پاسخ اجمالی:
اولا: عوامل گناه در وجود پيامبران در برابرعوامل باز دارنده کارآمد نیستند؛ یعنی جهل و غلبه شهوات به عنوان دو عامل مهم در بروز گناهان، به خاطر علم وسیع و احاطه انبیاء به زشتی اعمال، کاملا در وجود آنها منتفی است.
ثانیا: هدف از بعثت پيامبران هدايت نوع بشر است. اين هدف در صورتى تأمين مى شود كه هيچ گونه شك و ترديدى براى مردم نسبت به سخنان و تعليمات آنها نباشد و به آنها اعتماد كنند.
ثالثا: در صورت بروز هر نوع گناهی از سوی انبیاء، هدف بعثت آنها که هدایت بشر است، نقض می گردد چون مردم درباره هر گفته یا رفتار انبیا احتمال دروغ و تحريف حقايق، خطا و اشتباه را ممکن خواهند دانست.
رابعا: اگر خداوند نبوتش را در اختیار کسی قرار دهد که ممکن است دروغ بگوید و خطا کند و مرتکب گناه گردد، به دست خود اسباب گمراهی بندگانش را مهیا نموده است.
خامسا: هر مأموريتى نياز به شايستگى و قابليتى در خور آن مأموريت دارد؛ امكان ندارد افراد نالايق و كسانى كه استعدادى براى آن مأموريت ندارند وظيفه خود را به طور صحيح انجام دهند.
پاسخ تفصیلی:
پیش از بیان تفصیلی دلایل عقلی عصمت پیامبران باید چند نکته را به عنوان مقدمه مد نظر داشت.
مقدمه اول: ضرورت استدلال عقلی برای عصمت
باید توجه داشت که ضرورت بعثت انبیاء و عصمت آنها، بایستی در ابتدا با روش و دلایلی کاملا عقلی ثابت شود؛ چرا که اگر عصمت انبياء با عقل ثابت نشود دیگر چیزی به عنوان آموزه های نقلی و تعالیم شرعی، اساس و پایه ای برای اعتبار نخواهد داشت. نقل شرعی و بیانات نبی وقتی برای ما حجّت قطعي خواهد بود كه يقين داشته باشيم آنچه شخص مدّعی نبوّت بيان مي كند يقينا سخن خداست و چنين يقينی وقتی حاصل می شود که با ادله عقلی یقین قطعی به عصمت گوينده آن ادعاها داشته باشیم. چرا که نه تنها گناه که حتی احتمال خطای شخص مدعی نبوت، امکان باور سخنان و ادعاهایش را مخدوش می کند. بنابراین جایگاه بسیار مهم استدلال های عقلی را در اثبات عصمت انبیاء باید مورد توجه قرار داد.
مقدمه دوم: پیش فرض های الهیاتی اثبات عقلی عصمت
استدلال های مربوط به «اثبات عقلی عصمت انبیاء» بر پیش فرض هایی استوار است که خود در بحث های خداشناسی دیگر اثبات شده اند. مهم ترین پیش فرضی که باید در همه این استدلال ها مورد توجه قرار گیرد این است که: خداوند به عنوان وجودی که از هر جنبه(علم، قدرت، حکمت و...) مطلق است، به اقتضای صفت هدایت گری و ارشاد خویش و به اقتضای محدودیت های هدایت پذیری نوع بشر، پیامبرانی را برای هدایت انسان ها مبعوث می کند تا با دعوت آنها به مسیر هدایت، مانع گمراهی شان گردد. بر اساس این پیش فرض است که می توان بسیاری از استدلال های عقلی مربوط به عصمت انبیاء را بنا نهاد.
مقدمه سوم: معنای عصمت؟
نکته بعدی ای که باید پیش از ورود به اصل بحث مورد توجه قرار بگیرد این است که مراد دقیق و مشخص ما وقتی از تعبیر «عصمت انبیاء» سخن می گوییم، چیست؟ آیا مرادمان «عصمت در تلقی وحی» است یا «عصمت در نگهداری و ابلاغ وحی» یا «عصمت در تبيين و تفسير وحی» یا «عصمت از گناه» یا «عصمت از خطا در عمل به تکاليف الهی» یا «عصمت از خطا در زندگي عادی» یا عصمت تام و تمام و مطلقی که شامل همه این اقسام گردد؟ در ادامه بحث به پاسخ این سؤال هم خواهیم پرداخت.
مقدمه چهارم: غیرقابل نقض بودن عصمت اثبات شده با دلیل عقلی
وقتي عصمت انبياء با دلایل عقلي ثابت شد، حتی اگر هزاران شاهد نقلی به ظاهر مخالف عصمت نيز اقامه شوند، باز هم قادر نخواهند بود در آن خدشه کنند. چرا كه حجيت نقل شرعی(سخن پيامبر)، خود متّكي بر حجیت عقل و اثبات عقلی عصمت نبی يا امام می باشد. پس هر آن كه بخواهد با شاهد نقلی، عصمت انبياء را مخدوش سازد، در حقيقت خواسته يا ناخواسته گرفتار دور باطل شده است.
دلایل عقلی عصمت انبیاء
بزرگان علماى عقائد، دلايل فراوانى بر لزوم عصمت انبياء از طريق عقل آورده اند که مهم ترین آنها عبارت اند از:
عوامل درونی
با تحليل كوتاهى مى توان به اين نتيجه رسيد كه عوامل گناه در وجود پيامبران، در برابر عوامل باز دارنده محكوم است. در توضیح می گوییم: گناهانى كه از انسان سر مى زند عوامل و سرچشمه هاى گوناگونى دارد كه عمدتا به دو موضوع باز مى گردد: 1. جهل و ناآگاهى و عدم تشخيص زشتى عمل؛ 2. غلبه شهوات و هوس ها به طورى كه نيروى علم و عقل، در عين درك زشتى و مفاسد گناه، در برابر آن زانو می زنند.
مثلا كسى كه دست خود را به خون بى گناهى آلوده مى كند يا به سراغ دزدى و كم فروشى و رشوه خوارى مى رود يا آلوده قمار و شراب و موادر مخدر مى شود، از دو حال خارج نيست: يا آگاهى كامل از مفاسد اين اعمال ندارد و يا اينكه كاملا اين موضوع را درك مى كند ولى هيجان شهوات و هوس هاى سركش به قدرى است كه او را مغلوب مى سازد. بنابراين علم و آگاهى به تنهايى براى ترك يك عمل ناپسند كافى نيست بلكه علاوه بر آن تسلط بر نفس و هوا و هوس ها نيز لازم است. نتيجه روشنى كه از اين بحث مى توان گرفت اين است كه: اگر انسانى آگاهى كافى از زشتى عمل داشته باشد، و بر نفس و هوا و هوس خود كاملا مسلط باشد، محال است آن عمل زشت از او سرزند.
برای تقریب به ذهن و در قالب یک مثال می گوییم: بسيارى از ما در برابر بعضى از گناهان حالتى شبيه به عصمت داريم. مثلا كسى را در ميان خود پيدا نمى كنيم كه حاضر باشد روز روشن لخت مادر زاد در كوچه و خيابان ظاهر گردد و اگر كسى از ما مرتكب چنين كارى شود، يقين پيدا مى كنيم كه هوش و عقل خود را از دست داده وگرنه محال است در حالى كه عاقل و هوشيار است اقدام به چنين كارى كند. ما در برابر چنین عمل زشتی مصونيت داريم، چرا كه آگاهى كافى از مفاسد اين اعمال پيدا كرده ايم و اگر روزى هوا و هوس بخواهد ما را به دنبال اين کار بفرستد با نيروى عقل و دانش و ايمان آن را سركوب مى كنيم. با توجه به این مثال می گوییم که اگر كسى پيدا بشود كه آگاهى او نسبت به تمام گناهان و معاصى در سر حد آگاهى ما از زشتى چنین عملی باشد مسلما آنها را ترك خواهد گفت. به تعبير ديگر انگيزه هاى گناه اعم از جهل و بى خبرى يا غلبه شهوات و هوس ها در وجود انبياء و امامان معصوم در پرتو علم و آگاهى و تقواى آنان و به خاطر ارتباطی که با عالم غیب و دریای علم بی پایان پروردگار دارند،(1) به طور كامل محكوم به شكست است.(2)
احادیث زیادی از ائمه معصومین(علیهم السلام) وجود دارد که به این موضوع اشاره می کنند. از هشام بن حكم به عنوان یکی از بزرگان اصحاب امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که در پاسخ ابن ابى عمير که از او درباره چگونگی و چرایی عصمت امام پرسیده بود، پاسخ داد که: «جميع گناهان از چهار چيز سرچشمه مى گيرد و پنجمى ندارد: حرص و حسد و غضب و شهوت و چون اين چهار صفت در امام وجود ندارد بنابراين گناهى از او سر نمى زند... ممكن نيست امام، حريص بر دنيا باشد چرا كه جهان تحت نگين او است و او پيشواى مسلمين است پس نسبت به چه چيز حريص باشد؟ (حريص كسى است كه فاقد چيزى باشد) و ممكن نيست حسود باشد چرا كه انسان نسبت به كسى كه بالاتر از او است حسد مى ورزد در حالى كه كسى برتر از امام نيست؛ چگونه ممكن است او نسبت به كسانى كه پايين تر از او هستند حسد بورزد؟ و ممكن نيست كه او نسبت به چيزى از امور دنيا خشمگين شود، مگر اينكه غضبش براى خدا باشد... و ممكن نيست از شهوات پيروى كند، و دنيا را بر آخرت مقدم دارد؛ چرا كه او به توفيق الهى، آخرت در نظرش محبوب است آن گونه كه دنيا در نظر ما محبوب است. او آن گونه به آخرت نگاه مى كند كه ما به دنيا نگاه مى كنيم. آيا هرگز كسى را ديده اى كه صورت زيبایى را به خاطر صورت زشتى رها كند؟ و يا از غذاى خوب و گوارايى به خاطر غذاى تلخى صرف نظر كند؟ و لباس نرمى را به خاطر لباس خشنى ناديده بگيرد؟ و نعمت دائم باقى را فداى دنياى نعمت فانى كند».(3)
گرچه هشام بن حكم اين سخن را صريحا از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نقل نكرده، ولى از آنجا كه او شاگرد برجسته امام صادق(عليه السلام بود) به نظر مى رسد كه اين تحليل زيبا و منطقى را كه مى توان آن را به عنوان يك دليل عقلى در مسأله «عصمت انبياء و امامان» ذكر كرد از پيشوايش امام صادق(ع) گرفته است.(4)
دليل اعتماد
روشن است كه هدف از بعثت پيامبران هدايت نوع بشر در سايه دستورات الهى است. اين هدف در صورتى تأمين مى شود كه هيچ گونه شك و ترديدى براى مردم نسبت به سخنان و تعليمات آنها نباشد؛ به گونه اى كه سخن آنها را سخن خدا بدانند و تعليمات آنها را تعليمات الهى تا از جان و دل آنها را بپذيرند و صد درصد در برابر آن تسليم باشند و به آن اعتماد كنند. بديهى است اگر آنها از گناه و خطا معصوم نباشند احتمال دروغ و تحريف حقايق، و خطا و اشتباه، در كلمات آنها راه پيدا كند، سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود. زيرا منهاى مقام عصمت، باز اين احتمال وجود دارد كه روزى پاى آنها در برابر مظاهر فريبنده مادى بلغزد و يا بدون قصد و غرضى گرفتار خطا و اشتباه شوند. اين احتمال هميشه خاطر پيروان آنان را مشوش مى سازد و مايه نگرانى و ترديد خواهد بود و مسأله اتمام حجت نيز حاصل نمى شود. كوتاه سخن اينكه سرمايه اصلى نبوت، جلب اعتماد تشنگان حقيقت است و اين معنا بدون «مقام عصمت و مصونيت از گناه و خطا» امكان پذير نيست.(5)
خواجه نصیر الدین طوسى در این باره می نویسد: «پیامبر باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و در نتیجه غرض از بعثت حاصل شود».(6) علاّمه طباطبايی نیز در تعبیری مشابه می گوید: «معصيت و تخلّف از مؤدای دعوت و تبليغ، خود عملي است به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمينان مردم است از راستی و درستی دعوت و در نتيجه غرض و هدف دعوت را تباه می کند».(7)
مناقشات مربوط به «دلیل اعتماد»
ممكن است گفته شود كه مردم معمولا از علماى با تقوا پيروى مى كنند و احكام دين خود را از آنها مى گيرند و به آنها اعتماد مى نمايند با اينكه مى دانند معصوم از گناه و خطا نيستند. ولى بايد به اين نكته توجه داشت كه مسأله اساس دين، با شاخ و برگ ها تفاوت دارد. اساس دين را نمى توان بر پايه گمان گذاشت و وحى الهى را نمى توان با احتمال آميخته با شك و ترديد پذيرفت ولى در شاخ و برگ ها احتمال خطا و اشتباه مايه تزلزل اساس كار نيست. لذا در آنجا عصمت لازم است و در اينجا عدالت كافى است. زيرا احتمال خطا و اشتباه در اين مرحله قابل اغماض است و در اساس و پايه دين و ابلاغ وحى الهى به هيچ وجه قابل اغماض نيست!
باز در اينجا سؤال ديگرى مطرح مى شود و آن اين كه نهایت چيزى كه از اين دليل مى توان استفاده كرد اين است كه آنها از خطاى در تبليغ نبوت، و دروغ و تحريف، مصونيت دارند، اما در برابر ساير گناهان و خطاها نمى توان از اين دليل استفاده كرد. ولى انصاف اين است كه غالب گناهان ريشه هاى مشترك دارند. دروغ و تهمت و سرقت و آلودگى به شراب و قمار و بى عفتى از هواى نفس و شهوت پرستى يا حب جاه و مال و ثروت سرچشمه مى گيرند. چگونه ممكن است كسى آلوده به انواع گناهان باشد اما هرگز دروغ نگويد؟ به فرض كه چنين فردى به طور نادر پيدا شود هرگز نمى تواند جلب اعتماد مردم كند. آنها مى گويند: «چگونه مى توان به سخنان فلان آدم كه خائن و ظالم و هوس باز است اعتماد كرد»؟ زيرا تفكيك اين مسائل براى توده مردم قابل قبول نيست، حتی اگر به فرض كه در واقع قابل تفكيك باشد. همچنين كسى كه در مسائل عادى زندگى خطا مى كند چگونه ممكن است در ابلاغ وحى الهى مورد اعتماد قرار گيرد؟ مردم مى گويند: «اين آدم خطاكارى است، شايد همان اشتباهاتى را كه در مسائل ديگر مرتكب مى شود در ابلاغ وحى نيز دامن گيرش گردد».
كوتاه سخن اينكه تفكيك خطاها و گناهان از يكديگر براى توده مردم قابل قبول نيست و كسى كه گناه يا خطايى مرتكب شود نمى تواند در ابلاغ وحى مورد اعتماد قرار گيرد.(8)
نقض غرض و عقيم ماندن اهداف بعثت
مسلم است شخص عاقل و حكيم و آگاه هرگز كارى نمى كند كه نتيجه آن خلاف مقصود و هدف او باشد و اگر كسى چنين كارى كند معلوم مى شود حكيم و آگاه نيست. اين از يك سو، از سوى ديگر مى دانيم خداوند انبياى خود را به منظور هدايت و تربيت بندگان فرستاده است، حال اگر آنها معصوم از گناه و خطا نباشند انسانها را به گمراهى مى كشانند و اين درست نقطه مقابل هدف بعثت پيامبران است. اضافه بر اين نقش اصلى را در تربيت مردم همان برنامه هاى عملى انبيا دارد، زيرا هميشه طرز عمل و رفتار مربيان و حالات و صفات آنهاست كه براى كسانى كه تحت تربيت آنها قرار دارند معيار و الگو محسوب مى شود. بيانات سودمند و استدلالات عقلانى و خطابه هاى پرآب و تاب هر قدر اثر داشته باشد در برابر نمونه هاى عملى ناچيز است، مخصوصا اگر تضادى در ميان سخن و عمل، گفتار و رفتار آنها ظاهر گردد آن بيانات به كلى از اثر خواهد افتاد! اينجاست كه انبيا بايد در تمام برنامه هاى زندگى اسوه و مقتداى مردم باشند، و مردم درس دين را در اعمال آنها بخوانند.
با این توضیح می گوییم چگونه ممكن است خداوند اين منصب بزرگ را كه عالى ترين منصب روحانى و معنوى و اجتماعى است بر عهده كسى بگذارد كه او خود آلوده گناه است، تسلط بر نفس ندارد، اسير چنگال هوا و هوس ها است و در پرتگاه هاى اخلاقى قدمش مى لرزد؟! آيا چنين كسى مى تواند رهبر روحانى و معنوى مردم گردد؟! اينجاست كه بايد پذيرفت تنها در صورتى اين هدف مهم تأمين می گردد كه آنها از هرگونه گناه صغيره و كبيره، بلكه هرگونه خطا منزه و مبرا باشند.(9)
اغراى به جهل و تشويق به خطا ممكن نيست
خداوند در مقام هدايت بندگان خود هرگز كوچكترين كارى كه سبب تشويق آنها به خطا يا دعوت آنها به راه هاى انحرافى باشد نخواهد كرد، چرا كه صدور چنين عملى از هركس باشد قبيح و زشت است، تا چه رسد به ذات پاك خداوند بزرگ. اگر خداوند اسناد نبوت را، اعم از معجزات و دلايل علمى، در اختيار غير معصوم بگذارد، يعنى در اختيار كسى كه ممكن است دروغ بگويد، خطا كند و مرتكب گناهى گردد، بندگان خود را به گمراهى افكنده است. اين درست به آن مى ماند كه شخص بزرگى سند نمايندگى خود را به دست كسى دهد كه شياد و منحرف و سوء استفاده گر بوده باشد، آيا اين كار زشت و قبيحى نيست؟! چگونه ممکن است كه چنين كارى از خداوند سر زند و معجزات و مدارك نبوت را در اختيار گنهكار آلوده و دروغگوى منحرف و يا خطاكارى بگذارد؟!(10)
در همین زمینه حدیثی از امام رضا(علیه السلام) نقل شده که: «مِنْ دِيْنِ الْإِمَامِيَّةِ لَا يَفْرِضُ اللَّهُ طَاعَةَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يُضِلُّهُمْ وَ يُغْوِيهِمْ وَ لَا يَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا يَصْطَفِي مِنْ عِبَادِهِ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَكْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ يَعْبُدُ الشَّيْطَانَ دُونَهُ»(11)؛ (از دين اماميه اين است كه خداوند هرگز اطاعت كسى كه مردم را گمراه سازد و منحرف كند واجب نمى كند و براى مقام رسالت از ميان بندگانش كسى را بر نمى گزيند كه مى داند كافر به خدا و عبادت او مى شود و شيطان را به جاى او پرستش مى كند).
عدم شايستگى غير معصوم براى دريافت وحى
مى دانيم هر مأموريتى نياز به شايستگى و قابليتى در خور آن مأموريت دارد؛ امكان ندارد افراد نالايق و كسانى كه استعدادى براى آن مأموريت ندارند وظيفه خود را به طور صحيح انجام دهند. اين را هم مى دانيم كه پيامبران پيام خدا را از طريق وحى دريافت و به انسانها مى رساندند. پيامى كه سراسر نور و معنويت است و محتواى آن نيز سراسر ايمان و تقواست. بديهى است گيرنده چنين پيامى بايد چنان پاک و منزه باشد كه بتواند با عالم ماوراى طبيعت و ذات پاك خدا كه از هر عيب و نقص مبرا است ارتباط پيدا كند و پيامى كه محتوايش مملو از پاكى و تقواست دريافت دارد. آلودگان تاريك دل كجا مى توانند به جهانى كه سراسر نور است راه يابند؟ و قلبى كه مملو از تيرگى هوا و هوس است چگونه ممكن است مهبط وحى الهى، و خزانه دار علم او گردد؟ آيا اين امر بدون سنخيت و تجانس و شباهت امكان پذير است؟
از سوى ديگر نماينده هركس مظهر وجود اوست و نشانه اى از اوصاف و صفات او و لذا يك مرجع بزرگ روحانى هرگز به خود اجازه نمى دهد كه وكلا و نمايندگان خود را از ميان افراد آلوده برگزيند و اگر چنين كند همه مردم بر او عيب مى گيرند و كارش را زشت مى شمارند و پذيرا نمى شوند. آيا ممكن است خداوند كه منبع لايزال معنويت و تقوا و قداست و پاكى است نماينده خود را از ميان گنهكاران انتخاب كند و اين مسئوليت بزرگ را به غير معصوم بسپارد؟(12)
برای اثبات عقلی عصمت انبیاء استدلال های دیگری نیز بیان شده که عموما همه آنها به یکی از این استدلال های فوق باز می گردد. استدلال هایی که نهایتا می توانند موضوع عصمت انبیاء را در همه جنبه هایش («عصمت در تلقي وحی» و «عصمت در نگهداری و ابلاغ وحی» و «عصمت در تبيين و تفسير وحی» و «عصمت از گناه» و «عصمت از خطا در عمل به تکاليف الهی» و «عصمت از خطا در زندگي عادی») ثابت کنند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.