حکمت علم غیب پیامبران؟

چه ضرورتی دارد که پیامبران الهی صاحب علم غیب باشند؟ آیا دلیل عقلی وجود دارد که علم غیب را برای ایشان اثبات کند؟

اولا: پیامبران مبعوث شده اند تا نوع بشر را به آنچه خود به آن دسرسی ندارند آگاه کند. حال اگر قرار بود پیامبران آنچه را به بشر عرضه می کنند فقط از سنخ آگاهی هایی محدودی باشد که دیگران نیز با تجربه یا تعقّل می توانستند به دست بیاورند، چه نیازی به مبعوث شدن انبیا وجود داشت؟! می توان گفت اصلی ترین علم غیبی که انبیاء ارائه می دهند همان بسته معارفی است که در قالب وحی ارائه می دهند.
ثانیا: دايره مأموريت پیامبران الهی بسيار گسترده بوده است. چه از نظر زمان و چه از نظر مكان. با توجه به این نکته و با توجه به مواجهه آن مردان بزرگ خدا با طیف های مختلفی از مردم و لزوم پاسخ گویی به آنها و هدایت شان که مستلزم آگاهی از علوم و اطلاعات بسیار گسترده ای بوده، به نظر می آید الهام دانش غیبی از سوی خداوند متعال به آنها امری ضروری بوده است.
ثالثا: در بحث های مربوط به لزوم عصمت انبیاء نیز ثابت شده است که دوری مطلق آن بزرگان از معصیت، معلول اطلاع کامل آنان از حقیقت گناه است. آگاهی پیامبران از مفاسد معاصی و گناهان از جنس دانش های مرسوم عقلی و تجربی بشری نیست و راهی غیر از غیب برای دسترسی به آن وجود ندارد.

بررسی داستان «ذو القرنين»

آيا داستان «ذو القرنين» در قرآن واقعی است يا وهمی و خیالی؟

سرگذشت ذوالقرنين، آن بزرگ‌مردى كه سرزمين‌هاى گوناگون را درنورديد و شرق و غرب گيتى را زير پا نهاد، سرگذشتى واقعی و كهن است كه تاريخِ آن به گذشته‌هاى دور بر مى‌گردد. براساس پژوهش‌هاى دانشمند برجسته هندى، «ابوالكلام آزاد» كه با كمك گرفتن از نصوص تورات انجام گرفته، اين احتمال وجود دارد كه وى پادشاه ايران، كورش كبير باشد كه بين سال‌هاى 557 تا 528 پيش از ميلاد مى‌زيسته است و سرزمين‌هاى شرق و غرب را تسخير كرد و بر قلمرو ماد، آسياى صغير و بابل چيره گرديد و قوم يهود را كه در اسارت بابليان بود، آزاد ساخت و به آنان اجازه داد به سرزمين فلسطين باز گردند و در بازسازى بيت المقدس ياريشان داد. از اين رو در تورات از وى به بزرگى و احترام ياد شده است.

هدایت عمومی و رحمت گسترده الهی، تاییدی بر پلورالیسم!

آیا هدایت عمومی و رحمت گسترده الهی تاییدی بر پلورالیسم است؟!

اولا: هادی بودن خدا مستلزم این نیست که همگان خواسته یا ناخواسته هدایت شوند؛ صرف هادی بودن خدا هدایت نمی آورد.
هدایت عمومی خداوند بصورت الهام خوبی ها و بدی ها به نفس و فطرت الهی انسان و اعطای عقل خدادادی و نشان دادن راه بواسطه انبیاء تحقق یافته است.
ثانیا: انسان دارای اراده و اختیار است و قرار نیست که خدا انسان را به اجبار و اکراه به سوی دین و ایمان و هدایت بکشاند.
ثالثا: آیات فراوانی از قرآن کریم برخلاف ادعای پلورالیست ها صریحا اکثریت مردم را بی ایمان و گمراه و اهل باطل و ناسپاس خوانده است.

تفاوت وحی با پیشگویی؟

وحی نازل شده بر پیامبران، چه تفاوتی با پیشگویی امثال نوسترآداموس دارد؟ آیا این پیشگوییها می تواند نتیجه الهامات غیبی باشد؟

پیامبران بی آنکه تعلیم ببینند، از طريق وحى‏ علم‏ فراوانى‏ پيدا كرده و در سخنانشان خطا راه ندارد، اما افرادی مثل نوستراداموس در اثر آشنایی با علم نجوم و علوم غریبه تنها به بخشی از وقایع علم پیدا می کنند و خطاپذیر است؛ لذا آن را مبهم بیان کرده اند.
پیشگویی یا از طریق قرائن است یا ارتباط با شیاطین و اجنه و یا بر پایه دروغ و نیرنگ، و هرگز نمی تواند نتیجه الهامات غیبی باشد؛ لذا در روایات از آن نهی شده است.
پیشگویی غالبا برای گمراهی دیگران استفاده می شود، اما وحی از راه الهامات غیبی حاصل شده و در مسیر هدایت مردم بکار می رود.

فرق الهامات غیبی با القائات شیطانی؟

پیامبران چگونه تشخیص می دادند که آنچه دریافت می کنند وحی می باشد؟ مثلا چگونه حضرت ابراهيم(ع) تشخیص داد که خوابش وحی است؟ یا چگونه حضرت موسى(ع) فهمید، صدائى که مى شنود وحی الهی است؟ اساسا فرق الهامات غیبی با تلقینات شیطانی در چیست؟

اولا: خداوند امکان القای شیاطین در انبیاء را از میان می برد و به آنها توفیق شناخت وحی عطا می کند؛ آیات و روایات زیادی وجود دارد که نشان می دهد انبیاء در دریافت وحی و شناخت آن دچار خطا و اشتباه نمی شوند و القائات شیطانی در آنها راه ندارد.
ثانیا: وحی غالبا مقارن با معجزه می باشد و قابل تشخیص است، مثل قرآن که بر پیامبر اسلام(ص) نازل شد و یا وحی از طریق تکلم درخت با حضرت موسی و یا تکلم حضرت عیسی در گهواره و...
ثالثا: یکی از بهترین راه های تشخیص وحی از القائات شیطانی توجه به محتوای وحی می باشد. محتواى وحیانی و مكاشفات رحمانى کاملا با عقل سازگار است و از بلند پروازى هاى نامعقول و خيال بافى بركنار مى باشد، اما القائات شیطانی دارای محتوای غیر معقول است.

معنای واژه «وحی» در قرآن کریم

عبارت «وحی» در قرآن کریم در چه معانی بکار رفته است؟

واژه «وحى» در «قرآن» به چهار معنا آمده‌ است: 1. اشاره پنهانی: كه همان معناى لغوى است. 2. هدایت غریزی: يعنى رهنمودهاى طبيعى كه در نهاد تمام موجودات به ‌وديعت نهاده شده است. 3. اِلهام (سروش غيبى): گاه انسان پيامى را دريافت مى دارد كه منشأ آن را نمى داند، به ويژه در حالت اضطرار كه گمان مى برد راه به جايى ندارد ناگهان درخششى در دل او پديد مى آيد كه راه را بر او روشن مى سازد و او را از آن تنگنا بيرون مى آورد. اين پيام هاى راه گشا، همان سروش غيبى است كه از پشت پرده ظاهر شده و به مدد انسان مى آيد. از اين سروش غيبى در قرآن با نام «وحى» تعبير شده‌ است. 4. وحى رسالى: وحى بدين معنا شاخصه نبوّت است.

تفاوت دو مفهوم «وحی» و «الهام»

آیا مفهوم «وحی» با مفهوم «الهام» یکسان است یا با هم تفاوت دارند؟

پديده «وحى» هم همانند «اِلهام»، به تابناك شدن درون در مواقع خاص اطلاق مى شود؛ با اين تفاوت كه منشأ «الهام» بر الهام گيرنده پوشيده است، ولى منشأ «وحى» بر گيرنده وحى كه پيامبرانند روشن مى باشد. به همين علت، پيامبران هرگز در گرفتن پيام آسمانى دچار حيرت و اشتباه نمى‌ شوند، زيرا آگاهى حضورى كاملى بر منشأ «وحى» و كيفيت انجام آن دارند.

ادامه نزول فرشتگان، و منافات آن با خاتمیت!

در قرآن آیاتی وجود دارد که بر تداوم نزول فرشته وحی دلالت دارند؛ با توجه به عقیده خاتمیت پیامبر اسلام(ص)، فرشتگان الهی بر چه کسی نازل می شوند؟ آیا نزول ملائک با عقیده خاتمیّت منافاتی ندارد؟!

با ختم نبوت نزول فرشته ها برای شریعت تازه یا تکمیل شریعت سابق قطع می شود؛ اما این منافاتی ندارد با اینکه برای اموری دیگر با انسان ها در ارتباط باشند. مثلا دلالت آیه 4 سوره قدر بر نزول فرشته ها برای تقدیر امور مردم بر حجت الهی یعنی امام زمان(عج) است.

از طرف دیگر فعل مضارع در آیه 15 سوره غافر نه تنها به معنای آینده، که اصلا دلالت بر هیچ زمانی ندارد و فقط استناد فعل را به فاعل، و توصیف فاعل را به آن کار بیان می کند و نظری به زمان انجام فعل (فرستادن وحی) که در چه زمانی واقع شده یا می شود ندارد.

ماهیّت وحی و تجربه دینی

منظور از تجربه دینی چیست؟ چه تفاوتی با وحی دارد؟ آیا وحی همان تجربه دینی و نبوت امری شخصی است؟

تجربه دینی یعنی انتقال حقایق در ارتباط ميان پيامبر و خدا که پيامبر آن حقايق را در قالب زبان خود درآورده؛ لذا در این چارچوب فکری، کتب آسمانی برداشت ذهنی پیامبران از دریافت وحیانی است. اما حقیقت وحی با تجربه دینی فرق دارد. وحى، «فعل الهى» است كه به انسان كامل مى رسد و خطا نمی پذیرد و القای شیطان در آن راه ندارد. اما تجربه دینی در دسترس همه و خطا پذیر است.
از آن گذشته برخی از وحی های نازل شده بر انبياء الهی شريعت آفرين می باشد يعنی دستورالعمل هايی از جانب خداوند برای زندگی فردی و اجتماعی پيروان خود می آورند؛ در حالی که در تجربه های دينی و عرفانی چنين چيزی مشاهده نمی شود.
وقتی مردانى با دعوى نبوت و با معجزات و خرق عاداتى كه نشان مى دهد آنها به عالم ماوراى طبيعت ارتباط دارند، ظاهر شده اند و كتاب‏ها و تعليماتى با خود آورده اند كه مافوق قدرت و فكر بشر است، خود نشان دهنده این است که وحی از قبیل تجربه دینی نیست و نبوت امری شخصی نمی باشد؛يك انسان درس نخوانده و در محيط فوق العاده عقب افتاده اى مانند محيط حجاز در عصر جاهليت چگونه ممكن است كتابى همچون قرآن با اين محتواى عظيم را [با تجربه دینی] بياورد؟!

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

الإمامُ علىٌّ(عليه السلام)

إنّ لکلٍّ أجلا لا يَعْدُوهُ

براى هر چيز مدّتى است که از آن تجاوز نمى کند

ميزان الحکمه، جلد 1، ص 46