تناقض گويی قرآن در مرگ و جاودانگی نفس!

قرآن در آيه 35 سوره الانبياء مي گويد:«هر نفسی طعم مرگ را می چشد»، امّا در آيه 42 سوره زمر می گويد: «خداوند نفسها را هنگام مرگ می گيرد» يعنی انتقال صورت می گيرد؛ آيا بين اين دو آيه تناقض وجود ندارد؟!

نفس معانی مختلفی دارد مانند روان، جان، حیات، جاندار، شخص، ذات، میل، خویشتن، خود و... . باید توجه داشت که در سوره انبیاء این واژه به معنای مجموع جسم و جان و برای اشاره به این حقیقت و قانون کلی است که مرگ برای همه انسان ها پدید می آید، اما در سوره زمر نفس به معنی روح است و فقط اشاره ای به چگونگی پدید آمدن مرگ با قطع ارتباط روح از جسم صورت می گیرد و بدیهی است که این دو بیان تناقضی با هم ندارند.

ضرورت شفاعت با وجود توانایی خدا بر بخشش مستقیم!؟

با توجه به اینکه خدا به همه چیز آگاه است و دوست دارد که بندگانش را ببخشد و مانعی هم در برابر بخشش او نیست، چه نیازی به شفاعت است؟

خداوند قدرت بخشش مستقیم را دارد؛ امّا خود برای ایجاد امید و شایستگی بیشتر در شفاعت شونده جهت توبه و نیز برای ترفیع مقام توبه کننده و هر بنده ای شفاعت را جعل فرموده است. شفاعت در شکل صحیح که مد نظر قرآن و روایات می باشد، در عرض توبه نیست تا با وجود یکی، توجیهی برای عملکرد دیگری وجود نداشته باشد. بلکه شفاعت از طرف خود خداوند متعال به عنوان یکی از راه های توبه معرفی شده است تا شفاعت شونده امید بیشتری به بخشش خداوند پیدا کند. در واقع شفاعت بر محور دگرگونى موضع «شفاعت شونده» دور مى زند؛ يعنى شخص شفاعت شونده به کمک شفیع خود را در وضع مطلوبى قرار دهد كه شايسته و مستحق بخشودگى گردد و در مسیر کمال قرار گیرد. ضمن اینکه طبق برخی روایات شفاعت برای همه انسانها، اعم از گناه کار و نیکوکار مفید است و می تواند باعث افزایش مقام و عامل مؤثری در کمال باشد.

عدل الهی و تضمین روزی بندگان، با وجود فقر و غنای بندگان؟!

چرا بعضی ها باید در ناز و نعمت باشند، در حالی که بعضی در خفّت و خواری زندگی می کنند؛ این چه عدالتی است که خدا دارد مگر خدا روزی همه را تضمن نکرده است؟!

منظور از تضيمن رزق از سوى خداوند و تكفل و تعهد و تقسيم آن، فراهم آوردن زمينه ها است که برخی از این زمينه ها در خارج از وجود انسان و برخی دیگر در درون وجود او است كه هرگاه دست به دست هم دهند انسان سهم خود را از روزى دريافت مى كند.
بعد از فراهم آمدن آن زمینه ها، تلاش و كوشش انسان شرط تحقق و به فعليت رسیدن آن زمينه ها است؛ بنابراين حكمت خدا ايجاب مى كند كه هركس تلاش و كوشش و اخلاص و فداكارى بيشترى داشته باشد روزى اش گسترده تر گردد. چرا که خداوند متعال اراده اش را - از جمله اراده اش را در روزی دادن مخلوقات - در قالب نظام متشکل از شبکه های گسترده علت و معلولی عملی می کند.
مواردى نیز از فقر و بی عدالتی در طول تاریخ وجود دارند که سبب آن نه تنبلی و تن پروری و عدم نشاط شخص و جامعه، بلکه نتیجه ظلم و تحمیل استعمارگران و استثمارکنندگان فردی یا گروهی بوده است. به تعبير ديگر علاوه بر مسأله تلاش و كوشش، وجود عدالت اجتماعى نيز شرط تقسيم عادلانه روزى ها است.

شباهت کار شیعیان به کار امت نوح، در شرک و بت پرستی!

آیا کار شیعیان در زیارت قبور و طلب شفاعت، همانند کار امت نوح نیست که مجسمه سه تن از مومنان را ساختند و آنان را شفیع قرار دادند؟!

قرائن قرآنی نشانگر تفاوت ماهوی گرامی داشت بت ها نزد قوم نوح با آموزه های اصیلی هم چون توسل و زیارت قبور نزد شیعیان است. بت پرستان قوم نوح حقیقتا بت ها را می پرستیدند و آنها را «الهه» و خدای خود مى دانستند. این مسأله از تعبیر «آلهه» در آیه 23 سوره نوح کاملا مشخص است. در واقع اشتباه مهمّی که وهابیون و دیگر مخالفان زیارت قبور مرتکب می شوند این است که شفاعت طلبيدن از اوليا و توسل به آنها را که درخواستی مبتنی بر توحید و از درگاه پروردگار است، با شفاعت طلبيدن مستقیم از بت ها و خواستن حاجات از آن موجودات بى جان و بى عقل و شعور مقايسه مى كنند. هيچ کدام از زیارت کنندگان مراقد پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را پرستش نمى كنند.

این مسأله در میان شیعیان و دیگر مسلمانان معتقد به آموزه توسل بدیهی است که وجود مقدس شخص یا مرقد او، به هیچ وجه مورد پرستش قرار نمی گیرد و تأثیر مستقیم و اصلی در برآورده شدن حاجات، همواره از آن خداوند دانسته می شود. زیرا عبادت، خضوع در مقابل دیگرى به عنوان آن است که او خدا یا پروردگار است یا کارهاى خدا به او سپرده شده است. این در حالی است که در توسل به پیامبران و صالحان و شهدا هیچ یک از این قیدها وجود ندارد، بلکه تنها از این جهت به آنان توسل مى شود که بندگان مورد احترام خدایند و دعاى آنان نزد خداوند سبحان مستجاب است. ائمه اهل بیت و معصومین(ع) و دیگر اولیاء الله نزد شیعیان همان بندگان صالح و مورد احترام خداوند هستند و ساختن مراقد برای آنها و تبرک جستن به آثارشان به هیچ وجه شائبه «الوهیت» این ذوات مقدس را حتی در اذهان عادی ترین شیعیان پدید نیاورده است.

عصمت انبیاء در ترازوی عقل

چگونه از طريق عقل می توان عصمت پيامبران را اثبات کرد؟

اولا: عوامل گناه در وجود پيامبران در برابرعوامل باز دارنده کارآمد نیستند؛ یعنی جهل و غلبه شهوات به عنوان دو عامل مهم در بروز گناهان، به خاطر علم وسیع و احاطه انبیاء به زشتی اعمال، کاملا در وجود آنها منتفی است.
ثانیا: هدف از بعثت پيامبران هدايت نوع بشر است. اين هدف در صورتى تأمين مى شود كه هيچ گونه شك و ترديدى براى مردم نسبت به سخنان و تعليمات آنها نباشد و به آنها اعتماد كنند.
ثالثا: در صورت بروز هر نوع گناهی از سوی انبیاء، هدف بعثت آنها که هدایت بشر است، نقض می گردد چون مردم درباره هر گفته یا رفتار انبیا احتمال دروغ و تحريف حقايق، خطا و اشتباه را ممکن خواهند دانست.
رابعا: اگر خداوند نبوتش را در اختیار کسی قرار دهد که ممکن است دروغ بگوید و خطا کند و مرتکب گناه گردد، به دست خود اسباب گمراهی بندگانش را مهیا نموده است.
خامسا: هر مأموريتى نياز به شايستگى و قابليتى در خور آن مأموريت دارد؛ امكان ندارد افراد نالايق و كسانى كه استعدادى براى آن مأموريت ندارند وظيفه خود را به طور صحيح انجام دهند.

منظور از آیه «لایُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ؛ از کار خدا سؤال نمی شود» چیست؟

چرا ما نمی توانیم از هیچ کار خدا سؤال کنیم؟ آیا این ممنوعیّت خفقان و بی عدالتی نیست؟!

تمام افعال خدا حکیمانه بوده و سؤالات اعتراضی از او موضوعیت ندارد، زیرا فعل حكيمانه نزد عقلا مؤاخذه ندارد، اما اگر سؤالی از روى ايمان كامل به خدا صادر گردد و انگيزه سؤال آگاهى يافتن باشد، سؤال مشروعى است و اشكالى ندارد. چنين سؤالى از سوى نيكان نيز صادر شده و در قرآن نمونه هاى فراوانى از اين قسم ديده مى شود، مانند سؤال حضرت ابراهیم درباره چگونگی زنده شدن مردگان. این گونه سؤال ها در افعال خدا نه تنها جائز است، بلکه جهت دانش افزایی به آن سفارش شده است. پس در دین الهی جای هیچ خفقانی نیست.

منافات آیه «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَدا»، با توسل و طلب شفاعت از غیر خدا!

با توجه به برخی آیات مثل آيـه ۸۸ سوره قصص که می فرماید: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر»؛ (هيچ معبود ديگري را با خدا مخوان)، آیا توسل و شفاعت با توحيد سازگار است؟!

اولًا: در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردى بكار رفته است كه هرگز نمى ‏توان گفت مقصود از آن عبادت است؛ مانند آیه 5 سوره نوح که می فرماید: «قالَ رَبِّ انّى دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلًا وَنَهاراً»؛ آيا مى‏ توان گفت مقصود حضرت نوح اين است كه من قوم خود را شب و روز عبادت كردم؟!  در اين آيه و ده ها آيه ديگر، لفظ دعوت در معناى غير عبادت و پرستش بكار رفته است، از اين جهت نمى ‏توان گفت دعوت و عبادت مترادف يكديگرند و اگر كسى از پيامبر يا مرد صالحى استمداد كرد و آنان را خواند در اين صورت آنها را عبادت كرده است؛ زيرا دعوت و ندا اعم از پرستش است.

ثانیا: مقصود از دعائی که در این آيات از آن نهی شده است، مطلقِ خواندن نيست، بلكه دعوت خاصى است كه مى‏ تواند با لفظ پرستش مرادف باشد؛ زيرا مجموع اين آيات درباره بت پرستانى وارد شده است كه بت‏هاى خود را خدايان كوچكى مى‏ پنداشتند كه برخى از شؤون الهى به آنها سپرده شده و در كار خود نوعى استقلال دارند؛ ناگفته پيداست كه خضوع و تذلّل يا هر نوع گفتار و رفتار در برابر موجودى به عنوان خداى بزرگ و يا خداى كوچك از اين نظر كه او اللَّه و رب‏ و مالك امور شفاعت‏ و مغفرت‏ است، عبادت و پرستش خواهد بود و از نظر قرآن ممنوع است.

«بداء» عقیده ای برگرفته از یهود؟!

آیا «بداء» عقیده ای یهودی بوده و شیعه آن را از یهود گرفته است؟!

یهود نه تنها به بداء اعتقاد ندارند، بلکه بداء را در شرع و در تکوین جایز نمی دانند و به همین خاطر نسخ شریعت حضرت موسی را انکار کرده اند. یهودیان قضا و قدر الهی را حتمی و غیرقابل تغییر می‌ دانند و معتقدند دست خدا بسته است و خداوند از کار آفرینش فراغت یافته و دیگر افزایش یا کاهشى در عمر و رزق و ... ندارد. اين موضوع صریحا در آیات قرآن مورد اشاره قرار گرفته و خداوند در تکذیب عقیده آنان فرموده: «بلکه دستان خودشان بسته است و به خاطر گفته هایشان ملعونند...». بنابراین بدیهی است که نه می توان باور شیعیان به بداء را آموزه ای برگرفته از یهود دانست و نه می توان آنان را ملامت کرد که چرا به چنین باوری رسیده اند؛ در واقع با کاوش صحیح آموزه های وحیانی اسلام لاجرم هر مسلمانی در مقابل یهود باید به بداء معتقد باشد.

توصیفات قرآن و تورات درباره شخصیت «حضرت يعقوب(ع)»؟

قرآن و تورات چه توصیفاتی را از شخصیت حضرت يعقوب(ع) ارائه می دهند؟

به اعتقاد تورات، يعقوب(ع) پيامبري را از برادرش «عيسو» مي ربايد!! این کتاب در نسبت نارواى ديگری مي گويد: يعقوب پيامبر(ع) تمام شب را با خدا كشتى گرفت و او را رها نكرد تا آن كه خدا بر كف ران او زد و به او بركت داد تا سرانجام رهايش كرد!!
اما قرآن، اسحاق و يعقوب را با زيباترين عبارات توصيف مى كند: «بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه نيرومند و ديده‌ور بودند به ياد آور. ما آنان را با موهبت ويژه خالص گردانيديم، و آنان در پيشگاه ما جداً از برگزيدگان نيكانند».

منافات دعا با مقام رضا و تسليم بر اراده الهی؟!

آیا دعا کردن با مقام رضا و تسلیم در برابر اراده الهی منافات دارد؟!

رضایت و تسلیم باید بر قضای الهی باشد و قضای الهی نیز بر اساس استعدادها و لیاقت هایی که هر شخص از خود نشان می دهد شکل می گیرد و جریان می یابد. «دعا» به تصریح آموزه های اهل بیت(ع) یکی از مؤثرترین عواملی است که مواهب الهی را به شخص جلب می کند. زیرا دعاکننده بعد از آن که نهایت کوشش خود را در استفاده از همه وسایل موجود به کار می بندد، آن جا که دیگر کاری از دستش بر نمی آید و به نقطه بن بست رسید، به در خانه خدا می رود و با توجه و توکل و تکیه بر خدا، فراهم شدن اسباب و عواملِ خارج از دایره قدرت انسانی را از وی طلب می کند و با همین توکل و تکیه است که تسلیم قضای الهی می شود.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قالَ الصّادقُ عليه السّلام :

کُلُّ الْجَزَعِ وَ الْبُکاءِ مَکْرُوهٌ سِوَى الْجَزَعُ وَ الْبُکاءُ عَلَى الحُسَينِ عليه السّلام

هر ناليدن و گريه اى مکروه است ، مگر ناله و گريه بر حسين عليه السّلام .

بحارالانوار، ج 45، ص 313