شرح و تفسیر: عظمت خداوند و کرامت پیامبرش

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 06
بخش اوّل1 ـ کلید حل معماى صفات

همان گونه که اشاره شد، امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه و در عبارات کوتاه و پرمعنایى پنج وصف از اوصاف جمال و جلال او را بیان مى دارد; مى فرماید: «هیچ کار، خداوند را به خود مشغول نمى سازد (تا از کار دیگرى بازماند) و گذشت زمان، دگرگونى در او ایجاد نمى کند ; مکانى او را در بر نمى گیرد، و هیچ زبانى قادر بر وصف او نیست» (لاَ یَشْغَلُهُ شَأْنٌ، وَ لاَ یُغَیِّرُهُ زَمَانٌ، وَ لاَ یَحْوِیهِ(1) مَکَانٌ، وَ لاَ یَصِفُهُ لِسَانٌ).

این اوصاف چهارگانه همگى از نامتناهى بودن ذات پاک او سرچشمه مى گیرد. کسى که علم و قدرتش محدود است هنگامى که به چیزى مى پردازد و علم و قدرت خود را در راه انجام آن به کار مى گیرد به طور طبیعى از کار دیگر باز مى ماند ; ولى ذات پاک خداوند در یک لحظه به تدبیر تمام جهان هستى مى پردازد، راز و نیاز بندگان را مى شنود و خواسته هاى آن ها را مى داند و از آن جا که نامحدود است و جامع جمیع کمالات است دگرگونى در او راه ندارد ; زیرا دگرگونى ها یا به سوى کمال است یا به سوى نقصان و هیچ کدام در آن ذات نامتناهى راه ندارد.

و همچنین مکان، لازمه محدودیت وجود است، آن ذاتى که نامحدود است همه جا حاضر است و در عین حال، نیازى به مکان ندارد.

نیز ذات و صفاتش در وصف ما نمى گنجد ; چرا که ما محدودیم و ذات و صفاتش نامحدود و اگر تا پایان عمر از کمالات او سخن بگوییم ناچاریم در پایان کار اعتراف کنیم:

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر *** ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم

آرى، تنها او مى تواند در وصف و صفات خود را بیان کند ; آن گونه که در حدیث آمده است: «لاَ أَبْلُغُ مَدْحَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ أَنْتَ کَمَا اثْنَیْتَ عَلَى نَفْسِکَ; من هرگز نمى توانم به مرحله مدح و ثناى تو برسم تو همان گونه هستى که خودت ثناى خویش را گفته اى».(1)

سپس به شرح جالبى از پنجمین وصف یعنى علم نامحدود او مى پردازد و ضمن این که آگاهى او را بر همه چیز بیان مى کند، انگشت روى هفت موضوع که کاملا از نظر دیگران پنهان است مى گذارد و بر علم و آگاهى خدا نسبت به آن ها تأکید مى کند و مى فرماید: «نه تعداد قطره هاى آب ها بر او پنهان مى ماند، نه عدد ستارگان آسمان، نه شماره ذرات خاک که همراه بادها در هوا به پرواز در مى آید; نه حرکات مورچگان بر سنگ هاى سخت و نه استراحت گاه مورچه هاى ریز در شب هاى تار، و نیز از محل ریزش برگ ها و حرکات پنهان چشم ها آگاه است» (وَ لاَ یَعْزُبُ(2) عَنْهُ عَدَدُ قَطْرِ الْمَاءِ وَ لاَ نُجُومِ السَّمَاءِ، وَ لاَ سَوَافِی(3) الرِّیحِ فِی الْهَوَاءِ، وَ لاَ دَبِیبُ(4) النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا(5)، وَ لاَ مَقِیلُ(6) الذَّرِّ(7) فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ. یَعْلَمُ مَسَاقِطَ الاَْوْرَاقِ، وَ خَفِیَّ طَرْفِ(8) الاَْحْدَاقِ).

تعبیر به «عدد قطر الماء» اشاره به دانه هاى باران و قطره هاى آب دریاها و نهرها و چشمه ها است که جز خدا از آن آگاه نیست ; همان گونه که از عدد ستارگان آسمان کسى با خبر نمى باشد. امروز مى گویند تنها در کهکشان ما حدود 200 میلیارد ستاره هست ; ولى در کهکشان هاى بى شمار دیگر چه خبر است؟ تنها خدا مى داند!

و از آن ها عجیب تر ذرات غبارى است که در کره خاکى ما هر لحظه بر امواج باد سوار مى شود و از جایى به جایى منتقل مى گردد; چه کسى از تعداد آن ها با خبر است جز خدا؟!

تعبیر به جنبش مورچه بر سنگ سخت به عقیده بعضى اشاره به صداى بسیار ضعیفى است که از برخورد پاهاى او از آن سنگ به وجود مى آید و یا اشاره به اثر بسیار ضعیفى است که رد پاى او را بر آن سنگ سخت بر جاى مى گذارد که با هیچ وسیله اى قابل درک نیست ; ولى خدا از آن آگاه است و همچنین از محل آسایش آن ها. فراموش نشود این مربوط به تمام مورچه ها در تمام نقاط جهان است!

تعبیر به «یَعْلَمُ مَسَاقِطَ الاَْوْرَاقِ» اشاره به محل ریزش برگ ها در سراسر کره زمین است که در هر لحظه در دل باغ ها و جنگل ها و بلنداى کوه ها و اعماق دره ها برگ هایى از درختان فرو مى ریزد او از تمام آن ها آگاه است.

و همچنین در هر لحظه، چشم میلیون ها میلیون انسان، بلکه حیوانات، داراى چشم و پلک آهسته به هم مى خورد او شماره و کیفیت آن ها را به خوبى مى داند.

آرى، در تمام پهنه هستى نه چیزى از کلیات بر او مخفى است ; نه چیزى از جزئیات ایمان به چنین خدایى براى تربیت انسان کافى است. آرى، کافى است که بداند عالم، محضر خداست و اسرار درون و برون ما بر او آشکار است. به همین دلیل در قرآن مجید مى خوانیم: «اگر تمام درختان، قلم شوند و هفت اقیانوس دیگر بر آن ها اضافه شود (این ها همه پایان مى یابد ; ولى) کلمات خدا پایان نمى گیرد».(9)

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن گواهى به وحدانیّت معبود یگانه مى دهد; چرا که تنها چنین خدایى شایسته عبودیت است; نه غیر او; عرضه مى دارد: « گواهى مى دهم که جز الله معبودى نیست و همتایى براى او وجود ندارد ; نه شک و تردید در هستى او راه دارد، و نه کفر در دین و آیینش و نه مى توان خلقتش را انکار کرد» (وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ غَیْرَ مَعْدُول(10) بِهِ، وَ لاَ مَشْکُوک فِیهِ، وَ لاَ مَکْفُور دِینُهُ، وَ لاَ مَجْحُود تَکْوِینُهُ).

به این ترتیب، امام(علیه السلام) هرگونه شرک و شک کفر به آیات تکوینى و تشریعى را نفى مى فرماید. به تعبیر دیگر، نخست هرگونه شبیه و همتا را از ذات پروردگارش نفى مى کند ; سپس شک در ذات مقدّس او و بعد به افعال تشریعى و تکوینى خداوند مى پردازد و تصریح مى کند که نه در دین و آیین او جایى براى این کار است و نه در خالقیت و ربوبیت او در جهان آفرینش.

آن گاه مى افزاید: «شهادت کسى که نیّتش راست، درونش پاک، یقینش خالص، و میزان عملش (با ایمان و اعمال صالح) سنگین است» (شَهَادَةَ مَنْ صَدَقَتْ نِیَّتُهُ، وَصَفَتْ(11) دِخْلَتُهُ(12) وَ خَلَصَ یَقِینُهُ، وَ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ).

اشاره به این که این گواهى ذات و صفات حق گواهى کسى است که داراى این صفات چهارگانه است: نیّت و انگیزه او صادقانه و قلب او از هرگونه شرک و ریا خالص است ; یقین او آمیخته به شک نیست و اعمال او نیز نشان مى دهد که در درون، ایمان راسخى به خدا دارد ; نه همچون گواهى افراد منافق یا طمع ورزان در مال و جاه دنیا و نه آن ها که ایمانى آمیخته به شک دارند و نه کسانى که دم از ایمان مى زنند، ولى عمل صالحى در ترازوى اعمالشان دیده نمى شود.

سپس امام(علیه السلام) بعد از شهادت به یگانگى پروردگار به شهادت بر نبوّت پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى پردازد و آن حضرت را با شش ویژگى از اوصاف مهمش مى ستاید:

«گواهى مى دهم که محمّد(صلى الله علیه وآله) بنده و فرستاده برگزیده او از میان خلایق است که براى تشریح حقایق آیین الهى انتخاب گشته و به ویژگى هاى خاص اخلاقى گرامى داشته شده، و او را براى رساندن رسالات کریمانه الهى برگزیده و نشانه هاى هدایت به وسیله او آشکار گردیده و تاریکى هاى جهل و ضلالت به وجود او روشنى یافته است» (وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الْمُجْتَبَى مِنْ خَلاَئِقِهِ، وَ الْمُعْتَامُ(13) لِشَرْحِ حَقَائِقِهِ، وَالْمُخْتَصُّ بِعَقَائِلِ(14) کَرَامَاتِهِ وَ الْمُصْطَفَى لِکَرَائِمِ رِسَالاَتِهِ، وَ الْمُوَضَّحَةُ بِهِ أَشْرَاطُ الْهُدَى، وَالْمَجْلُوُّ بِهِ غِرْبِیبُ الْعَمَى(15)).

در اوّلین ویژگى، سخن از صفات برجسته آن حضرت به میان آمده که سبب انتخاب او به رسالت بوده است. و در دوّمین وصف، از مأموریت آن حضرت براى شرح حقایق دین و اعتقادات صحیح سخن مى گوید.

و در سوّمین صفت از مکارم اخلاق آن حضرت پرده بر مى دارد و در چهارمین وصف از مأموریت هاى مهم او براى بیان احکام سخن به میان مى آورد.

در پنجمین وصف از هدایت هاى آن حضرت از طریق گفتار و رفتار و امضاى عملى او سخن مى گوید.

و در ششمین وصف از تلاشى که آن حضرت براى مبارزه با جهل ـ که از آن به نابینایى تعبیر شده ـ سخن به میان آورده است.

تمام این اوصاف، اشاره به این است که اگر من به نبوّت او گواهى مى دهم و به پیشوایى اش تن داده ام، بى علت نیست ; نه یک دلیل که چندین دلیل دارد.


1. «یحوى» از ماده «حوایه» (بر وزن شفاعت) به معناى احاطه و استیلا بر چیزى است.

2. این بخش از مناجاتى است که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در دل شب به هنگام سجده بیان مى فرمود. اصول کافى، جلد 3، صفحه 324 (حدیث 12).

3. «یعزب» از ماده «عزوب» (بر وزن غروب) به معناى دورشدن و پنهان گشتن است. و به همین مناسبت به مردان و یا زنانى که همسر ندارند و یا از همسر خود دورند «عزب» گفته مى شود.

4. «سوافى» جمع «سافیه» به معناى تندباد است.   

5. «دبیب» به معناى راه رفتن آهسته است.

6. «صفا» جمع «صفاة» (بر وزن وفا) به معناى تخته سنگ صاف است.

7. «مقیل» از ماده «قیلوله» به معناى خواب نیم روز گرفته و چون «مقیل» اسم مکان است، به معناى محل استراحت و خواب در میان روز مى باشد.

8. «طرف» به معناى پلک چشم و گاه به معناى نگاه کردن و به هم زدن پلک ها نیز مى آید.

9. لقمان، آیه 27.

10. «معدول» از ماده «عدل» (بر وزن علم) به معناى شبیه و همتا گرفته شده است.

11. ازماده «صفا» به معناى پاکى گرفته شده است.

12. «دخله» به معناى باطن و درون چیزى است.

13. «معتام» از ماده «عَیْم» (بر وزن غَیْب) در اصل به معناى شدت علاقه به شیر گرفته شده و «معتام» در این جا به معناى کسى است که «علاقه شدید» به انجام دادن مأموریت الهى به او داده شده است.

14. «عقائل» جمع «عقیله» به معناى برگزیده هر چیزى است و لذا به گوهرهاى گران بها «عقیلة البحر» گفته مى شود.

15. «غربیب» به معناى چیز سیاه پر رنگ است و در این جا به معناى تاریکى جهل به کار رفته است.

بخش اوّل1 ـ کلید حل معماى صفات
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma