جزع و بى تابى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد 2
انگیزه هاى صبر و شکیبایىدرمان جزع و ناشکیبایى

«جزع» نقطه مقابل «صبر» است و آن، حالت بى قرارى و ناشکیبایى در برابر حوادث و مشکلات است، به گونه اى که انسان در برابر حادثه زانو زند، مأیوس شود، بى تابى کند و یا از تلاش و کوشش براى رسیدن به مقصد چشم بپوشد.

جزع یکى از بدترین و نکوهیده ترین صفات است که انسان را در دنیا و آخرت به بدبختى مى کشاند و از رسیدن به مقامات والا باز مى دارد و ارزش و مقام او را در جامعه کاسته، شربت زندگى را در کامش تلخ، و شهد حیات را شرنگ مى سازد.

قرآن مجید در سوره «معارج»، انسان را موجودى حریص و کم طاقت معرفى مى کند که وقتى بدى به او برسد، بى تابى مى کند و هنگامى که خوبى به او رسد، بخل مىورزد و مانع دیگران مى شود، «اِنَّ الاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * اِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعاً * وَ اِذَا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنوعاً».(1)

منظور از انسان در این آیه ـ همانند بعضى از آیات مشابهى که انسان را با صفات ناشایستى توصیف کرده ـ انسان هاى تربیت نیافته و به اصطلاح خودرو و فاقد شخصیت است و لذا در ذیل همین آیات با جمله (اِلاَّ الْمُصَلِّینَ...تا...وَالَّذینَ هُم عَلَى صَلاتِهِم یُحَافِظُون(2)، افراد با ایمانى را که به نماز و کمک به محرومان و اصول عفّت و امانت و شهادت به حق وفا دارند، استثنا کرده و از تحت عنوان «هلوع» خارج مى کند.

تعبیر آیات فوق، شاید اشاره به این باشد که معمولا افراد جزوع و ناشکیبا بخیل هم هستند; همان گونه که بخیلان ناشکیبا مى باشند; به تعبیر دیگر این دو صفت با یکدیگر رابطه دارند و از این رو در مفهوم «هلوع» جمع شده اند.

در روایات اسلامى نیز بحث هاى جالب و عمیق و نکته هاى قابل ملاحظه اى در این زمینه دیده مى شود که هر یک از دیگرى آموزنده تر است، در ذیل به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:

1 ـ امیرمؤمنان على (علیه السلام) در مذمّت جزع مى فرمایند:«اِیَّاکَ وَ الْجَزَعَ فَاِنَّهُ یَقْطَعُ الاَمَلَ وَ یُضَعِّفُ الْعَمَلَ وَ یُورِثُ الهَمَّ; از جزع و ناشکیبایى بپرهیز; زیرا امید انسان را قطع و کوشش و تلاش را ضعیف ساخته و غم و اندوه به بار مى آورد».(3)

2 ـ همان امام بزرگوار در جاى دیگر ضمن اشاره به نکته لطیف دیگرى مى فرمایند: «اَلْجَزَعُ اَتْعَبُ مِنَ الصَّبْرِ; بى تابى از صبر و شکیبایى ناراحت کننده تر است».(4)

دلیل آن روشن است; زیرا جزع و بى تابى هیچ مشکلى را حل نمى کند، تنها اثرش این است که روح و جسم انسان را در هم مى کوبد، به همین دلیل از شکیبایى پر زحمت تر مى باشد; مثلا، هنگامى که انسان، عزیزى را از دست دهد، ممکن است سرش را به دیوار بکوبد، گریبان چاک کند، نعره و فریاد بکشد و یا سرانجام خودکشى کند; اما هیچ یک از این ها عزیز از دست رفته را باز نمى گرداند، بلکه تنها پایه هاى ایمان و سلامت جسم و جان او را درهم مى کوبد، علاوه بر این، اجر و پاداش انسان را نیز برباد مى دهد که شرح آن در حدیث بعد مى آید.

3 ـ حضرت على(علیه السلام) مى فرمایند: «اَلْجَزَعُ لایَدْفَعُ الْقَدَرَ وَ لَکِنْ یُحْبِطُ الاَجْرَ; جزع (در برابر مصائب)، مقدرات را تغییر نمى دهد; ولى اجر و پاداش انسان را از بین مى برد».(5)

درباره این که چرا پاداش را از بین مى برد، باید گفت: جزع و ناشکیبایى دلیل بر عدم رضا و عدم تسلیم در برابر مقدرات الهى است. در واقع، اعتراض به عدل و حکمت پروردگار را در بردارد; هر چند صاحبش از آن غافل باشد.

4 ـ در حدیث دیگرى که از امام هادى (علیه السلام) نقل شده، ضمن اشاره به نکته جالب دیگرى، مى فرمایند: «اَلْمُصِیبَةُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَةٌ وَ لِلْجَازِعِ اِثْنانِ; مصیبت براى انسان صبور یکى است و براى انسان بى صبر و ناشکیبا دوتاست».(6)

جزع و بى تابى ـ چنان که در قبل اشاره شد ـ مشکلات عظیم جسمى و روحى به دنبال دارد، به علاوه اجر و پاداش انسان را برباد مى دهد، بنابر این مصیبت افراد ناشکیبا مضاعف مى شود.

5 ـ امام کاظم (علیه السلام) در بیان یکى از وصایاى حضرت مسیح(علیه السلام) مى فرمایند: «وَ لاتَجْعَلُوا قُلُوبَکُم مَأْوىً لِلشَّهَواتِ اِنَّ اَجْزَعَکُم عِنْدَ الْبَلاءِ لاََشَدُّکُم حُبّاً لِلدُّنیَا وَ اِنَّ اَصْبَرَکُمْ عَلَى الْبَلاءِ لاََزْهَدُکُم فِى الدُّنیَا; دل هاى خود را پناهگاه شهوات قرار ندهید، آن کس که در بلا، بیشتر بى تابى مى کند، علاقه اش به دنیا بیشتر است و آن کس که در بلا، شکیباتر است، نسبت به دنیا، بى اعتناتر است».(7)

از این روایت استفاده مى شود که یکى از سرچشمه هاى مهم جزع و بى تابى، حرص و حبّ دنیاست و براى کاستن از شدّت جزع، باید از علاقه به دنیا کاست.

6 ـ در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هنگام عیادت یکى از یارانش که آخرین ساعات عمرش را مى گذراند، فرمودند: «اى فرشته مرگ! با او مدارا کن که با ایمان است. ملک الموت عرض کرد: بشارت باد بر تو اى محمد! که من نسبت به همه مؤمنان مدارا مى کنم. بدان اى محمد! هنگامى که من روح فرزندان آدم را مى گیرم، خانواده آنان بى تابى مى کنند. در گوشه اى از خانه مى ایستم و مى گویم: چرا این گونه بى تابى مى کنید؟ من قبل از پایان عمرش روح او را نگرفتم و این یک مأموریت الهى است، گناهى ندارم; «اِنْ تَحْتَسِبُوهُ وَ تَصْبِرُوا تُوجَرُوا، وَ اِنْ تَجْزَعُوا تَأْثِمُوا وَ تُوزَرُوا; اگر راضى به رضاى خدا باشید و صبر کنید به شما پاداش داده مى شود و اگر جزع و بى تابى کنید گناه مى کنید».(8)

7 ـ حدیث کوتاه و پر معنى دیگرى از امیرمؤمنان على (علیه السلام) آمده است: «مَنْ لَم یُنْجِهِ الصَّبْرُ اَهْلَکَهُ الْجَزَعُ; کسى که صبر او را نجات ندهد، بى تابى او را هلاک خواهد کرد.»(9)(این هلاکت مى تواند اشاره به هلاکت دنیا و آخرت باشد).

8 ـ این بحث را با حدیث دیگرى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) ـ به عنوان «خِتَامُهُ مِسْکٌ» ـ پایان مى دهیم. در این حدیث آمده است که یکى از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرزندش را از دست داده بود، حضرت(صلى الله علیه وآله) دستور نوشتن نامه اى به این مضمون را به او دادند:«خداوند متعال، اجر تو را افزون کند و به تو صبر و شکیبایى دهد!... مبادا با جزع و بى تابى، اجر خود را از بین ببرى و فرداى قیامت به خاطر از دست دادن ثواب صبر بر مصیبت، پشیمان گردى، هنگامى که ثواب و مصیبتت را ببینى، مى فهمى که مصیبت از آن کوتاه تر بوده است و بدان! جزع و بى تابى، عزیز از دست رفته را باز نمى گرداند، غم و اندوه، قضاى الهى را تغییر نمى دهد و آنچه از پاداش، در برابر از دست دادن فرزند بر تو نازل شده، تأسّفت را از میان مى برد».(10)

مرحوم محدّث قمى در «سفینة البحار» داستان جالبى درباره «بوذر جمهر» و مسئله «صبر و جزع» که بسیار مناسب این نوشتار است، نقل مى کند: در بعضى از تواریخ آمده است که انوشیروان نسبت به «بوذرجمهر» خشمگین شد. دستور داد او را در اتاق تاریکى زندانى کنند. چندین روز گذشت، انوشیروان کسى را فرستاده تا از وضع حال او جویا شود. فرستاده انوشیروان، در حالى که او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسید: چگونه در این حالت که سخت در مضیقه اى، فارغ البال مى باشى؟

بوذرجمهر گفت: من (همه روزه) از معجونى که از شش ماده ترکیب شده است، استفاده مى کنم و این معجون همان گونه که مى بینید، مرا بر سر حال آورده است.

فرستاده پرسید: ممکن است این معجون را به ما معرفى کنى تا در مشکلات به آن پناه بریم؟

بوذرجمهر در جواب گفت:

ماده اوّل آن «اَلثِّقَةُ بِاللّهِ; توکّل بر خداست».

ماده دوّم; آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ مى دهد و بى تابى در برابر آن، مشکلى را حل نخواهد کرد.

ماده سوّم; صبر و شکیبایى بهترین چیزى است که در آزمون هاى الهى به کمک انسان مى شتابد.

ماده چهارم; اگر صبر نکنم، چه کنم؟ بنابر این با جزع خود را هلاک ننمایم.

ماده پنجم; از مشکلى که من دارم، مصائب مشکل ترى نیز وجود دارد; پس خدا را شکر که در آن ها گرفتار نشدم!

ماده ششم; از ستون به ستون فرج است.

این سخن به انوشیروان رسید، او را آزاد و گرامى داشت.(11)


1- معارج، 19 تا 21.

2-معارج، 22 تا34.

3- بحارالانوار، جلد 79، صفحه 144.

4- همان مدرک، صفحه 131، حدیث16.

5- غرر الحکم، حدیث 1876.

6- بحارالانوار، جلد 79، صفحه 144.

7- بحارالانوار، جلد 1، صفحه 106.

8- بحارالانوار، جلد 6، صفحه169.

9- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 96.

10- میزان الحکمه، جلد 2، صفحه 1563، حدیث 10118.

11- سفینة البحار، واژه صبر.

انگیزه هاى صبر و شکیبایىدرمان جزع و ناشکیبایى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma