شیوه رهبری و مدیریت، تابعی از ارزشهای حاکم بر بافت سازنده یک جامعه (تمدن) است، بدیهی است چگونگی ماهیت عناصر تشکیلدهنده یک جامعه، خود نوع خاصی از نظام ارزشی و شیوه خاص مدیریت را اقتضا میکند. در جوامع غربی، بهدلیل تفکر مادی صرف، غالب ارزشگذاریها بر پدیدههای حیات انسانی و سلسلهای از مفاهیم و ارزشهای اومانیستی بنا شده است. در مکتب اسلام، برخلاف دیگر مکاتب، ارزشها نسبی نیست و زمان و مکان در تبدیل و تغییر مفاهیم ارزشی دخیل نیستند؛ زیرا وضعکننده ارزشها در مکتب اسلام، دریافتهای ناقص بشری نیست، بلکه واضع خداوندی حکیم و علیم است، که علم سرمدی دارد. بنابراین، نظام ارزشی اسلام که تعیینکننده مقبولبودن یا نبودن یک فعل از دیدگاه خداوند است، نزد مسلمانان، برمبنای منابع مشخص تدوین شده است. در این نظام ارزشی، سهم هریک از عوامل دخیل بهصورت معین تعیین و بهآن توجه شده است؛ ریشه اینگونه تفاوتها و تمایزها در مبانی، منابع، رویکردها و روشهاست که در مطالعات مدیریتی و پژوهشهای مربوط بهآن منعکس شده است.
از ضرورتهای انسان معاصر، زمینهسازی تحول و گسترش علوم اسلامی و انسانی در چارچوب مکتب اسلام و براساس پارادایم اندیشه شیعی است؛ انسانی که ازیکسو گرفتار شهوت و غضب و ازسویدیگر شیفته کشفیات علمی و سرگرم دستاوردهای صنعت و تکنولوژی است. از روشهای کارآمد در این خصوص، یادآوری علمی مسئله امامت در فرهنگ شیعه، بهآندیشمندان عرصه مدیریت و مدیران سازمانها در دوره معاصر است؛ مسئلهای که در سنت و سیره ائمه معصومین(ع) مورد اهتمام جدی بوده و به صیانت و احیای آن در دوره غیبت توصیه شده است. منطقی که اهلبیت(ع) به تبیین و نهادینهسازی آن در عمل و اندیشه جامعه اسلامی اهتمامی ویژه داشتند و برای پاسداری از آن از هیچ اقدامی دریغ نکردند....
هدف اسلام هدایت انسان است و در این مسیر هم به بعد فردی انسان یعنی رابطه انسان با خود، با خداوند و با طبیعت. و هم به بعد اجتماعی او یعنی رابطه انسان با دیگران و سازمانهای اجتماعی، توجه دارد؛ زیرا انسان در هر دو بعد قویاً و همواره محتاج هدایت و راهبری است. افزونبر اینکه بعد اجتماعی زندگی انسان بهدلیل حضور و دخالت عناصر و متغیرهای مختلف، بسی پیچیدهتر و چالشیتر و همواره کانون تلاقی انواع تضادها، تزاحمها، تعارضات، کشمکشها و بحرانهاست. آری هدایت اسلامی، شامل تربیت است و سیاست. تربیت، از ساختن و بهثمر رساندن فرد آغاز میشود بهمنظور ساختن و بهثمر رساندن جامعه و سیاست، از ساختن و به ثمر رساندن جامعه آغاز میشود، بهمنظور ساختن و به ثمر رساندن فرد؛ بنابراین، تربیت و سیاست، دو واقعیت توأماناند و دو روی یک سکه...
روشن است در حوزه تولید قواعد، اراده اشخاص یا دولت یگانه منبع حقوقی خواهد بود و اصل لزوم قراردادی فقط از این دوگونه اراده برمیآید. در نظامهای حقوقی و مکاتب حقوقی غیردینی، اصل بر حاکمیت اراده شخص است و منزلتی برای اراده الهی در تشریع قائل نمیشود. اما نظام حقوق قراردادها در ایران، حاوی مقرراتی است که متناسب با آموزههای حقوقی شیعی تدوین شده است. این نوشتار بر آن است که چگونگی اثرگذاری مطالعات حقوقی شیعی در نظام حقوق قراردادها (با مثال نظام حقوقی ایران) و امتیازات آن بر مکتب حقوق طبیعی مدرن را بکاود....
دشمنان ما بر ضد ما تبلیغ میکنند که در حکومت اسلامی جایی برای «غیرمسلمان» نیست؛ و این را یکی از اشکالات مهم بر حکومت اسلامی در عصر ما میگیرند؛ و مهاجرت گروهی از غیرمسلمانان را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، و یا اعدام چند نفر بهائی را بعد از انقلاب، شاهد بر مدعای خود می شمرند. در حالی که نه آن مهاجرتها به دلیل عدم تحمل حکومت اسلامی نسبت به غیرمسلمانان بوده، و نه این اعدام ها.
بیشک «جنگ» چیز بسیار بدی است؛ مخصوصاً در عصر ما آثار ویرانگر جنگ به خاطر سلاحهای مخربی که در دست سران جبار عالم است، بیشتر و وحشتناکتر است؛ و مهمتر از خسارات مالی ناشی از جنگ، انسانهای ارزندهای هستند که جامعهها در جنگ از دست میدهند. به همین دلیل اسلام جنگ را جز در موارد خاصی ممنوع کرده است. ولی با این همه گاهی جنگها یکی از نعمتها و مواهب الهی است و برکاتی با خود میآورد که به مراتب بیش از صدمات آن است ...
علی(ع) «خلافت» را یک وظيفه الهی و تكليفی که حجت بر آن تمام شده می داند؛ نه یک پست و مقام مادی، و نه یک طعمه چرب و شیرین! آری دستگاههای حکومت در نظام سیاست اسلامی همه رنگ «عبادتگاه» دارد و کارگزاران آن به عنوان انجام یک عبادت باید مشغول وظائف خویش باشند؛ و این است صبغه الهی در سیاست اسلامی که آن را از تمام مکتبهای سیاسی شرق و غرب جدا می سازد.
همیشه قدرتهای استعماری از آمیزش «دین» و «سیاست» و به هم پیوستن نیروی این دو در وحشت بودهاند و با تمام قوا در تفکیک دین از سیاست کوشش داشتند؛ ولی تنها آنها نیستند که با این امر مخالفت میکنند، بلکه گروههای دیگری نیز هستند که طرفدار این جدایی میباشند...
«اسلام» و «سیاست» به معنی واقعی همچون «تار» و «پود» یک پارچه، دست در گردن هم دارند. اگر «اسلام» را از «سیاست» جدا کنیم، سیاست چهره انسانی خود را از دست می دهد؛ و اگر «سیاست» را از «اسلام» برداریم، اسلام چهره حقیقی خود را از دست خواهد داد؛ و همانگونه که با کشیدن «تار» یا «پود» بافت یک قطعه پارچه به کلی متلاشی می شود، حذف سیاست از اسلام، یا اسلام از سیاست نیز اسلام را متلاشی خواهد ساخت! ...
مجله «اندیشه حوزه» طی مصاحبه ای که با حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی انجام داده است، سوالاتی از محضر معظم له در خصوص «حکومت دینی از دیدگاه امام على(ع)» پرسیده که می تواند چراغ راهی برای همه حکومتهای دینی خصوصا انقلاب اسلامی مردم ایران باشد ...
قال الصادق (عليه السلام) :
مَنْ حَجَّ يُرِيدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لا يُرِيدُ بِهِ رِيَاءً وَ لا سُمْعَةً غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الْبَتَّةَ
کسى که حجّ انجام دهد و خدا را اراده کند و قصد ريا و شهرت طلبى نداشته باشد قطعاً خداوند او را خواهد بخشيد.