پاسخ اجمالی:
واژه «وحى» در «قرآن» به چهار معنا آمده است: 1. اشاره پنهانی: كه همان معناى لغوى است. 2. هدایت غریزی: يعنى رهنمودهاى طبيعى كه در نهاد تمام موجودات به وديعت نهاده شده است. 3. اِلهام (سروش غيبى): گاه انسان پيامى را دريافت مى دارد كه منشأ آن را نمى داند، به ويژه در حالت اضطرار كه گمان مى برد راه به جايى ندارد ناگهان درخششى در دل او پديد مى آيد كه راه را بر او روشن مى سازد و او را از آن تنگنا بيرون مى آورد. اين پيام هاى راه گشا، همان سروش غيبى است كه از پشت پرده ظاهر شده و به مدد انسان مى آيد. از اين سروش غيبى در قرآن با نام «وحى» تعبير شده است. 4. وحى رسالى: وحى بدين معنا شاخصه نبوّت است.
پاسخ تفصیلی:
واژه «وحى» در قرآن به چهار معنا آمده است:
1. اشاره پنهانى: كه همان معناى لغوى است. چنانكه درباره حضرت زكريّا(عليه السلام) در «قرآن» مى خوانيم: «فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَىٰ إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيّاً»(1)؛ (او از محراب عبادت به سوى مردم بیرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت: [به شکرانه این موهبت] صبح و شام [خدا را] تسبیح گویید).
2. هدايت غريزى: يعنى رهنمودهاى طبيعى كه در نهاد تمام موجودات به وديعت نهاده شده است. هر موجودى اعم از جماد، نبات، حيوان و انسان، به طور غريزى راه بقا و تداوم حيات خود را مى داند. از اين هدايت طبيعى با نام وحى در قرآن ياد شده است: «وَ أَوْحَىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ * ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً ...»(2)؛ (و پروردگار تو، به زنبور عسل وحى [الهام غریزى] نمود که: از کوهها و درختان و داربست هایى که [مردم] مى سازند، خانه هایى برگزین * سپس از تمام ثمرات [و شیره گلها] بخور و راه هایى را که پروردگارت براى تو تعیین کرده است، براحتى بپیما).
هدايت غريزى كه در نهاد اشياء قرار دارد، خود رازى نهفته از اسرار طبيعت به شمار مىرود كه اثر شگفت آور آن آشكار؛ ولى منشأ و مبدأ آن از انظار پنهان بوده و شايسته آن است كه آن را وحى گويند: «و أَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَها ...»(3)؛ (و در هر آسمانى كار آن [آسمان] را وحى [ = مقرر] فرمود ...).
3. اِلهام (سروش غيبى): گاه انسان پيامى را دريافت مى دارد كه منشأ آن را نمى داند، به ويژه در حالت اضطرار كه گمان مى برد راه به جايى ندارد ناگهان درخششى در دل او پديد مى آيد كه راه را بر او روشن مى سازد و او را از آن تنگنا بيرون مى آورد. اين پيام هاى راه گشا، همان سروش غيبى است كه از پشت پرده ظاهر شده و به مدد انسان مى آيد. از اين سروش غيبى كه از عنايت الهى سرچشمه گرفته، در «قرآن» با نام وحى تعبير شده است. «قرآن» درباره مادر حضرت موسى(علیه السلام) مى فرمايد: «وَ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لَا تَخَافِي وَ لَا تَحْزَنِي * إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»(4)؛ (ما به مادر موسى الهام کردیم که او را شیر ده؛ و هنگامى که بر [جان] او ترسیدى، وى را در دریا [ى نیل] بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش * که ما او را به تو باز مى گردانیم، و او را از پیامبران قرار مى دهیم). «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَىٰ * إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّكَ مَا يُوحَىٰ أَنِ اقْذِ فِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِ فِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَ عَدُوٌّ لَّهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي * إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَىٰ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ ...»(5)؛ (و ما بار دیگر تو را مشمول نعمت خود ساخته بودیم * آن زمان که به مادرت آنچه لازم بود الهام کردیم * که او را در صندوقى بیفکن، و آن را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند؛ تا کسى که هم دشمن من و هم دشمن اوست، آن را برگیرد. و من محبّتى از خودم بر تو افکندم، تا تحت مراقبت من پرورش یابى * در آن هنگام که خواهرت [در نزدیکى کاخ فرعون] راه مى رفت و گفت: آیا کسى را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت کند [و دایه خوبى براى او باشد]؟! پس تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش [به تو] روشن شود؛ و غمگین نگردد).
بر پايه اين آيات، موقعى كه موسى تولّد يافت، مادرش نگران حال او شد. ناگهان بارقه اى در خاطرش گذشت كه با توكّل بر خدا او را شير دهد. هرگاه احساس خطر كرد او را در صندوقى چوبين قرار داده بر روى آب رها كند، و نيز بر خاطرش گذشت كه طفل به او باز مى گردد و هرگز نبايد اندوهناك باشد؛ زيرا بر خدا اعتماد كرده و طفل را به دست او سپرده است. اين ها خاطره هايى بود كه بر انديشه مادر موسى گذر كرد و بارقه اميدى بود كه در دل او درخشيدن گرفت. اين گونه خاطره هاى روشن كننده راه و نجات دهنده از بيم و هراس، اِلهام رحمانى و عنايت ربانى است كه در مواقع ضرورت به يارى بندگان صالح مى آيد.
«قرآن»، وحى را به معناى وسوسه هاى شيطان نيز به كار برده است: «وَ كَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»(6)؛ (این گونه در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم؛ آنها بطور سرّى سخنان ظاهر فریب و بى اساس [براى اغفال مردم] به یکدیگر القا مى کردند)، و «وَ إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ ...»(7)؛ (و شیاطین به دوستان خود مطالبى مخفیانه القا مى کنند، تا با شما به مجادله برخیزند). اين گونه وحى شيطانى همان است كه در سوره «ناس» آمده: «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»(8)؛ (از شرّ وسوسه گر پنهانکار * که در درون سینه مردمان وسوسه مى کند * خواه از جنّ باشد یا از انسان).
4. وحى رسالى: وحى بدين معنا شاخصه نبوّت است و در «قرآن» بيش از هفتاد بار از آن ياد شده است: «وَ كَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَ مَنْ حَوْلَهَا»(9)؛ (و این گونه قرآنى فصیح و گویا را بر تو وحى کردیم تا «امّ القرى» و کسانى را که گرد آن هستید [ساکنان مکه و همه جهانیان را] انذار کنى). «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَٰذَا الْقُرْآنَ ...»(10)؛ (ما بهترین سرگذشتها را به وسیله این قرآن که به تو وحى کردیم، براى تو شرح مى دهیم ...). پيامبران مردان تكامل يافتهاى هستند كه آمادگى دريافت وحى را در خود فراهم ساخته اند. در اين باره امام حسن عسكرى(علیه السلام) مى فرمايد : «نَظَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى قَلْبِهِ فَوَجَدَهُ أَفْضَلَ الْقُلُوبِ وَ أَجَلَّهَا وَ أَطْوَعَهَا و ...»(11)؛ (خداوند، قلب و روان پيامبر را بهترين و پذيراترين قلب ها يافت و آن گاه او را براى نبوّت برگزيد). اين حديث اشاره به اين واقعيت دارد كه براى دريافت وحى آنچه مهم است افزايش آگاهى و آمادگى براى پذيرا شدن اين پيام آسمانى است. براى رسيدن به اين گونه آمادگى پيامبر(صلی الله عليه و آله) بايد پيرايه هاى جسمانى را از خود بزدايد و شايسته تماس با ملكوتيان شود. پيامبر اسلام(ص) فرموده اند: «وَ لَا بَعَثَ اللهُ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولاً حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِه»(12)؛ (خداوند، پيامبرى برنيانگيخت، مگر آنكه عقل[خرد و انديشه] خود را به كمال رسانده باشد و خِرد او از خِرد تمام امتش برتر باشد).
طبق گفته صدرالدين شيرازى، پيش از آنكه ظاهر پيامبر(صلی الله عليه و آله) به نبوّت آراسته گردد، باطن او حقيقت نبوّت را دريافت كرده بود. پيامبر(ص) ابتدا باطن خود را به كمال انسانى آراسته گردانيد سپس اين آراستگى از باطن به ظاهر وى نمودار گشت. در واقع، پيامبر(ص) نخست سفر از خلق به حقّ را آغاز كرد و پس از وصول به حقّ، سفرى از جانب حقّ و همراه با حقّ به سوى خلق بازگشت.(13)
از اين رو، وحى چيزى نيست جز آگاهى باطن كه بر اثر سروش غيبى انجام مىگيرد: «قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللهِ ...»(14)؛ ([آنها مى گویند: ما با جبرئیل پیک وحى خدا بر تو دشمن هستیم]. بگو: کسى که دشمن جبرئیل باشد [دشمن خداست؛ چرا که] او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است؛ در حالى که با کتب آسمانى پیشین هماهنگ بوده؛ و هدایت و بشارت است براى مؤمنان). «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ»(15)؛ (روح الامین آن را نازل کرده * بر قلب [پاک] تو، تا از بیم دهندگان باشى).
پديده وحى هم همانند اِلهام، به تابناك شدن درون در مواقع خاص اطلاق مى شود. با اين تفاوت كه منشأ الهام بر الهام گيرنده پوشيده است؛ ولى منشأ وحى بر گيرنده وحى كه پيامبرانند روشن مى باشد. به همين علت، پيامبران هرگز در گرفتن پيام آسمانى دچار حيرت و اشتباه نمى شوند؛ زيرا بر منشأ وحى و كيفيت انجام آن آگاهى حضورى كاملى دارند.
زراره از امام جعفر صادق(علیه السلام) مى پرسد: چگونه پيامبر(صلی الله عليه و آله) مطمئن شد آنچه به او مى رسد وحى الهى است، نه وسوسه هاى شيطانى؟ امام(ع) فرمود: «إِنَّ اللهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولاً أَنْزَلَ عَلَيْهِ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ فَكَانَ يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِي يَرَاهُ بِعَيْنِه»(16)؛ (هرگاه خداوند بنده اى را براى رسالت برگزيند، به او آرامش و وقار ويژه اى ارزانى مى دارد، بهگونه اى كه آنچه از جانب حق بدو مى رسد، همانند چيزى خواهد بود كه با چشم باز مى بيند). در حديثى ديگر سؤال شد: چگونه پيامبران دانستند كه پيامبرند؟ امام(ع) در پاسخ فرمود: «كُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاءُ ...»(17)؛ (براى آنان پرده از ميان برداشته شد).
به عبارت ديگر پيامبران هنگامى به پيامبرى مبعوث مى شوند كه از مرحله علم اليقين گذشته و عين اليقين را طى كرده و به مرحله حقّ اليقين رسيده باشند. پس شگفتى ندارد كه مردان آزموده و پاك از ميان توده مردم، براى رسالت الهى برانگيخته شوند، و حامل پيام آسمانى براى مردم باشند. چنانكه «قرآن» مى فرمايد: «أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَٰذَا لَسَاحِرٌ مُّبِينٌ»(18)؛ (آیا براى مردم، موجب شگفتى بود که به مردى از آنها وحى فرستادیم [و گفتیم:] مردم را [از عواقب کفر و گناه] بیم ده، و به کسانى که ایمان آورده اند بشارت ده که براى آنها، سابقه نیک [نیکنامى و پاداش] نزد پروردگارشان است؟! [امّا] کافران گفتند: این مرد، ساحر آشکارى است!). یعنی اگر مردم اندکی اندیشه کنند و به خود آیند، این گمان ناروا و نابخردانه در مورد پیامبر(صلی الله عليه و آله) از آنان زدوده می شود.
خداوند براى رفع هر گونه تعجب يا توهّم بي جا در مورد برانگيختن پيامبرى از ميان مردم مي فرمايد: «إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ عِيسَىٰ وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هَارُونَ وَ سُلَيْمَانَ وَ آتَيْنَا دَاوُودَ زَبُوراً * وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَ رُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللهُ مُوسَىٰ تَكْلِيماً * رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كَانَ اللهُ عَزِيزًا حَكِيماً * لَّٰكِنِ اللهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلَائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفَىٰ بِاللهِ شَهِيداً * إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِيلِ اللهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلَالاً بَعِيداً»(19)؛ (ما به تو وحى فرستادیم؛ همان گونه که به نوح و پیامبرانِ بعد از او وحى فرستادیم؛ و [نیز] به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط [پیامبران از فرزندان یعقوب] و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم؛ و به داود زبور بخشیدیم * و پیامبرانى که سرگذشت آنها را پیش از این، براى تو بازگفته ایم؛ و پیامبرانى که سرگذشت آنها را بیان نکرده ایم؛ و خداوند با موسى سخن گفت. [و این امتیاز، از آن او بود] * پیامبرانى که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از [آمدن] این پیامبران، حجّتى براى مردم در برابر خدا باقى نماند، [و بر همه اتمام حجّت شود] و خداوند، توانا و حکیم است. * [آنها نبوّت تو را انکار مى کنند] ولى خداوند گواهى مى دهد به آنچه بر تو نازل کرده؛ که از روى علمش نازل کرده است؛ و فرشتگان [نیز] گواهى مى دهند؛ هر چند گواهى خدا کافى است * کسانى که کافر شدند، و [مردم را] از راه خدا باز داشتند، در گمراهى دورى افتاده اند).
بنابراين شگفتى ندارد كه به يكى از افراد بشر وحى شود؛ زيرا پديدهاى است كه بشريت با آن خو گرفته و پيوسته در طول تاريخ با آن سر و كار داشته است.(20)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.