خدا یک حقیقت نامتناهى است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 06
شرح و تفسیر: شرح عمیق دیگرى از صفات جمال و جلال اوبخش دوّم

نخستین و مهم ترین مطلبى که در باب «صفات خدا» باید اثبات شود تا هم مفهوم توحید مشخص شود و هم صفات دیگر او همچون علم و قدرت و مانند آن، نامتناهى بودن ذات پاک اوست; چرا که اگر این مطلب به خوبى اثبات و درک شود راه براى همه صفات جمال و جلال او (صفات ثبوتیه و سلبیه) هموار مى گردد.

براى اثبات این معنا که او یک وجود بى انتهاست باید امور زیر مورد توجّه قرار گیرد:

1ـ محدودیت وجود یعنى آلوده بودن به «عدم»; زیرا اگر پاى عدم در میان نباشد، محدودیت مفهومى نخواهد داشت. مى گوییم عمر فلان کس محدود است; یعنى عمر او سرانجام به عدم منتهى مى گردد و به نیستى آلوده است; همچنین درباره محدودیت قدرت و علم و مانند آن.

2ـ «وجود»، ضد «عدم» است و اگر چیزى ذاتاً مقتضى وجود باشد نمى تواند مقتضى عدم گردد.

3ـ در برهان علت و معلول، این مطلب ثابت شده که سلسله زنجیر مانند علت و معلول این جهان باید به یک نقطه ثابت و ازلى برسد که آن را واجب الوجود مى نامیم; یعنى وجودش از درون ذات اوست; نه از بیرون; بنابراین، علت نخستین جهان، ذاتاً اقتضاى وجود دارد و بنابراین نمى تواند به عدم آلوده گردد.

یک بار دیگر این سه مقدمه را با دقت بخوانید و در آن خوب بیندیشید. با توجّه به این مقدمات، روشن مى شود اگر محدودیتى در ذات واجب الوجود حاصل شود باید از بیرون وجود او باشد; چرا که محدودیت، طبق مقدمات فوق به معناى آلودگى به عدم است و چیزى که ذاتش اقتضاى هستى دارد وعین هستى است هرگز مقتضى عدم و نیستى نخواهد بود; پس اگر محدودیتى در او باشد باید یک عامل بیرونى او را محدود کند و لازمه این سخن، آن است که او واجب الوجود نباشد; چون از نظر حدّ وجودى خود مخلوق دیگر و معلول ذات دیگرى است.

به عبارت دیگر، بدون شک جهان، منتهى به واجب الوجودى مى شود. حال اگر واجب الوجود، نامحدود باشد مشکلى در کار نیست; ولى اگر محدود باشد این محدودیت، هرگز مقتضاى ذات او نیست; چون ذات او مقتضى وجود است; نه آلودگى به عدم; پس باید از بیرون بر او تحمیل شده باشد. مفهوم این سخن آن است که علتى در بیرون او وجود دارد و او معلول آن علت است; در این صورت واجب الوجود نخواهد بود; نتیجه این که او وجودى است نامحدود; از هر نظر برهان مذکور با بیان لطیفى در روایتى از امام سجاد(علیه السلام)نیز نقل شده است: «إِنَّ اللهَ لاَ یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّة عَظُمَ رَبُّنَا عَنِ الصِّفَةِ فَکَیْفَ یُوصَفُ بِمَحدُودیّة مَنْ لا یَحُدُّ; خداوند به هیچ محدودیتى وصف نمى شود (و ذات پاکش هیچ حدّى را نمى پذیرد) او برتر از چنین توصیفى است و چگونه ممکن است کسى که هیچ حدّى ندارد وصف به محدودیت شود».(1)

در حدیث دیگرى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى خوانیم: «هُوَ أجَلُّ مِنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الاَْبْصَارُ أَوْ یُحِیطَ بِهِ وَهْمٌ أَوْ یَضْبِطُهُ عَقْلٌ; او برتر از آن است که چشم ها او را ببیند و اندیشه به او احاطه پیدا کند و عقل، او را به قید و شرطى درآورد».

سؤال کننده اى پرسید: پس حدّ او را براى من بیان فرما. امام(علیه السلام) فرمود: «إِنَّهُ لاَ یُحَدُّ قَالَ: لِمَ؟ قَالَ(علیه السلام): لاَِنَّ کُلَّ مَحْدُود مُتَناهُ إِلى حَدٍّ فَاِذَا احْتَمَلَ التَّحْدِیدُ اِحْتَمَلَ الزِّیَادَةُ وَ اِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةُ اِحْتَمَلَ النُّقْصَانِ فَهُوَ غَیْرُ مَحْدُود وَ لاَ مُتَزَائِد وَ لاَ مُتَجَزٍّ وَ لاَ مُتَوَهَّم; قطعاً حدى ندارد. گفت: چرا؟ فرمود: زیرا هر محدودى بالاخره متناهى به حدّى است; بنابراین اگر وجودش حدّى را بپذیرد قابل زیادى است و اگر قابل زیادى بود، قابل نقصان است (و اگر قابل زیادى و نقصان باشد ممکن الوجود خواهد بود) بنابراین او نامحدود است; زیادى را مى پذیرد نه تجزیه مى شود و نه در وهم مى گنجد».(2)

 

 

* * *


1. اصول کافى، جلد 1، صفحه 100، باب النهى عن الصفة.

2. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 15. براى توضیح بیش تر به «تفسیر پیام قرآن»، جلد 3، صفحه 189 به بعد مراجعه کنید.

شرح و تفسیر: شرح عمیق دیگرى از صفات جمال و جلال اوبخش دوّم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma