پاسخ اجمالی:
استنباط احکام از قرآن به مقدماتی مانند دانش عربی، علوم قرآن و تشخیص محکمات از متشابهات و ناسخ از منسوخ و... نیاز دارد. بدون دانستن این مقدمات، تلاش برای فهم قرآن به برداشت های ناقص و انحرافی می انجامد که در سخنان بزرگان دینی به عنوان «تفسیر به رأی» شناخته شده و بسیار نکوهش شده است.
استخراج احکام از روایات نیز به قوه تشخیص عـام و خاص، مطلق و مقید، معانی امر و نهی موجود در احادیث، ملازمات مضامین احادیث، شناخت رجال سلسله راویان حدیث، شناخت موارد تقیه از غیرتقیه، روایتهای صحیح السند از غیرصحیح السند و... وابسته است.
از آن گذشته برای پدیده های جدیدی را که پیشینه ای در روایات معصومین و احکام شرعی گذشته ندارند و به اصطلاح فقها به نام «مسائل مستحدثه» شناخته می شوند، بدون طی کردن مراحل اجتهاد مصطلح، نمی توان حکمی استنباط کرد.
داشتن چنین تخصص هایی از همه برنمی آید و بایستی عموم مردم از متخصصین پیروی کنند، در غیر این صورت جامعه به همان تشتت و اختلاف نظر عمیق و عدم انسجام علمی و فکری ای که سلفیه و وهابیت بر اثر آسان گیری در اجتهاد دچارش شده، مبتلا می گردد.
پاسخ تفصیلی:
برخی در مخالفت با تقلید فقهی مصطلح می پرسند چرا به جای پیروی کردن اکثر مردم از عده ای خاص به عنوان فقها و علما، خود مردم مستقیما به منابع دینی برای روشن شدن تکالیف شان مراجعه نکنند؟ توصیه به مراجعه عمومی به قرآن و احادیث برای به دست آوردن احکام شرعی به عنوان جایگزینی برای تقلید، این معنای ضمنی را همراه دارد که این متون، منابعی هستند که احکام شرعی را به طور واضح در بر دارند و آنها را به نحوی سهل الوصول در اختیار مراجعین خود قرار می دهند. طبق چنین فرضی، همه احکام مورد نیاز آدمی در همه اعصار، به طور صریح، تفصیلی و روشن در آن منابع وجود دارد و فقط کافی است هر مکلفی به اقتضای نیاز خود به احکام شرعی، به آنها مراجعه کند و نیاز خود را رفع کند. چنین فرضی از جنبه های مختلف با اشکال مواجه می شود.
مخالفت چنین فرضی با حقیقت قرآن
فهم آیات قرآن کار راحتی نیست و متوقف بر اموری است که بدون اطلاع کامل از آنها، هر گونه برداشتی از قرآن، برداشتی ناقص است. برخی از آن امور به این شرح است:
آشنایی با زبان عربی: از آن جایی که قرآن به زبان عربی نازل شده، بدیهی است که فهم احکام شرعی از آیات قرآن پیش از هر چیزی نیاز به آشنایی با این زبان و قواعد زبان شناختی آن دارد. فهم عمیق این زبان علاوه بر شناخت معنای کلمات، متوقف بر آشنایی با علوم صرف و نحو برای شناخت جایگاه ترکیبی کلمات و علم معانی و بدیع و بیان برای فهم ظرافت های زیباشناسانه زبان عربی است.(1)
آشنایی با سیاق آیات قرآن: علاوه بر شناخت عمیق زبان عربی، فهم آیات قرآن نیاز به آشنایی به مضمون و سیاق آیات قرآن نیز دارد. در هر کلامی قرائنی وجود دارد که می تواند معنای ظاهری آن را تغییر دهد.(2) قرآن نیز قرائنی دارد که بعضی پیوسته و برخی ناپیوسته است و - همچون هر متن دیگری - مناسب ترین شیوه فهم آن این است که همه آیاتش را در کنار هم و مرتبط با هم بنگریم و این شیوه در ارزیابی و نتیجه گیری مفید است.(3)
تفاوت آیات قرآن: آیات قرآن همگی مانند هم نیستند. برخی مدنی و برخی مکی اند، برخی محکم و برخی متشابه اند، برخی ناسخ برخی دیگر منسوخ هستند و هر کدام شأن نزول خودشان را دارند. این ویژگی ها تأثیر مستقیمی بر نحوه فهم هر مراجعه کننده ای به قرآن از آیات آن دارد و بایستی مفسر آنها را بداند. همه این ویژگی ها ذیل دانشی به نام «علوم قرآن» گرد آمده اند.
لزوم فهم سنّت: علامه طباطبایی در تفسیر آیه «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»(4)؛ (و ما این ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی)، می نویسد: این آیه مبارکه، دلیل بر حجّیت سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در شرح آیات قرآن کریم است.(5) بنابراین از آن جایی که یکی از شئون پیامبر(صل) و ائمه(علیهم السلام) تبیین و تفسیر قرآن و تعلیم شیوه دستیابی به بطون و مقاصد کتاب الهی است، شناخت سنت و سخن معصومین و روایات تفسیری آنها، نقشی اساسی در شناخت قرآن دارد.
لزوم پرهیز از تفسیر به رأی
ضرورت اطلاع از مقدمات مذکور برای فهم آیات قرآن، موجب می شود مراجعه مستقیم به قرآن برای یافتن پاسخ های سؤالات شرعی، امری آسان و در توان همه مکلفین نباشد. اصرار به فهم آیات قرآن کریم بدون آشنایی به آموزه های فوق الذکر، موجب شناخت ناقص و انحرافی از قرآن خواهد شد که در سخنان اهل بیت(علیهم السلام) «تفسیر به رأی» نام گرفته و توصیفات ملامت آمیزی از سوی حضرات معصومین درباره آن صادر شده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در این باره می فرماید: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي»(6)؛ (خداوند می فرمايد: هرگز به من ايمان نياورده است کسی که با رأی خويش کلام مرا تفسير کند). حضرت در روايت ديگری می فرمايد: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ»(7)؛ (كسی كه قرآن را به رأی و نظر خويش تفسير كند هر آينه نابجا به خداوند دروغ بسته است).
تفسير به رأی و تفسير نابجای قرآن به قدری مذموم و خطرناک و موجب گمراهی است كه مرتكبان چنين گناهی در قيامت به سخت ترين عذاب ها دچار مي شوند. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در اين زمينه ميفرمايد: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ»(8)؛(كسی كه قرآن را به رأی خويش تفسير كند جايگاهش در قيامت در آتش خواهد بود).
سختی های مراجعه مستقیم به احادیث
این تصوّر که مراجعه مستقیم به هزاران حدیث به جا مانده از اهل بیت(علیهم السلام) در مسائل و فروعات بسیار گوناگون فقهی می تواند جایگزین تقلید گردد، تصور ساده اندیشانه ای است.
بعد از وفات حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) به مدت صد سال نقل هر گونه حدیثی از ایشان ممنوع بود. این فترت زمانی موجب شد، بعداز لغو ممنوعیت نقل حدیث، بسیاری از احادیث جعلی به نام احادیث نبوی وارد برخی منابع حدیثی شوند که تشخیص این احادیث کاری تخصصی است و نیاز به دانش هایی ویژه دارد.
احادیث به جا مانده از اهل بیت(علیهم السلام) دارای پیچیدگی ها و ظرافت هایی است که استنباط احکام شرعی را از آنها فوق العاده دشوار و دقیق می نماید. تـشخیص عـام و خاص، مطلق و مقید، معانی امر و نهی موجود در احادیث، ملازمات مضامین احادیث، دلالت های حدیث، شناخت رجال سلسله راویان حدیث، شناخت موارد تقیه از غیرتقیه، روایتهای صحیح السند از غیرصحیح السند، و همچنین حل تضادها و تعارض های نصوص روایات(9) امری است که بدون آگاهی و تسلط کافی برای کسی میسر نیست.
بنابر این استنباط احکام شرعی از احادیث نیاز به مقدمات و دانش هایی دارد تا بتوان از سد پیچیدگی های موانع مذکور عبور کرد. بی گمان مراجعه عموم مردم بی بهره از مقدمات لازم جهت فهم چنین ظرافت هایی، به هیچ وجه مفید حال آنها نخواهد بود و آنها را از تقلید بی نیاز نخواهد کرد.
علاوه بر همه اینها، وسعت احادیث به جای مانده از اهل بیت(علیهم السلام) و مسائل گوناگون فقهی به قدری گسترده است که صرف مطالعه بدون تأمل و تعمق آنها نیز برای بسیاری از مردم بسیار وقت گیر و ناممکن به نظر می رسد. همه این عوامل و مؤلفه ها نهایتا ما را به این نتیجه رهنمون می کند که مراجعه مستقیم و عمومی به منابع احکام امری ناممکن است.
تجربه تلخ وهابیت در مراجعه مستقیم به کتاب و سنت و آسان گیری عمومی در اجتهاد
وهابی ها و سلفی ها اعتقاد دارند اجتهاد امری آسان است که فقط نیاز به دسترسی به منابعی همچون صحاح سته یا سنن ابی داود یا جامع ترمذی و نسائی دارد و با توجه به اینکه این کتاب ها با صرف زمان و هزینه ای ناچیز می تواند در دسترس همگان باشد، پس نباید مانعی برای اجتهاد عمومی مردم در احکام وجود داشته باشد. محمد بن عبدالوهاب سخت گیری در شروط اجتهاد را ناشی از هوای نفس می داند و در این باره می گوید: «از سنّت هایی که شیطان آن را جعل کرده، این است که قرآن و سنّت را فقط مجتهد مطلق درک می کند و مجتهد کسی است که باید دارای صفات آن چنانی باشد؛ این صفات آن قدر زیاد است که ممکن است به طور کامل در ابوبکر و عمر هم پیدا نشود. شکر خدا که این شبهه شیطانی که از ضروریات عامه گشته، ازجهات متعددی مردود و باطل است».(10)
نتیجه چنین تجویز همگانی برای اجتهاد این است که از میان یک جمع نمی توان دو نفر را یافت که در مسأله ای فقهی یا اصولی اتفاق نظر داشته باشند. این اختلاف نظر به تدریج به تفسیر و شرح آیات قرآن نیز تسرّی می یابد و در صورتی که هیچ کدام از دو طرف نزاع از نظر و ایده خود کوتاه نیاید، کار جامعه اسلامی به آنجا می رسد که بعد از مدت زمان بسیار کوتاهی، در ساحتی بسیار وسیع شاهد اختلاف نظر عمیق و عدم انسجام علمی و فکری امت اسلامی خواهیم گشت. اختلاف نظری که مانع پدید آمدن چهارچوب یا چهارچوب هایی واضح و مشخص برای طبقه بندی و شناخت آن نظرات و اجتهادهای متعدد می گردد. با نگاهی به وضعیت امروز سلفی ها این مسأله بغرنج به وضوح قابل مشاهده است. امروزه ما با هزاران مذهب فقهی نزد سلفی ها مواجه ایم.(11) می توان گفت که تکفیر نتیجه تجویز اجتهاد عمومی و سهل انگاری در مراجعه به قرآن و حدیث است.
ظهور مسائل جدید و ضرورت اجتهاد مصطلح فقهی
تحولات پدید آمده در زندگی بشر موجب پدید آمدن موضوعات جدیدی شده است که هیچ گونه پیشینه ای از آنها در روایات معصومین و احکام شرعی بیان شده توسط علمای سلف وجود ندارد. همچنین ممکن است بر اثر تغییرات پدید آمده در اوصاف موضوعات قدیمی یا بستر اجتماعی آنها، احکام جدیدی برای آنها مورد انتظار باشد. این گونه مسائل را «مسائل مستحدثه» می نامند. مثال قسم اول مسأله تلقیح مصنوعی است و مثال قسم دوم مسأله شطرنج می باشد.
حتی اگر بپذیریم که مراجعه مستقیم مکلفین به قرآن و احادیث می تواند آنها را از تقلید بی نیاز کند، نمی توانیم انکار کنیم که مسائل بیان شده در قرآن و احادیث محدود به مسائلی است که در شرایط زیستی زمان صدور آنها وجود داشته و بدون «اجتهاد مصطلح فقهی»، آن منابع مقدس نمی تواند درباره مسائل نوپدید کارایی داشته باشند. بنابراین در مسائل مستحدثه، خواه یا ناخواه مسأله مراجعه مستقیم مکلفین به قرآن و احادیث بدون موضوع و غیرمفید می گردد.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.