پاسخ اجمالی:
اولا: پیامبران مبعوث شده اند تا نوع بشر را به آنچه خود به آن دسرسی ندارند آگاه کند. حال اگر قرار بود پیامبران آنچه را به بشر عرضه می کنند فقط از سنخ آگاهی هایی محدودی باشد که دیگران نیز با تجربه یا تعقّل می توانستند به دست بیاورند، چه نیازی به مبعوث شدن انبیا وجود داشت؟! می توان گفت اصلی ترین علم غیبی که انبیاء ارائه می دهند همان بسته معارفی است که در قالب وحی ارائه می دهند.
ثانیا: دايره مأموريت پیامبران الهی بسيار گسترده بوده است. چه از نظر زمان و چه از نظر مكان. با توجه به این نکته و با توجه به مواجهه آن مردان بزرگ خدا با طیف های مختلفی از مردم و لزوم پاسخ گویی به آنها و هدایت شان که مستلزم آگاهی از علوم و اطلاعات بسیار گسترده ای بوده، به نظر می آید الهام دانش غیبی از سوی خداوند متعال به آنها امری ضروری بوده است.
ثالثا: در بحث های مربوط به لزوم عصمت انبیاء نیز ثابت شده است که دوری مطلق آن بزرگان از معصیت، معلول اطلاع کامل آنان از حقیقت گناه است. آگاهی پیامبران از مفاسد معاصی و گناهان از جنس دانش های مرسوم عقلی و تجربی بشری نیست و راهی غیر از غیب برای دسترسی به آن وجود ندارد.
پاسخ تفصیلی:
یکی از ویژگی های پیامبران که برای ادای رسالت خویش به آن نیاز دارند آگاهی و علم به امور غیبی است. خداوند پیامبرانش را به وسیله وحی از آینده، گذشته، اتفاقات نقاط مختلف و هر چیز دیگری که برای انجام مأموریت شان نیاز داشته اند آگاه ساخته است.
قرآن کریم و تصریح به اطلاع انبیاء از علم غیب
قرآن کریم در آیات مختلفی به آگاهی انبیاء از علم غیب اشاره می کند. برای مثال درباره حضرت عیسی(علیه السلام) در آیه 49 سوره آل عمران می خوانیم: (و [او را به عنوان] رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل [قرار داده كه به آنها مى گويد:] من نشانه اى از طرف پروردگار شما برای تان آورده ام من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مى بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم و از آنچه مى خوريد و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد به شما خبر مى دهم مسلما در اينها نشانه اى براى شماست اگر ايمان داشته باشيد)؛ «وَ رَسُولاً إِلى بَني إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين». خبر داشتن عیسی(علیه السلام) از اسرار نهانی مردم از یک منبع غیبی، یعنی خداوند متعال الهام گرفته شده است.(1)
در آیات 26 و 27 سوره جن نیز به این مسأله اشاره شده است که خداوند از میان پیامبرانش، هر پیامبری را که بخواهد و به هر میزانی که صلاح بداند از غیب مختص به خود، آگاه می کند: «عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَی غَیبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُک مِن بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»؛ (داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد * مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد).
درباره پیامبر اسلام نیز گفته شده که در میان پیامبران، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به سبب گستره مکانی و زمانی رسالت پیامبری اش، از دیگر پیامبران بیشتر به علم غیب دستیابی داشته است. او به اذن الهی به آنچه برای ادای وظیفه رسالت به آن نیاز داشت آگاه بود(2) قرآن کریم نیز از اخباری یاد کرده است که پیامبر اکرم(ص) از آنها آگاه بوده و اشاره دارد که او قبل از رسالت به این اخبار آگاه نبوده است: «تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْل»؛ (اينها از خبرهاى غيب است كه به تو [اى پيامبر] وحى مى كنيم نه تو، و نه قومت، اينها را پيش از اين نمى دانستيد).
نوع معارف انبیاء و ارتباط آن با اطلاع آنها از علم غیب
در وهله اول بايد توجه داشت باشیم كه علم و دانش بشر که محصول تعقّل و تجارب اوست، محدود است و در گذشته محدودتر نیز بوده است. حتی امروزه با تمام پيشرفت هايى كه آدمی در تمام علوم و دانش ها نصيب خود کرده، بازهم آنچه را كه ما مى دانيم در برابر آنچه نمى دانيم همچون قطره اى است در برابر دريا. به گفته بعضى از دانشمندان بزرگ تمام علومى را كه ما امروز در اختيار داريم الفبایى براى كتاب بزرگ عالم هستى محسوب مى شود. به تعبير ديگر قلمرو قضاوت و درك عقل و تجارب بشری، منطقه كوچكى است كه شعاع علم و دانش آن را روشن ساخته و ما از بيرون آن به كلى بى خبريم.(3)
از طرفی پیامبران مبعوث شده اند تا نوع بشر را به آنچه خود به آن دسرسی ندارند آگاه کند. حال اگر قرار بود پیامبران آنچه را به بشر عرضه می کنند فقط از سنخ آگاهی های محدودی باشد که دیگران نیز با تجربه یا تعقّل می توانستند به دست بیاورند، چه نیازی به مبعوث شدن انبیا وجود داشت؟! وقتی به جنس گزاره ها و معارفی که انبیاء الهی از خدا و امور غیبی و آخرت و معارف مربوط به فرشتگان برای انسان به ارمغان آورده اند، نگاه می کنیم، خواه ناخواه به این نتیجه می رسیم که گزاره های علمی عادی و قابل فهم از منابع عقلی و تجربی نیستند و لاجرم علومی الهی اند که از طریق غیب به آنها افاضه شده اند. به عبارتی دیگر صرف خبر دادن انبیاء از خدایی که با توصیفات بشر، حتی فهم فیلسوفان از آن مبداء متفاوت است و خبر دادن از معاد و روح و نیز ارائه معارفی که منشاء بشری و تجربی و عقلی ندارد، جز با علم الهی ممکن نیست و می توان گفت مهمترین علم غیبی که انبیاء ارائه می دهند همان بسته معارفی است که در قالب وحی ارائه می دهند.
اطلاع از علم غیب و ارتباط آن با گستره مأموریت انبیاء
درباره حکمت و فلسفه چنین علمی برای پیامبران بحث های بسیاری در میان علما و دانشمندان و مفسرین مسلمان در گرفته و استدلال های متنوعی با تمسک به قرآن مجید و احادیث اقامه شده است اما شاید با صرف نظر از دلایل نقلی ای که برای لزوم وجود چنین علمی نزد انبیای الهی اقامه شده در تحلیل و نگاهی دیگری بتوان گفت که اصولا انبیای الهی قادر نيستند بدون آگاهى بر بخش هايى از اسرار غيب مأموريت خود را به طور كامل انجام دهند.
ما مى دانيم که دايره مأموريت پیامبران الهی بسيار گسترده بوده است؛ چه از نظر زمان و چه از نظر مكان. با توجه به این نکته و با توجه به مواجهه آن مردان بزرگ خدا با طیف های مختلفی از مردم و لزوم پاسخ گویی و هدایت آنها که مستلزم آگاهی از علوم و اطلاعات بسیار گسترده ای بوده، به نظر می آید الهام دانشی غیبی از سوی خداوند متعال به آنها امری ضروری بوده است. آيا كسى كه مثلا استاندار استانى باشد مى تواند مأموريت خود را در آن استان بدون آگاهى از اوضاع مردم استان و امكانات منطقه و امتيازات و محروميت هاى آنها انجام دهد؟ مسلّماً قادر نيست. درباره پیامبری که می خواهد همه اموری ظاهری و باطنی و مادی و معنوی افراد یک جامعه را اداره کند این ضرورت بیشتر احساس می شود.
مأموريت پیامبران ظاهر و باطن اجتماع و درون و برون انسان ها را شامل مى شده و قلمرو آنها تنها ظواهر نبوده است. اين گستردگى مأموريت نيز ايجاب مى كند كه اجمالا از اسرار درون مردم جامعه نيز آگاه باشند و اين همان چيزى است كه در روايات متعدد به صورت يک استدلال عقلى و نه يک حكم تعبدى نیز منعكس است.
مثلا امام صادق(عليه السلام) در حديثى به يكى از راويان اخبارمى فرمايد: «اتَرى انَّ اللَّهَ اسْتَرْعى رَاعِياً عَلى عِبَادِهِ وَ اسْتَخْلَفَ خَليفَةً عَلَيْهِمْ يَحْجُبُ عَنْهُ شَيْئاً مِنْ امُورِهِمْ»(4)؛ (آيا تو فكر مى كنى ممكن است خداوند سرپرستى بر بندگان خود بگمارد و خليفه اى براى آنها قرار دهد و چيزى از امور و اسرار آنان بر وى مكتوم باشد). همين معنا به تعبير روشن ترى در حديثی دیگر از آن حضرت آمده است: «مَنْ زَعَمَ انَّ اللَّهَ يَحْتَجُّ بِعَبْدٍ فى بِلَادِهِ ثُمَّ يَسْتُرُ عَنْهُ جَميعَ مَا يَحْتَاجُ الَيهِ فَقَدْ افْتَرى عَلَى اللَّهِ»(5)؛ (كسى كه گمان كند خداوند بنده اى را حجت خويش در زمين قرار داده سپس تمام نيازهاى او را از او پنهان دارد بر خدا افترا زده است).
این احادیث نشان می دهد که لزوم اطلاع انبیای الهی به عنوان حجت خدا روی زمین از اخبار و علوم غیبی تا چه اندازه است.
چنین ضرورتی البته در مورد رسالت پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) که مأموریتی «جهانى» برای همه زمینیان و «جاودانى» برای همه زمان ها داشت بیشتر احساس می شود. امکان ندارد پيامبرى كه مبعوث به تمام مردم دنيا تا دامنه قيامت است رسالت خويش را بدون آگاهى از وضع جهان تا آخرين روز مأموريتش انجام دهد. مسلّم است ایشان که از طريق علوم معمولى نمى توانست تمام اعصار و قرون را ببينند يا از تمام اقوام و طوائف آگاه باشند پس راهى جز از طريق علم غيب (به تعليم الهى) وجود نخواهد داشت.(6)
عصمت و لزوم برخورداری انبیاء الهی از علم غیب
در بحث های مربوط به لزوم عصمت انبیاء ثابت شده است که دوری مطلق آن بزرگان از معصیت، معلول اطلاع کامل آنان از حقیقت گناه است. در بیانی بسیار مختصر از آن استدلال ها می گوییم اگر انسانى آگاهى كافى از زشتى عمل داشته باشد، و بر نفس و هوا و هوس خود كاملًا مسلط باشد، محال است آن عمل زشت از او سرزند. از همین رو است که بسيارى از ما در برابر بعضى از گناهان حالتى شبيه به عصمت داريم. مثلا كسى را در ميان خود پيدا نمى كنيم كه حاضر باشد روز روشن لخت مادر زاد در كوچه و خيابان ظاهر گردد، و اگر كسى از ما مرتكب چنين كارى شود يقين پيدا مى كنيم كه هوش و عقل خود را از دست داده، وگرنه محال است در حالى كه عاقل و هوشيار است اقدام به چنين كارى كند. نوشيدن آب هاى بسيار كثيف و آلوده فاضلاب مسلّما حرام است؛ آيا هيچ عاقلى در ميان ما پيدا مى شود كه اقدام به اين عمل كند؟ يك طبيب آگاه به رموز علم طبّ، و خطر انواع بيمارى هاى واگيردار، هرگز حاضر نيست آبى را كه از شستشوى لباس بيماران عفونى به دست مى آيد بنوشد! بنابراين در يك كلمه مى توان گفت: ما در برابر اين گونه اعمال زشت مصونيت داريم؛ چرا كه آگاهى كافى از مفاسد اين اعمال پيدا كرده ايم، و اگر روزى هوا و هوس بخواهد ما را به دنبال اين امور بفرستد با نيروى عقل و دانش و ايمان آن را سركوب مى كنيم. حال اگر كسى پيدا بشود كه آگاهى او نسبت به تمام گناهان و معاصى در سر حد آگاهى ما از زشتى اين امور باشد مسلّماً آنها را ترك خواهد گفت. به تعبير ديگر انگيزه هاى گناه اعم از جهل و بى خبرى يا غلبه شهوات و هوس ها در وجود انبياء در پرتو علم و آگاهى و تقواى آنان به طور كامل محكوم به شكست است.
از همین نقطه نظر می گوییم آگاهی پیامبران از مفاسد معاصی و گناهان از جنس دانش های مرسوم عقلی و تجربی بشری نیست و راهی غیر از غیب برای دسترسی به آن وجود ندارد. زیرا باید چنان تقوایی در آنها بیافریند که بتواند عامل باز دارنده و نيرومندى توانمندی در برابر انگيزه هاى هوا و هوس باشد.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.