1ـ حقیقت توکّل

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد 2
«توکّل» در احادیث اسلامى2ـ آثار و پیامدهاى توکّل

همان گونه که در آغاز بحث گفته شد توکّل از مادّه وکالت به معنى سپردن کارها به خدا و اعتماد بر لطف اوست، نه به این معنى که دست از تلاش و کوشش بردارد بلکه تا آنجا در توان دارد تلاش کند و منزلگاهها را یکى بعد از دیگرى با تمام توان بپیماید، امّا آنچه از توان او بیرون است به خدا واگذارد و از الطاف جلیّه و خفیّه او مدد بطلبد!

یکى از علماى معروف اخلاق در تفسیر توکّل مى گوید: «توکّل منزلى از منزلگاههاى دین و مقامى از مقامات اهل یقین است، بلکه آن از مفاهیم درجات مقرّبین است، از نظر مفهوم پیچیده و از نظر عمل سنگین است!»

دلیل بر پیچیدگى مفهوم آن این است که توجّه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها نوعى شرک است، و از سوى دیگر بى اعتنایى به اسباب و جدایى کامل از آنها نیز نفى سنّت و ایراد به شریعت است که مردم را به آنها ترغیب نموده».

سپس مى افزاید: «حقیقت توکّلى که در شرع اسلامى آمده همان اعتماد قلبى در تمام کارها بر خدا، و صرف نظر کردن از ماسوى الله است و این منافات با تحصیل اسباب ندارد مشروط بر اینکه اسباب را در سرنوشت خود اصل اساسى نشمرد».

و در ادامه این سخن مى افزاید: «مفهوم توکّل آن گونه که افراد نادان و احمق تصوّر کرده اند ترک فعّالیّت هاى جسمانى و تدبیر عقلانى نیست که این جهل محض است، و در شریعت مقدّس اسلامى حرام، چرا که انسان مکلّف به تحصیل معاش است از راههایى که خدا به انسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غیر اینها از طرق حلال... ولى با این حال خداوند دستور داده که به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند».(1)

در «المحجّة البیضاء» در بحث حقیقت توکّل چنین مى خوانیم: «توکّل از درهاى ایمان است، و تمام ابواب ایمان داراى سه رکن است، علم، حالت، و عمل. علم ریشه آن است، و اعمال متوکّلانه میوه آن، و حالت و اخلاق درونى مصداق توکّل است»، سپس به شرح علمى که ریشه توکّل را تشکیل مى دهد پرداخته و نوع و مراحل توحید را که ریشه توکّل است تشریح مى کند، و بعد از بیانات طولانى به حقیقت توکّل مى رسد و آن را عبارت از اعتماد قلبى بر وکیل(که در اینجا منظور خداوند متعال است) تفسیر مى نماید، و بعد به ثمرات این حالت درونى پرداخته و آثار توکّل را در حرکات و سکنات انسانى برمى شمرد.

کوتاه سخن اینکه: توکّل مفهوم بسیار ظریف و دقیقى دارد که در عین توجّه با عالم اسباب انسان را از غرق شدن در آن، و دل بستن به غیر خدا و آلودگى به شرک بازمى دارد.

انسان باید با کمال قدرت و قوّت از هر گونه وسیله مادّى براى پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با این حال متّکى به لطف پروردگار و قدرت بى پایان او باشد، و پیروزى را از او بداند نه غیر او.

در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم از جبرئیل سؤال فرمود: «مَا التَّوَکُّلُ عَلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ; توکّل بر خداوند بزرگ چیست؟» عرض کرد: «اَلْعِلْمُ بِاَنَّ الَْمخْلُوقَ لاَیَضُرُّ وَ لاَیَنْفَعُ وَ لاَیُعْطِى وَ لاَیَمْنَعُ وَ اِسْتِعْمَالُ الْیَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ; حقیقت توکّل علم و آگاهى به این است که مخلوق نمى تواند زیانى برساند و نه سودى، و نه چیزى ببخشد، و نه از او بازدارد، و(دیگر) به کار بستن یأس از خلق است(یعنى همه چیز را از سوى خدا و به اذن و فرمان او بداند)».

سپس فرمود: «فَاِذَا کَانَ الْعَبْدُ کَذَلِکَ لَمْ یَعْمَلْ لاَِحَد سِوَى اللهِ وَ لَمْ یَرْجَ وَ لَمْ یَخَفْ سِوَى اللهِ، وَ لَمْ یَطْمَعْ فِى اَحَد سِوَى اللهِ، فَهَذَا هُوَ التَّوَکُّلُ; هنگامى که بنده خدا چنین باشد، جز براى خدا عملى انجام نمى دهد و امید و ترسى جز به خدا ندارد، و به هیچ کس جز خدا دل نمى بندد، این است حقیقت توکّل»!(2)

در حدیث دیگرى مى خوانیم که از امام معصوم پرسیدند: توکّل چیست؟ فرمود: «لاَتَخَافُ سِوَاهُ; توکّل این است که از غیر خدا نترسى».(3)

از این تعبیرات به خوبى استفاده مى شود که روح توکّل انقطاع الى الله یعنى بریدن از مخلوق و پیوستن به خالق است، و آن کس که داراى این روحیّه نباشد به حقیقت توکّل نایل نشده است.

در عین حال در روایات اسلامى شدیداً این معنى نفى شده است که مفهوم توکّل، ترک استفاده از اسباب و وسایل عادى باشد. در حدیث معروفى مى خوانیم: مرد عربى در حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) شتر خود را رها کرد و گفت: «تَوَکَّلْتُ عَلَى اللهِ!» پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: «اِعْقِلْهَا وَ تَوَکَّلْ; شتر را پایبند بزن و توکّل بر خدا کن»! (با توکّل زانوى اشتر ببند).(4)

در حدیث دیگرى همین معنى به صورت دیگرى آمده است، و آن اینکه مرد عرب از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پرسید: «آیا شترم را رها کنم و توکّل کنم یا پایبند بزنم و توکّل کنم؟» پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «پایبند بزن و توکّل کن».(5)

روى همین جهت آیات قرآن و تاریخ پیامبر(صلى الله علیه وآله) پر است از تعبیراتى که نشان مى دهد مؤمنان تا آنجا که امکان دارد باید از اسباب عادى استفاده کنند، و این کار هیچ منافاتى با توکّل ندارد، در یک جا مى فرماید: «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُمْ...; هر نیرویى را در اختیار دارید براى مقابله آماده کنید و از اسبهاى ورزیده فراهم سازید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید»!(6)

قرآن در کیفیّت نماز خوف در میدان جنگ مى فرماید: «...وَلْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ اَسْلِحَتَهُمْ...; (حتّى هنگامى که گروهى از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهى در میدان مشغول نبرد) نمازگزاران باید وسایل دفاعى و سلاحهاى خود را به هنگام نماز زمین نگذارند».(7)

به این ترتیب حتّى در حال نماز باید مراقب استفاده از اسباب عادى بود، چه رسد به حالات دیگر، بنابراین این گونه کارها هرگز با روح توکّل منافات ندارد.

شخص پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هنگامى که مى خواست از مکّه به مدینه هجرت کند هرگز آشکارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن «تَوَکَّلْتُ عَلَى اللهِ» حرکت نکرد، بلکه براى اغفال دشمن از یک سو دستور داد على(علیه السلام) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى دیگر شبانه به طور مخفى از مکّه بیرون آمد و از سوى سوّم به جاى اینکه به طرف شمال یعنى به طرف مدینه حرکت کند موقّتاً به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزى پنهان گشت و هنگامى که دشمن مأیوس شد مکّه را دور زد و به طرف مدینه حرکت فرمود، در حالى که مرتّباً از بیراهه مى رفت، شبها حرکت مى نمود و روزها مخفى بود تا به دروازه مدینه رسید.

بنابراین روح توکّل که تمام وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) را پر کرده بود مانع از این نشد که از اسباب ظاهرى لحظه اى غفلت کند.

اصولا مشیّت خداوند بر این قرار گرفته که در این جهان مردم براى رسیدن به مقصود از اسباب و وسایل موجود کمک بگیرند، همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «اَبَى اللهَ اَنْ یَجْرِىَ الاَْشْیَاءَ اِلاّ بِاَسْبَاب فَجَعَلَ لِکُلِّ شَىْء سَبَباً; اراده خداوند بر این قرار گرفته که همه چیز مطابق اسباب جریان یابد، به همین جهت براى هر چیزى سببى قرار داده است».(8)

بنابراین بى اعتنایى به عالم اسباب نه تنها توکّل نیست بلکه به معنى بى اعتنایى به سنّت هاى الهى است، و این با روح توکّل سازگار نیست.

این سخن را با حدیثى مربوط به عصر حضرت موسى(علیه السلام) پایان مى دهیم، در حدیث آمده است که حضرت موسى(علیه السلام) بیمار شده بود، بنى اسرائیل به عیادت او رفتند و بیمارى او را تشخیص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده کنى بهبودى خواهى یافت، موسى(علیه السلام) گفت: من از هیچ دارویى بهره نمى گیرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولى بیماریش طولانى شد. باز به او گفتند: داروى این بیمارى، معروف و مجرّب است و ما با آن مداوا مى کنیم و بهبودى مى یابیم، باز موسى(علیه السلام) گفت: من از دارو استفاده نمى کنم! ولى بیماریش ادامه یافت، سرانجام خداوند به او وحى فرستاد: «وَ عِزَّتِى وَ جَلاَلِى لاَاَبْرَأْتُکَ حَتَّى تَتَدَاوَى بِمَا ذَکَرُوهُ لَکَ; به عزّت و جلالم سوگند که بهبودى به تو نمى دهم مگر اینکه از دارویى که به تو گفته اند استفاده کنى!» موسى(علیه السلام) دستور داد آن دارو را براى او بیاورند و از آن استفاده کرد و بهبودى یافت، در این هنگام در دل موسى(علیه السلام)وسوسه اى پیدا شد(شاید وسوسه اش این بود که چرا خداوند تنها با توکّل مرا رهایى نبخشید) دراین هنگام خداوند به او وحى فرستاد: «اَرَدْتَ اَنْ تَبْطُلَ حِکْمَتِى بِتَوَکُّلِکَ عَلَىَّ، فَمَنْ اَوْدَعَ الْعَقَاقِیرَ مَنَافِعَ الاَْشْیَاءَ غَیْرِى; تو مى خواهى با توکّل خود حکمت و سنّت مرا باطل کنى؟! مگر منافع داروها را کسى جز من در آنها قرار داده است»؟!(9)

این حدیث به روشنى حقیقت توکّل را بازگو مى کند.

و اگر مى بینیم ابراهیم خلیل(علیه السلام) در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش نمرودى اظهار بى نیازى مى کند و دست به دامن آنها نمى شود با مسئله بهره گیرى از عالم اسباب که در داستان حضرت موسى(علیه السلام) آمده است منافات ندارد، زیرا در داستان ابراهیم(علیه السلام)مسئله توسّل به اسباب عادى مطرح نبود بلکه نوعى استمداد از اسباب ماوراى طبیعى بود و ابراهیم(علیه السلام) راضى نشد که در این مرحله از غیر خدا چیزى بخواهد(دقّت کنید).

* * *


1- اخلاق شبّر، صفحه 275 با کمى تلخیص.

2- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 138، حدیث 23.

3- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 143، حدیث 42.

4- المحجّة البیضاء، جلد 7، صفحه 426; کنزالعمّال، حدیث 5687 و 5689.

5- میزان الحکمه، جلد 4، صفحه 3661، حدیث 22577.

6- انفال، 60.

7- نساء، 102.

8- اصول کافى، جلد 1، صفحه 183، حدیث 7.

9- المحجّة البیضاء، جلد 7، صفحه 432.

«توکّل» در احادیث اسلامى2ـ آثار و پیامدهاى توکّل
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma