پاسخ اجمالی:
اولا: هادی بودن خدا مستلزم این نیست که همگان خواسته یا ناخواسته هدایت شوند؛ صرف هادی بودن خدا هدایت نمی آورد.
هدایت عمومی خداوند بصورت الهام خوبی ها و بدی ها به نفس و فطرت الهی انسان و اعطای عقل خدادادی و نشان دادن راه بواسطه انبیاء تحقق یافته است.
ثانیا: انسان دارای اراده و اختیار است و قرار نیست که خدا انسان را به اجبار و اکراه به سوی دین و ایمان و هدایت بکشاند.
ثالثا: آیات فراوانی از قرآن کریم برخلاف ادعای پلورالیست ها صریحا اکثریت مردم را بی ایمان و گمراه و اهل باطل و ناسپاس خوانده است.
پاسخ تفصیلی:
تمسّک به هدایت عمومی و رحمت گسترده الهی
برخی طرفداران پلورالیسم برای اثبات مدعای خود به هدایت عمومی و رحمت گسترده الهی تمسک کرده و گفته اند: «اگر فقط پیروان یک دین (مثلا اسلام یا مسیحیت) و یک مذهب (مثلا شیعه یا کاتولیک) صاحب حقانیت و نجات باشند، و پیروان دیگر آیین ها بهره ای از حقیقت و رستگاری نداشته و اهل ضلالت و شقاوت بوده و مورد غضب خدا باشند؛ آنگاه هدایت گری عام خدا کجا تحقق یافته و رحمت گسترده الهی برسر چه کسانی سایه افکنده و محبت بی کران خدا شامل چه کسانی شده و اسم «هادی» خدا کجا متجلی شده است؟!
آیا بخش اعظم زمین و بیشترین پهنه تاریخ و اکثر انسان ها اهل باطل و گمراهی و تحت سیطره و سلطه شیطان و دور از سعادت و نجات اند و فقط بخش کوچک و لرزانی از زمین و تاریخ و انسان ها تحت کفالت قدرت خدا و مشمول هدایت خدا و اهل حقانیت و نجات و رستگاری است؟!
همین ملاحظات بدیهی است که ما را مجبور می کند تا گستره هدایت و پهنه نجات و سعادت و حیطه حقانیت را وسیع و وسیع تر بگیرد و برای دیگر آیین ها هم بهره ای از حقانیت و نجات و سعادت قائل شود؛ و مدعای پلورالیسم و کثرت گرایی دینی همین است.
کلید حل مشکل و قبول کثرت ادیان و دین ورزان این است که از پنجره اسم «هادی» خدا و با عینک «رحمت گسترده الهی» جهان و آدمیان را بنگریم. پیروان آیین های مختلف، گوهر هدایت و سعادت را در اعتقادات و اعمال خود منحصر ندانند و چنین نپندارند که فقط خودشان اهل هدایت و رستگاری اند و بقیه انسان ها اهل ضلالت و هلاکت، و خداوند را مغلوب شیطان نپندارند و برنامه الهی پیامبران را شکست خورده ندانند».(1)
پاسخ:
نادرستی مدعا و استدلال و برداشت کثرت گرایان از صفت هدایت و رحمت الهی را طی نکات ذیل روشن می کنیم:
1. ملازمه ای بین هادی بودن خدا و هدایت مندی انسانها وجود ندارد:
مغالطه ای در معنای هدایت عمومی همگانی و رحمت گسترده الهی صورت گرفته است؛ در این استدلال اسم «هادی» خداوند را مستلزم هدایت مندی همه یا اکثریت قاطع مردم دانسته است. پرسش این است که از کجا و به چه دلیلی صفت هدایت الهی چنین اقتضایی دارد؟! آیا می توان گفت هادی بودن خدا مستلزم این است که همگان را خواسته یا ناخواسته، اختیارا یا اجبارا به صراط مستقیم بکشاند و عقیده و اخلاق و اعمالشان را با حقیقت منطبق کند؟ در این صورت پس اراده و اختیار و آزادی انسان کجا می رود؟ در حالی که فطرت و فضیلت انسان در همین است که با اختیار و آزادی و آگاهی به سوی حقیقت و کمال حرکت کند، به خلاف اجسام و گیاهان و حیوانات که اعمالشان غریزی است.
البته هدایت عمومی خداوند تحقق یافته و تعطیل نشده است، ولی نه به این معنایی که طرفداران پلورالیسم ادعا می کنند؛ بلکه مفهوم و معنای دیگری دارد که تبیین می کنیم:
در آیه 50 سوره طه آمده است: «قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»؛ (گفت: پروردگار ما کسى است که به هر چیزى خلقت خاصّ او را عطا کرده سپس راهنمایى نموده است). این همان هدایت تکوینی است که همه ی مخلوقات (اجسام و گیاهان و حیوانات و انسان و جن و فرشته) را شامل می شود. هر موجودی در همان مسیری که حق تعالی در سرشتش نهادینه کرده است در حال حرکت و فعالیت و زندگی است.
اما در مورد هدایت تشریعی که فقط درباره مخلوقات صاحب اختیار و تکلیف مانند انسان و جن جریان دارد، آنجا هم هدایت عمومی به معنای نشان دادن راه درست، به صورتی که منافاتی با اختیار و آزادی نداشته باشد، برای همگان تحقق یافته است: همانطور که در آیات 8-7 سوره شمس آمده است: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ (و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را [آفریده و] منظّم ساخته * سپس فجور و تقوا [شرّ و خیرش] را به او الهام کرده است). تسویه ی بدن داشتن اندام هایی مناسب چون چشم و گوش و دهان سالم است و بدن انسان بدون یکی از آنها معیوب است، ولی تسویه جان آدمی با آگاهی و معرفت او به زشتیها و زیباییهاست.(2)
همچنین در آیات 8-7 سوره روم آمده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»؛ (پس حق گرایانه روى دل خود را به سوى این دین کن، همان طریقه و آیین فطرى خدا که مردم را بر پایه آن آفریده و سرشته، [و] هرگز تبدیلى در آفرینش خدا نباشد ، این است دین ثابت و استوار). این آیه می گوید حقیقت دین در فطرت همه ی انسان ها سرشته شده است، و انسان در ذات و فطرتش با آن آشنا است، و این فطرت انسان ها هم هرگز تبدیل و تغییر نخواهد کرد. این فطرت، همان نفس الهام شده در سوره شمس است.
همچنین در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِیُّ وَ الْحُجَّةُ فِیمَا بَیْنَ الْعِبَادِ وَ بَیْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ»؛ (حجت خداوند بر بندگانش پیامبر است و حجت بین خداوند و بندگانش عقل است).(3) شارحین اصول کافی گفته اند این حدیث دلالت می کند که خداوند دو نوع حجت دارد: یکی حجت ظاهری و بیرونی که همان پیامبر باشد و دیگری حجت باطنی و درونی که همان عقل باشد.(4) واضح است که در صورتی عقل می تواند حجت الهی باشد که همانند پیامبر معرفت به خوبی ها و بدی ها داشته باشد. این عقل، همان نفس الهام شده در سوره شمس و همان فطرت الهی در سوره روم است.
اما درباره رحمت الهی باید بدانیم که دوگونه است: یکی رحمت عام و گسترده (رحمت رحمانیه) که مومن و کافر را شامل می شود و دیگری رحمت خاص ویژه (رحمت رحیمیه) که فقط شامل مومنان می شود، همانطور که در آیه 156 سوره اعراف اشاره شده است: «وَ اکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ»؛ (و براى ما، در این دنیا و سراى دیگر، نیکى مقرّر فرما؛ چه اینکه ما به سوى تو بازگشت کردهایم!؛ [خداوند در برابر این تقاضا، به موسى] گفت: مجازاتم را به هر کس بخواهم مىرسانم؛ و رحمتم همه چیز را فراگرفته؛ و آن را براى آنها که تقوا پیشه کنند، و زکات را بپردازند، و آنها که به آیات ما ایمان مىآورند، مقرّر خواهم داشت!).
خدای سبحان در پاسخ حضرت موسای کلیم(علیهالسلام) که تثبیت حسنه (رحمت خاص) را در دنیا و آخرت مسئلت می کند، اصول سه گانه زیر را تبیین می کند: اولا عذاب الهی بر اساس مشیّت حکیمانه اش بر افرادی خاصّ نازل می شود (عذاب خاصّ). ثانیا گستره رحمت فراگیر الهی همه چیز را شامل می شود (رحمت مطلق). ثالثا در عین فراگیری رحمت، نوعی از آن را به مؤمنان پرهیزکار عطا می کند (رحمت خاص). رحمتی که تنها بهره پرهیزکاران است، رحمت خاص (رحیمیّه) است، نه رحمت عام و مطلق (رحمانیّه) که هم پرهیزکار و هم تبهکار را زیر پوشش دارد.(5)
2. هدایت مندی با اختیار و اراده محقق می شود:
انسان دارای اراده و اختیار و آزادی است و قرار نیست که خدا انسان را به اجبار و اکراه به سوی دین و ایمان و هدایت بکشاند. هدایت الهی درباره کسانی محقق می شود که خود بخواهند و در مسیر خواست و اراده الهی باشند.
آیات فراوانی از قرآن کریم این مطلب را تبیین و تایید می کنند، مانند آیه 99 سوره یونس: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»؛ (و اگر پروردگار تو مىخواست، تمام کسانى که روى زمین هستند، همگى به (اجبار) ایمان مىآوردند؛ آیا تو مىخواهى مردم را مجبور سازى که ایمان بیاورند؟!)؛ وظیفه پیامبر فقط ابلاغ و رساندن دین الهی به مردم است، همانطور که در آیه 99 سوره مائده آمده است: «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغ»؛ (پیامبر وظیفهاى جز رسانیدن پیام [الهى] ندارد).
همچنین است آیه 256 سوره بقره: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»؛ (در قبول دین، اکراهى نیست. [زیرا] راه درست از راه انحرافى، روشن شده است). همچنین است آیه 3 سوره انسان: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛ (ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد [و پذیرا گردد] یا ناسپاس!). و همچنین است آیه 29 سوره کهف: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُر»؛ (بگو: این حقّ است از سوى پروردگارتان! هر کس مىخواهد ایمان بیاورد [و این حقیقت را پذیرا شود]، و هر کس می خواهد کافر گردد!).
3. اکثریت انسانها از دید قرآن گمراه هستند:
برخلاف این گونه ادعاهای پلورالیست ها، آیات فراوانی از قرآن کریم به بی ایمانی گمراهی و اهل باطل بودن و شاکر نبودن اکثریت مردم تصریح کرده است، همانطور که در آیه 40 سوره هود درباره قوم حضرت نوح(علیه السلام) آمده است: «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلیل»؛ (اما جز عده کمى همراه او ایمان نیاوردند!). همچنین است آیه 46 سوره نساء درباره یهودیان: «وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلیلاً»؛ (ولى خداوند، آنها را بخاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته است؛ از این رو جز عدّه کمى ایمان نمى آورند).
و همچنین است آیه 61-58 سوره غافر درباره عموم مردم: «قَلیلاً ما تَتَذَکَّرُونَ * ... وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ * ... وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ»؛ (امّا کمتر متذکّر مىشوید! * ... ولى اکثر مردم ایمان نمى آورند! * ... ولى بیشتر مردم شکرگزارى نمىکنند!). همچنین است آیه 103 سوره یوسف درباره عموم مردم: «وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنین»؛ (و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشى، ایمان نمىآورند!). همچنین است آیه 116 سوره انعام درباره عموم مردم: «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»؛ (اگر از بیشتر کسانى که در روى زمین هستند اطاعت کنى، تو را از راه خدا گمراه مى کنند).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.