نظریه امامت: راهبرد اهلبیت(علیهم السلام) در جهتدهی تحول و توسعه دانش سازمان و مدیریت
حجتالاسلام والمسلمین دکتر امیرعلی لطفی؛ استاد همکار جامعةالمصطفیالعالمیة، قم/ دکتر عبدالمؤمن حکیمی؛ دانشپژوه دکترای رشته قرآن و علوم گرایش مدیریت در جامعةالمصطفیالعالمیة، قم (aliihakimi903@gmail.com).
بیان مسئله
از ضرورتهای انسان معاصر، زمینهسازی تحول و گسترش علوم اسلامی و انسانی در چارچوب مکتب اسلام و براساس پارادایم اندیشه شیعی است؛ انسانی که ازیکسو گرفتار شهوت و غضب و ازسویدیگر شیفته کشفیات علمی و سرگرم دستاوردهای صنعت و تکنولوژی است. از روشهای کارآمد در این خصوص، یادآوری علمی مسئله امامت در فرهنگ شیعه، بهآندیشمندان عرصه مدیریت و مدیران سازمانها در دوره معاصر است؛ مسئلهای که در سنت و سیره ائمه معصومین(علیهم السلام) مورد اهتمام جدی بوده و به صیانت و احیای آن در دوره غیبت توصیه شده است. منطقی که اهلبیت(علیهم السلام) به تبیین و نهادینهسازی آن در عمل و اندیشه جامعه اسلامی اهتمامی ویژه داشتند و برای پاسداری از آن از هیچ اقدامی دریغ نکردند.
در این راستا، پرسشهای گوناگون و تأملبرانگیزی وجود دارد که از آنجمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
چرا اهلبیت(علیهم السلام) به تثبیت و تبیین مسئله امامت اهتمام ویژهای داشتند؟
نهادینهشدن مسئله امامت در فرهنگ جامعه اسلامی، چه کارکردهایی در نقش هدایتی ائمه معصومین(علیهم السلام) داشته و دارد؟
منطق تبیین نظریه امامت بهمثابه راهبرد تحول و توسعه دانش سازمان و مدیریت چیست؟
چه تبیین و تحلیلهایی را میتوان برای دورشدن (نظری و عملی) جامعه اسلامی از فرهنگ امامت بیان کرد؟
مدل و الگوهای پیوند نظریههای سازمان و مدیریت با نظریه امامت چیست؟
در این مقاله، غرض اصلی، طرح این موضوع راهبردی است؛ بهگونهای که امکان و اهمیت آن برای پژوهشگران عرصه سازمان و مدیریت با رویکرد اسلامی روشن شود و انگیزه علمی جهت ورود عالمانه و چالشی به موضوع ایجاد شود. بدیهی است با فهم صورتمسئله، ابعاد و جهات زیادی جهت مطالعات روشمند تطبیقی با رویکرد مطالعات میانرشتهای پیرامون موضوع فراهم خواهد شد. انتظار میرود در فرصتهای بعدی، باب ورود به کشف و تبیین منطق تبیین نظریه امامت بهزبان دانش سازمان و مدیریت نیز فراهم شود.
الف) مفهومشناسی
1. مبانی
مبانی، جمع مبنی بهمعنی بنیاد، بنیان، اساس، پایه و ریشه است.(1) بهنظر میرسد کلمه مبانی بهتدریج در استعمال محققان علوم به حوزه پیشفرضهای کلان و اصول موضوعه کلامی و فلسفی علوم و حتی بر دلایل اثبات یک نظریه اطلاق شدهاست، نمونه آن اطلاق مبانی بر علومی همچون تفسیر، فقه، حقوق، جامعهشناسی، تاریخ، و... که شامل دلائل، مفاهیم اساسی و اصول کلی آن دانش و گاه با توسعهای شامل اصول موضوعه کلامی و فلسفههای آنها میشود؛ مثلا مبانی فلسفی یا کلامی فقه یا مبانی اخلاقی حقوق و غیر آن.(2) بهطور کلی، مبانی هر علم، باورهای بنیادینی هستند که در قالب مجموعهای از قضایا، بخشی از مبادی تصدیقی آن علم را تشکیل میدهند و اصول موضوعه آن علم شناخته میشوند و مسائل آن علم بر آنها استوارند.(3)
2. نظریه
صاحبنظران از نظریه(4) برداشتهای مختلفی ارائه دادهاند، برخی نظریه را مجموعهای بههمپیوسته از سازهها،(5) مفاهیم،(6) تعاریف و قضایا دانستهاند که برای تبیین و پیشبینی پدیدهها، از راه تشخیص روابط بین متغیرها، یک نظر نظامدار درباره این پدیدهها را ارائه میدهد.(7) در تفسیر دیگر، بیانکننده، مجموعهای از مفاهیم یا فرضهایی است که بهصورت روشمند توجیه میشود.(8)
همچنین در تفسیر دیگر، مجموعهای از بیانیههایی است که بر مبنای قواعد منطقی و مبین بخشی از واقعیت هستند،(9) اما در نگاهی کلی و جامع میتوان گفت: نظریه بیانی منظم، انتزاعی، موجز، متشکل از قضایا، مستدل و منطقی، مبتنی بر یک سلسله مطالعات علمی، مبین یک اصل کلی یا مجموعهای از اصول مربوط به چگونگی و چرایی واقعیتها یا رویدادها در سطح خرد یا کلان است؛ ازاینرو، هر نظریه، تنها انعکاسدهنده و تبیینکننده بخشی از واقعیت است که در یک کلیت بههم پیوسته، فهمیده میشود. یک نظریه معمولاً چهار بُعد شناختی (معرفت ناظر به واقع)، عاطفی (تجسم تجربه و احساسات نظریهپرداز)، بازاندیشی (شیوهای برای درک واقعیات) و هنجاری (ارائه مفروضهای پنهان و آشکار در اینکه واقعیت باید چگونه باشد) دارد.(10)
3. امامت
دو واژه امام و امامت از ریشه فعل «أمَّ یؤمُّ» که فعل مضاعف و مهموزالفاء است، مشتق شدهاند و بهمعنای قصد، پیشوا، نشانه و پرچم و جلوانداختن کسی است. ابنمنظور معنای اولیه «أمَّ» را قصد آورده و در ادامه متذکر شده است که أمّ بهمعنای نشانه و علمی است که لشکریان هنگام جنگ از آن تبعیت میکنند.(11)
ایشان در ادامه میگوید: «أمَّ القوم و أمَّ بهم: تَقَدُّمهم و هی الَامامَه و الامام کلُّ من ائتمَّ به قوم کانوا علی الصراطالمستقیم أو کانوا ضالین»؛ (قوم را امامت نمود و قوم نیز بر او اقتدا کردند، یعنی قوم او را جلو انداخت و این همان معنای امامت است و امام کسی است که گروهی بر او اقتدا کنند، چه این قوم به راه راست استوار باشند یا گمراه باشند).(12)
صاحب مقاییساللغة و صحاح نیز چنین مینویسند: «امام کسی است که به او اقتدا میشود و در کارها پیش میافتد»(13) زبیدی در تاجالعروس، معنای «پیشوا و رئیس که به او اقتدا کنند، چه اینکه قوم در راه راست باشند یا گمراهی»(14) را در تعریف امام میآورد. راغب اصفهانی در مفردات خود از امام چنین تعریفی ارائه داده است: «امام کسی است که به او اقتدا میشود؛ حال آنکه به قول یا فعل او اقتدا شود یا بهغیر این دو، حق باشد یا باطل و جمع آن ائمّه است».(15)
بنابراین، با توجه به معانی یادشده میتوان به این جمعبندی رسید که مراد از واژه امام در کتب لغت، کسی است که پیشوا و رهبر جمعیتی باشد و نظرها بهسوی او متوجه، و از عمل و افکارش تبعیت مینمایند. فرقی نمیکند که او به حق باشد یا به باطل، افراد کم یا زیادی را متوجه خود کند.
در اصطلاح، از دیدگاه مفسران و بزرگان امامیه که امام را منصوب از سوی خداوند متعال میدانند و منصب امامت را منصبی الهی تلقی میکنند، هرگز امکان ندارد شخصی از طریق گزینش مردم به مقام امامت برسد. چنانچه درباره جانشینی پیامبراکرم(صلی الله علیه واله وسلم) چنین مسئلهای مطرح است. براساس این نظر، امامت ادامه رسالت و نبوت است و همان وظایف مقام رسالت بر عهده امام نیز هست. تنها تفاوت میان امام و رسول، آن است که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) پایهگذار دین، طرف وحی الهی و دارای کتاب است و امام منهای جهت أخیر، نسخه دوم پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) بهشمار میرود.(16)
4. مدیریت
مدیریت،(17) بین صاحبنظران، تعریفهای گوناگونی دارد و هر صاحبنظری براساس برداشت و حیطه مطالعاتی خود، تعریف تازهای از این واژه ارائه میدهد. از دریچه مطالعات رفتاری، مدیریت چنین تعریف شده است: «فرایند کارکردن «با» و «از» طریق افراد، گروهها و سایر منابع، برای دستیابی به اهداف سازمانی».(18) و نیز گفتهشده است که، مدیریت، فراگرد بهکارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی بر مبنای یک نظام ارزشی پذیرفتهشده است که از طریق برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت، و کنترل عملیات برای دستیابی به اهداف تعیینشده، صورت میگیرد.(19)
ب) دانش سازمان و مدیریت
1. پیشینه و سیر تحول
دانش سازمان و مدیریت، دانش تبیین یکی از ابعاد و جنبههای اجتماعی حیات انسان است. ازاینرو، میتواند زمینهساز و مقوِّم کشف و تبیین بخشی از جنبههای اجتماعی آموزههای اهلبیت(علیهم السلام) باشد. با نگاهی به بستر پیدایش، رشد، تطور و توسعه این دانش، درمییابیم که عمل و فعالیتهای مدیریتی ذاتی و جبلی انسان است؛ زیرا انسان مدنی بالطبع و ذاتاً اجتماعی خلق شده است.(20) ازسویدیگر، اصل استخدام را نظام تکوین در اختیار هر موجود زنده گذاشته است، تا بقای ذات و بقای نوع موجود زنده و هدف آفرینش نیز تأمین شود. ازاینرو، اجتماع در اثر دو استخدام از دو طرف شکل میگیرد که مبتنی بر استخدام و فرع بر استخدام است و در اثر استخدام اجتماع شکل میگیرد.(21) با توجه به چنین نگاهی بهانسان، تعریف مدیریت بیشتر بهتحقق اهداف سازمانی از طریق «کارکردن با افراد و بهوسیله افراد و گروهها برای تحقق هدفهای سازمانی» متمرکز شده است.(22) بدینجهت، دانش مدیریت بهعنوان یکی از فعالیتهای اجتماعی بشر سابقهای همزاد با زندگی اجتماعی انسان دارد و براساس اسناد بهجایمانده و مکتوب به 5000 سال قبل از میلاد برمیگردد.
اما آنچه امروزه با عنوان علم مدیریت یا دانش سازمان و مدیریت از آن یاد میشود، بهدورهای از حیات علمی بشر بازمیگردد که نظریهها و تئوریهای مدیریت و سازمان پا به عرصه وجود نهادند و مدیریت، بهصورت رشتهای علمی میان دیگر رشتههای علوم مطرح گردید. ازاینرو، آغاز ظهور نظریههای مدیریت و سازمانرا میتوان در سالهای پایانی سده نوزده میلادی و سالهای اولیه قرن بیستم جستوجو کرد.(23)
هرچند نظریههای مدیریتی پیش از سال 1750م تقسیمبندی خاصی ندارند. ضمن اینکه اصول، مفاهیم متعدد و مختلف درزمینه مدیریت مطرح و عمل میشد، اما نظریههای مدیریتی پساز سال 1750م بهخصوص سال 1900م به بعد را میتوان در قالب مکتبهای فکری مختلفی بیان کرد؛ زیرا قرن بیستم، شاهد تحول و تکامل چشمگیری در علم و فن اداره امورسازمانها بوده است. بدینترتیب که در اوایل قرن (1903)، نهضت مدیریت علمی توجه صاحبان و مهندسان فنی را به اداره امور فیزیکی سازمان جلب کرد. حدود سالهای 1927 نهضت روابط انسانی توجه و نظریات جامعهشناسان و روانشناسان را به اداره امور انسانی معطوف ساخت، سالهای بین دو جنگ جهانی اول و دوم، ارتشهای جهان، تجربیات گرانبهایی را در دانش مدیریت از خود برجا گذاشتند که بعدها بهصورت مکتب عملیاتی و رفتاری جلوه یافت و تفکر سیستمی (1928) در مدیریت موضوعیت پیدا کرد. از دهه 1950 به بعد مدیریت بهصورت یک بحث همگانی در تمامی رشتههای علمی مطرح شد. صاحبنظران رشتههای مختلف همچون جامعهشناسان، روانشناسان، اقتصاددانان، سیاستمداران و ریاضیدانان، هرکدام سازمان ومدیریت را از جهت خاصی برای تحقیق و بررسیهای فنی، مناسب تشخیص دادند و بالاخره شالوده دانش جدید سازمان و مدیریت در قالب مکتبهای مدیریت علمی (از سال 1750)، روابط انسانی (از سال 1920)، کمی (از سال 1938)، سیستمی (از سال 1950)، اقتضایی (از سال 1970) و کیفیت پویا (از سال 1975) پیریزی گردید.(24)
مدل مکتبهای مدیریتی
البته ظهور سازمانهای نوین، در نتیجه دوران پرتلاطم و حرکت پرشتاب قرن بیست و یکم، اندیشمندان مدیریت را با فضای جدید و مسایل و مشکلات متفاوت از گذشته روبهرو کردند. برخی ویژگیهای این دوره که زمینه ظهور نظریههای تازهای در علم مدیریت را فراهم کرد، عبارتند از:
گذر از جهان ساده و احتمالی به جهانی پیچیده و چندگانه دیدن واقعیتها؛
گذر از جهان سلسله مراتبی بهجهان چند مرتبهای یا دیگر مراتبی؛
تجسم جهان از جهانی بیروح و ماشینی به جهانی تمامنما و هولوگرافیك؛
تغییر درباره اعتقاد به جهان از جهانی ثابت و مشخص به جهانی نامشخص و نامعین؛
تغییر از باور بهوجود رابطه علت و معلولی و مستقیم و یك طرفه بهوجود روابط علت و معلولی چرخشی و متقابل؛
گذر از استعاره مونتاژ یا نظامهای پیچیده به پذیرش استعاره شكلزدایی؛
گذر از مرحله عینیتگرایی محض به مرحله ژرفاندیشی و بعد نگری.
2. اهداف و مبانی
به اذعان اندیشمندان دانش سازمان و مدیریت، تمام نظریههای آن بر پیشفرضهای زیربنایی بهمعنای فلسفهای از علم و نظریهای در مورد جامعه مبتنی است؛ چه نظریهپردازان از آن آگاه باشند یا نباشند.(25) ازاینرو، مبانی دانش سازمان و مدیریت با توجه به نوع نگاهی که بهانسان دارد، بر مبناهای هستیشناسی بهمعنای اعتقاد به اصالت پدیدار (فنومینالیسم) و اصالت تسمیه (نومینالیسم) مبتنی است. براساس این مبانی دلیلی بر وجود جهان دیگری در ماورای جهان محسوسات (جهان ماده) وجود ندارد و هستی در آن مکانیکی است و قوانین طبیعت بر آن حاکم اشت.(26) معرفتشناسی بهمعنای اثباتگرایی (رابطه علت و معلولی) است که تلاش میکند از طریق کاوش اصول و روابط علّی اجزای تشکیلدهنده رویدادهای جهان اجتماعی را تبیین و به پیشبینی آنها بپردازد.(27) روششناسی بر رهیافت قانون بنیاد یعنی علمیبودن و مبتنی بر عقل و تجربه بشری استوار است، که با فرآیند آزمون فرضیهها و استفاده از فنون کمّی برای تحلیل دادهها سروکار دارد.(28) انسانشناسی به این معناست که انسان، مقهور و مغلوب محیط(29) و موجود مادی است که تنها با عوامل مادی برانگیخته میشود. بدینجهت، افراد سازمانی بهدنبال کسب امتیازات مادی هستند(30) و برای آنها کسب قدرت، مقام و شهرت اهمیت بالایی دارد.(31)
برآیند این نگاه بهانسان و سازمان، فلسفهای، جز رسیدن به اهداف مادی ندارد و انسان سازمانی همانند دیگر امکانات سازمان، ابزاری بیش نیست که مهارتها، تواناییها و تجربهها به همراه توان بهکارگیری آنها بهنفع سازمان، بهعنوان بخش مهمی از موفقیت و منبع مهمی برای مزیت رقابتی آن شناخته میشود.(32)
بنابراین، نظری کلی بر اکثر مکاتب مدیریت در یکصد سال گذشته نشان میدهد که دانشمندان مدیریت کوشیدهاند تا نتایج بهدست آمده از این علم را بهبود بخشند. حتی در مکاتبی چون «مکتب روابط انسانی» که به ارتباط بین انسانها، بیشاز هر عاملی، اهمیت میدهد، مراد و هدف اصلی، بهره بیشتر و سودجستن بهتر از دستاورد انسان بوده است، بهگونهای که به انسان بهعنوان یک وسیله برای افزایش سرمایه یا ایجاد کار در جامعه نگریستهاند. چنانچه در کتاب اصول و کاربردهای مدیریت و روابط تجاری(33) اهداف اصلی علم مدیریت به شرح زیر آمده است:
بدستآوردن حداکثر نتایج با حداقل تلاش و صرف هزینههای مالی، مادی و انسانی.
افزایش کارایی فاکتورهای تولید (بدینمعنا که با بهکارگیری مؤثر فاکتورهای تولید در صرف تلاش، نیرو و پول صرفهجویی میشود و با جلوگیری از هدررفتن منابع اسباب رشد و کامیابی سازمان فراهم میشود.)
حداکثر بهرهوری و کامیابی برای کارمند و کارفرما از طریق برقراری شرایط کاری مناسب، برقراری ارتباطات صنعتی خوب، سیستم دستمزد مناسب، برنامههای انگیزشی و درآمد و سود بیشتر و پرداخت بالاتر به کارمندان. (یکی از وظایف مدیریت اطمینانیافتن از عملکرد مناسب و روان سازمان است.)
بهبود انسانی و عدالت اجتماعی: مدیریت سبب بالاآوردن و بهترشدن وضع اجتماع خواهد بود. مدیریت از طریق افزایش تولید و استخدام نیرو استاندارهای بهتر زندگی را برای جامعه فراهم میسازد. همچنین از طریق سیاستها، اصول و اقدامات یکپارچه به برقراری عدالت اجتماعی کمک میکند، اما مبانی در اندیشه اسلامی مبتنی بر انسان مرکزی نیست و نوع نگاه به انسان براساس کسب سود بیشتر، تولید و پیشرفت مادی، افزایش بهرهوری از منابع و امکانات و داراییها، به حداقل رساندن هزینهها و... هدفگذاری نشده است، بلکه، خدامحوری، یعنی انسان مبدأیی و منتهایی دارد؛ «إِنَّا لِلهِ و إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون»(34) اساس تفکر اسلامی است؛ ازاینرو، هدف آن تحقق جامعهای است آرمانی که در آن ارزشهای انسانی در راستای تعالیبخشی به انسان در سایه ویژگیهای مدیریت کلان جامعه، از قبیل شایستگی، دانش کافی، امانتداری و نیز آرمانگرایی بهبار بنشیند و این مهم بر بنیان نظریه امامت استوار شده است و نهاد امامت بهمثابه رکن قویم هدایت و رهبری انسان و جامعه در همه ساحتهای فردی، اجتماعی، مادی و معنوی، طرحریزی، تثبیت و تضمین شده است. نهادی که رسالت هدفگذاری، سازماندهی، هدایت و نظارت فرایند حرکت تکاملی بشر را برعهده دارد.
روایتی با توجه به روایات مشهور در دوره پیش از غیبت امام دوازدهم شیعه بهتلویح، از خالینماندن زمین از حجت الهی خبر میداد و میان عموم شیعیان شهرتِ انکارنشدنی داشته است؛ بلکه در برخی موارد، این احادیث حتی میان عامه مسلمانان و فراتر از شیعیان امامی شهرت داشتند. برخی مهمترین این احادیثِ مشهور نبوی، حدیث «ثقلین»(35) و حدیث «حافظان عُدول یا فی کلّ خلفٍ عُدول»(36) است که هریک بهنحوی بر تداوم حجتهای الهی و امامان هدایتگر پساز پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) دلالت دارد؛ بااینحال، موضوع تداوم حجتهای الهی از ابتدای خلقت بشر تا قیامت نیز بهصورت قاعدهای اعم که گسترهای فراتر از تاریخ اسلام را دربرمیگرفت، در احادیث مشهور اسلامی انعکاس داشت. شاید بتوان گفت بارزترین آنها حدیث کمیل(37) باشد.
نقطه کانونی روایات یاد شده، خالینماندن زمین از حجت و امام است. بهعبارت دیگر با نگاهی به ادوار تاریخی از حضرت آدم(علیه السلام) تا حضرت خاتمالاوصیاء(صلی الله علیه واله وسلم) تمام تلاش بر این امر استوار است که سازمان، تشکیلات و حکومتی شکل بگیرد که در آن شایستگان در رأس امور قرار بگیرند که هم خود شایسته مدیریت باشد و هم باورمند به شایستهسالاری. «وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ».(38) و در این راستا، امام علی(علیه السلام) میفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ و أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّه فِیهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ»؛ (ای مردم! شایستهترین انسان برای حکومت و زمامداری نیرومندترین است، پس اگر کسی پساز تصدی چنین انسانی، منحرف شود و آشوب و بلوا ایجاد کند، مورد نکوهش قرار میگیرد).(39)
بنابراین، جایگاه نظریه امامت در تفکر شیعه، استمرار حرکت نبوت، تبیین فهم دینی در عینیت جامعه، پاسداری از ارزشهای دینی و جلوگیری از تحریفها و کجفهمیها، عدالتگستری، شایستهسالاری، اقامه قسط، نفی فقر مادی و معنوی نسلها، هدایت و تربیت نفوس انسانهاست.
بهخاطر همین بایستگی، امامت از ارکان دین الهی بوده و بسان پیامبری، تعیین مصداق آن، از ظرفیت گزینش مردمی و حتی شخص رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) فراتر، و تنها برعهده خداوند متعال است؛(40) زیرا دلیل وجوب نصب امامت همانند پیامبری، از قاعده لطف خداوند(41) بهرهمند بوده و زمین هیچگاه از وجود مدیریت پاکان و صالحان، از دودمان نبوی، خالی نخواهد بود و به تواتر فریقین، در پایان تاریخ، مدیریت کل جهان زمینی، در کف باکفایت دوازدهمین مدیر از خانمان رسالت قرار میگیرد.(42) که دلیل آشکار آن، افزونبر آیههای قرآن(43)، روایت متواتر ثقلین(44) و روایت «ولولا ما فی الأرض منّا لساخت بأهلها»(45) است. بنابراین با توجه به جایگاه بیبدیل امامت و نقش فوقالعاده آن در شکلدهی ساختار اجتماعی جامعه بشری، مدیریت را باید در نظریه امامت جستوجو کرد که با محوریت انسانهای راست کردار و عدالتاندیش بهبار مینشیند. باید گفت این خود مبتنی بر نظریه امامت بهمثابه مدیریت و رهبری است که نقشی بیبدیل در تکمیل نظریههای مدیریت و سازمان بهویژه نظریههای مبتنی بر روش استعارهای دارد.
ج) نظریه امامت راهبرد تحول و توسعه عمل و دانش سازمان و مدیریت
1. اهمیت و جایگاه نظریه امامت
نظریه امامت با تاریخ بشر برابر است؛ زیرا پیامبری، نخستین جلوه امامت دینی در حیات بشری است که تاریخ آن همزاد با تاریخ بشر است. در نخستین دوره که زندگی بشر روند سادهای را میپیمود، پیامبران الهی با بهرهگیری از عقل صائب و الهامهای قدسی در موارد لازم، جامعه بشری را مدیریت میکردند و پساز آنکه زندگی بشر پیچیدهتر شد، این مهم براساس کتاب و شریعت آسمانی معین انجام گرفت.(46) بنابراین، ریشه فکری آن مبتنی بر برنامه جانشینی پیامبران در قرآن است که خداوند آنرا در آیات بسیاری نسبت به پیامبران خود ابراز داشته است.(47)
اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) بهدلیل اینکه خداوند آنانرا از هر پلیدی پاکیزه گردانیده است،(48) ازهرجهت نسبت به خاندان پیامبران پیشین شایستگی مقام جانشینی آن حضرت را داشته و دارند و همانگونه که خداوند متعال سلطه و قدرت مدیریتی را برای پیامبرانی همچون حضرت داوود تجویز کرده: «وَ شَدَدْنا مُلْکهُ و آتَیْناهُ الْحِکمَةَ و فَصْلَ الْخِطاب»(49)، برای اهلبیت(علیهم السلام) نیز تشکیل نظام امامت را نهتنها جایز بلکه لازم دانسته است. «اَمْ تَحسُدونَ النّاسَ عَلی ما اَتاهُمُ اللّه مِن فَضلِهِ فَقَد اتینا الَ اِبراهیمَ الکتبَ و الحکمهَ و اتَینهُمْ مُلْکاً عظیماً»؛(50) آیا حسادت میورزید با مردی که خدا آنها را از فضل خود برخوردار کرد که البته ما بر خاندان ابراهیم کتاب و حکمت فرستادیم و بهآنها ملک و سلطنتی بزرگ عطا کردیم».
2. جوهره مدیریتی نظریه امامت
جوهره اصلی نظریه امامت را عصمت و عدالت در گستره علم و عمل تشکیل میدهد؛(51) عصمت شامل علم امام در گستره اندیشه است.(52) با بهرهمندی از مراتب ایمان(53) و امامان معصوم(علیهم السلام) غیر از آنچه از طریق پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) بیواسطه یا با واسطه شنیده بودند، علوم دیگری نیز داشتهاند. بهواسطه این علم، آنان از هرآنچه در مسیر هدایت بندگان و انجام وظیفه امامت خویش بهآن نیاز داشتند، آگاه بودند.(54) این علم و آگاهی بهطور عمده به دو محور بازمیگردد:
یکی علم نسبت به آیینی که مبنای نظام اجتماعی و مدیریتی جامعه است؛
و دیگری، علم و معرفت نسبت بهشیوه درست مدیریت فرد و جامعه و حکومت.
معرفت نخست، جنبه نظری دارد و معرفت دوم، عملی است. از معرفت دوم معمولاً با عنوان کفایت در مدیریت یاد میشود؛ یعنی هوش و دانش مدیریت؛ زیرا قرآن کریم در سرگذشت طالوت و جالوت، بهگونهای لطیف و آموزنده، ضرورت دانایی در نظریه امامت را بیان نموده است.(55) ازسویدیگر در گستره رفتاری، امام در صفات کمال نفسانی، که عدالت از برجستهترین آن صفات است، افضل از دیگران بهشمار میآید؛ زیرا اگر امام عادل نباشد یا تسلیم ظلم و ستم میشود که از رذایل اخلاقی و مخالف با عصمت است یا به دیگران ستم میکند که از گناهان کبیره است و با عصمت منافات دارد.(56)
بنابراین، امام و نظریه امامت که از جمله مختصات شیعه است، نقشی بی بدیل در جهتدهی عمل و اندیشه مدیریت و سازمان داشته و دارد. نقشی که هم در بعد ساختاری و هم در بعد محتوایی به دانش مدیریت و سازمان، صبغهای الهی و فرابشری داده و کارایی و اثربخشی آنرا در گسترهای فراتر از آنچه دانش رایج مدیریت هدفگذاری کرده است محقق ساخته و تضمین میکند. اینک به سه مورد از کارکردهای سازمانی و مدیریتی نظریه امامت به اجمال اشاره قرار میشود:
یکم. مدیریت جامعه و فعالیتهای اجتماعی (درون سازمانی بهمعنای عام)
کارکرد عمومی نظریه امامت، تلاش در راستای شکلگیری جامعه اسلامی، تثبیت، صیانت، جریان و تزریق ایمان و علم و عدالت در جامعه و تسری آن در بین افراد و گروههای اجتماعی است. ازاینرو، انسان برای رسیدن به کمال حقیقی خود، نیازمند محیط امنی است که شرایط هدایت، پرورش استعدادها و شکوفایی کمالات حقیقی او را فراهم سازد. فراهمسازی چنین محیطی جز با استقرار نظریه امامت امکانپذیر نیست؛ زیرا احکام شریعت اسلام بهگونهای است که اجرای کامل و صیانت آن جز در سایه امامتِ امام عالم عدالتگستر بهدست نمیآید؛ زیرا دین اسلام افزونبر احکام عبادی فردی، مشتمل بر سلسهای از احکام اجتماعی است که غرض از آن تنظیم و تعدیل روابط اجتماعی است و پیامدهای کیفری و حقوقی خاصی دارد که بدون حاکمیت نظریه امامت و تسری آن در عینیت جامعه اجرا نخواهد شد و در واقع تفسیر وتبیین تمام احکامی که در قرآن و سنت آمده است، برعهده امام و در چارچوب نظریه امامت است.
مراجعه به متون دینی و توجه به سیره عملی مسلمانان در رویارویی با نظریه امامت نیز نشاندهنده این است که نظام امامت افزونبر تأمین امنیت و اجرای قوانین و محافظت از مال و جان مردم، وظیفه دارد اهداف و ارزشهای دینی را در سطح فردی، گروهی، سازمانی و حکومتی و سطح کلان جامعه استوار سازد. امام رضا(علیه السلام) در اینباره فرموده است: «امامت جانشینی خدا و جانشینی پیامبر، جایگاه امیرالمؤمنین و میراث حسن و حسین است. در سایه امامت دین رهبری میشود، امور مسلمانان سامان مییابد، خیر و صلاح دین تأمین میگردد و مؤمنان عزت مییابند. امامت ریشه بالنده و شاخه بلند اسلام است. بهوسیله امام نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، کامل میشود و داراییهای عمومی و صدقات جمع میگردد، حدود و احکام الهی اجرا میشود و از مرزها و مناطقی که در ناحیههای دوردست قرار دارد، محافظت به عمل میآید».(57)
بنابراین، عمدهترین کارکردهای عمومی نظریه امامت، تحقق امنیت و عدالت و تأمین نیازهای ضروری مسلمانان، هدایت و تربیت آنان، اقامه حدود الهی، دفاع از سرزمین و منافع مسلمانان است. گرچه اسلام میپذیرد که امنیت، قوامبخش همه فعالیتهای اجتماعی است، اما امنیت همراه با عدالت، مطلوب و مقصود نظام امامت است. دوام مدیریتها و پایداری امنیت نیز به رعایت عدل و انصاف و تضمین حقوق مدنی افراد بستگی دارد. ازاینرو، قیام به قسط و اقامه عدل، از اهداف بنیادین بعثت انبیاست و شکلگیری نظام امامت و ایجاد امنیت، پلی برای رسیدن به این هدف است. که در کتاب و سنت بر آن تصریح شده است.(58)
دوم. مدیریت محیط و کنشگران محیطی (برون سازمانی یا استراتژیک)
در جهان معاصر، سازمانها با نشانهها و برندهای گوناگون بر همه انسانها سیطره یافتهاند و هر سازمانی بر پایه فلسفه خاصی استوار است که در آن، مسائل مهمی مطرح میشود. در تفکر شیعی این مهم، در قالب نظام امامت تعریف شده که تنها یک مدل سازمانی نیست، بلکه امری فراسازمانی است که با ایمان و اعتقاد مردم گره خورده و کارکردها و ویژگیهای فراتر از یک مدل سازمانی را در خود گنجانده است. به عبارتدیگر، همین مفهوم جامع و همهجانبه امامت است که آنرا در ردیف نبوت و در جایگاه خط استمرار آن قرار داده است؛ زیرا ختم نبوت بهمعنای ختم راهنمایی «وحی» الهی است، نه ختم رهبری الهی «امامت»؛ چراکه امامت و نبوت دو منصب و دو شأنند.(59)
ازاینرو، کارکرد استراتژیک نظریه امامت بیشتر در حوزه بینالملل و برون دینی در رویارویی با مکاتبی که برخلاف اهداف و جهتگیریهای جامعه اسلامی در حرکتند تفسیر و تبیین میشود؛ زیرا نظام امامت، مجری دین خاتم است که تنظیم زندگی کل بشریت را تا انتهای دنیا برعهده دارد. یکی از مصادیق مواجهه نظام امامت با مکاتب دیگر را میتوان براساس آیه مبارکه «اَشِدّآءُ عَلَی الکفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم»(60) تفسیر کرد. هرچند در سایه نظام امامت در برخورد با مخالفان و مکاتب دیگر نهایت رحمت، عطوفت و مهربانی به کار گرفته میشود تا درحدامکان هرکس را که استعداد هدایت دارد به خود جذب کند، ازاینرو، امام باقر(علیه السلام) از جد بزرگوارش پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) نقل میکند: «رهبری و امامت، شایسته و سزاوار کسی نیست، مگر اینکه سه خصلت داشته باشد، تقوا و نیروی درونی که او را از گناهان بازدارد، بردباری و حلمی که بهسبب آن غضبش در اختیارش باشد و رهبری نیکو و پسندیده بر مردم بهطوری که مانند پدری مهربان برای آنها باشد».(61) حضرت علی(علیه السلام) نیز در عهدنامه خود به مالک اشتر میفرماید:
مهربانی، عطوفت و نرمخوئی با مردم را در دل خود جای ده از صمیم قلب آنانرا دوست بدار و به ایشان نیکی کن نسبت به ایشان بسان درندهای مباش که خوردن آنانرا غنیمت شماری، زیرا مردم دو گروهند، دستهای برادر دینی تو هستند و گروه دیگر در آفرینش همانند تو. اگر گناهی از ایشان سر میزند، عیبهایی برایشان عارض میشود و خواسته و ناخواسته خطایی انجام میدهند، آنانرا عفو کن و از خطاهایشان چشم بپوش، همانگونه که دوست داری خداوند تو را ببخشد و از گناهانت چشم پوشی کند؛ زیرا تو مافوق مردم هستی و کسی که تو را بهکار گمارده، مافوق تو و خداوند بالاتر از او... هیچگاه از بخشش و گذشت پشیمان نشو و به کیفر و مجازات شادمان مباش. در عمل به خشم و غضبی که میتوانی خود را از آن برهانی، شتاب نکن.(62)
سوم. جهتدهی فعالیتهای سازمانی و مدیریتی در مسیر رشد و تعالی
عالمان دینی، اعماز متکلمان و فقیهان در تعریف «امامت» تدبیر و اصلاح امور دینی و دنیوی را گنجاندهاند.(63) تدبیر و اصلاج امور و نیز تنظیم رفتارهای انسان در عرصههای مختلف نیازمند قالبهایی است که تمام مصالح و مفاسد را در نظر بگیرد و سیطره کامل بر تشخیص خوبیها و بدیها را داشته باشد؛ اما انسان بهدلیل محدودیت قوا و منابع عادی معرفت، از تشخیص همه مصالح و مفاسد و نتایج اعمال و رفتارهای خود بهخصوص نتایج اخروی اعمال، عاجز است. بههمیندلیل، در رسیدن به کمال حقیقی و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت نیاز به هدایت وحیانی دارد. ازآنجاکه انسان، بعد روحی و معنوی دارد و حیات اخروی پساز انقضای مرحله حیات دنیوی بهدست میآید، باید تنظیم حیات و تدبیر زندگی او سعادت و کمال دنیوی و اخروی او را تضمین و تأمین کند. ازاینرو، نظام امامت وظیفه هدایت و پاسداری از ارزشها و هنجارهای مقرون به حقیقت را برعهده دارد و شخص امام و نهاد امامت نماد رشد و تعالی انسان (سطح فردی و گروهی و سازمانی) در دورههای مختلف حیات بشری است و با وجود چنین نهادی حجت بر همگان تمام است.
در این راستا، تجربه مدیریتی و سیره عملی ائمه معصومین(علیهم السلام) (بهعنوان نمادهای عینی و بارز نظریه امامت) که هریک متناسب با شرایط فرهنگی و اجتماعی دوره امامتشان، ساختار و مدل هدایتی و مدیریتی را به تصویر کشیده است در کنار تعالیم و آموزههای کلامی آنان، غنیترین و مطمئنترین اسناد و پشتوانههای عقل بشری در فرایند تأسیس و اداره سازمانها و سنجش کارآمدی یافتههای دانش و تجربه بشری بهویژه در حوزه علم مدیریت است.
چهارم. جهتدهی اهداف و مبانی دانش سازمان و مدیریت
نظریه امامت، افزونبر جهتدهی فعالیتهای مدیریتی، مبانی، اهداف، بایستهها و نبایستههای دانش سازمان و مدیریت را نیز نظام و جهت میدهد؛ زیرا در نظام و نظریه امامت بهمثابه نظام و نظریه سازمان و مدیریت مبانی و اهداف و بایستهها و نبایستههای سازمانی و مدیریتی در سطوح و مراتب مختلف تبیین و ارایه شده است. که البته میتوان آنها را به مبانی و اهداف بنیادین و نهایی، میانی و اهداف ابتدایی دستهبندی کرد. در اهداف ابتدایی راهبرد امامت، مواردی همچون: عدالت، امنیت، رفاه و تربیت نهفته است. در هدف میانی، فراهمکردن بستر بندگی و عبودیت خدا مدنظر است و در هدف نهایی، مسئله رساندن فرد و جامعه به کمال و قرب الهی مطرح است که این موضوع جز در سایه نظام راهبردی امامت محقق نمیشود.
با توجه به موارد سهگانهای که به اجمال ارایه شد فلسفه مدیریتی اهتمام امامان معصوم(علیهم السلام) به تثبیت و احیای نظریه امامت و برجستهسازی آن در دورههای مختلف با رویکردی استراتژیک و فرازمانی و مکانیکردن روشن میگردد. در ادامه این مقال بخشی از مستندات جهت بازخوانی مدیریتی این رویکرد اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و این بخش از سنت و سیره معصومین(علیهم السلام) با عنوان شواهد اهتمام اهلبیت(علیهم السلام) به تثبیت و تبیین نظریه امامت اشاره میشود.
د) شواهد اهتمام اهلبیت(علیهم السلام) به تثبیت و تبیین نظریه امامت از سنت و سیره
تبیین و تثبیت نظریه امامت در فرهنگ و اندیشه بشری، رسالت نهادی و سازمانی ائمه معصومین(علیهم السلام) پساز رحلت پیامبر خاتم(صلی الله علیه واله وسلم) بود. رسالتی که برگرفته از وحی و رهنمودهای رسول گرامی اسلام بود. گذشت زمان و بروز و مواجهه بشر با چالشهای بنیادی در اداره جوامع، حکومتها و سازمانها، حکمت اصرار و تأکید اهلبیت(علیهم السلام) به تبیین و تثبیت نظریه امامت را آشکارتر مینماید. در این بخش بهاجمال، نمونههایی از سنت و سیره اهلبیت(علیهم السلام) گزارش میشود.
1. امام علی(علیه السلام)
فلسفه مشی سیاسی و اجتماعی حکمتآمیز امام علی(علیه السلام) و بردباریهای شگفتانگیز ایشان پساز رحلت جانگداز پیامبر اعظم(صلی الله علیه واله وسلم) چیزی جز عمل به وظیفه تبیین و استقرار نظریه نظام در گستره تاریخ بشریت نبود. چنانچه، تبیین امامت و اهداف و مبانی آن از جمله موضوعات مهم در خطبهها و نامههای امام(علیه السلام) بهشمار میآید. برای مثال در خطبهای پساز بیان فلسفه بعثت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) به ضرورت امامت پساز پیامبران الهی وتداوم نظام امامت تصریح و تأکید میکنند: «رسول اللّه(صلی الله علیه واله وسلم) در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران در میان امتها برگزیدند و بدون معرفی راهی روشن و نشانههای استوار از میان مردم نرفتند».(64) همچنین هنگامی که مهاجران قریشی پساز سقیفه آن حضرت را برای بیعت فرامیخواندند، فرمود: «ای گروه مهاجران سلطنت محمد(صلی الله علیه واله وسلم) را از میان خاندانش به کنج خانههای خود نبرید، بهخدای مهاجران ما به خلافت سزاوارتریم، زیرا ما اهلبیت(علیهم السلام)، و بهآن شایستهتر از شما هستیم».(65)
همچنین، پساز بازگشت از نبرد صفین برای تثبیت موقعیت امامت اهلبیت(علیهم السلام) در خطبهای فرمود:
اهلبیت جایگاه اسرار خداوند و پناهگاه فرمان او و مخزن علم و مرجع حکم او هستند. آنان نگهبان کتب آسمانی و کوههای همیشه استوار دین خدایند. بهوسیله آنان پشت خمیده دین را راست کرد و لرزش آنرا از میان برداشت. کسی با خاندان محمد(صلی الله علیه واله وسلم) قابلمقایسه نیست. آنان اساس دین و ستونهای استوار یقین هستند. شتابکننده باید بهآنان بازگردد و عقبمانده باید بهآنان بپیوندد؛ زیرا حق ولایت و وصیت و وراثت به ایشان اختصاص دارد. اکنون حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دورمانده بود، بازگردانده شد.(66)
2. حضرت زهرا(سلام الله علیها)
زندگی کوتاه، اما گهربار حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز سرشار از یادآوری جایگاه نظام امامت و اهداف و مبانی آن است. تاجاییکه در همین راه به شهادت رسیدند. حضرت، پساز حوادث سقیفه، همراه امام علی(علیه السلام) به خانه انصار میرفت و از آنان کمک میخواست، ولی انصار میگفتند: «ای دختر رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) بیعت ما با این مرد تمام شد و اگر شوهر تو و پسر عموی تو پیش از ابوبکر به نزد ما میآمد از او عدول نمیکردیم و بهغیر او رجوع نمیکردیم. امام علی(علیه السلام) در پاسخ میفرمود: آیا من باید رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) را در خانهاش دفن نکرده رها و در سلطنت او با مردم منازعه میکردم؟ فاطمه(سلام الله علیها) میفرمود: «ابوالحسن کاری را انجام نداد، مگر اینکه شایسته او بود و دیگران هم کاری کردند که خدا بهحساب آنان رسیدگی خواهد کرد».(67)
در خطبه خود در مسجدالنبی(صلی الله علیه واله وسلم) با اشاره به وقایع پساز رحلت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) و بیان فضایل امام علی(علیه السلام) فرمود: «امامت ما اهلبیت موجب نظم شریعت و مصونیت از تفرقه امت میشود و دوستی ما موجب عزت اسلام میگردد».(68) و در همین خطبه فرمود «و نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصّته و محلّ قدسه و نحن حجّته فی غیبه و نحن ورثة انبیائه؛ ما وسیله خداوند میان خلق خدا و برگزیدگان او و محل قدس و حجت خداوند هستیم و ما وارثان انبیای او هستیم».(69)
3. امام حسن مجبتی(علیه السلام)
امامت امام حسن(علیه السلام) در عصری بود که تبیین نظام امامت و اهداف و مبانی آن ضرورتی مضاعف داشت. حضرت در یکی از خطبههای نمازجمعه فرمود: «بهراستی خداوند هر پیامبری را مبعوث نمود برایش خلیفه و جانشین و یاوران و خاندانی برگزید؛ سوگند به آنکس که محمد را به پیامبری برگزید! هرکس در حق ما اهلبیت کوتاهی کند خداوند به همان مقدار، اعمالش را ناقص خواهد گذاشت و هرچند دولتی علیه ما حاکمیت یابد، فرجام آن از آنِ ما خواهد بود».(70)
همچنین، در خطبهای دیگر فرمودهاند: «ما حزب رستگار خدا، خاندان و نزدیکان رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) و اهلبیت پاک و پیراسته و یکی از دو امانتگران سنگی هستیم که رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) آنها را به امانت نهاد و دیگری قرآن بود که بیان همهچیز در آن آمده و هیچ باطلی در آنراه ندارد. پس، از ما اطاعت کنید، زیرا پیروی ما چون به اطاعت از خدا و رسول و اولیالأمر نزدیک است، بر همگان واجب است».(71)
4. امام حسین(علیه السلام)
امام حسین(علیه السلام) در مدت امامت خویش بهخصوص در نهضت عاشورا در زمانها و مکانهای مختلف به جایگاه نظام امامت و مبانی و اهداف آن اهتمام میورزید. حضرت هنگام حرکت از مدینه منوره در مقابل فرماندار شهر، جایگاه الهی و موقعیت اهلبیت(علیهم السلام) را بیان فرمود و با اشاره به فساد اداری و اجتماعی حاکم، مشروعیت رژیم اموی را باطل دانست و فرمود: «ای امیر، ما اهلبیت معدن رسالت و محل آمد و شد ملائکه و محل فرود وحی و معدن رحمت الهی هستیم و یزید مردی مشروبخوار و فاسق و قاتل انسانهای بیگناه است».(72) در پاسخ به حدود 55 نامه از سوی بزرگان و شیعیان کوفه نوشتند: «من تقاضا و درخواست همه شما را فهمیدم که شما امامی ندارید. «فَلَعَمْری ما الامام اِلّا العامل بالکتاب والاخذُ بالقِسط و الدائُن بالحق و الحابس نفسه علی ذات اللّه و السلام»؛ (قسم به جانم چه میدانید امام کیست؟ مگر اینکه او عامل به کتاب خدا و قسط و اداکننده حق میباشد و کسی است که خودش را فقط برای خدا میخواهد).(73)
5. امام سجاد(علیه السلام)
شیوه امام زینالعابدین(علیه السلام) در تصویر ضرورت و موقعیت ممتاز نظریه امامت با دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) متفاوت بود. حضرت در قالب دعاهای گوناگون تلاش وسیعی را بهعمل آوردند تا جامعه گرفتار فساد سیاسی و اجتماعی را بیدار کند و آنانرا به حقوق الهی و سیاسی خاندان رسالت و مظالمی را که بر آنان رفته است، آگاه سازند. حضرت در سخنرانی خود در شام در حضور یزید و بزرگان رژیم اموی، خود را فرزند مکه و منی و زمزم و صفا و کسی که به معراج رفت و فرزند محمد مصطفی و علی مرتضی معرفی کرد.(74) در دعای عرفه نیز فرمودند: «پروردگارا! بر پاکان اهلبیت رحمت فرست که آنانرا برای امر خود برگزیدی تا کلیدداران خزائن علم تو و نگهبانان دین تو و خلفای تو در روی زمین و حجتهای فروزان تو بر بندگان تو باشند. تو آنانرا از پلیدیها برکنار داشتهای و مقرر فرمودهای که میان تو و بندگان تو وسیلهای باشند و بهسوی بهشتت راه بنمایند».(75)
6. امام باقر(علیه السلام)
امام باقر(علیه السلام) در عصر امامت خود با فساد مدیریتی و فرهنگی گستردهای مواجه بود. ازاینرو، برای تبیین نظام امامت تلاش وسیعی را آغاز کرد و در حلقههای درسی خویش در مسجدالنبی(صلی الله علیه واله وسلم) با استناد به آیات و روایات نبوی درباره امامت فرمودند: «مَنْ مَاتَ و لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»؛ (هرکه بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به جاهلیت مرده است).(76) این پاسخی بود به مخالفان امامت و نظام امامت که اگر امامی نداشته باشند، همچون عصر جاهلی مردهاند. و نیز در جای دیگر میفرماید:
امامت یکی از ستونهای عمده اسلام است و امامان حجتهای خدا بر روی زمین و حافظ و هادی مؤمنان هستند و اطاعت آنان واجب است. آنان اهلذکر و خزائن علم الهی و نوری هستند که مؤمنان را به راه راست هدایت میکنند و دلهای آنان را روشنایی میبخشد. قرآن به آنان به میراث داده شده و آنان مفسران واقعی وحی و راسخان در علم هستند.(77)
7. امام صادق(علیه السلام)
در عصری که امام صادق(علیه السلام) میزیستند، ازیکسو شاهد ظهور فرقه کلامی معتزله و غلات، مذاهب فقهی مالکی و حنفی، افکار و عقاید مادی بود و ازسویدیگر انحطاط خلافت اموی و ظهور نهضت عباسی و ادعای آنان در برابر فرزندان امام علی(علیه السلام) برای امامت امت سبب شد تا حضرت با تمام توان به تدوین نظریه امامت بپردازد و شناخت امام را بر هر مؤمنی را واجب شرعی بشمارد.(78) حضرت ضمن انتخاب مشی تقیه بهعنوان یک تکلیف الهی حسب شرایط زمان و مکان، از تبیین نظریه امامت و ادعای امامت برای خود دست بر نداشت و در مراسم عرفه فرمود: «کان رسول اللّه هو الامام ثمّ علیبن ابیطالب، ثمّ حسنبن علی ثمّ حسینبن علی ثمّ علیبن الحسین ثمّ محمدبن علی ثمّ هاه»؛ (ای مردم رسولاللّه(صلی الله علیه واله وسلم) امام بود و سپس علیبن ابیطالب و پساز آن حسین و سپس علیبن الحسین و محمدبن علی و سپس من امام هستم).(79)
8. امام کاظم(علیه السلام)
امام کاظم(علیه السلام) در عصر آشفتگی فرهنگی بهعلت حضور و فعالیت پیروان آئینهای یهودی، مسیحی، زرتشتی و صابئین در کنار مسلمانان، در مقام مهندسی فرهنگی برآمده و برای احیای نظریه امامت و نیز اهداف، مبانی، معیارها و بایستههای مبتنی بر آموزههای قرآن، سنت نبوی(صلی الله علیه واله وسلم) و معارف اهلبیت(علیهم السلام) قیام میکنند که ازآنجمله، داعیه امامت بر جهان اسلام، در پاسخ به سؤال خلیفه عباسی هارونالرشید برای تعیین حدود فدک بود. آنهنگام که وی اصرار کرد تا امام کاظم(علیه السلام) حدود آنرا مشخص کنند، حضرت فرمود: «اگر برمیگردانی باید با محدوده واقعی آن برگردانی». هارون نیز پذیرفت. آن حضرت فرمود: «یک سوی آن عدن است». رنگ هارون تغییر کرد و گفت: «اوه» آن حضرت ادامه داد: «سوی دیگر آن سمرقند است». رنگ هارون تیرهتر شد. امام فرمود: «مرز سوم آن آفریقیه است». هارون گفت: «عجب» سرانجام آن حضرت گفت: «حد چهارم آن ارمنستان است». هارون هنگامی که متوجه شد منظور امام از فدک تمامی قلمرو اسلامی است، با عصبانیت گفت: «چیزی برای ما باقی نماند! برخیز بر سر جای ما بنشین!» امام موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمود: «به تو گفتم اگر تو را از مرزهای فدک آگاه کنم، آنرا بر نخواهی گرداند».(80)
9. امام رضا(علیه السلام)
در عصر امام رضا(علیه السلام) افزونبر تحولات فرهنگی دوره پدر بزرگوارشان، ظهور و بروز فرقه واقفیه و رونق نهضت ترجمه علوم ایرانی، هندی، یونانی و سریانی نمایان بود. آن حضرت در نیشابور با بیان حدیث سلسلةالذهب فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللّه حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» سپس ادامه داد: «بِشُرُوطِهَا و أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛(81) (کلمه توحید دژ من است، هرکس در آن وارد شود از عذاب نجات خواهد یافت و آن شروطی دارد که من یکی از شرایط آنم). در این حدیث، حضرت استقرار کلمه توحید را به امامت مشروط میکنند. چنانچه، رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) نیز فرمود: «اسلام بهوسیله دوازده نفر استقرار مییابد».(82)
10. امام جواد(علیه السلام)
پساز شهادت امام رضا(علیه السلام) آنچه در مورد جانشینی و امامت امام جواد(علیه السلام) ضروری و مهم بهنظر میرسید، تثبیت و تحکیم امامت ایشان بود. بنابراین، امام جواد(علیه السلام) پیش از آنکه شیعیان، آن حضرت را مورد امتحان و پرسش قرار دهند، خود به مسئله امامت و شبهات پیرامون آن میپرداخت و از این رهگذر جانشینی و امامتشانرا تثبیت مینمود. دراینمورد، میتوان به ماجرای «علیبن اسباط» یکی از یاران امام محمدتقی(علیه السلام) اشاره کرد. او میگوید: روزی به محضر آن حضرت رسیدم درحالیکه درباره امامت ایشان در خردسالی شک و تردید داشتم. در همان لحظه امام در برابر من نشست و فرمود:
خداوند درباره امامت حجت آورده، همانطوری که درباره نبوت حجت آورده است. قرآن کریم درباره حضرت یحیی(علیه السلام) میفرماید: «یا یَحْیی خُذِ الْکتابَ بِقُوَّةٍ و آتَیْناهُ الْحُکمَ صَبِیًّا»؛(83) (ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر! و ما فرمان نبوت (و عقل کافی) در کودکی به او دادیم!». و درباره حضرت یوسف(علیه السلام) میفرماید: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکماً و عِلْماً..»؛(84) (و هنگامی که به بلوغ و قوّت رسید، ما «حکم» (نبوّت) و «علم» به او دادیم).(85) بنابراین همانگونه که ممکن است خداوند علم و حکمت را در سن چهلسالگی به شخصی عنایت کند، ممکن است همان حکمت رادر دوران کودکی نیز عطا کند.
11. امام هادی(علیه السلام)
از مهمترین عرصههایی که امام هادی(علیه السلام) در تبیین نظریه امامت و نیز بایستگیها، اهداف و مبانی آن نقشآفرینی کرد، زیارت جامعه کبیره است که یکی از مستندترین و مشهورترین زیارات در فرهنگ شیعه بهشمار میرود. حضرت امام هادی(علیه السلام) در این زیارت به تبیین جایگاه نظام امامت در قالب معارف عمیق توحیدی و ولایت انسان کامل پرداختند و امام را بهعنوان موضع ودایع رسالت و محل رفت و آمد ملائکه و هبوط نور وحی و معدن رحمت خداوند و خزانه علم خداوند و رهبر سیاسی و فکری و معنوی جامعه اسلامی معرفی کردند.
در فرازی از آن به نقل از موسیبن عبداللّه نخعی چنین آمده است: «السَّلَامُ عَلَی الْأَئِمَّةِ الدُّعَاةِ والْقَادَةِ الْهُدَاةِ والسَّادَةِ الْوُلَاةِ والذَّادَةِ الْحُمَاةِ وأَهْلِ الذِّکرِ وأُولِی الْأَمْرِ وبَقِیَّةِ اللّه وخِیَرَتِهِ وحِزْبِهِ وعَیْبَةِ عِلْمِهِ وحُجَّتِهِ وصِرَاطِهِ ونُورِهِ ورَحْمَةُ اللّه وبَرَکاتُه...»؛ (درود بر پیشوایان دعوتکننده و زمامداران راهنما و برگزیدگان سرپرست و نگهداران حامیان دین خدا و اهلذکر و فرمانداران و صاحبان ولایت و آیات باقی و برگزیدگان حزب و گنجینههای دانش او و حجت راه و نور و دلیل روشن خداوند و رحمت خدا و برکات او).(86)
و در فراز دیگر چنین میخوانیم: «... ورَضِیَکمْ خُلَفَاءَ فِی أَرْضِهِ و حُجَجاً عَلَی بَرِیَّتِهِ وأَنْصَاراً لِدِینِهِ وحَفَظَةً لِسِرِّهِ وخَزَنَةً لِعِلْمِهِ ومُسْتَوْدَعاً لِحِکمَتِهِ وتَرَاجِمَةً لِوَحْیِهِ وأَرْکاناً لِتَوْحِیدِهِ وشُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وأَعْلَاماً لِعِبَادِهِ ومَنَاراً فِی بِلَادِهِ وأَدِلَّاءَ عَلَی صِرَاطِه...»؛ (خداوند پسندید شما را برای سرّ خود و خزانهدارانی برای دانش او و محل امامت حکمت او و مفسران وحی او و اساس و پایههای یگانگی او و گواهان بر بندگانش و نشانههایی برای بندگانش و مشعلهایی تابان در شهرهای او و راهنمایان راه مستقیم خود گردانید).(87)
12. امام حسن عسکری(علیه السلام)
امام حسن عسکری(علیه السلام) با اینوجود در دوران سخت کنترل و مراقبت و حبس قرار داشت، اما برای تبیین و زنده نگاهداشتن نظام امامت در توقیعی به شیعیان چنین نوشت: «امامت امری است پیوسته که تا امور الهی جریان دارد پا برجاست». و به شیعیانش فرمود: «ما را در کتاب خدا حقی است و با رسول اللّه(صلی الله علیه واله وسلم) خویشاوندی است و خدا ما را پاک شمرده و هیچکس غیر از ما نمیتواند ادعای چنین مقامی را کند، مگر اینکه دروغپرداز باشد».(88)
همچنین آن حضرت در نامهای به اسحاقبن اسماعیل نیشابوری نوشتند: «اگر محمد(صلی الله علیه واله وسلم) و اوصیایی که از فرزندان او هستند، نمیبودند حتما شما همچون چهارپایان سرگردان بودید و هیچیک از واجبات را نمیشناختید. آیا به شهری جز دروازه آن وارد میشوید؟پس آنگاه که خداوند با تعیین امامان پساز پیامبرتان بر شما منت نهاد و در قرآن فرمود: «الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ و أَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتی و رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دینا»(89)؛ خداوند حقوقی برای امامان خود بر شما واجب فرمود و شما را به رعایت آن مأمور ساخت تا آنچه از زنان و اموال و خوردنیها و نوشیدنیها در اختیار دارید، بر شما حلال باشد. خداوند متعال فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی».(90)و(91)
13. امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
امام منتظر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در تبیین نظام امامت و نیز معیارها، بایستگیها، مبانی و اهداف آن رویکردی راهبردی و روشمند را بهکار بستند. در این راستا برای تبیین و تثبیت نظریه امامت نهاد وکالت، و هم نهاد ولایت را طرحریزی و عملیاتی کردند.
1. نهاد وکالت
هرچند هسته اولیه تشیع در شهر مدینه شکل گرفت؛ اما در طی دورههای بعد و تحتتأثیر عواملی چون گسترش فتوح، فشارهای سیاسی - اجتماعی خلفا بر امامان معصوم(علیهم السلام) و مهاجرت شیعیان و علویان به نواحی دورتر از مرکز خلافت، مذهب تشیع در نواحی گوناگون جهان اسلام منتشر گردید. انتشار تشیع و افزایش جمعیت شیعیان در نقاط دور و نزدیک سرزمینهای پهناور اسلامی در کنار جو خفقان و فشارهای شدید خلفای جور، موجب بروز مشکلاتی در نحوه ارتباط شیعیان با ائمه معصومین(علیهم السلام) گردید. بدینترتیب گستردگی عالم اسلامی و پراکندگی شیعیان در نقاط مختلف جهان اسلام ازیکسو و نظارت شدید خلفای اموی و عباسی بر ارتباط شیعیان با مراکز اقامت امامان(علیهم السلام) از سویدیگر منجر به شکلگیری نهادی بهنام نهاد وکالت گردید. این نهاد در طی سالها فعالیت خود بهعنوان شبکهای منسجم و گسترده، نقش قابلتوجهی در تبیین نظام امامت و اهداف و مبانی و ایجاد ارتباط میان سرزمینهای شیعهنشین در گوشه و کنار جهان اسلام با مرکز رهبری آن داشت.
در دوره غیبت صغرا، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از طریق چهار نایب خاص خود با شیعیان در ارتباط بود و امور آنانرا سر و سامان میداد. این امور، افزونبر مسایل مالی، شامل مسائل عقیدتی و فقهی نیز میشد. رابطهای میان آن حضرت و شیعیان، چهار نفر بهترتیب زمانی بهنامهای «ابوعمرو عثمانبن سعید عمری، ابوجعفر محمدبن عثمانبن سعید عمری، ابوالقاسم حسینبن روح نوبختی و ابوالحسن علیبن محمد سمری» از اصحاب باسابقه و مورد اعتماد امامان پیشین بودند که یکی پساز دیگری این وظیفه مهم را برعهده داشتند. آنان، به «نواب خاص» آن حضرت معروفاند. این افراد، با وکیلان حضرت در دورترین نقاط شهرهای اسلامی در تماس بوده و نامهها و خواستههای شیعیانرا به محضر مقدس او میرساندند و در جواب، توقیعاتی از طرف آن حضرت صادر میشد.
نکته قابلتوجه آن که در این دوره، نه فقط شخص حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از دیدهها پنهان بود، بلکه بیشتر سفرای ایشان نیز بهطورناشناس و بدون آنکه جلب توجه کنند، عمل میکردند. طبیعی است که مردم و جامعه میبایست آمادگیهای لازم را برای پذیرش غیبت میداشتند تا دچار سردرگمی و انحراف در دین نشوند، ازاینرو نهاد وکالت با دو کارکرد: آمادهکردن اذهان و افکار برای غیبت کبرای امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام به مصالح اجتماعی و مخصوصا ارکان ملی طرفداران ائمه(علیهم السلام) پیگیری و نهادینهسازی شد.(92)
2. نهاد ولایت (ولایت فقیه و عدول مؤمنین)
موضوع «ولایت فقیه» که پیشینه آن به آغاز فقه بازمیگردد، یکی از مهمترین مسائل جامعه شیعی است؛ بهگونهای که اندیشه مدیریتی پیروان مکتب اهلبیت(علیهم السلام) در عصر غیبت کبرا - بهویژه دوران معاصر - با آن گره خورده است.
جامعه بشری از آن جهت که از افراد با منافع، علاقهها و سلیقههای متعارض تشکیلشده است، بهطور ضروری نیازمند نظام امامت است؛ زیرا نبود آن، سبب هرجومرج و بینظمی خواهد شد. ازاینرو، پساز پایان دوران «غیبت صغری» و نیابت خاص و با آغاز «غیبت کبری» هدایت جامعه اسلامی باعنوان «نیابت عام» از طرف حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شکل گرفت؛ بهاینصورت که امام، ضابطهای کلّی و صفات و مشخصاتی عام بهدست داد که در هر عصر، فرد شاخصی که آن ضابطه از هر جهت و در همه ابعاد بر او صدق کند، نایب امام شناخته شود و به نیابت از او در امر دین و دنیا، سرپرست و مدیر جامعه باشد.
اسحاقبن یعقوب، درباره تکلیف شیعیان در غیبت کبری از امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرسید و توقیع حضرت بدینشرح صادر گردید: «... وَاَمَّا الْحَوادِثُ الوقِعَةُ فَارجِعُوا فیها اِلی رُواةِ حَدیثِنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلیکمْ وَاَنَا حُجةُ اللّه علیهم»؛ (و اما در پیشامدهایی که (برای شما) رخ میدهد، باید به راویان اخبار ما (دانشمندان علوم دینی) رجوع کنید؛ ایشان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدای بر آنانم).(93)
مرحوم کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی روایتی را که به «مقبوله عمربن حنظله» معروف است، از امام صادق(علیه السلام) به مضمون ذیل نقل کردهاند: «... مَنْ کانَ مِنکمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدیثَنا و نَظَرَ فی حَلالِنا و حَرامِنا و عَرَفَ اَحْکامَنا فَلْیَرْضَوا بِهِ حَکماً فَاِنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکمْ حَاکماً...»؛ (هرکدام از شما که حدیث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما صاحبنظر باشد و احکام ما را بداند، باید به حَکمبودن او رضایت دهند که من او را بر شما حاکم قرار دادم)».(94)
دوره معاصر
بیتردید منشأ، مستندات و آبشخور تحقیقات و پژوهشهایی که در دوره معاصر در قالب کتاب و مقاله ازسوی اندیشمندان شیعی درباره دانش سازمان و مدیریت تدوین و عرضه شده و نیز کنگرهها، همایشها و نشستهای مختلفی که در این موضوع برگزار شده است، خواسته یا ناخواسته، پیوند ناگسستنی با نظریه امامت دارد و در واقع بدون استناد به آموزههای امامان معصوم(علیهم السلام) از درجه اعتبار ساقط است؛ بنابراین بُنمایه تمام موضوعات و مسائل پژوهشی در عرصههای سازمان و مدیریت با رویکرد اسلامی، نظریه و نظام امامت است.
نتیجهگیری
براساس آنچه گفته شد و نظر به حجیت سنت و سیره ائمه معصومین(علیهم السلام) و با توجه به اهتمام ویژه یکایک حضرات ائمه معصومین(علیهم السلام) به تبیین و تثبیت مسئله امامت روشن میشود که نظریه امامت کارکرد بنیادی و راهبردی در هدایت فکری و عملی جامعه اسلامی، بلکه جوامع بشری دارد. و زیربنای توسعه و تحول علوم انسانی خصوصاً دانشهای ناظر به اداره حیات فردی و اجتماعی انسان در همه دورهها و همه سطوح فردی، گروهی، سازمانی و فراسازمانی میباشد. همچنین، آشکار میگردد که بنیادیترین اقدام در راستای تحول و توسعه دانش سازمان، مدیریت، اصلاح و بهبود عملکرد سازمان و مدیران و کارکنان، و مواجهه انتقادی با نظریههای رایج سازمان و مدیریت، تبیین و نهادینهسازی نظریه امامت در گستره حیات سازمانی و زندگی کاری انسان معاصر است.
نظریهای که خود ترجمان آخرین کتاب آسمانی (قرآن کریم) است و ظرفیت لازم و کافی برای نظریهپردازی و الگو و مدلسازی برای حل همه مسائل سازمانی در همه دورهها و سطوح را دارد. نظریهای که کانون نقشآفرینی اهلبیت(علیهم السلام) برای هدایت و رهبری انسان عجول و آزمند و مجادلهگر در فرهنگ جوامع بشری میباشد.(95)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.