شرح و تفسیر: این پرنده عجیب و استثنایى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 06
بخش دوّمبخش سوّم

امام(علیه السلام) بعد از بیانات کلى و جامعى که در بخش قبل درباره آفرینش عالم هستى به امر پروردگار بیان فرمود در این بخش از خطبه انگشت روى یکى از عجیب ترین و شگفت انگیزترین مخلوقات الهى مى گذارد و آن خفّاش و شب پره است که همه چیز او استثنایى است، گرچه اگر درست بیندیشیم همه موجودات شگفت انگیز است; ولى موجودات استثنایى از آن هم شگفت انگیزتر مى باشد.

امام(علیه السلام) مخصوصاً روى دو قسمت از جنبه هاى استثنایى این حیوان تکیه مى کند:

یکى مسأله چشم هاى او و دیگرى بال ها. در قسمت اوّل مى فرماید: «از لطیف ترین مصنوعات و شگفت انگیزترین مخلوقات پروردگار اسرار پیچیده حکمتى است که در وجود این شب پره ها به ما نشان داده شده است; همان موجوداتى که روشنایى روز، با آن که همه چیز را مى گشاید چشمان آن ها را مى بندد و تاریکى که همه موجودات زنده را فشرده مى کند، چشمان آن ها را باز و گسترده مى سازد» (وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ، مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِکْمَةِ فِی هذِهِ الْخَفَافِیشِ الَّتِی یَقْبِضُهَا الضِّیَاءُ الْبَاسِطُ لِکُلِّ شَیْء، وَ یَبْسُطُهَا الظَّلاَمُ الْقَابِضُ لِکُلِّ حَیٍّ).

و در ادامه مى افزاید: «چگونه چشمان آن ها آن قدر ناتوان است که نمى تواند از نور خورشید پرفروغ بهره گیرد؟ و به راه هاى خود هدایت شود و در پرتو روشنایى آفتاب، به مقصود شناخته شده خود برسد، آرى! درخشش شعاع آفتاب آن ها را از حرکت در میان امواج روشنایى بازداشته، و آنان را در پناه گاه خود، از حرکت صبحگاهان به همراه نور پنهان ساخته است» (وَکَیْفَ عَشِیَتْ(1) أَعْیُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ نُوراً تَهْتَدِی بِهِ فِی مَذَاهِبِهَا، وَ تَتَّصِلُ بِعَلاَنِیَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا. وَرَدَعَهَا بِتَلاَْلُؤِ ضِیَائِهَا عَنِ الْمُضِیِّ فِی سُبُحَاتِ(2) إِشْرَاقِهَا، وَ أَکَنَّهَا(3)فِی مَکَامِنِهَا(4) عَنِ الذَّهَابِ فِى بُلَجِ(5) ائْتِلاَقِهَا(6)).

نکته قابل ملاحظه این است که امام(علیه السلام) در تأثیر منفى نور آفتاب بر آن ها به سه نکته مختلف در سه جمله اشاره فرموده: گاه مى گوید: نور آفتاب به آن ها اجازه نمى دهد راه هاى خود را پیدا کنند. و گاه مى فرماید: اشعه خورشید مانع از آن مى شود که مقاصدشان را در این راه ها (مانند طعمه ها و لانه ها) را پیدا کنند و گاه مى گوید: اگر آن ها در مسیر باشند ناگهان آفتاب طلوع کند آن ها را از ادامه سیر باز مى دارد و زمین گیر مى کند. در نتیجه چاره اى جز این ندارند که در لانه هاى تاریک پنهان شوند تا از درخشش آفتاب در امان بمانند.

به این ترتیب، آن نور و روشنایى آفتاب عالمتاب که به همه موجودات زنده کمک مى کند تا راه خود را پیدا کنند و ادامه مسیر دهند و به مقاصد خود برسند، براى این موجود استثنایى یعنى «خفاش» در تمام این آثار جنبه منفى دارد و به عکس ظلمت و تاریکى که همه زندگان را خانه نشین مى کند، این پرنده استثنایى را به جولان و حرکت باز مى دارد.

لذا در ادامه مى افزاید: «در نتیجه، به هنگام روز پلک هاى چشمانش روى هم مى افتد، اما شب را براى خود چراغ روشنى قرار مى دهد تا بدین وسیله روزى هاى خود را به دست آورد.

(آرى) نه تاریکى شدید شب چشمان آن ها را از دیدن باز مى دارد و نه ظلمت سختش آن از حرکت آن ها در شب مانع مى شود» (فَهِیَ مُسْدَلَةُ(7) الْجُفُونِ(8) بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا(9)، وَ جَاعِلَةُ اللَّیْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِی الْتِمَاسِ أَرْزَاقِهَا; فَلاَ یَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ(10) ظُلْمَتِهِ، وَ لاَ تَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِیِّ فِیهِ لِغَسَقِ(11) دُجُنَّتِهِ(12)).

سپس در ادامه این سخن وضع خفاش را به هنگام طلوع آفتاب و روى آوردن وپاشیدن نور خورشید بر کوه و صحرا چنین بیان مى فرماید: «هنگامى که خورشید نقاب را از چهره برگرفت و روشنایى روز آشکار شد و نور خود را درون لانه سوسمارها پاشید پلک هاى خود را بر هم مى نهد و به آن چه در تاریکى براى ادامه زندگى فراهم ساخته است قناعت مى کند!» (فَإِذَا أَلْقَتِ الشَّمْسُ قِنَاعَهَا، وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ(13) نَهَارِهَا، وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى الضِّبَابِ(14) فِی وِجَارهَا(15)، أَطْبَقَتِ الاَْجْفَانَ عَلَى مَآقِیهَا(16)، وَ تَبَلَّغَتْ(17) بِمَا اکْتَسَبَتْهُ مِنَ الْمَعَاشِ فِی ظُلَمِ لَیَالِیهَا).

چه تشبیه زیبایى! خورشید را در دل شب، به زنى تشبیه کرده که مقنعه و نقاب بر سر و صورت افکنده و به هنگام طلوع نقاب را کنار مى زند و مقنعه را از سر بر مى گیرد و نور این مادر مهربان بر سراسر زمین که گهواره فرزندان او است، مى تابد.

تعبیر جالب دیگر این که، مى فرماید: حتى نور آن به درون لانه سوسمارها مى تابد، زیرا معروف است که سوسمار علاقه خاصى به طلوع آفتاب دارد و در آن هنگام سر از لانه بیرون مى کند تا در پرتو نور آفتاب قرار گیرد.

و نیز اشاره به این دارد که شب پره ها صید شبانه خود براى روزها ذخیره مى کنند.

و در پایان این بخش از خطبه، در یک جمله کوتاه به صورت نتیجه گیرى مى فرماید: «پاک و منزه است خدایى که شب را براى آن ها روز و زمان تحصیل معاش قرار داده و روز را هنگام آسایش و آرامش» (فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اللَّیْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً، وَ النَّهَارَ سَکَناً وَ قَرَاراً!).

اشاره به این که این موجود استثنایى بر خلاف اصل کلى موجودات زنده ـ مخصوصاً انسان ها ـ که روز براى آن ها میدان تلاش معاش و شب قرارگاه استراحت آن هاست (وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاساً * وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشاً)(18) روزها به استراحت و شب ها به تلاش براى معاش تا خلایق بدانند که قدرت بى انتهاست و هر چه را اراده کند، انجام مى شود.

درباره عجایب خلقت خفاش و مخصوصاً چشم هاى او در پایان خطبه به خواست خدا بحث خواهیم کرد.

 


1. «عشیت» از ماده «عشو» (بر وزن مشق) به معناى تاریکى گرفته شده است; اشاره به این که چشمان آن ها از دیدن نور آفتاب، تاریک و ناتوان مى شود.

2. «سبحات» جمع «سبحه» (بر وزن لقمه) به معناى نور و گاه به معناى عظمت مى آید.

3. «اکنها» از ماده «کن» (بر وزن جنّ) در اصل به معناى ظرفى است که چیزى را در آن محفوظ یا مستور مى دارند; سپس به تمام وسایلى که سبب مستور شدن است اطلاق شده است.

4. «مکامن» جمع «مکمن» از ماده «کمون» به معناى مخفى شدن گرفته شده و «مکمن» به معناى جایگاهى است که در آن جا کسى یا چیزى مخفى مى شود.

5. «بلجَ» جمع «بلجة» به معناى اوّلین روشنایى صبح است.

6. «ائتلاق» از ماده «الق» (بر وزن برق) و به معناى برق گرفته شده است و «بلج ائتلاق»ر
به معناى نخستین نور و درخشش آفتاب است.

7. «مسدلة» از ماده «سَدْل» (بر وزن عدل) در اصل به معناى پایین آمدن چیزى از بالاست; به گونه اى که آن را بپوشاند و در این جا اشاره به افتادن پلک هاى خفاش به پایین است.

8. «جفون» جمع «جفن» (بر وزن قفل) به معناى پلک چشم است.

9. «حداق» جمع «حدقه» به معناى سیاهى چشم است.

10. «اسداف» از ماده «سَدْفة» (بر وزن وزنه) گرفته شده که گاه به معناى ظلمت و تاریکى و گاه به معناى نور و روشنایى به کار مى رود و در این جا به معناى تاریکى است.

11. «غسق» به معناى شدت ظلمت و تاریکى است و از آن جا که شدت تاریکى در نیمه شب است به معناى نیمه شب نیز به کار رفته است.

12. «دُجُنّه» از ماده «دجون» به معناى ابر و باران داشتن گرفته شده و از آن جا که ابر و باران باعث تاریکى مى شود واژه دجنة به معناى ظلمت و تاریکى به کار مى رود. و«غسق دجنته» به معناى شدت تاریکى است.

13. «اوضاح» جمع «وَضَح» (بر وزن شفق) به معناى روشنایى است.

14. «ضباب» جمع «ضبّ» (بر وزن سدّ) به معناى سوسمار است.

15. «وجار» به معناى لانه است.

16. «مآقى» جمع «مُؤق» (بر وزن قفل) به معناى گوشه چشم در طرف بینى است و بعضى آن را به مجراى اشک تفسیر کرده اند که در گوشه چشم قرار دارد و در جمله یاد شده اشاره به این است که پلک هاى شب پره تمام چشم او حتى گوشه هاى آن را مى پوشاند. این تعبیر شاید اشاره به نکته لطیفى باشد که به هنگام بستن چشم، آخرین نقطه اى که بسته مى شود گوشه هاى طرف بینى است.

17. «تبلغت» از ماده «تبلّغ» به معناى اکتفا کردن به چیزى است.

18. نبأ، آیات 10 و 11.

بخش دوّمبخش سوّم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma