حکمت علم غیب پیامبران؟

چه ضرورتی دارد که پیامبران الهی صاحب علم غیب باشند؟ آیا دلیل عقلی وجود دارد که علم غیب را برای ایشان اثبات کند؟

اولا: پیامبران مبعوث شده اند تا نوع بشر را به آنچه خود به آن دسرسی ندارند آگاه کند. حال اگر قرار بود پیامبران آنچه را به بشر عرضه می کنند فقط از سنخ آگاهی هایی محدودی باشد که دیگران نیز با تجربه یا تعقّل می توانستند به دست بیاورند، چه نیازی به مبعوث شدن انبیا وجود داشت؟! می توان گفت اصلی ترین علم غیبی که انبیاء ارائه می دهند همان بسته معارفی است که در قالب وحی ارائه می دهند.
ثانیا: دايره مأموريت پیامبران الهی بسيار گسترده بوده است. چه از نظر زمان و چه از نظر مكان. با توجه به این نکته و با توجه به مواجهه آن مردان بزرگ خدا با طیف های مختلفی از مردم و لزوم پاسخ گویی به آنها و هدایت شان که مستلزم آگاهی از علوم و اطلاعات بسیار گسترده ای بوده، به نظر می آید الهام دانش غیبی از سوی خداوند متعال به آنها امری ضروری بوده است.
ثالثا: در بحث های مربوط به لزوم عصمت انبیاء نیز ثابت شده است که دوری مطلق آن بزرگان از معصیت، معلول اطلاع کامل آنان از حقیقت گناه است. آگاهی پیامبران از مفاسد معاصی و گناهان از جنس دانش های مرسوم عقلی و تجربی بشری نیست و راهی غیر از غیب برای دسترسی به آن وجود ندارد.

علّت تفاوت تکالیف دینی برای زنان و مردان؟!

چرا احکام دینی زنان و مردان باید متفاوت باشد؟!

تفاوت های جسمی و روحی مرد و زن موجب می شود احکام آنها که از سوی خالق آنها (داناترین شخص به ویژگی ها و تفاوت آنها) تشریع شده، به منظور تناسب یافتن با ویژگی های شخصیتی آنها، مختلف و متفاوت باشند. جنس زن براى انجام وظايفى متفاوت با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتى دارد. قانون آفرينش، وظيفه حساس مادرى و پرورش نسل هاى نيرومند را بر عهده او گذارده به همين دليل سهم بيشترى از عواطف و احساسات به او داده است در حالى كه طبق اين قانون وظايف خشن و سنگين تر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشترى از تفكر به او اختصاص يافته است. بنابراین تفاوت ها، تشریع احکام یکسان و اختصاص حقوق و تعریف نقش های یکسان برای دو جنسی که تفاوت های ماهوی با همدیگر دارند، نه تنها عادلانه نیست بلکه بسیار هم غیرمنطقی است.

پاسداشت مقام «انسان» در قرآن

قرآن كريم در مقام تعريف «انسان» چه بياني دارد؟

هيچ توصيفى از «انسان»، بيانگر ماهيت واقعى انسان با همه ابعاد و زواياى گوناگون وى نيست؛ جز آنچه در قرآن آمده است كه با بهترين و والاترين توصيفات او را معرفي مى كند. قرآن می گوید: خداوند انسان را با دستان خود آفريد؛ از روح خود در وي دميد؛ امانت خود را به او سپرد؛ همه اسماء را به وي آموخت؛ همه فرشتگان را به سجده بر او واداشت؛ مقام خلافت خود را در زمين بدو بخشيد؛ هر آنچه را در آسمانها و زمين بود مسخر وى گردانيد و آن گاه به خود در اين آفرينش برتر تبريك گفت. آری به واسطه اين ويژگى هاى هفت گانه است كه انسان در اصل آفرينش و آغاز پيدايش بدانها مفتخر شده و بدين سان مخلوق برتر نام گرفته است.

تأیید مسئله «چشم زخم» نشانه تأثير قرآن از فرهنگ جاهلی!

آيا اينكه قرآن كريم پديده «چشم زخم» را تأييد و قبول نموده است نشانه تأثيرپذيری قرآن از فرهنگ جاهليت نيست؟

اينكه گفته‌اند از جمله شواهد تاثيرپذيرى قرآن از محيط عرب جاهلى، پذيرش تأثير «چشم زخم» است بايد گفت: در قرآن هيچ تصریح يا اشاره‌اى به چشم زخم نشده است. البته اصل موضوع چشم زخم و تأثير منفى آن در جان‌ها و اموال در جاي خود ثابت شده است.

ناسازگاری قرآن با علم در مورد «مركز ادراك انسان»!

چرا با اينكه علم نوين «مغز» را مركز ادراكات انسان می داند، قرآن كريم «قلب» را به عنوان جايگاه ادراك معرفی نموده است؟!

«مغز» در ميان ديگر اعضاى بدن، نقشى ممتاز دارد و از ديرباز اهميّت و نقش آن در هدايت جسم معلوم بوده؛ به گونه‌اى كه براى بيان نقش محورى هر چيزى آن را به مغز تشبيه مى كردند؛ ليكن با اين همه، انسانها ادراك و ديگر صفات نَفس را كه بهره‌اى از احساس دارند، به «قلب» نسبت مى دهند. و مراد از قلب نيز «روح» است كه فرمانروا و تدبيركننده امور بدن است؛ همان گونه كه كاركردهاى مذكور را به نَفس (به معناى ذات و خود) نسبت مى دهند.

تناقض گويی قرآن در مرگ و جاودانگی نفس!

قرآن در آيه 35 سوره الانبياء مي گويد:«هر نفسی طعم مرگ را می چشد»، امّا در آيه 42 سوره زمر می گويد: «خداوند نفسها را هنگام مرگ می گيرد» يعنی انتقال صورت می گيرد؛ آيا بين اين دو آيه تناقض وجود ندارد؟!

نفس معانی مختلفی دارد مانند روان، جان، حیات، جاندار، شخص، ذات، میل، خویشتن، خود و... . باید توجه داشت که در سوره انبیاء این واژه به معنای مجموع جسم و جان و برای اشاره به این حقیقت و قانون کلی است که مرگ برای همه انسان ها پدید می آید، اما در سوره زمر نفس به معنی روح است و فقط اشاره ای به چگونگی پدید آمدن مرگ با قطع ارتباط روح از جسم صورت می گیرد و بدیهی است که این دو بیان تناقضی با هم ندارند.

اشكال غربزدگان مسلمان به پدیده «وحی» و پاسخ آن

غربزدگان مسلمان چه اشكالي نسبت به پدیده «وحی» نموده اند و چه پاسخي به آن داده شده است؟

برخى از روشنفكران غربزده مى گويند: آنچه پيامبران با نام وحى عرضه كرده اند، انعكاس افكارِ درونى آنان است و لذا وجود برخى اشتباهات در گفته ها و نوشته هاى آنان طبيعى است. اما اينان دچار دو اشتباه شده اند: 1. براى بررسى نمونه هاى وحى آسمانى به كتاب هاى تحريف شده مراجعه كرده اند. 2. انسان را موجودى مادّى فرض كرده اند؛ حال آنكه انسان تركيبى از روح و جسد است كه روحش از سنخ ملأ اعلى است و همين سنخيت وحى را امكان پذير مى كند.

انسان موجودی «جسمانی» و «روحانی»

از ديدگاه قرآن و روايات چگونه می توان ثابت کرد انسان دو جنبه «جسمانی» و «روحانی» دارد و منحصر به جسم و مادّه نیست؟

روحانيّت انسان جزو مسائلى است كه از ديرباز فكر بشر را به خود مشغول کرده و در قرآن و روایات بارها به آن اشاره شده است. بر این اساس انسان دارای روح و جسم است و از جانب روح متعالى و از سوى جسم متسافل است. «قرآن» در توصیف مراحل آفرينش انسان، او را به جايى مى رساند كه از جسم و جهان مادّه فراتر رفته و روح متعالى در او دميده مى شود، آنجا كه می فرماید: «آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد * سپس [اندام] او را نظام بخشید و از روح خویش [روحى شریف] در وى دمید». نكته جالب در اين آيه آن است كه روح دميده شده در انسان از سِنخ عالَم ملكوت معرفى مى شود و به خود پروردگار نسبت داده مى شود و نشان مى دهد كه روح فراتر از سنخ ماده است.

ادامه نزول فرشتگان، و منافات آن با خاتمیت!

در قرآن آیاتی وجود دارد که بر تداوم نزول فرشته وحی دلالت دارند؛ با توجه به عقیده خاتمیت پیامبر اسلام(ص)، فرشتگان الهی بر چه کسی نازل می شوند؟ آیا نزول ملائک با عقیده خاتمیّت منافاتی ندارد؟!

با ختم نبوت نزول فرشته ها برای شریعت تازه یا تکمیل شریعت سابق قطع می شود؛ اما این منافاتی ندارد با اینکه برای اموری دیگر با انسان ها در ارتباط باشند. مثلا دلالت آیه 4 سوره قدر بر نزول فرشته ها برای تقدیر امور مردم بر حجت الهی یعنی امام زمان(عج) است.

از طرف دیگر فعل مضارع در آیه 15 سوره غافر نه تنها به معنای آینده، که اصلا دلالت بر هیچ زمانی ندارد و فقط استناد فعل را به فاعل، و توصیف فاعل را به آن کار بیان می کند و نظری به زمان انجام فعل (فرستادن وحی) که در چه زمانی واقع شده یا می شود ندارد.

وضعیّت ظاهری مأکول در شبهه آکل و مأکول در معاد جسمانی؟

طبق روایات همه انسانها در قیامت جوان و رشید محشور می شوند؛ از طرفی به سبب جریان طبیعی واقعیت آکل و مأکول در بین موجودات، بخشی از بدن یک موجود در بدن موجود بعدی قرار می گیرد. اگر قرار باشد که اين ذرّات در قيامت به بدن صاحب اصلى(بدن شخص اوّل) باز گردد، آیا بدن شخص دوّم ناقص و کوچک نخواهد بود؟!

انسان موجودى است مركب از نفس و بدن، و بدن انسان در اين دنیا دستخوش تحليل رفتن و دگرگون شدن است، و پيوسته اجزاى آن تغيير مى ‏كند، در حالى كه مى‏ بينيم شخصيتش ثابت است، و اين بدان جهت است كه روح آدمى شخصيت انسان را در همه لحظه ها حفظ مى ‏كند، چون روح آدمى مجرد است، و منزه از ماده و تغييرات عارض از طرف ماده است، و باز به همين جهت ايمن از مرگ و فنا است.

بدنى كه بعد از مرگ كالبد آدمى مى‏ شود، وقتى با بدن قبل از مرگش مقايسه شود مثل آن بدن خواهد بود، نه عين آن، همچنان که در دنیا نیز بدن پیری مثل بدن جوانی است نه عین آن. ولى انسان صاحب بدن لاحق وقتى با انسان صاحب بدن سابق مقايسه شود عين آن خواهد بود نه مثل آن، براى اينكه آن روحى كه یگانگی بدن قبل از مرگ را در تمامى مدت عمر حفظ مى‏ كرد، همين روحى است كه بعد از مرگ در كالبد لاحق درآمده.

آيات و روايات نیز مى رساند كه در معاد، تنها «مثل بودن» انسان معاد با انسان دنيوى كافى است و هرگز سخت گيرى و اصرار بر تحقق عينيت لازم نيست، تا اگر عین بدن انسان برانگيخته نشده یا برخی از اجزایش در بدن دیگری قرار گرفته باشد، معاد جسمانى دچار اشكال گردد.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قال الصّادق عليه السّلام :

ما مِنْ اَحَدٍ قالَ فى الحُسَينِ شِعْراً فَبَکى وَ اَبکْى بِهِ اِلاّ اَوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنّةً وَ غَفَرَ لَهُ.

هيچ کس نيست که درباره حسين عليه السّلام شعرى بسرايد و بگريد و با آن بگرياند مگر آن که خداوند، بهشت را بر او واجب مى کند و او را مى آمرزد.

رجال شيخ طوسى ، ص 289