3. بنى امیه و توطئه محو اسلام

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 06
2. هدف اصلى این پرسش و پاسخخطبه 163 (1)

از تعبیرات امام(علیه السلام) در خطبه یاد شده مخصوصاً جمله «حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ...» چنین استفاده مى شود که هدف بنى امیّه تنها استیلاى بر خلافت اسلامى نبود; بلکه آن ها که تفاله هاى عصر جاهلیّت بودند کمر به محو اسلام بسته بودند و اگر با فداکارى هاى شهیدان کربلا و بیدارى مسلمین پرده از نیّات شان برداشته نمى شد، معلوم نبود که امروز، نامى از اسلام باقى مى ماند یا نه؟! شواهد تاریخى بر این مدّعا بسیار است; از جمله:

1ـ مورخ معروف، مسعودى در کتاب «مروج الذهب» داستانى نقل مى کند که مأمون، خلیفه عباسى در سال 212 ق. دستور اکیدى داد، منادى در همه جا ندا دهد که احدى حق ندارد از معاویه ذکر خیرى کند یا او را بر هیچ یک از صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مقدّم بشمرد. جمعى از آگاهان در اندیشه فرو رفتند که این دستور اکید و شدید براى چیست؟ بعداً معلوم شد این به سبب خبرى بود که از طرف فرزند «مغیرة بن شعبه» نقل شده بود که خلاصه اش چنین است:

او مى گوید: من با پدرم مغیره به شام آمدیم. پدرم هر روز نزد معاویه مى رفت و با او سخن مى گفت و بر مى گشت و از عقل و هوش او تعریف مى کرد. شبى از نزد معاویه برگشت. او را بسیار اندوهگین یافتم; به گونه اى که از خوردن شام خوددارى کرد. من تصور کردم مشکلى درباره خانواده ما پیدا شده است. پرسیدم: چرا امشب این همه ناراحتى؟ گفت: من امشب از نزد خبیث ترین مردم بر مى گردم. گفتم: چرا؟ گفت: براى این که با معاویه خلوت کرده بودم. به او گفتم: مقام تو بالا گرفته; اگر عدالت را پیشه کنى و دست به کار خیر بزنى بسیار بجا است; مخصوصاً به خویشاوندانت از بنى هاشم نیکى کن و صله رحم به جا آور. آن ها امروز خطرى براى تو ندارند. ناگهان (او منقلب و منفجر شد و) گفت: هَیْهاتَ هَیْهاتَ! اَخُوتَیْم «یعنى ابوبکر) به خلافت رسید و آن چه باید انجام بدهد انجام داد; اما هنگامى که از دنیا رفت نام او هم فراموش شد; فقط گاهى مى گویند: ابوبکر. سپس اخو عدى (یعنى عمر) به خلافت رسید و ده سال زحمت کشید. او نیز هنگامى که از دنیا رفت نامش هم از میان رفت. فقط گاهى مى گویند عمر. بعد برادرمان عثمان به خلافت رسید و کارهاى زیادى انجام داد. هنگامى که از دنیا رفت نام او هم از میان رفت; ولى اخوهاشم (اشاره به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است) هر روز پنج مرتبه به نام او فریاد مى زنند: «أشهد أنّ محمّداً رسول الله» با این حال چه عملى و چه نامى از ما باقى مى ماند. اى بى مادر؟! سپس گفت: «وَاللهِ اِلاَّ دَفْناً دَفْناً(1); به خدا سوگند! چاره اى جز این نیست که این نام براى همیشه دفن شود!».

هنگامى که مأمون این خبر را شنید در وحشت فرو رفت و آن دستور شدید را درباره معاویه صادر نمود.(2)

این خبر که در کتب معروف تاریخ آمده پرده از مسائل بسیارى بر مى دارد و به سؤالات بسیارى در برنامه هاى بنى امیّه پاسخ مى گوید.

او و پدرش معاویه این تفکّر زشت و کفرآمیز را از پدر و جدّشان ابوسفیان به ارث برده بودند که به گفته تاریخ طبرى و دیگران، هنگامى که خلافت به عثمان (عثمان فرزند زاده امیّه بود) رسید بسیار خشنود شد و در یک جلسه خصوصى خطاب به «بنى عبد مناف» (و بنى امیّه) گفت: تَلَقَّفُوها تَلَقُّفَ الْکُرَةِ فَما هُناکَ جَنَّةٌ وَ لاَ نارٌ; گوى خلافت را از میدان ببرید که نه بهشتى در کار است و نه دوزخى!».(3)

و در عبارت مسعودى در مروج الذهب چنین ذکر شده است: «یا بَنِی أُمَیَّةَ، تَلَقَّفُوها تَلَقُّفَ الْکُرَةِ فَوَالَّذِی یَحْلِفُ بِهِ اَبُوسُفْیانَ مَازِلْتُ اَرْجُوها لَکُمْ وَ لَتَصْبِرَنَّ اِلى صِبْیانِکُمْ وِراتَةً; اى بنى امیّه، گوى خلافت بربایید. قسم به کسى که ابوسفیان به او سوگند یاد مى کند (اشاره به بت ها) من همیشه امیدوار بودم که خلافت به دامان شما برگردد و به یقین در آینده به بچه هاى شما نیز به ارث خواهد رسید».(4)

همین معنا را «ابن عبدالبرّ» در کتاب «استیعاب» نقل کرده است; او مى گوید: «این سخن در مجلس عثمان بود و هنگامى که عثمان انکار بهشت و دوزخ را از ابوسفیان شنید، فریاد زد: برخیز و از من دور شو».(5)

 

* * *


1. و در شرح ابن ابى الحدید نقل شده است: «لا والله الاّ دفناً دفناً».

2. مروج الذهب، جلد 3، صفحه 454; شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 5، صفحه 129.

3. تاریخ طبرى، جلد 8، صفحه 185. حوادث سال 284 قمرى. به مناسبت نامه اى که براى معتضد عباسى درباره رسوائى هاى معاویه نوشته شده بود.

4. مروج الذهب، جلد 1، صفحه 403.

5. استیعاب، جلد 2، صفحه 690.

2. هدف اصلى این پرسش و پاسخخطبه 163 (1)
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma