1 ـ چشم بستن در برابر واقعیات

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 06
شرح و تفسیر: کارشکنى هاى قریش در امر خلافت2 ـ آیا بخشى از حق را باید رها کرد؟

 

گرچه بعضى سعى دارند از کنار پاره اى از مسائل مربوط به خلافت و جانشینى بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) به طور ساده بگذرند ولى به یقین موضوع به این سادگى نیست.

شک نیست که على(علیه السلام) بارها شکایت داشت که چرا خلافت را که حق مسلم او بود از آن حضرت گرفتند؟ (البتّه حق نه به این معنا که مقام پرسود و پرفایده اى است; بلکه چون یک مسئولیت الهى بود که هدفش ـ طبق گفته هاى خود آن حضرت ـ اقامه عدل و احقاق حقوق و اجراى حدود بود).

یک نمونه بارز از این شکایات، سخنى است که بیان شد; آن جا که با صراحت مى فرمود: «آن ها دست به دست هم دادند تا حق مسلّم مرا بگیرند».(1) جالب این که «ابن ابى الحدید» کلام یاد شده و سخنان دیگرى را از این دست نقل مى کند و بعد به توجیه غیر قابل قبولى دست مى زند; نخست کلام وى را بشنوید:

«بدان که اخبار متواترى از آن حضرت همانند خطبه مذکور نقل شده است ; از جمله مى فرماید: «مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ حَتَّى یَوْمَ النَّاسِ هَذا; من همواره از آن روز که خداوند قبض روح پیغمبرش را کرد تا امروز بوده ام!».

و در جاى دیگر مى فرماید: «اَللّهُمَّ اَخْزِ قُرَیْشاً فَاِنَّهَا مَنَعْتَنِى حَقِّى وَ غَصَبْتَنِى اَمْرى; خداوندا، قریش را رسوا کن که حق مرا دریغ داشتند وکار مرا غصب کردند».

و نیز مى فرماید: «فَجَزى قُرَیْشاً عَنِّی الْجَوازِی فَإِنَّهُمْ ظَلَمُونِی حَقِّی وَ اغْتَصَبُونِی سُلْطانَ ابْنِ أُمِّی; خداوند جزاى قریش را درباره من بدهد ; چرا که آن ها حق مرا به ظلم گرفتند و حکومت فرزند مادر (پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) را غصب کردند».

و نیز شنید، شخصى فریاد مى زند: أَنَا مَظْلُومٌ! امام فرمود: «هَلُمَّ فَلْنَصْرَخْ مَعاً فَإِنِّی ما زِلْتُ مَظْلُوماً ; بیا هر دو با هم فریاد زنیم چرا که من نیز همیشه مظلوم بوده ام».

و در خطبه شقشقیّه مى فرماید: «وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلَّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى ; او (خلیفه اوّل) به خوبى مى دانست که جایگاه من در خلافت، همچون جایگاه محور سنگ آسیاب است (که بدون آن هرگز گردش نمى کند).

و در همان خطبه مى فرماید: «اَرى تُراثى لَهْباً; با چشم خود مى دیدم میراث من به غارت مى رود».

و ابن ابى الحدید بعد از ذکر موارد در مقام دفاع از برنامه خلفا مى گوید: «اصحاب ما تمام آن چه را ذکر شد، چنین توجیه کرده اند که منظور امام(علیه السلام) این است که از آن ها برتر و سزاوارتر بود! ـ و این یک واقعیت است! ـ نه این که منظور، آن است که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بر طبق نص صریح، مرا به این مقام برگزیده ; چرا که این سبب مى شود، بزرگان مهاجران و انصار را تکفیر یا تفسیق کنیم. (آن ها را به کفر یا فسق نسبت دهیم)

سپس مى افزاید: «امامیه و زیدیّه این سخنان را بر ظاهرش حمل مى کنند (و خلفا را غاصب مى شمرند) و راه صعب العبورى راه مى پیمایند!»

بعد از آن مى گوید: «به جانم سوگند! گرچه مفهوم این عبارات به ظن غالب، همان چیزى است که آن ها مى گویند ; ولى با دقت در سخن، این گمان باطل مى شود و راهى جز این نیست که ما این سخنان را مانند آیات متشابه قرآن بدانیم که گاهى مطالبى را بازگو مى کند که هرگز آن را درباره خدا نمى پذیریم».(2)

شگفت آور است چگونه «ابن ابى الحدید» یا افرادى مانند او این سخنان روشن را تفسیر و تأویل نادرست مى کنند و از آن بدتر این که آن را با آیات متشابه قرآن قیاس مى نمایند! اگر در قرآن مى خوانیم «(یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ); دست خدا بالاى دست آن هاست».(3) هر انسان هوشمندى مى فهمد، منظور همان قدرت خداوند است و گرنه خداوند جسم نیست و دستى همانند دست ما ندارد.

ولى امام(علیه السلام) در سخنان یاد شده با صراحت مى گوید: «آن ها حق مرا غصب کردند» این عبارت توجیه و تفسیر خاصى ندارد، چه مانعى دارد بگوییم گروه کثیرى از مهاجران و انصار بعد از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در مورد خلافت راه خطا پوییند؟ مگر آن ها معصوم بودند؟

حقیقت این است که پیشداورى ها و وابستگى هاى آمیخته با تعصب نسبت به یک مذهب سبب مى شود انسان از مطالب واضح چشم بپوشد و به سراغ توجیه هاى غیر منطقى برود!

* * *


1. شبیه همین معنا با اضافات قابل ملاحظه اى در خطبه 217 نیز بیان خواهد شد.

2. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 306 و 307.

3. فتح، آیه 10.

شرح و تفسیر: کارشکنى هاى قریش در امر خلافت2 ـ آیا بخشى از حق را باید رها کرد؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma