پاسخ اجمالی:
تجربه دینی یعنی انتقال حقایق در ارتباط ميان پيامبر و خدا که پيامبر آن حقايق را در قالب زبان خود درآورده؛ لذا در این چارچوب فکری، کتب آسمانی برداشت ذهنی پیامبران از دریافت وحیانی است. اما حقیقت وحی با تجربه دینی فرق دارد. وحى، «فعل الهى» است كه به انسان كامل مى رسد و خطا نمی پذیرد و القای شیطان در آن راه ندارد. اما تجربه دینی در دسترس همه و خطا پذیر است.
از آن گذشته برخی از وحی های نازل شده بر انبياء الهی شريعت آفرين می باشد يعنی دستورالعمل هايی از جانب خداوند برای زندگی فردی و اجتماعی پيروان خود می آورند؛ در حالی که در تجربه های دينی و عرفانی چنين چيزی مشاهده نمی شود.
وقتی مردانى با دعوى نبوت و با معجزات و خرق عاداتى كه نشان مى دهد آنها به عالم ماوراى طبيعت ارتباط دارند، ظاهر شده اند و كتابها و تعليماتى با خود آورده اند كه مافوق قدرت و فكر بشر است، خود نشان دهنده این است که وحی از قبیل تجربه دینی نیست و نبوت امری شخصی نمی باشد؛يك انسان درس نخوانده و در محيط فوق العاده عقب افتاده اى مانند محيط حجاز در عصر جاهليت چگونه ممكن است كتابى همچون قرآن با اين محتواى عظيم را [با تجربه دینی] بياورد؟!
پاسخ تفصیلی:
تجربه دینی یعنی انتقال حقایق در ارتباط ميان پيامبر و خدا که پيامبر آن حقايق را در قالب زبان خود درآورده؛ لذا در این چارچوب فکری، کتب آسمانی برداشت ذهنی پیامبران از دریافت وحیانی است. اما حقیقت وحی با تجربه دینی فرق دارد. وحى، «فعل الهى» است كه به انسان كامل مى رسد و خطا نمی پذیرد و القای شیطان در آن راه ندارد. اما تجربه دینی در دسترس همه و خطا پذیر است.
از آن گذشته برخی از وحی های نازل شده بر انبياء الهی شريعت آفرين می باشد يعنی دستورالعمل هايی از جانب خداوند برای زندگی فردی و اجتماعی پيروان خود می آورند؛ در حالی که در تجربه های دينی و عرفانی چنين چيزی مشاهده نمی شود.
وقتی مردانى با دعوى نبوت و با معجزات و خرق عاداتى كه نشان مى دهد آنها به عالم ماوراى طبيعت ارتباط دارند، ظاهر شده اند و كتابها و تعليماتى با خود آورده اند كه مافوق قدرت و فكر بشر است، خود نشان دهنده این است که وحی از قبیل تجربه دینی نیست و نبوت امری شخصی نمی باشد؛يك انسان درس نخوانده و در محيط فوق العاده عقب افتاده اى مانند محيط حجاز در عصر جاهليت چگونه ممكن است كتابى همچون قرآن با اين محتواى عظيم را [با تجربه دینی] بياورد؟!
واژه «تجربه» به معناى آزمايش است. اين واژه در قرون اخير و در مباحث كلامى و فلسفه دين تبدیل به اصطلاحى شده است به معناى مطلق احساس، كه حالتى است انفعالى(1) و واقعه ای است که شخص از سر می گذراند (خواه به عنوان عامل و خواه به عنوان ناظر) و نسبت به آن آگاه و مطلع است.(2)
مراد از دينى بودن تجربه آن است كه در عرصه مسائل دينى پديد مى آيد و براى وصف آن، از مفاهيم دينى سود مى برند.(3)
پبشینه تاریخی نظریه تجربه دینی و معنای آن
نظریه تجربه دینی درباره وحی از قرن هفدهم میلادی به بعد، برداشت متکلمان مسيحی در قرون وسطی، از وحي بوده است. اين نظريه به اين معنا است که وحی گونه ای از انتقال اطلاعات است و انتقال اين اطلاعات در پي ارتباط ميان پيامبر و خدا صورت مي گيرد و از زبان هاي طبيعی مستقل بوده و پيامبر آن حقايق را در قالب زبان خود درآورده است. اين مواجهه پيامبر خدا با خدا يا فرشتهی وحی، «تجربه دينی» است؛ چون با دريافت وحي همراه است؛ در اصطلاح آن را «تجربه وحيانی» مي نامند.(4) طبق این تفسیر از وحی، کتابهای آسمانی هم برداشت ذهنی پیامبران از این دریافت وحیانی خواهد بود.
رمانتیسم و تجربه دینی
در قرن نوزده میلادی شلاير ماخر که در فضاي رمانتيسم (تکيه بر احساسات و عواطف) مي زيست، اصل و اساس دين را نه تعاليم وحيانی مي دانست چنان که در اديان الهی مطرح است و نه عقل نظری. چنان که در الهيات طبيعي مطرح است و نه عقل عملی و اخلاق، چنان که کانت و پيروان او معتقد بودند؛ بلکه او حقيقت دين را در احساسات و عواطف تشخيص داد و گوهر دين را نوعی احساس وابستگي به مبدأ و قدرتي متمايز از جهان دانست.(5) از دیدگاه او وحی نیز از قبیل احساسات و تجربه دینی پیامبران بوده است. بنابراين، تجريه وحيانی، اولاً يک رويکرد در دنيای مسيحيت و يهوديت است و ثانياً نزول وحی در قالب علايم و رموز غير زبانی است و فقط معنا منتقل می شود.
مهم ترین مؤلفه ها و شرایط زمینه ساز پیدایش نظریه تجربه دینی
عواملى كه تجربه گرايى را در غرب پديد آوردند و به آن دامن زدند بطوری که حتی وحی را نیز نوعی احساس و تجربه دینی دانستند، عبارت اند از: مخالفت با الهيات طبيعى و اثبات حقايق دينى از طريق عقل، رواج فلسفه نقّادى كانت و برگرداندن دين به قلمرو اخلاق، تعارض علم جديد با كلام مبتنى بر طبيعيات قديم، نقد كتاب مقدّس، پيدايش مكتب رمانتيك و توجه به احساسات و عواطف و امور ذوقى به جاى عقل و ... .(6)
در نتیجه خاستگاه تجربه دينى، شرايط و ويژگى هاى غرب بوده است و در تفكّر اسلامى و شيعى جايى ندارد. ممکن است بتوان تجربه دینی را بر برخی کشف و شهود های عارفان و یا الهاماتی که به غیر انبیاء می شود تطبیق کرد، اما وحی نبوت و رسالت (وحی تشریعی) هیچ تناسبی با تجربه دینی ندارد.
تبیین دقیق معنای «وحی» و اقسام آن
در حقیقت «وحى» معناى گسترده اى دارد كه يكى از شاخه هاى آن وحى نبوت و رسالت است، ولى شاخه ديگر آن الهامى است كه به قلب غير انبياء مى افتد، و يا پيامى است كه به وسيله بعضى از فرشتگان به غير پيامبران ابلاغ مى شود؛ چنانکه امام صادق(عليه السلام) در روایتی درباره منبع علم امامان، فرمود: «مَبْلَغُ عِلْمِنا ثَلاثَهُ وُجُوْهٍ: ماضٍ، وَ غابِرٍ، وَحادِثٌ فَامّا الْماضِى فَمُسَّرٌ و امّا الْغابِرُ فَمَزْبُورٌ، وَامّا الْحادِثُ فقذف فِى الْقُلُوبِ، وَنَقْرٌ فِى الْاسْماعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنا وَلانَبِىَّ بَعْدَ نبِيِّنا»(7)؛ (حدود علم ما [و منبع آن] بر سه گونه است: گذشته و آينده و حادث، اما گذشته چيزى است كه [براى ما از سوى پيامبر(ص) و امامان پيشين] تفسير شده، اما آينده چيزى است كه نوشته شده [و تعليماتى است كه معصومين گذشته به يادگار مانده است] و اما حادث چيزى است كه در قلبهاى ما مى افتند [و الهام مى شود] و صداى آهسته اى است كه در گوش ما قرار مى گيرد، و اين برترين علوم ماست، امّا هيچ پيغمبرى بعد از پيامبر ما نيامده و نخواهد آمد).
روى هم رفته، از روايات متعددى استفاده مى شود كه علوم امام معصوم(عليه السلام) از چند طريق حاصل مى شود: علومى كه به وراثت از پيامبر اكرم(ص) و امامان پيشين به آنها رسيده، و يا به صورت دستور العمل هايى نوشته شده و در اختيارشان است كه گاهى در اخبار از آن به عنوان «جامعه» ياد شده است، و هرگاه مسأله اى براى آنان پيش آيد كه در اين منابع نيست، از سوى خداوند از طريق الهام به قلب يا شنيدن صداى فرشته آگاه مى شوند (همان گونه كه حضرت مريم(ع) آگاه شد).
ولى مسلّم است كه اين وحى، هيچ گونه ارتباطى با وحى نبوت ندارد، و از قبيل وحى حواريين مسيح(عليه السلام) و مانند آن است، اصولًا در اصطلاح امروز «وحى» معمولًا به «وحى نبوت» اطلاق مى شود، و اينها را «الهام» مى نامند.(8)
لذا با توجه به گستردگي معناي وحی، آنچه مورد بحث ما در اين مختصر مي باشد نسبت ميان وحی تشريعی و تجربه ديني است و ساير استعمالات وحي مورد نظر نمي باشد.
تفاوت وحى با تجربه دينى:
بر خلاف آنچه دانشمندان غربی و برخی منور الفکر ها مطرح کرده اند و وحی را نوعی تجربه دینی بیان نموده اند شواهد فراوانی وجود دارد که وحی نبوت و رسالت با تجربه دینی تفاوت دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1) وحى، فعل الهى است كه به انسان كامل مى رسد؛ امّا تجربه دينى در دسترس همگان است.
2) گاه تجربه دينى بر اثر تلقينات فرد مؤمن پديد مى آيد بى آنكه از واقعيّت خارجى حكايت كند؛ امّا وحى از حقايق عينى سخن مى گويد.
3) يقينى كه از وحى برمى خيزد، منطقى است؛ امّا يقين ناشى از تجربه دينى، شخصى و روان شناختى است.
4) وحى خطا نمى پذيرد و به بيراه نمى رود؛ در حالى كه «تجربه دينى» خطاپذير است يا دست كم صاحبان تجربه دينى گاهی در تفسير آن دچار انحراف مى شوند،(9) مانند کسي که در مشاهدات ظاهری، شخصي را در تاريکی شب مشاهده مي کند که از ديوار خانه اي بالا رفت، آن گاه مي گويد: «دزد وارد آن خانه شد» در حاليکه او همان صاحب خانه بوده که کليدش را گم کرده به ناچار از ديوار بالا رفته است. او در اين که ديده کسی از ديوار خانه همسايه بالا رفته خطا نکرده و آن چه ديده، در خارج واقع شده است؛ اما در گزارش خود دچار خطا گرديده است.(10) پس ممکن است عارف در تعبير و تفسير کشف دچار خطا گردد.
5) برخی از وحی های نازل شده بر انبياء الهی شريعت آفرين مي باشد يعني دستورالعمل هايی از جانب خداوند برای زندگي فردي و اجتماعي پيروان خود مي آورند. در حالي که در تجربه هاي دينی و عرفانی چنين چيزی مشاهده نمی شود.(11)
6) در تجربه های عرفانی، مشاهدات و مکاشفات عرفا در معرض نوعي انحراف و سقوط و القاءات خطا و شيطاني است. فلذا عرفا برای صحت و سقم مکاشفات شان رعايت موازينی را لازم و ضروري مي دانند. ابن عربي در اين باره مي گويد: «همه القائات بر اوليا، ربانی نبوده، بلکه گاهي شيطان براي سالک تمثل يافته، باطلي را بر قلب او القا مي کند. سالک بايد کاملاً هوشيار باشد و آنچه بر قلب او القا مي شود با ميزان کتاب و سنت بسنجد و چنانچه ميان آنها ناسازگاري يافت، بداند که آن القا شيطانی است».(12)
در حاليکه وحی همواره مصون از وسوسه شیطان بوده و پيامبران در همه مراحل فهم، درک و دريافت آن معصوم هستند.
نتیجه اینکه: وقتی مى بينيم مردانى با دعوى نبوت و با معجزات و خرق عاداتى كه نشان مى دهد آنها به عالم ماوراى طبيعت ارتباط دارند، ظاهر شده اند و كتابها و تعليماتى با خود آورده اند كه مافوق قدرت و فكر بشر است خود نشان دهنده این است که وحی از قبیل تجربه دینی نیست و نبوت امری شخصی نمی باشد، يك انسان درس نخوانده و از محيط فوق العاده عقب افتاده اى مانند محيط حجاز در عصر جاهليت چگونه ممكن است كتابى همچون قرآن با اين محتواى عظيم را [با تجربه دینی خود] بياورد؟!(13)
قرآن وحی مستقیم الهی است هم در لفظ و هم در معانی
بر اساس آنچه گفتیم، مشخص می شود که کتاب های آسمانی از جمله قرآن هیچ سنخیتی با تجربه دینی ندارند و برداشت ذهنی پیامبران از دریافت وحیانی نمی باشند، بلکه در وحي قرآنی، لفظ و معنا هر دو از طرف خداوند بر پيامبر نازل شده است، نه اينکه معاني تنها نازل شده باشد و الفاظ ساخته پيامبر باشد- چنانکه نظریه تجربه دینی ادعا کرده است- و آيات زيادي از قرآن بر اين مطلب دلالت دارند از جمله:
1) سوره مزمل، آیه ۵: «إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْکَ قَوْلًا ثَقِيلًا»؛ (چرا كه ما به زودى سختى سنگين را به تو القا خواهيم كرد).
در اين آيه، از قرآن به عنوان قول ثقيل نامبرده شده است و اين خود دلالتي واضح دارد بر اينکه لفظ بر پيامبر نازل شده است.
2) سوره قيامت، آیه ۱۸ ـ ۱۶: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»؛ (زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [قرآن] حركت مده، * چرا كه جمع و خواندن آن بر عهده ماست * و هنگامى كه ما آن را خوانديم از آن پيروى كن).
3) سوره بقره، آیه ٢۵٢: «تِلْکَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْکَ بِالْحَقِّ»؛ (اينها آيات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم).
در اين آيات خداوند، قرائت و تلاوت قرآن را در هنگام وحي به خود نسبت داده است که نشانگر آن است که لفظ قرآن از جانب خداوند نازل شده است.
علاوه بر آن مسأله اعجاز در فصاحت و بلاغت قرآن مي رساند که لفظ و معنا هر دو از سوي خداوند متعال نازل شده است و نزول آنها از طریق وحی بوده و هرگز تجربه دینی پیامبر نبوده است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.