تفسیر و جمع بندى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
اخلاق در قرآن جلد 2
ترجمهنتیجه نهایى

نخستین جرّقه هاى غرور همان طورى که اشاره شد در آغاز آفرینش انسان و در چهره شیطان دیده شد و همان گونه که در اوّلین آیه مورد بحث آمده هنگامى که خداوند به او خطاب کرد «چه چیز تو را مانع شد از اینکه بر آدم سجده کنى هنگامى که به تو فرمان دادم»، (قَالَ مَا مَنَعَکَ اَلاّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ...).(1)

«شیطان(با لحنى غرورآمیز) گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده اى او را از گل»، (قَالَ اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نَار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین).(2)

آرى حجاب غرور و خودبینى چنان بر چشم بصیرت او افتاد که به او اجازه نداد راه سعادت خود را که فرمان صریح خداست ببیند و در پرتگاه عصیان سقوط کرد و براى همیشه مطرود و ملعون شد، بنابراین مى توان گفت: همان گونه که پیشواى مستکبران جهان ابلیس است پیشواى مغروران عالم نیز اوست و این دو، یعنى «غرور» و «استکبار»، لازم و ملزوم یکدیگرند!

ابلیس بر اثر غرور و استکبار نتوانست برترى خاک را بر آتش و برترى توبه را بر لجاجت و اصرار بر گناه دریابد، گام در بیراهه گذارد و همچنان در بیراهه سرگردان است.

* * *

در آیه بعد به داستان نوح یعنى نخستین پیامبر اولوا العزم مى رسیم که به خوبى نشان مى دهد یکى از عوامل مهم سرپیچى قوم او در برابر ارشادهاى دلسوزانه اش همان صفت رذیله «غرور» بود، مى فرماید: «اشراف کافر قومش(در برابر دعوت او) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى بینیم و کسانى را که از تو پیروى کرده اند جز گروهى فرومایه و اراذلى ساده لوح نمى یابیم! و فضیلتى براى شما نسبت به خود مشاهده نمى کنیم بلکه شما را جمعى دروغگو گمان مى کنیم»، (فَقَالَ الْمَلاَءُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَیکَ اِلاّ بَشَراً مِثْلَنَا وَ مَا نَرَیکَ اتَّبَعَکَ اِلاَّ الَّذِینَ هُمْ اَرَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّأْىِ وَ مَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلِ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ).(3)

و در چند آیه بعد نخوت و غرور خود را بیشتر ظاهر مى کنند با صراحت مى گویند: «اى نوح! با ما جرّ و بحث کردى و زیاد سخن گفتى(بس است!) اگر راست مى گویى آنچه را(از عذاب الهى) به ما وعده مى دهى بیاور»! (قَالُوا یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَاَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا اِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).(4)

معمولا انسانها از ضررهاى احتمالى به حکم عقل پرهیز دارند، ولى این قوم مغرور با اینکه آثار حقّانیّت را در معجزات نوح مى دیدند و احتمال مجازات الهى بسیار قوى بود، نه تنها اعتنایى نداشتند بلکه نوح را تشویق به درخواست عذاب الهى مى کردند!

آرى همان غرورى که حجاب شیطان شد حجاب قوم نوح گردید و سرانجام در چنبر عذاب الهى گرفتار شدند و ریشه آنها قطع شد. این است سرنوشت مغروران در تمام طول تاریخ.

در سوّمین آیه سخن از قوم شعیب است که به دنبال قوم نوح گرفتار غرور و خودبینى شدند و سرنوشتى همانند آنها پیدا کردند، مى فرماید: «آنها به شعیب گفتند: «بسیارى را از آنچه مى گویى ما اصلا نمى فهمیم! ما تو را در میان خود ضعیف مى بینیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود سنگسارت مى کردیم! و تو در برابر ما قدرتى ندارى»! (قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ وَ اِنَّا لَنَرَیکَ فِینَا ضَعِیفاً وَ لَوْلا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَ مَا اَنْتَ عَلَیْنَا بِعَزِیز).(5)

آنها در واقع در برابر دلایل منطقى و سخنان سنجیده و معجزات الهى حضرت شعیب پاسخى نداشتند، ولى غرور و نخوتشان اجازه نمى داد تسلیم حق شوند و سرانجام صیحه و صاعقه آسمانى در یک چشم بر هم زدن خانه و کاشانه و خود آنها را به آتش کشید و در هم کوبید و چیزى جز پیکرهاى نیم سوخته آنها باقى نماند!

* * *

در چهارمین آیه که ناظر به داستان فرعون است چهره زشت دیگرى از این صفت رذیله نیز دیده مى شود و نشان مى دهد که غرور و نخوت چنان مغز او را پر کرده بود که نه تنها اعتنایى به دلایل روشن موسى نکرد بلکه با سخنانى کودکانه سرپیچى خود را توجیه نمود، مى فرماید: «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمى بینید ـ من از این مردى که از خانواده حقیرى است و هرگز نمى تواند فصیح صحبت کند برترم»! (وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فِى قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ اَلَیْسَ لِى مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الاَْنْهَارُ تَجْرِى مِنْ تَحْتِى اَفَلاَتُبْصِرُونَ * اَمْ اَنَا خَیْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِینٌ وَ لاَیَکَادُ یُبِینُ).(6)

سپس به سخنان واهى و بى اساسى توسّل جست که اگر موسى راست مى گوید چرا موسى دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نیامدند؟!

افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بى اعتنایى و غرورشان اهمّیّتى به چگونگى سخنان خود نمى دادند و بسیار دیده شده که حرفهاى ابلهانه اى مى زنند که حتّى نزدیکانشان در دل به آنها مى خندیدند و به یقین چنین حالتى سدّ راه همه معارف الهیه و شناخت واقعیّات زندگى است.

جالب اینکه موسى(علیه السلام) اگر گرهى در زبانش بود مربوط به کودکى بود امّا هنگامى که به نبوّت رسید و از خدا درخواست گشوده شدن عقده زبانش کرد خداوند به تقاضاى او جامه تحقّق پوشید ولى فرعون بى اعتنا به وضع جدید همچنان به وضع سابق اشاره مى کند و لکنت زبانش را یادآور مى شود.

* * *

در پنجمین آیه اشاره اى به قوم یهود دارد که آنها نیز بر اثر غرور و خودبینى امتیازات نامعقولى براى خود قائل بودند و همین تفکّر غلط سبب گمراهى و طغیان آنها شد، مى فرماید: «این(اعراض و روى گردانى آنها از آیات الهى) به خاطر آن است که مى گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى رسد(و مجازات ما به خاطر گناهان سنگینمان بسیار کم است چون قوم برترى هستیم!) این افترا و دروغى که(به خدا) بسته بودند آنها را در دینشان مغرور ساخته بود»، (ذَلِکَ بِاَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ اِلاّ اَیَّاماً مَعْدُودَات وَ غَرَّهُمْ فِى دِینِهِمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ).(7)

تاریخ بنى اسرائیل نشان مى دهد که از گناهکارترین و سرکش ترین اقوام بوده اند و یکى از دلایل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است.

متأسّفانه هنوز گروهى از آنها به نام صهیونیستها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتکب جنایات تازه اى مى شوند که چهره تاریخشان را سیاه تر از سابق مى کند.

آنها همه چیز را براى خودشان مى خواهند و براى دیگران حقّى قائل نیستند خود را قوم برتر مى شمرند و دیگران را با دیده حقارت مى نگرند.

* * *

ششمین آیه ناظر به قوم «صالح» است که آنها نیز چنان مست باده غرور بودند که با صراحت از پیامبرشان تقاضاى مجازات الهى کردند، با اینکه معجزه آشکار او را با چشم خود مى دیدند، مى فرماید: «آنها ناقه را(همان شترى که به اعجاز الهى از کوه بیرون آمده بود) پى کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: اى صالح اگر از فرستادگان خدا هستى عذابى را که ما را به آن تهدید مى کنى بیاور»! (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ فَعَتَوا عَنْ اَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قَالُوا یَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا اِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ).(8)

قرآن به دنبال آن مى گوید: «زمین لرزه وحشتناکى آنها را فراگرفت و صبحگاهان بدنهاى بى جانشان در خانه هاشان باقى ماند!(و این است سرانجام یک قوم مغرور و از خدا بى خبر)»!

* * *

در هفتمین آیه سخن از دوزخیان است که در قیامت در ظلمت و تاریکى به سر مى برند در حالى که مؤمنان با نور ایمان در عرصه محشر شتابان مى گذرند: «منافقان دوزخى آنها را صدا مى زنند که مگر ما با شما نبودیم؟ مى گویند: آرى! ولکن شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید(و در همه چیز) شکّ و تردید داشتید و آرزوهاى دور و دراز، شما را مغرور ساخت تا فرمان خدا فرارسید و شیطان شما را در برابر خداوند به غرور و فریب واداشت»! (یُنَادُونَهُمْ اَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قَالُوا بَلَى وَ لَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ اَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الاَْمَانِىُّ حَتَّى جَاءَ اَمْرُ اللهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ).(9)

سپس در آیه بعد از آن با صراحت به آنها گفته مى شود که «امروز هیچ راه فرارى ندارید و جایگاه شما آتش دوزخ است».

در اینجا به خوبى مى بینیم که یکى از صفات بارز منافقان دوزخى غرور و گرفتارى در چنگال آرزوهاى دور و دراز شمرده شده است.

همان گونه که در آغاز بحث گفتیم در عنوان «غرور» معنى فریب نهفته شده است، ولى گاه انسان خودش را فریب مى دهد و مغرور مى شود و گاه شیطان و یا انسانهاى شیطان صفت.

* * *

در هشتمین آیه سخن از منافقان مغرور در این دنیاست که چگونه در برابر مؤمنان راستین و فقیر نمایش ثروت مى دادند و آنها را تحقیر مى کردند، مى فرماید: «آنها کسانى هستند که مى گویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند(غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمى دانند»! (هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لاَتُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ لَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَیَفْقَهُونَ).(10)

سپس غرور و نخوت را به اوج رسانده مى گویند: «اگر ما(از میدان جنگ) به مدینه بازگردیم عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد در حالى که عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى دانند»، (یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا اِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَیَعْلَمُونَ).(11)

اگر منافقان، «مغرور» نبودند این گونه ثروت و قدرت خود را به رخ مؤمنان نمى کشیدند و به آنها با دیده حقارت نمى نگریستند و در وادى خطرناک کفر و نفاق سرگردان نمى شدند.

* * *

در نهمین آیه سخن از طبیعت انسان ـ یا به تعبیر دیگر طبیعت انسانهاى تربیت نایافته و کم ظرفیّت است ـ که به هنگام نعمت و قدرت مغرور مى شوند و سرکش، مى فرماید: «امّا انسان هنگامى که خداوند او را به عنوان امتحان اکرام مى کند و نعمت مى بخشد(مغرور مى شود و) مى گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است»! (فَاَمَّا الاِْنْسَانُ اِذَا مَا ابْتَلَیهُ رَبُّهُ فَاَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّى اَکْرَمَنِ).(12)

اگر این سخن از سر شکرگزارى و سپاس پروردگار بود به یقین مایه تواضع و کمک به یتیمان و مسکینان مى شد، ولى همان گونه که لحن آیات بعد از آن نشان مى دهد این سخن از روى غرور و نخوت است و به همین دلیل نه تنها اثر مطلوب و سازنده اى بر آن مترتّب نمى شود بلکه سرچشمه سرکشى و طغیان مى گردد.

* * *

در دهمین آیه سخن از مشرکان خودخواه و خودپرست مکّه است، مى فرماید: «آنها مى گویند ما جماعتى متّحد و نیرومندیم(و به همین دلیل پیروزى با ماست)»، (اَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ).(13)

خداوند به این مغروران سبک مغز هشدار مى دهد که: «به زودى جمعشان شکست مى خورد و پا به فرار مى گذارند»! (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ).(14)

در تمام این موارد به خوبى مى بینیم که غرور و خودبینى عامل مهمّ گناه و شکست و بدبختى است و قرآن مجید در یک پیشگویى اعجاز آمیز خبر از شکست و ناکامى این گروه مغرور مى دهد، شکستى که به زودى دامانشان را گرفت و عبرت مردم شدند.

* * *

در یازدهمین آیه سخن از مشرکانى است که دین و آیین حق را به بازى گرفته اند و مال و ثروت دنیا آنها را مغرور ساخته است و همین امر سبب کفر و عنادشان با حق شد، مى فرماید: «کسانى را که آیین(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى(و استهزاء) گرفتند و زندگى دنیا آنها را مغرور ساخته است رها کن»، (وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا...).(15)

این تعبیر شاید گواه این باشد که آنها قابل هدایت نیستند، چرا که باده غرور چنان آنها را سرمست کرده و زرق و برق دنیاى مادّى چنان آنها را فریب داده که به هیچ وجه حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند و جز سخریّه و استهزاء در برابر حق کارى ندارند و این معنى از عمق فاجعه اى که به خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر مى دهد.

تعبیر به «دینهم» اشاره به فطرى بودن دین الهى است که در سرشت همه انسانها حتّى مشرکان وجود داشته و دارد، یا اینکه اشاره به کسانى است که حتّى آیین بت پرستى خودشان را به بازى و مسخره مى گرفتند و به خاطر غرور حتّى به آن هم پایبند نبودند و یا اشاره به آیین اسلام است که خداوند به نفع آنان و براى آنها فرستاده است.

* * *

 

 

در دوازدهمین آیه به همه انسانها هشدار مى دهد و از اینکه فریب زرق و برق دنیا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شیطان بیفتند بر حذر مى دارد، مى فرماید: «اى مردم!... وعده الهى حق است مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد و مغرور سازد و مبادا شیطان شما را فریب دهد»! (یَا اَیُّهَا النَّاسُ... اِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ فَلاَتَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَ لاَیَغُرَّنَّکُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ).(16)

جالب اینکه اسباب غرور در این آیه دو چیز شمرده شده: «زرق و برق دنیا» و «شیطان» و این تعبیر نشان مى دهد که گاه انسان بى آنکه از زندگى مادّى مرفّهى برخوردار باشد تنها با مشتى خیالات بى اساس مغرور مى شود و براى خود مقام و شخصیّتى مى پندارد، در برابر حق سرکشى مى کند و در دام شیطان گرفتار مى شود. درست است که دنیاى پر زرق و برق یکى از دامهاى شیطان است ولى گاه خیال و پندار هم سرچشمه نفوذ شیطان مى گردد و انسان با آن دلخوش مى شود.

* * *


1- اعراف، 12.

2- همان، 12.

3- هود، 27.

4- همان، 32.

5- هود، 91.

6- زخرف، 52 ـ 51.

7- آل عمران، 24.

8- اعراف، 77.

9- حدید، 14.

10- منافقون، 7.

11- همان، 8.

12- فجر، 15.

13- قمر، 44.

14- همان، 45.

15- انعام، 70.

16- لقمان، 33.
 
ترجمهنتیجه نهایى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma