شرح و تفسیر: عجیب ترین پرنده جهان

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 06
بخش دوّمبخش سوّم

به دنبال بخش پیشین این خطبه که در آن سخن از شگفتى هاى جهان پرندگان به میان آمده بود، امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، روى یکى از زیباترین و شگفت انگیزترین پرندگان دنیا یعنى «طاووس» انگشت مى گذارد; همان پرنده اى که در زیبایى و جمال، ضرب المثل است تا آن جا که از پرهاى زیبایش براى نشانه گزارى در قرآن ها و ساختن جارو براى غبارروبى از مکان هاى بسیار مقدّس استفاده مى شود. امام(علیه السلام) به چند قسمت از ویژگى هاى این پرنده اشاره مى فرماید; نخست مى فرماید: «یکى از عجیب ترین آن ها (پرندگان) از نظر آفرینش، طاووس است که خداوند آن را در موزون ترین شکل آفرید و با رنگ هاى مختلف به بهترین صورت رنگ آمیزى نمود; با بال و پرهایى که شهپرهاى آن بر روى یکدیگر قرار گرفته و به هم آمیخته و دُمى که دامنه آن را گسترده و بر زمین مى کشد» (وَ مِنْ أَعْجَبِهَا خَلْقاً الطَّاوُوسُ الَّذِی أَقَامَهُ فِی أَحْکَمِ تَعْدِیل، وَ نَضَّدَ(1) أَلْوَانَهُ فِی أَحْسَنِ تَنْضِید، بِجَنَاح أَشْرَجَ(2) قَصَبَهُ(3)، وَ ذَنَب أَطَالَ مَسْحَبَهُ(4)).

نخستین چیزى که در طاووس جلب توجّه مى کند، رنگ آمیزى عجیب بال ها و دامنه دار بودن قسمت دُم اوست که به هنگام راه رفتن بر زمین کشیده مى شود و همچون عروسى زیبا که لباس مخصوص شب زفاف را پوشیده، خودنمایى مى کند.

رنگ آمیزى بال و پر طاووس را با هیچ بیانى نمى توان وصف کرد; جز این که انسان آن را ببیند و با چشم مشاهده کند و لذت برد و به آفریننده اش آفرین گوید.

یکى از نکته هاى قابل توجّه و دقیق در جهان حیوانات این است که جنس نر براى جلب توجّه جنس ماده از عوامل مختلفى استفاده مى کند; گاه از صداى زیبا و گاه از حرکات موزون و گاه از جلوه هاى دیگر. امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به این نکته باریک اشاره کرده، مى فرماید: «هنگامى که طاووس به سوى جفت خود حرکت مى کند، دم خود را مى گشاید و همچون چترى (بسیار زیبا) بر سر خود سایبان مى سازد» (إِذَا دَرَجَ(5)إِلَى الاُْنْثَى نَشَرَهُ مِنْ طَیِّهِ، وَ سَمَا بِهِ مُطِلاًّ(6) عَلَى رَأْسِهِ).

چتر زدن طاووس به راستى از زیبایى هاى جهان آفرینش است. به راستى چگونه مى تواند این پرهاى زیبا را ناگهان به صورت چترى درآورد که نظم خاصى بر آن و بر تمام رنگ هایش حکمفرما باشد؟!

سپس امام(علیه السلام) در مورد آن تشبیهى بیان کرده، مى فرماید: «گویى بادبان کشتى است که از سرزمین «دارین» مشک با خود آورده و ناخدا آن را برافراشته است» (کَأَنَّهُ قِلْعُ(8)دَارِیٍّ(9) عَنَجَهُ(10) نُوتِیُّهُ(11)).

این تشبیه ممکن است از این نظر باشد که به هنگام حرکت بادبان را به سوى مقصد مى گشایند و در ضمن، زیبایى خاصى به کشتى مى دهد. طاووس نیز به هنگام حرکت براى جفت گیرى، چتر خود را مى گشاید تا بازیبایى هایش جلب توجّه جفت خود کند و به مقصودش نایل گردد.

و در ادامه سخن مى افزاید: «(در این حال) او با این همه رنگ هاى زیبا غرق در غرور مى شود و با حرکات متکبّرانه به خود مى نازد; همچون خروس با جفت خود مى آمیزد و همانند حیوانات نر که از طغیان شهوت به هیجان آمده اند با او درآمیخته باردارش مى کند» (یَخْتَالُ(12) بِأَلْوَانِهِ، وَ یَمِیسُ(13) بِزَیَفَانِهِ(14). یُفْضِی(15) کَإِفْضَاءِ الدِّیَکَةِ، وَ یَؤُرُّ(16) بِمَلاَقِحِهِ(17) أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ(18) لِلضِّرَابِ(19)).

این سخن در واقع مقدمه اى است براى ابطال بعضى از خرافات که در مورد این پرنده در میان عوام موجود است (و چه بسیارند خرافاتى که عوام براى عجایب حیوانات ساخته اند!)

لذا به دنبال آن چنین مى فرماید: «من این موضوع را با چشم خود دیده ام و براى اثبات آن به مشاهده حسّى حواله مى کنم; نه همچون کسى که به دلیل ضعیف ذهنى حواله کند» (آرى آن چه درباره تولید مثل طاووس گفتم با چشم خود دیده ام; امرى است حسّى نه خیالى و پندارى) (أُحِیلُکَ مِنْ ذلِکَ عَلَى مُعَایَنَة، لاَ کَمَنْ یُحِیلُ عَلَى ضَعِیف إِسْنَادُهُ).

سپس در ادامه این سخن مى افزاید: «و آن گونه که بعضى پنداشته اند، طاووس به وسیله اشکى که از چشم خود فرو مى ریزد جنس ماده را باردار مى کند به این صورت که قطره اشک در دو طرف پلک هاى جنس نر حلقه مى زند و ماده او آن را مى نوشد سپس تخم مى گذارد، بى آن که با نر آمیزش کرده باشد، جز همان قطره اشکى که از چشمش بیرون پریده است، (افسانه بى اساسى است) و این عجیب تر از افسانه تولید مثل کلاغ نیست» (وَ لَوْ کَانَ کَزَعْمِ مَنْ یَزْعُمُ أَنَّهُ یُلْقِحُ بِدَمْعَة تَسْفَحُهَا(20) مَدَامِعُهُ(21)، فَتَقِفُ فِی ضَفَّتَی(22) جُفُونِهِ(23)، وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذلِکَ، ثُمَّ تَبِیضُ لاَ مِنْ لِقَاحِ فَحْل سِوَى الدَّمْعِ الْمُنْبَجِسِ(24)، لَمَا کَانَ ذلِکَ بِأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ(25) الْغُرَابِ).

اشاره به این که نباید از چنین خرافه اى درباره طاووس تعجب کرد; زیرا عجیب تر از آن را درباره کلاغ گفته اند. مى گویند: کلاغ، آمیزش جنسى ندارد; بلکه به هنگامى که مى خواهد جنس ماده را باردار کند منقار خود را در منقار او مى نهد و کمى آبى که در چینه دان او هست به ماده منتقل مى کند و او باردار مى شود; در حالى که این سخن باطل است وبارها آمیزش جنسى کلاغ مشاهده شده است; هر چند سعى دارد دور از انظار انسان ها باشد و لذا آمیزش جنسى او که یک امر پنهانى است در زبان عربى ضرب المثل شده است و گفته اند: «أخفى من سفاد الغراب; پنهان تر از آمیزش جنسى کلاغ».

ممکن است سرچشمه این اشتباه آن باشد که بسیارى از پرندگان، قبل از آمیزش جنسى، منقار در منقار هم مى نهند و این سببِ اشتباه بعضى شده است. ممکن است شبیه آن در مورد اشک طاووس وجود داشته باشد که قبل از آمیزش جنسى، جنس ماده اشک جنس نر را مى نوشد.(26)

ممکن است این سؤال پیش آید که امام(علیه السلام) چه اصرارى دارد که این موضوع خرافى را درباره طاووس یا کلاغ نقل کند، در حالى که اگر چنین مى بود از شگفتى هاى خلقت محسوب مى شد؟

پاسخ این است که اگر مردم براى اثبات عجایب خلقت به دنبال خرافات بروند، واقعیت ها نیز متزلزل مى شود و نتیجه مطلوب از آن ها گرفته نمى شود.

سؤال دیگرى که در این جا مطرح شده این است که در حجاز، طاووسى وجود نداشته است که امام(علیه السلام) بارها لقاح جنس نر و ماده آن را دیده باشد و از آن سخن بگوید.

ابن ابى الحدید در پاسخ این سؤال (در شرح این خطبه) چنین مى گوید: گرچه به حسب ظاهر در مدینه چنین پرونده اى وجود نداشت، ولى مولا على(علیه السلام)این خطبه را در کوفه خوانده است که همه چیز از همه جا به آن جا آورده مى شد; حتى هدایا و صفایاى پادشاهان; بنابراین جاى تعجب نیست که حضرت، طاووس و حرکات آن را با چشم مبارک خود دیده باشد.(27)


1. «نضّد» از ماده «تنضید» به معناى ترکیب اشیایى با یکدیگر و تنظیم آنهاست.

2. «أشرج» از ماده «اِشراج» به معناى آمیختن اشیایى با یکدیگر یا داخل کردن طناب ها و ریسمان هاى یک کیسه، یا یک صندوق در یکدیگر آن را محکم بستن است.

3. «قصب» به معناى «نى» و ساقه هاى توخالى گیاهان و مانند آن است.

4. «مسحب» ازماده «سحب» (بر وزن سهو) به معناى کشیدن یا کشیدن بر روى زمین است و «مسحب» دراین جا معناى مصدرى، یا اسم مصدرى دارد.

5. «درج» از ماده «درج» (بر وزن خرج) به معناى راه افتادن به سوى مقصد و یا از پله بالا رفتن است و در خطبه یاد شده، معناى اوّل را دارد; به حرکت آهسته کودک نیز اطلاق مى شود.

6. «مُطِلّ» از ماده «طلّ» (بر وزن حلّ) به معناى مشرف شدن و از بالا نگریستن است و دراین جا به معناى اوّل است.

7. «قلع» به بادبان کشتى گفته مى شود.

8. «دارىّ» منسوب به «دارین» محلى در «بحرین» بوده که مرکز تجارت مُشک محسوب مى شده است و مفهوم جمله یاد شده این است که طاووس چتر خود را بر سرش بلند مى کند; گویى بادبان کشتى است که از سرزمین دارین، مشک با خود آورده است.

9. «عنج» از ماده «عنج» (بر وزن رنج) به معناى کشیدن و بستن است.

10. «نوتى» به معناى ناخدا و کشتى بان است و در اصل از ماده «نوت» (بر وزن فوت) به معناى این طرف و آن طرف حرکت کردن است و اطلاق این واژه بر ناخدا به سبب آن است که کشتى را به هر طرف که بخواهد متمایل مى سازد.

11. «یختال» از ماده «اختیال» به معناى تکبر و غرور است که معمولا از خیال و پندار برترى بر دیگران پیدا مى شود.

12. «یمیس» از ماده «میس» (بر وزن شیث) به معناى حرکت کردن متکبّرانه است.

13. «زیفان» به معناى راه رفتن متکبّرانه است و تأکیدى است بر جمله (یمیس).   

14. «یفضى» از ماده «افضاء» کنایه از آمیزش جنسى است و در اصل به معناى توسعه دادن است (ریشه اصلى آن فضاست).

15. «یؤرُّ» از ماده «أرَّ» (بر وزن شرّ) به معناى آمیزش جنسى است.

16. «ملاقح» جمع «مُلحقة» به معناى آلت تناسلى است و در اصل از ماده لقاح به معناى باردار کردن گرفته شده است.

17. «مغتلمة» از ماده «غلمة» (بر وزن لقمه) به معناى شدت شهوت جنسى گرفته شده است و «فحول مغتلمة» به معناى حیوانات نرى است که از شدت شهوت به هیجان آمده اند.

18. «ضراب» به معناى جفت گیرى و آمیزش جنسى است.

19. «تسفح» از ماده «سفح» (بروزن محو) به معناى جریان خون یا اشک است و «سفاح» به معناى خون ریز مى باشد.   ر

20. «مدامع» جمع «مِدمَع» (بر وزن منبر) به معناى مجراى اشک است و «دمع» به اشک گفته مى شود.

21. «ضفه» به معناى ساحل دریا یا نهر است و در خطبه یاد شده پلک ها تشبیه به ساحل نهر شده است.

22. «جفون» جمع «جفن» (بر وزن جفت) به معناى پلک چشم است.

24. «منبجس» از ماده «انبجاس» از ریشه «بجس» (بر وزن نحس) به معناى بیرون ریختن آب به صورت خفیف و ملایم است.

25. «مطاعمه» از ماده «طعم» به معناى غذاخوردن با یکدیگر است و سپس به کار رحیواناتى که منقارهاى خود را در یکدیگر داخل مى کنند، گفته شده است; گویا هر یک به دیگرى غذا مى دهد.

26. بنابر آن چه ذکر شد، جواب قضیه شرطیه «و لو کان...» جمله «لما کان ذلک باعجب...» مى باشد.

27. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 270.

بخش دوّمبخش سوّم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma