علل تأخیر در مجازات قاتلان عثمان

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 06
بخش اوّل1 ـ مشکلات در راه اجراى عدالت

این خطبه، چنان که در آغاز آن گفته شد، پاسخى است براى ایرادى که گروهى از صحابه و یاران آن حضرت مطرح مى ساختند و آن، این که چرا امام(علیه السلام)درباره مجازات قاتلان عثمان، اقدام نمى کند؟ امام(علیه السلام) ضمن یک تحلیل بسیار دقیق و حساب شده، مطلب را موشکافى کرده و به آن ها پاسخ مى گوید. نخست مى فرماید: «برادران من! از آن چه شما مى دانید من بى اطلاع نیستم ; ولى چگونه مى توانم (در شرایط فعلى) قدرت بر این کار را به دست آورم؟» (یَا إِخْوَتَاهُ! إِنِّی لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ، وَ لکِنْ کَیْفَ لِی بِقُوَّة).

بسیار مى شود که ایرادکنندگان بر پیشوایان دین، تصورشان این است که به نکته تازه اى دست یافته اند که اگر رعایت بشود به مصلحت جامعه اسلامى است. آن ها در واقع مو را مى بینند و از پیچش آن غافلند! به ابرو نگاه مى کنند و از اشارت هاى آن بى خبرند و از مسایل پیچیده و پشت پرده آگاهى ندارند!

لذا امام(علیه السلام) به دنبال این سخن، شرایط اجتماعى آن روز را براى آن ها تشریح مى کند تا روشن شود که پیشنهادشان در آن شرایط، عملى نیست. مى فرماید: «آنان (کسانى که بر عثمان شوریدند) همچنان بر قدرت و شوکت خویش باقى اند و (در حال حاضر) بر ما مسلّط اند و ما بر آن ها سلطه اى نداریم» (وَالْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ(1) عَلَى حَدِّ شَوْکَتِهِمْ، یَمْلِکُونَنَا وَ لاَ نَمْلِکُهُمْ!).

چگونه مى توان در آغاز امر خلافت در برابر یک گروه متشکل و منسجم و خشمگین ایستاد؟! جز این که خون هاى زیادى ریخته شود، نتیجه اى به بار نخواهد آمد!

شاهد این گفتار امام(علیه السلام) روایتى است که بعضى از شارحان نهج البلاغه نقل کرده اند که امام(علیه السلام) (در آغاز کار خود) مردم را جمع کرد و اندرز داد; سپس فرمود: «لتقم قتله عثمان» قاتلان عثمان بپا خیزند. در این هنگام همه حاضران جز افراد کمى به پا خاستند.(2)

سپس امام(علیه السلام) به نکته دیگرى اشاره مى کند و مى فرماید: «این ها جمعیّتى هستند که بردگان شما نیز با جوش و خروش به آنان پیوسته اند و اعراب بادیه نشین نیز به آن ها ملحق شده اند (اضافه بر این، آن ها یک دشمن خارجى نیستند; بلکه) در میان شما قرار دارند و هر بلایى را که بخواهند مى توانند بر سر شما بیاورند» (وَهَاهُمْ هؤُلاَءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُکُمْ، وَالْتَفَّتْ إِلَیْهِمْ أَعْرَابُکُمْ، وَ هُمْ خِلاَلَکُمْ یَسُومُونَکُمْ(3) مَا شَاؤُوا).

از این تعبیرات به خوبى استفاده مى شود که شورش بر ضد عثمان بسیار ریشه دار بود و مخصوصاً گروه هاى محروم اجتماع با تمام قدرت در آن شرکت داشتند.

امام(علیه السلام) پس از ذکر این سخن مى افزاید: «آیا با این حال شما قدرتى بر اجراى خواسته هاى خود دارید؟» (وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَة عَلَى شَیْء تُرِیدُونَهُ!).

اشاره به این که در شرایط فعلى نه شما مى توانید دست به چنین برنامه اى بزنید و نه من.

سپس براى تأکید این مطلب، امام(علیه السلام) تحلیل دیگرى ارائه مى فرماید: «این کار (کار شورشیان در برابر عثمان) کار دوران جاهلیّت بود و این گروه پشتیبان هایى دارند» (إِنَّ هذَا الاَْمْرَ أَمْرُ جَاهِلِیَّة، وَ إِنَّ لِهوُلاَءِ الْقَوْمِ مَادَّةً).

اشاره به این که اگر بنا بود عثمان براى تصرف هاى نادرست در بیت المال و سپردن مقامات حسّاس کشور اسلامى به نااهلان از اقوام و خویشان خود محاکمه شود باید از طریق صحیح شرعى و نزد قضات عادل این کار انجام گیرد; ولى نتیجه شورش هاى حساب نشده، هر چه باشد، شبیه حرکت هاى دورانِ جاهلیّت است و با جمله «ان لهؤلاء القوم مادّة» همان حقیقتى را که در عبارات گذشته ذکر شد، بیان مى فرماید که این گروه، تنها نیستند; بردگان، اعراب بیابانى و جمعى از سیاست بازان حرفه اى که در انتظار رسیدن مقاماتى اند آن ها را تقویت مى کنند; بنابراین درگیر شدن با آن ها مصلحت نیست.

در ادامه این سخن به این نکته اشاره مى فرماید که درگیر شدن با قاتلان عثمان، سبب تفرقه در کلّ جامعه مى شود; مى فرماید: «و اگر حرکتى (براى مجازات قاتلان) صورت گیرد، مردم به چند گروه تقسیم مى شوند: گروهى همان را مى خواهند که شما مى خواهید و گروهى رأى شان بر خلاف رأى شماست و گروه سوّمى نه با شما هستند نه با آن ها (و به این ترتیب شکاف عمیقى در جامعه اسلامى رُخ مى دهد)» (إِنَّ النَّاسَ مِنْ هذَا الاَْمْرِ ـ إِذَا حُرِّکَ ـ عَلَى أُمُور: فِرْقَةٌ تَرَى مَا تَرَوْنَ، وَ فِرْقَةٌ تَرَى ما لاَ تَرَوْنَ، وَ فِرْقَةٌ لاَ تَرَى هذَا وَ لاَ ذَاکَ).

«حال که چنین است صبر کنید تا مردم آرام گیرند و دل ها از تب و تاب بیفتد و حقوق به آسانى گرفته شود» (فَاصْبِرُوا حَتَّى یَهْدَأُ(4) النَّاسُ، وَ تَقَعَ الْقُلُوبُ مَوَاقِعَهَا، وَ تُؤْخَذَ الْحُقُوقُ مُسْمَحَةً(5)).

سپس در تأکید دیگرى مى افزاید: «مرا آسوده بگذارید و به من فشار نیاورید و ببینید چه دستورى از سوى من براى شما مى آید. کارى نکنید که قدرت ما را تضعیف کند و شوکت ما را فرو ریزد و سستى و ذلّت به بار آورد» (فَاهْدَؤُوا عَنِّی، وَانْظُرُوا مَاذَا یَأْتِیکُمْ بِهِ أَمْرِی، وَ لاَ تَفْعَلُوا فَعْلَةً تُضَعْضِعُ(6) قُوَّةً، وَ تُسْقِطُ مُنَّةً(7)، وَ تُورِثُ وَهْناً وَ ذِلَّةً).

اشاره به این که در مسائل اجتماعى، شتابِ بى جا نتیجه منفى دارد. نباید پیش از فراهم شدن شرایط و زمینه ها، اقدام به امرى کرد; چرا که ناکامى در آن سبب سستى و ذلّت و شکست است; همان گونه که در خطبه پنجم گذشت: «وَ مُجْتَنِى الثَّمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِیناعِها کَالزَّارِع بِغَیْرِ اَرْضِهِ; کسى که میوه اش را پیش از رسیدن بچیند، همچون کسى است که بذر را در زمین نامناسبى بپاشد (که سرمایه و نیروى خود را تلف کرده ونتیجه اى عاید وى نمى شود).(8)

و در آخر خطبه بادو جمله پر معنا سخن را به پایان مى برد; مى فرماید: «من (در برابر این گروه) تا آن جا که ممکن است خویشتن دارى مى کنم امّا اگر راه دیگرى نیابم، آخرین درمان، داغ کردن و سوزاندن (محل زخم) است!» (وَ سَأُمْسِکُ الاَْمْرَ مَا اسْتَمْسَکَ. وَإِذَا لَمْ أَجِدْ بُدّاً فَآخِرُ الدَّواءِ الْکَیُّ(9)).

این سخن مى تواند اشاره به فشارهایى باشد که از سوى طالبان خون عثمان به امام(علیه السلام) وارد مى شد; مى فرماید: تا آن جا که ممکن است مقاومت مى کنم و دست به شمشیر نمى برم; ولى اگر راه هاى مسالمت آمیز را به روى خود بسته ببینم، ناچار به زور متوسّل مى شوم و به هیاهوى شورشیان پایان مى دهم.

احتمال دیگر این است که این جمله اشاره به کسانى باشد که خون عثمان را دست آویزى براى مخالفت با امام(علیه السلام) قرار داده بودند (مانند طلحه و زبیر) امام(علیه السلام)مى فرماید: من تا آن جا که مى شود راه مسالمت را با آنان مى پویم و اگر نشد به ناچار وارد نبرد مى شوم.

البتّه این احتمال با بقیه خطبه چندان سازگار نیست; چون از مثل طلحه و زبیر و گروه آنان سخنى در بین نبود; مگر این که سیّد رضى(رحمه الله) به هنگام گلچین کردن خطبه جمله هایى از کلام امام(علیه السلام) را حذف کرده باشد و آن هم در این جا بعید به نظر مى رسد.

جمله «آخر الدواء الکىّ» ضرب المثل معروفى است که نخست در مورد زخم هاى هولناک آمده که در گذشته، همه طرق درمان را مى آزمودند و اگر راهى براى درمان پیدا نمى شد، محل زخم را با آهن داغ مى سوزاندند که درمانى بسیار دردناک بود; سپس این جمله به صورت کنایه، در موارد دیگر که از جهاتى با آن شباهت دارد به کار مى رود ; بنابراین در مواردى که تمام درهاى معمولى ومسالمت آمیز بسته شود، این جمله را به کار مى برند.(10)


1. «مجلبون» از ماده «جلب» (بر وزن جنگ) در اصل به معناى سوق دادن و به پیش راندن است و به افرادى که به آسانى تغییر موضع مى دهند. «جلب» (بر وزن غضب) مى گویند «جلب» و «اجلاب» به معناى جمع کردن و گردآورى نمودن آمده است و «مجلبون» در این جا اشاره به شورشیانى است که مردم را براى مخالفت با عثمان جمع کرده بودند.

2. منهاج البراعه، جلد 10، صفحه 102. این حدیث را مرحوم علاّمه مجلسى در جلد 31 بحارالانوار، صفحه 503 نقل کرده است.

3. «یسومونکم» از ماده «سوم» (بر وزن قوم) به معناى جستجو کردن و دنبال چیزى رفتن و نیز به معناى تحمیل کردن کارى بر دیگران آمده است.

4. «یهدأ» از ماده «هُدوء» به معناى آرام گرفتن است.

5. «مسمحة» ازماده «سماح» و «سماحة» به معناى سهولت و آسانى و گاه به معناى سخاوت و بخشش و یا موافقت کردن است و در این جا به معناى اوّل به کار رفته است.

6. «تضعضع» از ماده «ضَعْضَعَة» به معناى کوبیدن و ویران کردن و ناتوان نمودن است.

7. «مُنّة» به معناى قوت است.

8. پیام امام امیرمؤمنان، جلد 1، صفحه 435.

9. «کىّ» (بر وزن حىّ) به معناى داغ کردن و سوزاندن بدن انسان یا حیوانى به وسیله آهن داغ و مانند آن است.

10. مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار مى فرماید: «در بیش تر نسخه ها «آخر الداء الکىّ» نقل شده ; به این معنا که پایان دردهاى سخت، داغ کردن و سوزاندن است) ولى این معنا بسیار بعید به نظر مى رسد (بحارالانوار، جلد 31، صفحه 503).

بخش اوّل1 ـ مشکلات در راه اجراى عدالت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma