى خواهد مرتکب شود؟ یا در این جا نکته اى نهفته است؟
حقیقت این است که انسان یک تفاوت اساسى با تمام موجودات جهان دارد و آن داشتن «آزادى اراده و اختیار» است.
چرا خدا او را آزاد آفریده، و تصمیم گیرى را به او واگذار کرده تا هر چه مى خواهد انجام دهد؟
دلیلش این است که اگر او آزاد نمى بود تکامل نمى یافت و این امتیاز بزرگ ضامن تکامل معنوى و اخلاقى اوست، مثلا اگر کسى را با فشار سرنیزه وادار به کمک کردن به مستضعفان و کارهایى که به سود جامعه است کنند البته این کارهاى خیر راه مى افتد، ولى هیچ گونه تکامل اخلاقى و انسانى براى کسى که این کمک را کرده ایجاد نمى کند، در حالى که اگر با میل و اراده خود یک صدم آن را بدهد به همان اندازه در مسیر تکامل اخلاقى معنوى گام برداشته است.
بنابراین نخستین شرط تکامل معنوى و اخلاقى داشتن اختیار و آزادى اراده است که بشر با پاى خود این راه بپیماید نه به اضطرار، همچون عوامل اضطرارى جهان طبیعت و اگر خداوند این موهبت بزرگ را به انسان بخشیده به خاطر همین هدف عالى است.
ولى این نعمت بزرگ همچون گلى است که خارهایى نیز در کنار آن مى روید و آن سوء استفاده افراد از این آزادى و آلوده شدن به ظلم و فساد و گناه است.
البته براى خدا هیچ مانعى نداشت که اگر انسانى دست به ظلم و ستم بیالاید فوراً او را به چنان بلایى مبتلا سازد که دیگر فکر این کار به مغز او نیاید، دستش فلج شود، چشمش بى نور و زبانش از کار بیفتد.
درست است که در این صورت هیچ کس از آزادى سوء استفاده نمى کرد و به سراغ گناه نمى رفت ولى این پرهیزگارى و تقوى در حقیقت جنبه اجبارى داشت و هیچ گونه افتخارى براى انسان محسوب نمى شد، بلکه از ترس مجازات شدید و سریع، فورى و بدون وقفه بود.
پس به هر حال انسان باید آزاده باشد و در برابر امتحانات گوناگون پروردگار قرار گیرد، و از مجازات هاى فورى - جز در موارد استثنایى - مصون باشد تا ارزش وجودى خود را نشان دهد.
ولى در این جا یک مطلب باقى مى ماند. و آن این که: اگر وضع به همین منوال بماند و هر کس راهى را انتخاب کند قانون عدالت پروردگار که بر جهان هستى حاکم است نقض خواهد شد.
این جاست که یقین مى کنیم براى انسان دادگاه و محکمه اى تعیین شده که همگان بدون استثنا باید در آن حضور یابند و به جزاى اعمال خود برسند و سهم خود را از عدالت عمومى جهان آفرینش دریافت دارند.
آیا ممکن است نمرودها و فرعون ها و چنگیزها و قارون ها یک عمر به ظلم و ستم ادامه دهند و حساب و کتابى براى آنها در کار نباشد؟
آیا ممکن است مجرمان و پرهیزگاران در کفه عدالت پروردگار یکسان باشند؟
و به گفته قرآن: «افنجعل المسلمین کالمجرمین مالکم کیف تحکمون».(2) ؛ (آیا کسانى را که تسلیم در برابر قانون خدا و حق و عدالتند همچون مجرمان قرار دهیم؟ چگونه حکم مى کنید؟).
و در جاى دیگر مى گوید: «ام نجعل المتقین کالفجار»(3) ؛ (آیا ممکن است پرهیزگاران را همچون فاجران قرار دهیم؟).
درست است که گروهى از بدکاران در این جهان به مکافات اعمال خویش مى رسند و یا سهمى از آن را دریافت مى دارند.
و درست است که محکمه وجدان مسئله مهمّى است.
و نیز درست است که عکس العمل هاى گناه و ظلم و ستم و عواقب شوم بى عدالتى ها گاه دامان خود انسان را مى گیرد.
امّا اگر درست دقّت کنیم مى بینیم هیچ یک از این امور سه گانه آنچنان عمومى و همگانى نیست که هر ظالم و گنهکارى را درست به اندازه ظلم و گناهش کیفر بدهد و بسیارند کسانى که از چنگال مکافات عمل، مجازات وجدان و بازتاب هاى اعمال شوم خود فرار مى کنند، یا به قدر کافى کیفر نمى شوند.
باید براى این گونه افراد و براى همگان محکمه و دادگاه عدلى باشد که سر سوزن کار نیک و بد در آنجا محاسبه شود وگرنه اصل عدالت تأمین نخواهد شد.
بنابراین قبول «وجود پروردگار» و «عدالت او» مساوى است با قبول وجود رستاخیز و سراى دیگر و این دو هرگز از یکدیگر تفکیک نخواهند شد.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.