2. هدف اصلى این پرسش و پاسخ

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 06
1. حق پرسشگرى3. بنى امیه و توطئه محو اسلام

در این که منظور مرد اسدى از سؤالش درباره خلافت و پاسخ امام(علیه السلام) به آن چیست؟ کاملا روشن است، اشاره به داستان سقیفه و تغییر محور خلافت از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در روز رحلت آن حضرت است; ولى بعضى از شارحان، مانند «ابن ابى الحدید» که با پیشداورى هاى مذهبى خود، قافیه را در این جا سخت برخود تنگ دیده اند، احتمال ضعیفى ذکر کرده و به آن دل بسته اند و گفته اند: منظور، مخالفت «عبدالرحمان بن عوف» در شوراى شش نفرى عمر با خلافت على(علیه السلام) و سوق دادن آن به سوى عثمان است.

عجب این است که ابن ابى الحدید در این جا داستانى از استادش «ابوجعفر نقیب» نقل مى کند که کاملا با آن چه گفتیم موافق است و از هر نظر منطقى است; با این حال پاره اى از تعصب ها به مرد آزاداندیشى همچون ابن ابى الحدید اجازه قبول واقعیت را نمى دهد.

او از استادش چنین نقل مى کند:

«از استادم که در پیروى از مذهب علوى مردى با انصاف بود و بهره وافرى از عقل و خرد داشت، پرسیدم: منظور سؤال کننده از افرادى که امام(علیه السلام) را از حقش برکنار ساختند کیانند؟ آیا منظور، روز سقیفه است یا روز شورا؟

گفت: سقیفه.

گفتم: من به خودم اجازه نمى دهم بگویم اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) با پیامبر(صلى الله علیه وآله)مخالفت نمودند و نص خلافت را کنار گذاشتند.

در پاسخم گفت: من هم به خودم اجازه نمى دهم به پیامبر(صلى الله علیه وآله) این نسبت را بدهم که در امر خلافت و امامت پس از خود اهمال و سستى ورزیده و مردم را بى سرپرست گذارده باشد; او که براى مسافرتى در بیرون مدینه کسى را به جاى خود بر مى گزید، چگونه براى پس از مرگش کسى را به خلافت تعیین نکرد؟

سپس اضافه نمود: همه معتقدند پیامبر(صلى الله علیه وآله) از نظر عقل در مرحله کمال قرار داشت; عقیده مسلمانان در این باره معلوم است. یهود، نصارا، فلاسفه و حکما نیز معتقدند، او حکیمى کامل و داراى نظرى صائب بود که ملتى را به وجود آورد; قوانینى را آورد و با عقل و تدبیرش حکومت پهناورى بنیانگذارى کرد.

(صرف نظر از مقام نبوّت که تمام فرمان هایش از ناحیه خدا سرچشمه مى گیرد و به وسیله وحى است).

این انسان عاقل با عرب کاملا آشنا بود; کینه هاى آن ها را خوب مى دانست و از طبع آن ها اطلاع داشت; مى دانست اگر کسى از قبیله اى کشته شود آن قبیله انتقام خون او را از قاتل، اگر نشد، از نوادگان و بستگانش و اگر نشد از قبیله او خواهد گرفت; این از یک طرف، از سوى دیگر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به فاطمه، دختر مهربانش و به فرزندانش امام حسن وامام حسین و على(علیهم السلام)علاقه مند بود. بدون تردید اگر او از وحى هم استمداد نمى جست، براى این که آن ها صدمه اى نبینند، بى سرپرستشان نمى گذاشت; گمان مى کنى او مى خواست فاطمه همچون یکى از ضعفاى مدینه باشد؟ آن هم در میان مردمى که على، خون خویشاوندانشان را ریخته بود؟ که در حقیقت پیامبر ریخته بود نه على. آرى، آن ها به خون نوادگانشان تشنه بودند.

خلاصه یک انسان عاقل که در چنین مقامى از ریاست قرار داشت، براى این که آیین و دودمانش به خطر نیفتد مى بایست خلافت را در میان آن ها قرار داده باشد ـ چه رسد به این که او پیامبر است و جز از وحى تبعیت نمى کند و همواره دستور مى داد مسلمانان باید وصیت کنند.

به او گفتم: مطلب شما قابل قبول; اما این سخن امام(علیه السلام) دلالت بر نص بر خلاف ندارد.

پاسخ داد: درست است; ولى مطلب این است که سؤال کننده از وجود نص در مورد خلافت پرسش نکرد; بلکه پرسید: شما که از نظر خویشاوندى در مرحله بالا و از نظر نسب نزدیک به پیامبر قرار داشتید چرا شما را کنار زدند؟ و امام(علیه السلام)پاسخ این سؤال را دادند.(1)


1. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 248.

1. حق پرسشگرى3. بنى امیه و توطئه محو اسلام
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma