فرق الهامات غیبی با القائات شیطانی؟

پیامبران چگونه تشخیص می دادند که آنچه دریافت می کنند وحی می باشد؟ مثلا چگونه حضرت ابراهيم(ع) تشخیص داد که خوابش وحی است؟ یا چگونه حضرت موسى(ع) فهمید، صدائى که مى شنود وحی الهی است؟ اساسا فرق الهامات غیبی با تلقینات شیطانی در چیست؟

اولا: خداوند امکان القای شیاطین در انبیاء را از میان می برد و به آنها توفیق شناخت وحی عطا می کند؛ آیات و روایات زیادی وجود دارد که نشان می دهد انبیاء در دریافت وحی و شناخت آن دچار خطا و اشتباه نمی شوند و القائات شیطانی در آنها راه ندارد.
ثانیا: وحی غالبا مقارن با معجزه می باشد و قابل تشخیص است، مثل قرآن که بر پیامبر اسلام(ص) نازل شد و یا وحی از طریق تکلم درخت با حضرت موسی و یا تکلم حضرت عیسی در گهواره و...
ثالثا: یکی از بهترین راه های تشخیص وحی از القائات شیطانی توجه به محتوای وحی می باشد. محتواى وحیانی و مكاشفات رحمانى کاملا با عقل سازگار است و از بلند پروازى هاى نامعقول و خيال بافى بركنار مى باشد، اما القائات شیطانی دارای محتوای غیر معقول است.

تعارض عقیده امامت با خاتمیت پیامبر اسلام(ص)!

خاتمیّت پیامبر اسلام(ص) چگونه با عقیده شیعه مبنی بر امامت عدّه ای معصوم که صاحب اکثر شئون پیامبری هستند قابل جمع است؟!

دو مفهوم نبوت و امامت اگرچه در مؤلفه ها و مفاهیمی همچون علم، عصمت، حجت بودن برای پیروی، تببین و تفسیر وحی و زمام داری امور جامعه اسلامی مشترک اند، اما نبوت پیامبر خاتم(ص) واجد مؤلفه هایی است که هیچ کس جز او – حتی ائمه – نمی تواند آنها را دارا باشد؛ مؤلفه هایی چون ادعای نبوت، دریافت و ابلاغ وحی و برخورداری از معجزه.

علاوه بر آن وقتی بپذیریم که نزول «وحی تشریعی» بعداز پیامبر قطع شده، «خاتمیت» منافاتی با برخورداری ائمه از علوم غیب غیراکتسابی و الهام های الهی پیدا نمی کند. الهام های غیبی امری است که هر کسی می تواند با سلوک و طی مراتب اخلاقی از آن برخوردار گردد و به تصریح قرآن اشخاصی غیر از انبیاء الهی نیز مخاطب آن بوده اند.

توجه به این نکته نیز ضروری است که ائمه در مقام بیان احکام و تفسیر آموزه های وحیانی، مستقل نیستند و بر خوان قرآن و تعالیم نبوی که از راه های معمولی و غیبی به دست شان رسیده، نشسته اند.

«شجاعت» لازمه یک «مبلّغ»

قرآن درباره صفت «شجاعت» براي «مبلغان» چه فرموده است؟

قرآن يكى از صفات ويژه مبلّغان رسالت ‏الهى را پاك بودن از رذيله ترس از غير خدا دانسته است. قرآن هشدار مى ‏دهد كه در مقام ابلاغ رسالت ‏هاى الهى از هيچ چيز و هيچ كس جز خدا ترس و واهمه ‏اى نداشته باشند، چرا که تبليغ رسالات الهى مهمترين وظيفه پيامبران خداست و شرط اصلى آن خالى بودن از رذيله خوف و ترس است.

ابلاغ نشدن حدیث غدیر در مکّه و عرفات، نشانی از عدم دلالت آن برای ولایت علی(ع)!

چرا رسول خدا ولایت علی(ع) را در مکه یا عرفات طرح نکردند؟! اگر حدیث غدیر بر ولایت علی دلالت داشت حتما آن را در مکانی طرح می کرد که همه مسلمین شاهد باشند نه اینکه فقط برای اهل مدینه در غدیر خم ابلاغ کند!

اولا: ابلاغ خلافت در غدیر خم دستوری الهی و مطابق با وحی بود: رسول خدا(ص) «هیچ حرکتی انجام نداد و هیچ نگفت مگر آنکه دستورش از جانب خداوند فرا رسید». ایشان موظف بود آیه ابلاغ را در همان مکانی که محل نزول این آیه شریف بود، ابلاغ کند و مسلمین را در جریان محتوای این آیه شریفه قرار دهد.

ثانیا: حتی اگر بپذیریم که بیشتر مخاطبان پیامبر اهل مدینه بودند، باز ایرادی بر ابلاغ پیام درغدیر وارد نمی شود؛ چرا که ابلاغ خلافت علی(ع) برای اهل مدینه حسّاسیّت بیشتری داشت؛ زیرا مدینه آبستن فتنه بود و چنانکه سیر وقایع تاریخی نشان داده، مخالفتها و جدالهای قدرت طلبانه از مدینه شروع شد!

ثالثا: طبق شواهد موجود در منابع اهل سنّت، رسول خدا(ص) می خواست، خلفای بعد از خویش را در «مکه» نیز معرفی کند؛ امّا حوادثی رخ داد که مانع این امر مهم در آن مکان شد. کتابهای اهل سنت چنین می گویند که رسول خدا(ص) تصمیم داشت تا در مکه «خلفای دوازده گانه» را معرفی کند، امّا حوادثی رخ داد که نه تنها نگذاشت، حضرت این مسأله را بیان کند؛ بلکه باعث دل نگرانی حضرت نیز شد.

صدور حدیث غدیر برای رفع کدورت از علی(ع)، نه برای اعلام ولایت ایشان!

آیا صحیح است که حقیقت حدیث غدیر برای رفع کدورت سپاه یمن از علی(ع) بود نه برای اعلام ولایت ایشان؟!

اعتراض برخی صحابه به تقسیم غنائم یمن که نشانه حسد و نفاق آنها نیز می باشد مربوط به سال 8 هجری و قبل از حجة الوداع می باشد و در آنجا نیز پیامبر(ص) فضائل امام علی(ع) و امامت ایشان بعد از خود را مطرح کردند. اما ماجرای غدیر بعد از حجة الوداع بود و ربطی به آن ماجرا ندارد. چه مساله اى جز تعیین جانشین پیامبر(ص) آنقدر اهمیت دارد که آیه 67 سوره مائده با آنهمه تاکید درباره آن نازل شود و پیامبر(ص) هزاران نفر را در صحرای داغ غدیر نگه دارد و خطبه طولانی قرائت کند و تاکید کند به غائبین هم این خبر را برسانید؟!

کمال دين در دوران پيامبر(ص) و ظهور شیعه بعد از ایشان!

طبق آیه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»، دين در زمان پيامبر(ص) كامل شد؛ اما مذهب شيعه بعد از وفات پيامبر پديد آمد، حال شیعیان چگونه خود را مسلمانان بر حق می دانند؟!

این ایراد بر اهل سنت وارد است، نه شیعه؛ مکتب شیعه در زمان پیامبر(ص) شکل گرفت. طبق آیه «خير البَريّة» و روایاتی که شیعه و سنی نقل کرده، اطلاق لفظ شیعه بر پیروان امام علی(ع) توسط پیامبر(ص) صورت گرفت، اما مسلمانان عصر رسول خدا هرگز «سُنّی» نامیده نمی شدند و «اهل سنّت» با تمام مکاتب کلامی و فقهی و حدیثی و طریقت های صوفیانه اش در قرنهای بعد از صدر اسلام پدید آمدند. ضمن اینکه کمال دین به خبر «ولایت علی(ع)» بود که بعد از نزول آیه اکمال دین در روز غدير فرود آمد و طبق حدیث ثقلین و آیات ابلاغ و اکمال دین و سایر آیات و روایاتی که به پیروی از اهل بیت سفارش کرده، آن اسلامی که در زمان پیامبر کامل شد اسلام به تفسیر و روایت اهل بیت و تشیع است. آن اسلامی که در زمان پیامبر کامل شده است اسلام به تفسیر و روایت امامان اهل بیت است و «تشيع» در حقیقت به معناى پيروى از پيامبر(ص) می باشد. روشن است كه تشيع به اين معنا، عين اسلام است، نه جدا از اسلام. از نظر شیعه اسلام حقیقی همان است که کتاب آن را امامان اهل بیت تفسیر می کند و سنت آن را هم آنها روایت می کند؛ چرا که اهل بیت مصداق اصلی آيه «فَسْئَلُوا أَهْلَ‏ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛‏ (از اهل ذكر سؤال كنيد اگر نمى‏ دانيد) می باشند.

مقصود از واژه «مولا»

منظور از «مولا» در حدیث غدیر چیست؟

مقصود از آن رهبر و سرپرست است؛ زیرا: 1- در حادثه غدیر که پیامبر(ص) حجّاج را در یک زمین خشک آن هم در گرماى ظهر و زیر تابش خورشید جمع کرد، مى خواست نکته اى مهم در مورد رهبری امت بیان کند. 2- پیامبر(ص) ابتدا از اصول سه گانه دین (توحید، نبوت و معاد) از مردم اعتراف گرفت سپس مسأله مهم ولایت امام على(ع) را طرح کرد. 3- پیامبر(ص) پیش از ابلاغ رسالت الهى در شأن على(ع)، از ولایت خویش سخن گفت؛ لذا ولایت علی(ع) هم به همان معنی می باشد.

بیان مختصری از واقعه غدیر

جریان غدیر در کجا و چه زمانى اتفاق افتاد؟

پیامبر(ص) در سال دهم با افراد بسیارى براى حج راهى مکّه شدند. بعد از حج در روز هجدهم ذى حجّه، پیامبر(ص) به فرمان الهی در هوایی بسیار گرم در غدیر خم توقف کرد و دستور داد رفتگان باز آیند و آیندگان برسند، سپس از چگونگى انجام رسالت، و صداقت خود در ابلاغ و بر اولویّت خود بر آنان و از ثقلین، گواهى گرفت آنگاه دست على(ع) را بالا آورد و فرمود: مَن کُنتُ مَولاه، فعلىٌّ مولاه.

اختصاص شان نزول آيه «تبليغ» به ولايت اميرالمومنين(ع)

آيا براي آيه «تبليغ»، شأن نزول ديگري غير از ولايت اميرالمومنين(علیه السلام) نقل كرده‌اند؟

آيه «تبليغ» ناظر به سه ويژگى مهم است؛ 1- عدم ابلاغ آن برابر است با عدم رسالت الهی. 2- آيه درسوره «مائده» است كه آخرين سوره اى است كه بر پيامبر(ص) نازل شده، زمانی که تمام اركان مهم اسلام تبيين شده بود. 3- بعضي در برابر آن، موضع گيرى سختى داشته اند تا جايي كه امكان خطر جاني براي پيامبر(ص) بود؛ لذا قرآن تاكيد مي كند كه تو را از خطرات احتمالى مردم حفظ مى كنيم. با توجه به اين سه ويژگي، منظور آيه تنها ابلاغ خلافت و جانشينى پيامبر(ص) است و هر تفسير ديگرى بي تناسب است.

بحث از «غدیر» بحثی عبث و بی فایده!

با توجه به اینکه علی(ع) در زمان ما حضور نداردند و زمان حکومت مطرح شده در حدیث غدیر گذشته است، آیا اثبات حق حکومت و خلافت بلافصل و بحث کردن از ماجرای غدیر فایده ای دارد؟!

اولا: ابلاغ پیام غدیر به آیندگان، دستور پیامبر است و شیعه از دستور پیامبر پیروی می کند.

ثانیا: شناخت امام مانند شناخت پیامبر اهمیت دارد و اگر کسی پیام غدیر را قبول کند از مکتب و تفسیر و روایت امام علی(ع) و سایر امامان اهل بیت(ع) تبعیت خواهد کرد.

ثالثا: بحث از غدیر نه تنها اختلاف آور نیست، بلکه حل کننده اختلاف است و مشخص می شود شیعه برای عقاید خود دلیل دارد و از دشمنی هایی که به خاطر تهمت مخالفان وحدت ناشی شده کاسته می شود.

رابعا: اگر این بحث فایده ای ندارد، پس دلیلی برای نگرانی علمای اهل سنّت از ذکر داستان غدیر وجود ندارد!

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قال الصّادق عليه السّلام :

ما مِنْ اَحَدٍ قالَ فى الحُسَينِ شِعْراً فَبَکى وَ اَبکْى بِهِ اِلاّ اَوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنّةً وَ غَفَرَ لَهُ.

هيچ کس نيست که درباره حسين عليه السّلام شعرى بسرايد و بگريد و با آن بگرياند مگر آن که خداوند، بهشت را بر او واجب مى کند و او را مى آمرزد.

رجال شيخ طوسى ، ص 289