شرح و تفسیر: با انحراف حکمین حکم آنها باطل است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 06
بخش اوّلحکمین پشت به قرآن کردند

بارها درباره حکمین، ضمن شرح خطبه هاى پیشین به خصوص خطبه 125 و 127 سخن گفته ایم و خلاصه آن، چنین بود که هنگامى که آثار شکست در لشکر معاویه آشکار شد، عمروبن عاص دست به نیرنگى زد و دستور داد قرآن ها را بر سر نیزه ها بلند کنند و بگویند ما و شما هر دو تابع قرآنیم ; هر چه قرآن قضاوت کند از آن پیروى خواهیم کرد. ولى امام(علیه السلام) به آن ها هشدار داد که این نیرنگى بیش نیست و آن ها هرگز از قرآن تبعیت نمى کنند پیش بروید و کار را تمام کنید ; ولى غافلان نادان به اتفاق عمّال نفوذى معاویه بر پذیرش آتش بس اصرار کردند و به دنبال آن بر امام(علیه السلام) فشار آوردند که براى استنباط حکم قرآن درباره این اختلاف تن به حکمیّت بدهد. امام(علیه السلام) که مى دانست این نیرنگ دیگرى است قبول نفرمود ; ولى آن ها پیوسته بر فشار خود مى افزودند تا این که امام(علیه السلام)براى پیشگیرى از اختلاف و شکاف بیش تر ناچار به قبول حکمیّت شد.

در این جا باز همان افراد اصرار کردند که نماینده لشکر امام(علیه السلام) ابوموسى اشعرى باشد. امام(علیه السلام) که از حماقت و ایمان ضعیف این مرد با خبر بود اصرار فرمود ابن عباس را انتخاب کنید که مردى هوشیار و عاقل و دانشمند است و تحت تأثیر نیرنگ هاى عمروبن عاص قرار نمى گیرد; ولى آن ها نپذیرفتند و براى سوّمین بار امام(علیه السلام) را تحت فشار قرار دادند که حکمیّت را به ابوموسى مخبّط واگذار کند. در این جا نیز امام(علیه السلام) براى پیشگیرى از پراکندگى لشکر مجبور به پذیرش آن شد; ولى شرایطى براى آن ها بیان کرد ; از جمله این که از مسیر حق و عدالت هرگز خارج نشوند.

هنگامى که عمروبن عاص بعد از مذاکرات بسیار طولانى که ماه ها به طول کشید ابوموسى را فریب داد و گفت: بیا من معاویه را از حکومت خلع مى کنم و تو على(علیه السلام) را از حکومت خلع کن تا نزاع برچیده شود و مسلمانان فرد سوّمى را براى خلافت برگزیدند، ابوموسى نادان و فریب خورده در حضور جمع اعلام کرد که من على(علیه السلام) را از حکومت خلع کردم و بلافاصله عمروبن عاص گفت: من معاویه را به خلافت نصب کردم. این نیرنگ غوغایى به پا کرد و سبب اعتراض لشکریان على(علیه السلام) شد و طرفداران آتش بس و حکمیّت و انتخاب ابوموسى که خود را سخت در انزوا مى دیدند طلبکارانه به سراغ امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمدند و زبان به اعتراض گشودند که چرا حکمیّت را پذیرفتى؟!

با توجّه به آن چه گفته شد به تفسیر خطبه مى پردازیم:

امام(علیه السلام) مى فرماید: «نظر و رأى جمعیّت شما بر این قرار گرفت که دو نفر را براى حکمیّت (در میان ما و لشکر شام ومعاویه) انتخاب کنند و ما از این دو، پیمان گرفتیم که در برابر قرآن خاضع باشند و از آن تجاوز نکنند، زبانشان همراه با قرآن و دلهایشان تابع آن باشد» (فَأَجْمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ(1) عَلَى أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَیْنِ، فَأَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَنْ یُجَعْجِعَا(2) عِنْدَ الْقُرْآنِ، وَ لاَ یُجَاوِزَاهُ، وَ تَکُونَ أَلْسِنَتُهُما مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ).

به این ترتیب روشن مى کند که پذیرش حکمیّت هر چند تحت فشار صورت گرفت مشروط بود، نه مطلق و بى قید و شرط که آن ها مطابق هواى نفس خود هر چه مى خواهند انجام دهند و دیگران باید آن را بپذیرند. آن ها موظف بودند تابع قرآن باشند و گوش جان به پیام آن بسپارند و زبان و قلبشان پیرو قرآن باشد; ولى در پایان کار چیزى که سخن از آن در میان نبود قرآن بود و فریب کارى، آدم احمق و نادانى را بازیچه دست سیاست خود کرد و سخنى برخلاف حق و عدالت و قرآن بر زبان او جارى ساخت.

لذا امام(علیه السلام) در ادامه سخن مى فرماید: «(مع الاسف) آن ها گمراه شدند و از قرآن روى گردان گشتند و حق را ترک کردند ; با این که آشکارا آن را مى دیدند; جور و ستم، خواسته دل آن ها بود و اعوجاج و کژى موافق فکرشان» (فَتَاهَا(3) عَنْهُ، وَ تَرَکَا الْحَقَّ وَ هُمَا یُبْصِرَانِهِ، وَ کَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا، وَ الاِْعْوِجَاجُ رَأْیَهُمَا).

سپس امام یادآورى و تأکید مجدّدى بر مشروط بودن حکمیت آن ها مى کند و مى فرماید: «پیش از این که آن ها این رأى نادرست را و این حکم جائرانه را صادر کنند با آن ها شرط کرده بودیم که به عدالت حکم کنند و به حق عمل نمایند» (وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَیْهِمَا فِی الْحُکْمِ بِالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْیِهِمَا وَ جَوْرَ حُکْمِهِمَا).

کدام آیه از آیات قرآن مى گوید بزرگوارى همچون على(علیه السلام) که اسلام با مجاهدت هاى او رونق گرفت و همواره در محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود و در دامان قرآن تربیت یافت و مظهر حق و عدالت است از خلافت، خلع شود و نیز کدام آیه قرآن مى گوید: کسى که بازمانده دوران جاهلیّت و کفر است و مظالم و ستم ها و حیله گرى هاى او بر هیچ کس پنهان نیست و تمام افراد منفور و منافق را دور خود جمع کرده، به خلافت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)منصوب گردد؟!

آن گاه چنین نتیجه مى گیرد: «بنابراین هنگامى که این دو نفر از راه حق منحرف شدند و حکم نادرستى بر خلاف حکم خداوند صادر کردند ما مى توانیم به استناد دلیل محکم براى خود تصمیم بگیریم (و حکم آن ها را دور بیفکنیم!)» (وَالثِّقَةُ فِی أَیْدِینَا لاَِنْفُسِنَا، حِینَ خَالَفَا سَبِیلَ الْحَقِّ، وَ أَتَیَا بِمَا لاَ یُعْرَفُ مِنْ مَعْکُوسِ الْحُکْمِ).

به این ترتیب، امام(علیه السلام) به خورده گیران پاسخ دندان شکنى مى دهد که اوّلا پذیرش حکمیّت از شما بود و ثانیاً آن ها در کار حکمیت، مطلق العنان و رها نبودند ; بلکه موظّف بودند همراه و همگام قرآن حرکت کنند و به میل خود سخنى نگویند. حال که آن ها به شرط خود عمل نکردند، حکم شان از درجه اعتبار به کلى ساقط است. جالب این که آن ها در حکم خود نیز با یکدیگر توافق نداشتند و یکى بر سر دیگرى کلاه مى گذارد و او را در برابر کار انجام شده قرار مى دهد; به گونه اى که داد و فریادش بلند مى شود; در حالى که در حکمیّت توافق حکمین شرط است. آیا چنین حکمیّتى پشیزى ارزش دارد؟!


1. «ملأ» در لغت به معناى چیزى است که چشم را پر مى کند و تعجّب بیننده را بر مى انگیزد ; از همین رو به جمعیّت زیادى که رأى و عقیده واحدى دارند و اجتماع آن ها چشم ها را پر مى کند، «ملأ» گفته مى شود. این واژه با واژه «مملوّ» از یک ریشه گرفته شده است.

2. «یجعجع» از ماده «جعجعه» در اصل در مورد خواباندن شتر بر زمین اطلاق مى شود سپس به معناى خضوع و تسلیم در برابر چیزى بکار رفته است.

3. «تاه» از ماده «تیه» به معناى تحیّر و سرگردانى و گمراهى گرفته شده است.

بخش اوّلحکمین پشت به قرآن کردند
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma