وَ لَقَدْ کَانَ ـ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ یَأْکُلُ عَلَى الاَْرْضِ، وَ یَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَ یَخْصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ، وَ یَرْقَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ، وَ یَرْکَبُ الْحِمَارَ الْعَارِیَ، وَیُرْدِفُ خَلْفَهُ، وَ یَکُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَیْتِهِ فَتَکُونَ فِیهِ التَّصَاوِیرُ فَیَقُولُ: «یَا فُلاَنَةُ ـ لاِِحْدَى أَزْوَاجِهِ ـ غَیِّبِیهِ عَنِّی، فَإِنِّی إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ ذَکَرْتُ الدُّنْیَا وَ زَخَارِفَهَا». فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ، وَ أَمَاتَ ذِکْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ، لِکَیْلاَ یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشاً، وَ لاَ یَعْتَقِدَهَا قَرَاراً، وَ لاَ یَرْجُو فِیهَا مُقَاماً، فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ، وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ، وَ غَیَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ.
وَ کَذَلِکَ مَنْ أَبْغَضَ شَیْئاً أَبْغَضَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَیْهِ، وَ أَنْ یُذْکَرَ عِنْدَهُ.
ترجمه:
پیامبر(صلى الله علیه وآله) روى زمین (بدون فرش) مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع، همچون بردگان جلوس داشت، با دست خود پارگى کشف خویش را مى دوخت و با دست خود لباسش را وصله مى زد. بر مرکب برهنه سوار مى شد و (حتى) کسى را پشت سر خود سوار مى کرد. پرده اى بر در اتاق خود دید که در آن تصویرهایى بود. همسرش را صدا زد و فرمود: آن را از نظرم پنهان کن که هر زمان چشمم به آن مى افتد به یاد دنیا و زر و زیور آن مى افتم. به این ترتیب با قلب خود (و تمام وجودش) از زر و زیور دنیا روى گردان بود و یاد آن را در وجود خود میراند و دوست داشت زر و زیور آن همواره از چشمش پنهان باشد; مبادا از آن لباس فاخرى براى خود تهیه کند و دنیا را قرارگاه خویش پندارد و امید اقامت در آن را داشته باشد; در نتیجه آن را از جان خود بیرون راند و از قلب خود دور ساخت و از دیدگانش پنهان نمود (آرى،) چنین است آن کسى که چیزى را مبغوض مى دارد و نگاه کردن و یادآورى آن را نیز مبغوض مى شمرد.