«غفلت» سرچشمه اصلى بدبختى ها

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد 2
ترجمهنتیجه

در نخستین آیه، به معرفى گروهى از بدترین افراد انسان پرداخته شده; گروهى که شاید بدتر از آنان در میان انسان ها یافت نشود که درباره اوصاف آنها مى فرماید:«ما بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم، آنها دل ها (و عقل هایى) دارند که با آن چیزى درک نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى بیند و گوش هایى دارند که با آن نمى شوند. آنها همچون چهارپایانند، بلکه بدترند. آنها همان غافلانند; وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِن الْجِنِّ وَ الاِنْسِ لَهُم قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُم اَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُم آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِهَا اُولئکَ کَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئکَ هُم الغَافِلونَ»(1)

در این آیه عامل نهایى بدبختى این گروه دوزخى را «غفلت» شمرده است. غفلتى که از ترک اندیشه و نداشتن چشم باز و گوش شنوا حاصل شده و انسان را به مرحله اى حتّى فروتر از چهارپایان سقوط مى دهد. زیرا اگر چهارپایان غافلند، استعداد غفلت زدایى را ندارند; ولى اگر انسان با داشتن منبع آگاهى در غفلت غوطه ور شود، به طور قطع از چهارپایان هم کمترند.

مفهوم آیه بالا این نیست که خدا گروهى را به اجبار به دوزخ مى فرستد; بلکه همان گونه که در آیه با صراحت آمده، دوزخى شدن آنان از ناحیه خودشان است، چون به آنها عقل داده شده ولى به کار نمى بندند، چشم و گوش دارند، اما با آن حقایق را نمى بینند و نمى شنوند.

پس هر چه هست از ناحیه خود آنها است، منتهى خداوند حکم مشروطى دارد و آن این که: کسانى که استعدادهاى خدادادى را به کار نگیرند، سرنوشتشان آتش دوزخ است! و حصول این شرط بستگى به اراده خود انسان دارد.

* * *

در دوّمین آیه سخن از کافران در آستانه رستاخیز است. در آن هنگام که وعده خدا نزدیک مى شود، چنان وحشتى سراسر وجودشان را فرا مى گیرد که چشمانشان از حرکت باز مى ایستد و در این جاست که فریاد آنها بلند مى شود که: «اى واى! بر ما، ما از این صحنه در غفلت بودیم، بلکه ظالم و ستمگر بودیم; وَ اقتَرَبَ الْوَعْدُ الحَقُّ فَاِذَا هِىَ شَاخِصَةٌ اَبْصَارُ الَّذینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِى غَفْلَة مِنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمینَ».(2)

به این ترتیب، این گروه از کافران، عامل اصلى انحراف خویش را «غفلت» معرفى مى کنند; غفلتى که آنها را به ظلم کردن به خویشتن و دیگران دعوت نموده و حتى به انبیا الهى و کتب آسمانى ظلم و ستم روا داشتند.

آنان این سخن را زمانى مى گویند که لرزشى، سراسر جهان را فرا مى گیرد و نشانه هاى رستاخیز ظاهر مى شود و پرده هاى «غفلت» در آن شرایط هولناک کنار مى رود، در حالى که تمام درهاى توبه و بازگشت بسته شده است.(3)

«شاخصه» از ماده «شخوص» بر وزن «خلوص» در اصل به معنى خروج از منزل یا از شهرى به شهر دیگر است و از آن جا که انسان به هنگام وحشت شدید، چشم او از حرکت باز مى ایستد و به جایى خیره مى شود، به گونه اى که گویى از حدقه بیرون مى آید ; به این حالت «شخوص» گفته شده است.

* * *

در سوّمین آیه، خطاب به پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد که با چه کسانى معاشر و همراه باشد و چه افرادى را از اطراف خویش براند: «با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند و تنها ذات او را مى طلبند، هرگز چشم هاى خود را به خاطر زینت هاى دنیا از آنها برمگیر و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت مکن; همانها که پیروى هواى نفس کردند و کارهایشان افراطى است; وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَوَةِ وَ الْعَشـِّى یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لاتَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُریدُ زِینَةَ الحَیَاةِ الدُّنیَا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ کَانَ اَمْرُهُ فُرُطاً».(4)

در این آیه، اوصاف کسانى که شایسته همنشینى پیامبر را در ایمان و عبادت و ذکر پروردگار در هر صبح و شام دارند، برشمرده و از اطاعت (و همنشینى با) کسانى که دل هایشان از ذکر خدا غافل بوده و از هواى نفس پیروى نموده و کارشان به افراط گراییده است، نهى مى نماید.

از تعبیرات این آیه، رابطه هواپرستى و افراط در آن، با «غفلت» استفاده مى شود. آرى! غافلان از یاد خدا، هواپرستند و در راه افراط گام برمى دارند و اگر در مذّمت «غفلت» چیزى جز این نباشد، کافى است.

طبق بیان آیه فوق که: «خداوند دل هاى آنها را غافل کرده»، به یقین به خاطر اعمالشان است که نتیجه آن مجازات الهى; یعنى، «غفلت» از یاد خداست.

معروف است که آیه فوق درباره جمعى از ثروتمندان متکبّر و خودخواه عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده که به حضور حضرت رسیدند و گفتند: اى محمد! اگر تو در صدر مجلس بنشینى و این گونه افرادى را که بوى بدشان مشام ما را آزار مى دهد و لباس هاى خشن و پشمینه بر تن دارند(5) از خود دور سازى، مجلس تو، مجلسى در خور اشراف و شخصیت هایى همچون ما بشود، آن گاه ما نزد تو خواهیم آمد و از سخنانت بهره خواهیم گرفت، ولى با وجود این دو گروه، دیگر جاى ما نیست!(6)

ولى خداوند از درون این گروه غافل و بى خبر آگاه بود و مى دانست که این گونه افراد پر ادّعا و بى محتوا، نه یار روز صلح اند و نه سرباز روز جنگ. بر آنها نمى توان اعتماد کرد و از فکر آنها نیز نمى توان استفاده کرد، به همین دلیل خداوند به پیامبر(صلى الله علیه وآله)هشدار داد که مراقب وسوسه هاى آنها باشد.

* * *

در چهارمین آیه، دوزخیان را با ذکر چند ویژگى، معرّفى مى کند: «کسانى که امید لقاى ما را ندارند (به معاد و رستاخیز معتقد نیستند) و تنها به زندگى دنیا خوشنودند و به آن اطمینان دارند و نیز کسانى که از آیات ما غافلند، جایگاهشان آتش است، به خاطر اعمالى که انجام مى دادند».

در این آیات، آخرین چیزى که روى آن تکیه شده «غفلت» از آیات الهى است که در واقع، ریشه اصلى انکار معاد و اعتماد بر دنیا و فراموشى آخرت است. خلاصه این که «غفلت» ریشه اصلى همه بدبختى هاى انسان است; در حالى که ریشه خوشبختى بهشتیان، آگاهى و بیدارى و ذکر خدا است که در آیات بعد همین سوره، به آن اشاره شده است.

در تفسیر روح البیان در ذیل این آیه، در یک حدیث قدسى، چنین مى خوانیم که خداوند مى فرماید:«از سه گروه در شگفتم: از کسانى که ایمان به آتش دوزخ دارند و مى دانند در پیش روى آنهاست، چگونه مى خندند و از کسانى که به دنیا دل بسته اند، در حالى که مى دانند به زودى از آن جدا مى شوند و از کسانى که غافلند و مى دانند (فرشتگان پروردگار) از آنها غافل نیستند، چگونه مشغول لهو و لعب هستند».

تفسیر مذکور در ذیل همین حدیث، داستانى از «نعمان بن منذر» ـ یکى از پادشاهان حیره در عصر جاهلیت ـ نقل مى کند: روزى (پادشاه) در زیر درختى براى گستردن بساط لهو و لعب فرود آمد.

عُدى، ـ یکى از نزدیکان اوـ گفت: اى پادشاه! این درخت آوازى دارد، آیا مى دانى چه مى گوید؟ این درخت مى گوید:

رُبَّ رَکْب قَد اَناخُوا حَولَنا یَمزَجُون الخَمْرَ بِالمَاءِ الزُّلالِ

ثُمَّ اَضْحُوا اَسَفَ الدَّهرِ بِهِم وَ کَذاکَ الدَّهرُ حَالا بَعد حال

چه بسیار سوارانى که در اطراف ما از مرکب فرود آمدند و بساط عیش و نوش گستردند و شراب را با آب زلال آمیختند; ولى چیزى نگذشت که طوفان هاى روزگار، آنها را از میان برداشت و این گونه است دنیا، هر زمانى بعد از زمانى دیگر.(7)

در پنجمین آیه، سخن از افراد ظاهربینى است که بر اثر «غفلت» و بى خبرى نه تنها اسرار جهان هستى را که ما را با سرایى دیگر پیوند مى دهد، نمى بینند; بلکه از زندگى دنیا نیز تنها به ظاهر آن قناعت کردند، قرآن در این رابطه بیان مى دارد: «این گروه (از کافران)، تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى بینند و از آخرت غافلند; یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیَاةِ الدُّنیَا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُم غَافِلُونَ».(8)

اگر غفلت و بى خبرى، سایه شوم و سنگین خود را بر قلوب آنها نیفکنده بود، در جاى جاى زندگى دنیا، هم خدا را و هم معاد را مى دیدند.در قرآن مجید، اسرار آفرینش موجودات و گوشه هایى از نظام جهان مادّه به عنوان نشانه ها و آیات خدا مطرح شده و زندگى انسان در رستاخیز نیز در لابه لاى همین زندگى دنیا و حوادثى که در اطراف ما مى گذرد، نشان داده شده است; منتها، فقط افراد بصیر و بینا و آنها که نغمه توحید و معاد را از درون این حوادث مى شنوند، به آن واقف مى گردند، نه غافلان کوردل و بى خبر.

ضمناً تکرار ضمیر «هم» در آیه، تأکیدى بر این مطلب است که این «غفلت» سبب ظاهربینى و عدم وصول به عمق مسایل است.

این نکته قابل توجه است که واژه «غفلت» در جایى به کار مى رود که اسباب و مقدّمات آگاهى فراهم باشد; ولى انسان بر اثر هواى نفس یا ضعف ایمان یا علل دیگر آنها را نادیده بگیرد. شاهد این سخن آیاتى است که بعد از این آیه در سوره روم آمده است; خداوند به نمونه هایى از آثار توحید و معاد که در جهان هستى و در گرداگرد وجود ما قرار دارد، اشاره مى کند و غافلان را هشدار مى دهد.

در ششمین آیه از خطرناکترین گروه کافران سخن به میان آمده، کسانى که علاوه بر کفر، آلوده به تکبّر و لجاجت شدید نیز شده اند. در پایان آیه، دلیل بدبختى آنها را غفلت از آیات الهى دانسته و مى فرماید: «به زودى کسانى را که در روى زمین به ناحق تکبّر مىورزند، از ایمان به آیات خود منصرف سازیم; (به طورى که) اگر هر آیه و نشانه اى را ببینند، به آن ایمان نمى آورند و اگر راه هدایت را ببینند، راه خود را انتخاب نمى کنند و اگر راه گمراهى را ببینند راه خود را انتخاب مى کنند; (همه اینها) به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند; سَأصْرِفُ عَنْ آیَاتِىَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِى الاَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ وَ اِن یَرَوْا کُلَّ آیَة لایُؤمِنُوا بِهَا وَ اِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشدِ لایَتَّخِذُوهُ سَبِیلا وَ اِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَىِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلا ذَلِکَ بِأَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ کَانُوا عَنهَا غَافِلینَ».(9)

درباره جمله «سَأَصْرِفْ عَن آیَاتِى»; (به زودى آنها را از آیات خود منصرف مى سازیم)، بحث هاى زیادى در میان مفسران دیده مى شود، شاید به این دلیل که کار خداوند، هدایت به سوى آیات و نشانه هاى اوست، و اساساً تمام انبیا و اوصیا براى همین آمده اند; با این حال، چگونه ممکن است خداوند گروهى را از آیات خودش ممنوع و محروم سازد؟ بر همین اساس دست به توجیهات زیادى زده اند که بسیارى از آنها مشتمل بر تکلّف است.

پاسخ این سؤال با بررسى آیات دیگر قرآن روشن مى شود; زیرا، پاره اى از اعمال انسان ها مانند تکبّر در برابر حق و لجاجت و تعصّب شدید، به صورت حجاب و پرده تاریکى بر قلب انسان مى افتد و او را از مشاهده جمال زیباى حق باز مى دارد. در واقع اعمال و صفات زشت خود آنهاست که «حجاب» آنها مى شود و اگر «حجاب افکنى» به خداوند نسبت داده شده، به خاطر این است که خداوند، این اثر را در این گونه اعمال و صفات آفریده است و یا به تعبیر دیگر، یکى از مجازات طبیعى کسانى که داراى این صفات و اعمالند، انصراف از آیات الهى است.

قابل توجه این که: در پایان آیه، باز تأکید مى کند که علت منصرف ساختن آنها از آیات الهى، همان اصرارشان بر تکذیب و غفلت و بى خبریشان از نشانه هاى خداست.

در هفتمین آیه، به دنبال آیات قبل از آن که سخن از لجاجت فرعونیان در برابر آیات الهى و بلاهاى مختلفى است که به عنوان بیدار باش بر آن قوم نازل شد و به دعاى «موسى بن عمران» برطرف گردید، مى فرماید:« (هنگامى که نه معجزات الهى در آنها اثر گذاشت و نه بلاهاى هشدار دهنده) سرانجام ما از آنها انتقام گرفتیم و آنها را در دریا غرق نمودیم; زیرا، آنها آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل شدند; فَانْتَقَمْنَا مِنْهُم فَاَغْرَقْنَاهُمْ فِى الیَمِّ بِاَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ کَانُوا عَنْهَا غَافِلینَ».(10)

همان گونه که از آیه استفاده مى شود، سرچشمه بدبختى و هلاکت قوم فرعون، تکذیب آیات الهى و «غفلت» بود.

ممکن است «غفلت» سرچشمه تکذیب باشد; بنابراین ریشه اصلى، همان «غفلت و بى خبرى» بوده است و یا این که بعضى از آیات را تکذیب کردند و بعضى را به فراموشى و «غفلت» سپردند که در این صورت هر کدام، عامل مستقلى محسوب مى شوند.

بعضى از مفسران ضمیر «عنها» را به نقمت و عذاب الهى باز گردانده اند که در این صورت تنها تکذیب آیات الهى موجب بدبختى آنها محسوب مى شود; ولى این احتمال بسیار ضعیف است; زیرا، این ضمیر در کنار آیات قرار گرفته و ظاهراً به آن بازگشت مى کند.

بعضى از مفسران در این جا، سؤالى مطرح کرده اند که شاید همین سؤال سرچشمه احتمال بازگشت ضمیر «عنها» به نقمت و عذاب باشد و آن این که «غفلت» از اختیار انسان بیرون است و چیزى نیست که موجب عذاب الهى شود.

ولى پاسخ این سؤال روشن است; زیرا، در بسیارى از موارد، سرچشمه «غفلت» اختیارى است. هنگامى که انسان به سراغ آیات الهى نرود و در آنها تدبّر نکند و گوش به سخنان معلّمان الهى ندهد، طبیعى است که حالت «غفلت» بر او چیره مى شود و از همین رو، بسیار دیده ایم که افراد خطاکار را به خاطر غفلتشان مذمت کرده اند.

* * *

در هشتمین آیه گرچه از واژه «غفلت» سخن به میان نیامده; ولى محتواى آن مفهوم «غفلت» را مى رساند. این آیه، درباره مشرکان عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) که گرفتار غفلت شدیدى بودند و گاه از خواب غفلت بیدار مى شدند و به توحید روى مى آوردند و گاه به کلى در منجلاب شرک غرق مى گشتند، مى فرماید: «هنگامى که بر کشتى سوار مى شوند (و با طوفان هاى شدید و گرداب هاى وحشتناک و امواج کوه پیکر دریا روبرو مى گردند)خدا را با اخلاص مى خوانند (و بتها را به فراموشى مى سپارند); اما هنگامى که خدا آنها را نجات مى دهد و به خشکى مى رساند، باز مشرک مى شوند; فَاِذَا رَکِبُوا فِى الْفُلْکِ دَعَوُاللّهَ مُخلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَّمَا نَجَّاهُمْ اِلَى الْبَرّ اِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ».(11)

آرى! طوفان حوادث خطرناک، پرده هاى «غفلت» و بى خبرى را کنار مى زند و چشم عقل را بینا و روشن مى سازد. گروهى این بیدارى را مغتنم شمرده و به اصلاح خطاهاى خویش مى پردازند; ولى گروه بیشترى، تنها در همان لحظات بیدارند، اما بعد از پایان حادثه، دوباره پرده هاى «غفلت» بر عقل و قلب آنها کشیده شده و به همان راه سابق باز مى گردند.

بعضى از مفسران در ذیل این آیه نقل کرده اند: «مشرکان عرب به هنگام سفر دریا، بعضى از بتها را با خود مى بردند تا حافظ و نجات دهنده آنها باشد; اما هنگامى که با خطر روبرو مى شدند و امواج کوه پیکر دریا را مى دیدند که کشتى آنها را همچون پر کاهى، جابه جا مى کند، بتها را به دریا مى ریختند و صداى آنها به «یا اللّه یا اللّه» بلند مى شد».(12)

* * *

در نهمین آیه، به صورت یک حکم کلى و عمومى ـ که درباره همه اقوام و افراد صادق است ـ مى فرماید:«هر کس از یاد خدا روى گردان شود (و غافل گردد)، شیطان را به سراغ او مى فرستیم تا همواره با او قرین باشد; وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحمنِ نُقَیِّضُ لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ».(13)

آرى! توجه به خدا به مقتضاى «اِنّ الَّذینَ قَالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ المَلائِکة...» سبب همنشینى با فرشتگان مى گردد; حال آن که «غفلت» و بى خبرى از یاد او، شیاطین را قرین انسان مى سازد. شیاطینى که برگرده او سوار مى شوند و به هر راهى که خواستند، مى برند. این که مى فرماید: «ما شیطانى را به سراغ او مى فرستیم تا قرین او باشد»، در واقع به این معنى است که عمل او; یعنى، «غفلت» و بى خبرى در روى گردانى از خداوند رحمان، چنین اثرى را به دنبال دارد و به تعبیر دیگر، این مجازاتى است که در دنیا دامنگیر این افراد مى شود.

با توجه به این که «یعش» از ماده «عشو» (بروزن نشر) به معنى ضعیف و کم نور شدن چشم است; آن چنان که گویى پرده اى بر آن افتاده که مفهوم آن، چیزى جز «غفلت» و بى توجهى و اعراض نیست.

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در حدیثى فرموده اند: «اِذَا أَرَادَ اللّهُ بِعَبْد شَرّاً قیِّضَ لَهُ شَیطاناً قَبْلَ مَوتِهِ بِسَنَة، فَلا یَرى حَسَناً اِلاّ قَبَّحَهُ عِنْدَهُ حَتَّى لا یَعْمَلُ بِهِ، وَ لا یَرى قَبِیحاً اِلاّ حَسَّنَهُ حَتّى یَعْمَلُ بِهِ; هنگامى که خداوند شرّ بنده اى را (به خاطر «غفلت» و بى خبرى از خدا) بخواهد، شیطانى را یک سال قبل از مرگ او سراغ او مى فرستد (که همه چیز را در نظر او دگرگون مى سازد) آن گاه هیچ کار خوبى را نمى بیند، مگر این که آن کار در نظرش، زشت جلوه مى کند و آن را رها مى سازدو هیچ کار بدى را نمى بیند، مگر این که آن کار در نظرش، زیبا جلوه مى کند و آن را انجام مى دهد».(14)

بحث درباره این آیه را با شعر مناسبى از تفسیر روح البیان که ذیل همین آیه نقل شده است، پایان مى دهیم:

دریغ و درد که با نفس بد قرین شده ایم و از این معامله با دیو همنشین شده ایم

به بارگاه فلک بوده ایم و رشک ملک ز جور نفس جفا پیشه این چنین شده ایم

* * *

در دهمین آیه، سخن از پرهیزگارانى است که هرگاه به خاطر غفلتى مختصر، امواج وسوسه هاى شیطان، آنها را احاطه کند، پرده هاى «غفلت» را با یاد خدا، مى درند. آن گاه طوفان فرو مى نشیند و پرده ها کنار مى رود و چشمشان بینا مى شود; خداوند در این رابطه مى فرماید: «پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند، به یاد (خدا) مى افتند و بینا مى گردند; اِنّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذاهُم مُبصِرُونَ».(15)

این تعبیر نشان مى دهد که یاد خدا، چشم قلب انسان را بینا مى کند; در حالى که «غفلت» از یاد او، راه را براى نفوذ شیاطین در دل انسان هموار مى سازد.

«طائف» به معنى طواف کننده است و منظور از آن ـ همان گونه که جمعى از مفسران بزرگ گفته اند ـ همان وسوسه هایى است که از ناحیه شیطان صادر مى شودو گویى اطراف قلب طواف مى کند تا راهى براى نفوذ در کعبه دل پیدا کند و آن را به بتخانه اى مبدل سازد که این نفوذ تنها در حال « غفلت» انسان از یاد خداست; زیرا، به محض این که انسان به یاد خدا بیفتد، آن وسوسه ها و خطورات از قلب دور مى شود و نور رحمت حق بر آن متجلّى مى گردد.

* * *

یازدهمین آیه، از غافلانى سخن به میان آمده است که تا پایان عمر در عالم بى خبرى و «غفلت» به سر مى برند; اما هنگامى که سیلى «اجل» به صورت آنها نواخته شود و در سکرات موت قرار گیرند و آثار اعمال خود را به چشم بنگرند (در وحشت و اضطراب شدیدى فرو مى روند) آن گاه به آنها گفته مى شود:«این همان چیزى است که از آن فرار مى کردید». سپس اشاره به وضع آنها در قیامت مى کند که هر انسان، در حالى که کسى وى را به پیش مى راند، وارد محشر مى شود و گواه (یا گواهانى) نیز هستند (که آماده اند تا در دادگاه عدل الهى، اعمال او را بازگو کنند; در این حالت اضطراب شدیدى سرتاپاى او را فرا مى گیرد; آن چنان که گویى قالب تهى مى کند).

در این حال به او خطاب مى شود: «گفته مى شود تو از این موضوع غافل بودى و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملا بینا شده است». (در واقع حادثه تازه اى رخ نداده، فقط چشم تو بینا شده است و پرده هاى «غفلت» کنار رفته و حقایق را، آن چنان که هست، مى بینى); لَقَدْ کُنْتَ فِى غَفْلَة مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَائَکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدِیدٌ».(16)

دو مأمورى که در قیامت با انسان همراهند، یکى او را به دادگاه عدل الهى مى راند و دیگرى به عنوان گواه اعمالش در دادگاه الهى با او همراه مى شود. احتمالا این دو همان فرشته هایى هستند که در دنیا دائماً همراه او بودند و تمام اعمال کوچک و بزرگ او را مى نوشتند، در قیامت نیز دست مجرمان را گرفته و با پرونده اى که همراه دارند، به دادگاه عدل الهى مى برند، آنها هرگز در دنیا این دو فرشته الهى را نمى دیدند و اصلا به آنها ایمان نداشتند; در حالى که پیوسته همراهش بودند; ولى در قیامت که پرده هاى غفلت کنار مى رود و چشم آنها بینا مى شود، آنان را مى بینند.

* * *

در دوازدهمین و آخرین آیه، پیرامون روز قیامت و شرح حال غافلان، در آن روز پر حسرت و اندوه مى فرماید: «آنها را از روز حسرت بترسان، روزى که همه چیز پایان یافته، در حالى که آنها در غفلتند و ایمان نمى آورند; وَ أنْذِرهُم یَوْمَ الْحَسْرَةِ اِذ قُضِىَ الاَمْرُ وَ هُمْ فِى غَفْلَة وَ هُم لا یُؤْمِنُونَ».(17)

یکى از نامهاى روز قیامت یوم الحسرة است; زیرا، غافلان و بى خبران از خواب غفلت بیدار شده و همه اعمال خود را مى بینند. نامه اعمال و پرونده جنایات آنها از یک سو، فرشتگان گواه بر اعمال، از سوى دیگر و از همه دردناکتر، گواهى تک تک اعضاى بدن، حتى پوست تنشان نسبت به اعمالشان، آتش ندامت و پشیمانى را بر سر تا پاى وجودشان مستولى مى گرداند; اما آنان راهى جز سوختن و ساختن در پیش ندارند، چون پرونده ها بسته شده و بازگشت به دنیا براى جبران غیر ممکن است. از این جهت، حسرت و اندوه، تمام وجود آنها را فرا مى گیرد مخصوصاً هنگامى که فرشتگان الهى آنها را ملامت و سرزنش کرده و به آنها مى گویند: «اینها همه نتیجه غفلت شماست».

روشن است که این غفلت ها مربوط به قیامت و حتى عالم برزخ نیست; زیرا، به محض قرار گرفتن در آستانه مرگ و انتقال از دنیا، پرده ها کنار رفته و انسان با چشم برزخى، حقایق جهان را مى بیند که در آن هنگام دیگر چیزى از «غفلت» باقى نمى ماند، همان طور که در آیه 99 و 100 سوره مؤمنون آمده است: «حَتَّى اِذا جآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ اِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرآئِهِمِ بَرْزَخٌ اِلَى یَومِ یُبْعَثُونَ; (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند)تا زمانى که مرگ یکى از آنها فرا رسد، مى گوید: پروردگارمن! مرا بازگردانید تا شاید آنچه را ترک کرده ام (و کوتاهى نموده ام، عمل صالحى انجام دهم. به او مى گویند:) چنین نیست! این سخنى است که او به زبان مى گوید، (و اگر بازگردد اعمالش مانند سابق است) و پشت سرشان برزخى است تا روزى که برانگیخته مى شوند».

* * *

 

 


1- اعراف، 179.

2- انبیاء، 97.

3- در این که مرجع ضمیر «هى» چیست؟ در میان مفسران نظرهاى زیادى است; ولى بهتر است که آن را به ابصار بازگردانیم، گویى که در عبارت تقدیم و تأخیرى رخ داده است.

4- کهف، 28.

5- اشاره به افراد با ایمانى همچون سلمان فارسى، ابوذر غفارى، صهیب و خبّاب بوده است.

6- این شأن نزول را مرحوم طبرسى در «مجمع البیان» و قرطبى در تفسیر «الجامع لاحکام القرآن» و برسویى در «روح البیان» و جمعى دیگر با تفاوت هایى نقل کرده اند (توجه داشته باشید، گرچه سوره کهف مکى است ولى مفسران تصریح کرده اند که آیه مورد بحث; یعنى آیه 28 این سوره، در مدینه نازل شده است).

7- روح البیان، جلد 4، صفحه 18.

8- روم، 7.

9- اعراف، 146.

10- اعراف، 136.

11- عنکبوت، 65.

12- روح البیان، جلد 6، صفحه 493.

13- زخرف، 36.

14- روح البیان، جلد 8، صفحه 369.

15- اعراف، 201.

16- ق، 22.

17- مریم، 39.

ترجمهنتیجه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma