شرح و تفسیر: پیامبر(صلى الله علیه وآله) همه چیز را به من خبر داد

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 06
بخش دوّمخطبه 176 (1)

 

با توجّه به این که امام(علیه السلام) در عبارتى از بخش سابق به این نکته اشاره فرمود که من از اسرار غیب آگاهم و مى توانم ازامروز و آینده هر کس خبر دهم، ولى به سبب ترس از غلوّ و افراط مردم درباره ام از آن خوددارى مى کنم، در ادامه این بحث به دو نکته اشاره مى فرماید:

نخست این که من این اسرار را در اختیار گروهى از خاصان با ایمان و پرظرفیت و سرّنگهدار مى گذارم و دیگر این که من آن چه مى گویم از خودم نمى گویم ; همه این امور را از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیده ام; در قسمت اوّل مى فرماید:

«آگاه باشید! من این اسرار رابه خاصانى که از عدم انحراف و غلوّ آن ها در حق خود مطمئنم خواهم سپرد» (أَلاَ وَ إِنِّی مُفْضِیهِ(1) إِلَى الْخَاصَّةِ مِمَّنْ یُؤْمَنُ ذلِکَ مِنْهُ).

این گروه، افرادى همانند «کمیل بن زیاد»، «رشید هجرى»، «اصبغ بن نباته»، «میثم تمار» و «حبیب بن مظاهر» بوده اند که هر یک حافظ بخشى از این اسرار محسوب مى شدند. در تاریخ زندگى آن ها مى خوانیم که در مواقع حساسى پرده ها را بالا مى زدند و گوشه اى از آن اسرار را فاش مى کردند که در تواریخ مذکور است. هنگامى که شاگردان ایشان، حامل چنین اسرار و داراى چنین مقاماتى باشند، پیداست که استاد آن ها در چه پایه و مقامى بوده است!!

سپس به مطلب دوّم پرداخته، مى فرماید: «به خدایى که محمّد(صلى الله علیه وآله) را به حق برانگیخت و او را از میان مردم برگزید، سوگند یاد مى کنم که من سخنى جز راست نمى گویم و پیامبر(صلى الله علیه وآله) همه این ها را به من تعلیم داد و از هلاکت آن کس که هلاک مى شود و نجات آن کس که نجات مى یابد و پایان این امر (خلافت) مرا آگاه ساخته، (خلاصه) هیچ حادثه اى بر من نمى گذرد، مگر این که او آن را در گوشم فرو خوانده و علم آن را در اختیارم گذارده است».

(وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ، وَاصْطَفَاهُ عَلَى الْخَلْقِ، مَا أَنْطِقُ إِلاَّ صَادِقاً، وَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ بِذلِکَ کُلِّهِ، وَ بِمَهْلِکِ مَنْ یَهْلِکُ، وَ مَنْجَى مَنْ یَنْجُو، وَ مَآلِ هذَا الاَْمْرِ. وَ مَا أَبْقَى شَیْئاً یَمُرُّ عَلَى رَأْسِی إِلاَّ أَفْرَغَهُ(2) فِی أُذُنَیَّ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَیَّ).

آیا تعلیم پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد این اسرار به صورت بیان جزئى و مشروح هر واقعه بوده یا این که آن حضرت، اصول و کلیاتى به على(علیه السلام) آموخت که از هر بابى هزار باب گشوده مى شد و یا این که موارد، مختلف بود، گاه به اصول کلى قناعت مى کرد و گاه به جزئیات مى پرداخت؟ احتمال سوّم نزدیک تر به نظر مى رسد.

این مطلب دقیقاً بر ما روشن نیست و خدا و رسولش از آن آگاه ترند ; ولى این قدر مى دانیم که امام(علیه السلام) در موارد مختلف پیش گویى هاى فراوانى نسبت به آینده کرده که همه آن ها دقیقاً واقع شد و نمونه هاى مختلفى از آن ها در خطبه هاى متعددى از نهج البلاغه بیان شده است که اگر گردآورى شود، خود کتاب جالب و پرمعنایى خواهد شد.

البتّه همان گونه که ذکر شد، هیچ یک از این ها علم غیب ذاتى ـ مخصوص خداوند متعال است ـ نمى باشد; بلکه آموزه هایى است که از آموزگار بزرگى همچون پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آن حضرت رسیده و به تعبیرى که در خطبه 128 گذشت «إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم»(3) و از آن جا که در بخش مهمّى از خطبه، امام(علیه السلام)مردم را به ترک دنیاپرستى دعوت کرد، در پایان خطبه نیز به این نکته مهم اشاره مى کند که اگر من اجراى کارى را به شما پیشنهاد مى کنم، خودم در اجراى آن پیشگامم ; مى فرماید: «اى مردم، به خدا سوگند! من شما را به هیچ طاعتى ترغیب نمى کنم، مگر این که خودم پیش از شما به آن عمل مى نمایم و شما را از هیچ معصیتى باز نمى دارم، مگر این که خودم پیش از شما از آن دورى مى جویم» (أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی، وَاللهِ، مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَة إِلاَّ وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا، وَ لاَ أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَة إِلاَّ وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا).

گرچه از شرایط لازم براى امر به معروف و نهى از منکر، عامل بودنِ شخصِ آمر و ناهى محسوب نمى شود ; همان گونه که در کلام رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: «مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوهُ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إِنْ لَمْ تَجْتَنِبُوهُ کُلُّهُ; امر به معروف و نهى از منکر کنید هر چند خودتان به آن عمل نکرده باشید و نهى از منکر کنید هر چند از تمام منکرات اجتناب نکرده باشید».(4)

ولى به یقین اگر گوینده، پیش از دیگران به آن چه مى گوید عمل کند تأثیر کلام او فوق العاده خواهد بود; زیرا تأثیر عمیق سخن، هنگامى است که از دل برآید ; در این صورت، لاجرم بر دل نشیند. هنگامى شنونده باور مى کند که سخن گوینده از دل برآمده که آن را در اعمال وى مشاهده کند ; به همین دلیل پیشوایان بزرگ دین; پیغمبر اکرم و امامان معصوم(علیهم السلام) و پویندگان آن ها همیشه از این روش پیروى مى کردند ; در میدان جنگ در صفوف نخست جاى مى گرفتند و در عبادت ازهمه بیش تر تلاش مى کردند تا آن جا که قرآن مجید گاه به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)هشدار مى دهد که این همه خود را براى عبادت به زحمت نیفکند: (طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى)(5) و امیرمؤمنان على(علیه السلام)در یکى از کلماتش مى فرماید: «کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اِتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللهِ فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبُ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ ; هرگاه آتش جنگ، سخت شعلهور مى شد ما به رسول خدا پناه مى بردیم و در آن ساعت، هیچ یک از ما به دشمن از او نزدیک تر نبود».(6)

و مى دانیم اگر على(علیه السلام) مردم را در این خطبه و خطبه هاى دیگر دعوت به زهد در دنیا و بى اعتنایى به زرق و برق آن مى کند، خود سرآمد زاهدان روزگار است و سراسر زندگانى او گواه و شاهد بر زهد بى مانند اوست.

اگر پیشوایان کشورهاى اسلامى در این مسیر حرکت داشتند یعنى خود و بستگان و اطرافیانشان پیش از دیگران به قوانین عمل مى کردند، به یقین تأثیر و نفوذ سخنانشان در توده هاى مردم بسیار زیاد بود.

 

* * *


1. «مفضیه» در اصل از ماده «فضاء» به معناى توسعه و وسعت است ; بنابراین «افضاء» به معناى توسعه دادن است و هنگامى که کسى با دیگرى تماس کامل بگیرد در حقیقت وجود را با کمک دیگرى وسعت بخشیده است. این واژه به معناى خلوت کردن با کسى براى بیان اسرار نیز به کار مى رود، و در جمله یاد شده به همین معناست.

2. «أفرغه» از ماده «افراغ» در اصل به معناى ریختن مایه سیّالى از ظرف است ; به گونه اى که ظرف اوّل خالى شود سپس در معناى القاى مطالب مختلف به دیگرى به کار رفته است.

3. براى توضیح بیش تر در زمینه علم غیب و چگونگى علم پیامبران و امامان به جلد  پنجم همین کتاب، صفحه 366 رجوع فرمایید.

4. میزان الحکمه، جلد 6، حدیث 12776. این سخن یک نکته روانى دارد و آن این که هرگاه انسان دیگران را به خوبى ها دعوت کند و از بدى ها باز دارد و خودش عمل نکند، در پیش وجدان خویش شرمنده مى شود و این شرمندگى او را به سوى نیکى ها و پرهیز از بدى ها دعوت مى کند.

5. طه، آیه 1-2.

6. بخش دوّم کلمات قصار، صفحه 9.

بخش دوّمخطبه 176 (1)
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma