8 ـ درمان تکبّر

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد 2
7ـ مفاسد و پیامدهاى تکبّر و استکبار9ـ آزمایشهاى درمانى!

بزرگان اخلاق در باره راه درمان تکبّر، بحثهاى بسیار مشروح دارند که غالب آنها بر این محور دور مى زند که راه درمان تکبّر، دو راه است: راه «علمى» و راه «عملى».

امّا راه علمى، به این صورت است که افراد متکبّر درباره خود بیندیشند که کیستند و چیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا مى روند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟

و نیز در باره عظمت خداوند بیندیشند و خود را در برابر ذات بى مثال او ببینند.

تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسى کنند، در باره سرنوشت فرعونها و نمرودها و کسراها و خاقانها و قیصرها و سرانجام کار هریک کمى مطالعه کنند تا بدانند پیروزى هاى زودگذر جهان چیزى نیست که بتوان بر آن تکیه کرد و آن را نشانه بزرگى شمرد.

انسانى که در آغاز، نطفه بى ارزشى بوده و در پایان مردار گندیده اى مى شود و چند روزى که در میان این دو زندگى مى کند، چیزى نیست که به خاطر آن مغرور شود و فخرفروشى نماید.

در ابتداى تولّد نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان است که قدرت بر کمترین کارى ندارد و حتّى نمى تواند آب دهانش را به کمک لبها حفظ کند و در دوران پیرى چنان ضعیف و ناتوان مى شود که اگر دست و پاى سالمى داشته باشد براى پیمودن راه کوتاهى چندین بار باید بنشیند و نفس تازه کند و برخیزد و با قامت خمیده عصا زنان بقیّه راه را طى کند و اگر دست و پاى سالم نداشته باشد یا گرفتار عوارض پیرى که براى غالب اشخاص پیش مى آید بشود باید او را به وسیله چرخ به این طرف و آن طرف ببرند!

در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: «عَجَباً لِلْمُخْتَالِ الْفَخُورِ وَ اِنَّمَا خُلِقَ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ یَعُودُ جِیفَةً وَ هُوَ فِیَما بَیْنَ ذَلِکَ لاَیَدْرِى مَا یُصْنَعُ بِهِ; از متکبّر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بى ارزشى آفریده شده و در پایان کار مردار گندیده اى خواهد بود و در این میان نمى داند به چه سرنوشتى گرفتار مى شود و با او چه مى کنند».(1)

اگر سرى به بیمارستانها بزنیم و افراد نیرومند و قوى پیکرى را که بر اثر یک حادثه یا یک بیمارى به روى تخت بیمارستان افتاده اند و قدرت بر حرکت ندارند مشاهده کنیم مى دانیم قوّت و قدرت جسمانى چیزى نیست که انسان به آن فخر کند.

اگر به ثروتمندان معروفى که با دگرگونى مختصر در وضع اقتصادى دنیا گرفتار ورشکستگى عظیم شده و بر خاک سیاه نشسته اند بنگریم خواهیم دید ثروت نیز چیزى نیست که انسان بر آن تکیه کند و به آن فخر نماید.

و اگر به قدرتمندان بزرگى بنگریم که با دگرگونیهاى وضع سیاسى در چند روز به کلّى از قدرت سقوط کردند یا پشت میله هاى زندان قرار گرفتند، یا اعدام شدند، خواهیم دانست که قدرت ظاهرى نیز قابل اعتماد نیست.

پس انسان به چه چیزش مى نازد؟ و به چه چیز افتخار مى کند؟ و بر دیگران فخرفروشى مى کند؟!

در حدیثى از امام زین العابدین(علیه السلام) آمده است که «میان سلمان فارسى و مرد خودخواه و متکبّرى خصومت و سخنى واقع شد آن مرد به سلمان گفت تو کیستى؟(و چه کاره اى؟!) سلمان گفت: امّا آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفى بوده و پایان کار من و تو مردار گندیده اى است، هنگامى که روز قیامت شود و ترازوهاى سنجش برقرار گردد هر کس ترازوى عملش سنگین باشد کریم و با شخصیّت و بزرگوار است و هر کس ترازوى عملش سبک باشد پست و بى مقدار است»!(2)

 

کوتاه سخن اینکه انسان هرگاه در این گونه امور بیشتر بیندیشد از مرکب کبر و غرور پیاده مى شود.

* * *

و امّا درمان تکبرّ از طریق عملى به این طریق حاصل مى شود که سعى کند اعمال متواضعان را انجام دهد تا این فضیلت اخلاقى در اعماق وجود او ریشه بدواند، در برابر خداوند و خلق او تواضع کند، سر به سجده و بر روى خاک نهد و لاَاِلَهَ اِلاَّ اللهُ حَقّاً حَقّاً سَجَدْتُ لَکَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لاَ مُسْتَنْکِفاً وَ لاَ مُسْتَکْبِراً و مانند این جمله ها را تکرار کند.

لباس ساده بپوشد، غذاى ساده بخورد، با خادمان یا کارگرانش بر سر یک سفره بنشیند، در سلام کردن بر دیگران تقدّم جوید، صدر مجلس ننشیند و در راه رفتن بر دیگران پیشى نگیرد.

با کوچک و بزرگ گرم بگیرد و از همنشینى با افراد متکبّر و مغرور بپرهیزد و در عمل امتیازى براى خود بر دیگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع یا از مظاهر آن است در عمل و سخن به کار بندد و سعى کند حالت، عادت و سپس ملکه او گردد.

در حالات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آمده است که روى زمین مى نشست و غذا مى خورد و مى فرمود: «اِنَّمَا اَنَا عَبْدٌ آکُلُ کَمَا یَأْکُلُ الْعَبْدُ; مَن بنده اى هستم مانند غلامان غذا مى خورم».(3)

غالباً این حدیث معروف را درباره على(علیه السلام) شنیده ایم که روزى دو پیراهن خرید یکى به چهار درهم و دیگرى به سه درهم، سپس به غلامش قنبر فرمود: یکى از این دو را انتخاب کن، قنبر پیراهن چهار درهمى را انتخاب کرد و امام پیراهن سه درهمى را پوشید.(4)

در خطبه 160 نهج البلاغه آمده است که امام(علیه السلام) درباره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) چنین مى فرماید: «وَ لَقَدْ کَانَ یَأْکُلُ عَلَى الاَْرْضِ وَ یَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ یَخْصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ، وَ یَرْقَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ وَ یَرْکَبُ الْحِمَارَ الْعَارِىَ وَ یُرْدِفُ خَلْفَهُ; پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) روى زمین(بدون فرش) مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع همچون بردگان جلوس مى کرد و با دست خود کفش خویش را وصله مى کرد و بر مرکب برهنه سوار مى شد و حتّى کسى را پشت سر خویش سوار مى کرد».

البتّه با تغییر شرایط زمان بسیارى از این امور، امروز معمول نیست و انجام آن توصیه نمى شود، هدف این است با مطالعه حالات پیشوایان بزرگ و توجّه به مقام والاى تواضع آنها درس بگیریم و کبر و غرور را از خود دور سازیم.

* * *

اینها همه از یک سو و از سوى دیگر:

از آنجا که تکبّر اسباب و عللى دارد که در سابق به هفت قسمت از اسباب آن اشاره شد بزرگان اخلاق براى از میان بردن هریک از این اسباب هفتگانه تمهیداتى ارائه کرده اند که بسیار قابل توجّه است، از جمله:

آنها که به خاطر نسب خود بر دیگران فخر مى فروشند باید در این حقیقت بیندیشند که اوّلا افتخار به کمالات دیگران عین جهالت است و اگر پدر کسى فاضل بوده، ولى خودش بى بهره است، از علم پدر حاصلى ندارد و ارزشى براى او ایجاد نخواهد شد و ثانیاً اگر نیک بیندیشد، پدر او نطفه است و جدّ اعلایش خاک و اینها امورى نیستند که انسان به سبب آنها افتخار کند و براى خود امتیازى قائل باشد.

در حدیثى آمده است که لقمان حکیم به فرزندش گفت: «یَا بُنَىَّ وَیْلٌ لِمَنْ تَجَبَّرَ وَ تَکَبَّرَ، کَیْفَ یَتَعَظَّمُ مَنْ خُلِقَ مِنْ طِین، وَ اِلَى طِین یَعُودُ؟ لاَیَدْری اِلَى مَاذَا یَصِیرُ؟ اِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ فَازَ اَوْ اِلَى النَّارِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَاناً مُبِیناً!; واى بر کسى که تکبّر و برترى جویى مى کند، چگونه خود را بزرگ مى پندارد کسى که از خاک آفرید شده و به خاک برمى گردد؟ نمى داند به کجا مى رود؟ به سوى بهشت تا رستگار باشد یا به سوى دوزخ تا گرفتار خسران آشکارى گردد»!

امّا کسانى که به خاطر جمال و زیبایى گرفتار کبر و غرور مى شوند باید در این معنى بیندیشند که با یک بیمارى، مخصوصاً بیماریهاى پوستى، تمام این جمال و زیبایى بر باد مى رود و اگر بیماریها آن را بر باد ندهد چند روزى که گذشت گرد و غبار پیرى بر سر و صورتش مى نشیند و آن جوان زیباى راست قامت دیروز به پیرمرد خمیده ناتوانى که صورتش پر از چین و چروک پیرى است مبدّل مى شود! چیزى که به این سرعت قابل زوال است چگونه مى تواند سبب غرور و برترى جویى بر دیگران شود؟

و اگر سبب تکبّر او قوّت و قدرت جسمانى است باید فراموش نکند که گاه با یک عارضه کوچک قلبى یا مغزى تمام یا قسمتى از بدن فلج مى شود و به کلّى از کار مى افتد، به گونه اى که نتواند حتّى مگسى را از خود دور کند؟ اگر خار و یا سوزنى به پاى او رود و نتواند آن را بیرون بیاورد پیوسته معذّب است.

امّا آنها که به سبب ثروت و فزونى اموال و کثرت یاران و انصار گرفتار غرور و تکبّر مى شوند اوّلا باید به این نکته توجّه کنند که اینها امورى است از بیرون وجود انسان و چیزى که بیرون وجود انسان است نمى تواند مایه مباهات او گردد، چگونه انسان داراى شخصیّت، به اسب و استر، اتومبیل و خانه اش افتخار مى کند؟ و چگونه شرف و شخصیّت خود را در این امور مى پندارد؟ امورى که مى تواند در دست پست ترین خلق خدا نیز باشد، امورى که بسیارى از آنها را دزدان به آسانى مى ربایند. چه بى ارزش است شرفى که دزد آن را مى رباید و صاحبش را فاقد آن مى کند!

از این گذشته همه مى دانیم اموال و ثروت هاى دنیوى دائماً دست به دست مى گردد، ثروتمندان بزرگ روزى فقیر مى شوند و کاخ نشینان، خاک نشین مى گردند.

چیزى که این قدر ناپایدار و قرار است چگونه ممکن است این همه مایه غرور و غفلت گردد.

اگر سبب کبر و غرور او علم و دانش فراوان است که متأسّفانه از بدترین آفات نفسانى است و به همین نسبت درمانش سخت تر و پیچیده تر است به خصوص اینکه در فضیلت علم آن قدر آیات و روایات وارد شده که مطالعه آنها ممکن است انسان را گرفتار کبر و غرور کند، باید عالمان بیندیشند که قرآن مجید در آیه 5 سوره جمعه عالمان بى عمل را به خرانى تشبیه کرده که بارى از کتاب بر پشت دارند و نیز بیندیشند که شخص عالم به همان نسبت که بر دیگران برترى علمى دارد مسؤولیّتش سنگین تر است، ممکن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد پیش از آنکه از یک گناه عالم بگذرد.

نباید فراموش کنند که حساب آنها در قیامت از دیگران بسیار مشکل تر است، با این حال چگونه مى توانند به دیگران فخرفروشى کنند؟!

و سر انجام اگر سرچشمه تکبّر انواع عبادت و طاعات الهى است که انسان متکبّر انجام داده باید به این واقعیّت بیندیشد که خداوند تنها عبادتى را مى پذیرد که از هرگونه عُجْب و کبر پاک باشد و به یقین گناهکاران نادم و پشیمان به نجات نزدیکترند تا عابدان مغرور!

بخصوص اینکه از نشانه هاى قبولى عبادت این است که انسان خود را کوچک و حقیر و بى مقدار بداند و اگر تمام عبادت جنّ و انس را انجام دهد باز از خوف خدا غافل نشود.

* * *


1- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 229.

2- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 231، حدیث 24.

3- محجّة البیضاء، جلد 6، صفحه 256.

4- بحارالانوار، جلد 76، صفحه 310.

7ـ مفاسد و پیامدهاى تکبّر و استکبار9ـ آزمایشهاى درمانى!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma