اندیشه اجتماعی در معارف اهلبیت(علیهم السلم)
دکتر سید حسین شرفالدین؛ دانشیار و عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) (sharaf@qabas.met).
مقدمه
اسلام بهعنوان آخرین و کاملترین دین الهی به اعتبار جامعیت و اتمام و اکمال ظرفیتها و توانمندیهای هدایتی، همه ساحتهای زیستی و عرصههای حیات انسان، اعم از دنیوی و اخروی، مادی و غیرمادی، فردی و اجتماعی، گذرا و بنیادین و ثابت و متغیر را هرچند بهصورت کلی و در چارچوب قواعد عام، پوشش داده، در سپهر راهبری خویش جای داده است.
به بیان شهید مطهری: «اسلام یک دین اجتماعى است. اسلام، هم دین است هم دنیا، هم آخرت است هم زندگى، هم مقررات معنوى و الهى و روحى دارد و هم مقررات اجتماعى. در جمیع شئون زندگى بشر مقررات دارد و ایدئولوژى اسلام همهچیز دارد؛ قانون اقتصادى دارد، قانون سیاسی دارد، قانون اجتماعى دارد، قانون قضایى دارد، فرهنگ دارد، اخلاق دارد، خداشناسى دارد. اسلام به حکم اینکه یک دین اجتماعى است... و به حکم اینکه محتواى اجتماعى دارد و مىخواهد همیشه بهصورت یک واحد اجتماعى زندگى کند و...».(1)
استاد مصباح یزدی در بیان گستره دین مینویسد: «قلمرو دین شامل همه امور زندگی انسان، اعم از مسائل فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی میشود و همه این مسائل با نگاهی خاص در قلمرو دین قرار میگیرد. اگر نسبت میان شناختها و رفتارها باسعادت و کمال انسانی لحاظ گردد، در حوزه دین قدم گذاشتهایم، خواه این مسائل به امور دنیوی مربوط باشد و خواه مستقیماً امور اخروی را موضوع کنکاش قرار دهد...».(2)
به بیان دیگر، هدف دین از جمله اسلام هدایت انسان است و در این مسیر هم به بعد فردی انسان (رابطه انسان با خود، با خداوند، با طبیعت) و هم به بعد اجتماعی او (رابطه انسان با دیگران و سازمانهای اجتماعی) توجه دارد؛ زیرا انسان در هر دو بعد قویاً و همواره محتاج هدایت و راهبری است. افزونبر اینکه بعد اجتماعی زندگی انسان بهدلیل حضور و دخالت عناصر و متغیرهای مختلف، بسی پیچیدهتر و چالشیتر و همواره کانون تلاقی انواع تضادها، تزاحمها، تعارضات، کشمکشها و بحرانهاست. به بیان برخی محققان، هدایت اسلامی، شامل تربیت است و سیاست. تربیت (انسانپردازی)، از ساختن (و بهثمر رساندن) فرد آغاز میشود بهمنظور ساختن و (بهثمر رساندن) جامعه و سیاست (جامعهسازی)، از ساختن (و به ثمر رساندن) جامعه آغاز میشود، بهمنظور ساختن (و به ثمر رساندن) فرد؛ بنابراین، دو امر یادشده (تربیت و سیاست)، دو واقعیت توأماناند و دو روی یک سکه... . تربیت صحیح فردی، بدون سیاست صحیح اجتماعی تحققپذیر نمییابد؛ چنانکه سیاست صحیح اجتماعی بدون تربیت صحیح فردی امکانپذیر نیست.(3) ازاینرو، بخش قابلتوجهی از آموزههای اسلام مستقیم و غیرمستقیم به بُعد اجتماعی حیات بشر توجه میکند.
الف) مبانی اسلامی در اندیشه اجتماعی
بیشک، توقع ارائه اندیشه اجتماعی از سوی دین اسلام بر مبانی و مفروضات خاصی برگرفته از جهانبینی این مکتب تکیه دارد. مهمترین این مبانی به تناسب موضوع نوشتار عبارتند از:
1. مبانی هستیشناسی
هدفمندی خلقت؛ هدفمندی خلقت انسان؛ وجود رابطه علی و معلولی میان الگوهای زیستی؛ سبک زندگی و شیوهبودن و شدن انسان در صیرورت و سلوک این جهانی با نتایج آشکار و پنهان و مستقیم و غیرمستقیم آن در حیات دنیوی و اخروی وی.
2. مبانی الهیاتی
خدامحوری و اعتقاد به ربوبیت تکوینی و تشریعی خداوند؛ اعتقاد به اینکه خدا هم سرچشمه وجود است و هم سرچشمه ارزش، هم منشأ «هستها» و هم منشأ «بایدها و نبایدها» است و مرجعیت بلامنازع بینشها، ارزشها و هنجارهای دینی برای ساماندهی همه ساحتهای زیستی اعم از فردی و اجتماعی؛ اعتقاد به هدایت تکوینی و تشریعی انسان و لزوم بهرهگیری توأمان از عقل و وحی در مسیر راهیابی؛ جامعیت و جاودانگی اسلام (بهعنوان آخرین و کاملترین نسخه هدایت و برنامه زندگی الهی)؛ نقش محوری دین در پیریزی حیات طیب این جهانی بهعنوان بستری برای رشد و تعالی انسانها در مسیر کمال و شکوفایی ظرفیتهای فطری و پاسخدهی بهینه به نیازها و تأمین مصالح؛ مقدمهبودن زندگی موقت این جهانی انسان برای زندگی جاودانه اخروی وی.
3. مبانی ارزششناختی
درآمیختگی جهان انسانی در سطوح و لایههای مختلف با ارزشهای متنوع اعتباری و حقیقی، ذاتی و غیری، غایی و وسیلهای؛ برآمدن و استنتاج ارزشهای حقیقی و ذاتی و دستهای از ارزشهای اعتباری از واقعیتهای نفسالامری؛ کمالیابی انسان در پرتو التزام به ارزشهای دینی؛ قرب الهی بالاترین و برترین ارزش متصور در نظام ارزشی اسلام و برترین غایت برای تکاپوی مستمر انسان در مسیر کمالیابی در زندگی این جهانی و... .
4. مبانی انسانشناختی
اصالت و جاودانگی روح (بهعنوان هستی حقیقی و گوهر وجودی انسان)؛ دارابودن سرشت فطری (متضمن مجموعهای از شناختها، توانشها، گرایشها و نیازهای بالقوه که بخش اندکی بهصورت خودشکوفا و بخش قابلتوجهی از آنها تحتتأثیر عوامل درونی (تعقل، تفکر، انتخاب، اراده، عمل و...) و عوامل بیرونی (اقتضائات محیط طبیعی، محیط فرهنگی - اجتماعی و روابط و مناسبات انسانها با یکدیگر) فعلیت یافته و شکوفا میشوند)؛ دارای وجودی همواره در حال شدن، حرکت، دگرگونی و خروج مستمر از وضعیتهای بالقوه به وضعیتهای بالفعل؛ مختاربودن انسان؛ هدفمندی او در مطلق ارادهها، انتخابها و کنشها؛ کمالخواهی و کمالجویی بیمنتها؛ وابستگی کمال حقیقی انسان به انتخاب فردی و اعمال اختیاری؛ دارابودن کرامت ذاتی (برخورداری از روح الهی با ویژگیهای منحصربهفرد) و کرامت اکتسابی (قابلیت کسب فضایل و مکارم اخلاقی و بازنمایی ارزشهای متعالی در پرتو ایمان، عمل صالح و مساعدتهای محیطی)؛ و گذرابودن زندگی این جهانی انسان در مقایسه با زندگی جاودانه اخروی او؛ اجتنابناپذیربودن زندگی اجتماعی؛ داشتن تعامل قهری با محیط طبیعی و اجتماعی؛ نیازمندی به وحی و امدادهای غیبی برای شناخت حقیقت و یافتن راههای وصول بهکمال حقیقی و قرب الهی؛ مسئولیت انسان در قبال خود، خدا و سایر موجودات؛ دارابودن نیازها و خواستههای بیحد و حصر و تلاش و تکاپوی مستمر برای ارضای این نیازها و... .
5. مبانی جامعهشناختی
نیاز قهری و اجتنابناپذیر انسان به زندگی اجتماعی و همکاری و تعامل جمعی برای تأمین نیازها؛ نقش علی و اعدادی جامعه در زمینهسازی برای شکوفایی استعدادها و ارضای نیازها؛ محوریت قواعد، سنتها، رسوم، نهادها و سازمانهای اجتماعی برای شکوفاسازی ظرفیتها و ارضای نیازهای شناختهشده؛ تفاوت جوامع انسانی در الگوهای زیستی حسب جهانبینی و نظام ارزشی حاکم و غالب. ازاینرو، در جامعه اسلامی، با توجه به موقعیت فرانهادی و مرجعیت بلامنازع دین و جهانبینی دینی (در ساحت نظر) و ایدئولوژی و بایدها و نبایدهای دینی (در ساحت عمل) بهعنوان برترین مرجع هدایتی کنشگران مؤمن، در حوزه شناخت و تدبیر جهان اجتماعی نیز قاعدتاً رجوع به ایدهها و اندیشههای اجتماعی برآمده از متون دینی در کنار یافتههای عقلی و تجربی، مرجح و مستحسن خواهد بود.
گفتنی است که آموزههای اسلام، اعم از فردی و اجتماعی، در لابهلای دو منبع گرانسنگ یعنی قرآن کریم و روایات معصومان(علیهم السلام) بهعنوان منابع دینی (در مقابل منابع معرفت دینی) جای گرفتهاند. این نوشتار درصدد است تا بخشی از مهمترین و برجستهترین اندیشههای اجتماعی موجود در روایات دینی را استخراج، دستهبندی و با توضیحی اجمالی بازخوانی کند.
بر آگاهان پوشیده نیست که اندیشههای اجتماعی عام ذکرشده در منابع روایی همچون دیگر اندیشههای برآمده از گنجینه معارف اهل بیت(علیهم السلام)، به دلیل انتساب به خاستگاه وحیانی و الهامات ربانی، با نیازها و مطالبات فطری و سرشتی بشر و نیازها و ضرورتهای ثابت و تغییرناپذیر انسان در گستره حیات اجتماعی همخوانی دارد. همچنین از اندیشههای اجتماعی برآمده از تجربههای زیستی و دریافتهای عقلی و تجربی بشر سودمندتر است. پرسش این است که روایات دینی، به چه میزان به ابعاد اجتماعی حیات بشر توجه دارند و منابع روایی موجود (شیعه) چه نوع اندیشههایی را در ابعاد کلان زندگی اجتماعی در خود جای داده است؟
ازسویدیگر لازم است چیستی اندیشه اجتماعی یا متعلق این اندیشه نیز مشخص شود. از نظر مؤلف و براساس اطلاعات موجود در منابع علوم اجتماعی، اندیشه اجتماعی، اندیشه ناظر یا برآمده از مطالعه کنش اجتماعی انسان در ظرف ارتباطات متقابل و تعاملات بینالاذهانی است.
مصادیق کنش اجتماعی عبارتاند از: هر رفتاری که به دیگری (رفتار قائم به حضور عینی یا ذهنی دیگری مثل احوالپرسی) معطوف است؛ هر رفتاری که ظرف وقوع آن اجتماع است مثل ازدواج؛ هر رفتاری که در منظر دیگران (در مقابل رفتار پنهان) به وقوع پیوندد، به اعتبار تأثیری که در فرهنگ عمومی برجای میگذارد، مثل بدحجابی؛ هر رفتاری که آثار و پیامد مستقیم برای دیگری داشته باشد مثل تعلیم؛ هر رفتاری که آثار و پیامد غیرمستقیم آن به دیگری بازگردد؛ مانند مشروبخواری که باوجود فردیبودن اصل عمل، در صورت رانندگی در مستی، میتواند برای دیگران خطرناک باشد.
مهمترین اندیشههای اجتماعی انعکاسیافته در روایات شیعی در سه بخش کلیات (متضمن چند عنوان عام)، اخلاق اجتماعی و احکام اجتماعی در قالب محورهای زیر دستهبندی میشود:
ب) مفاهیم اجتماعی در منابع اسلامی
در منابع روایی، به برخی مفاهیم معرف حیثیت اجتماعی انسانها اشاره شده است. هریکاز این مفاهیم، برجمعی از افراد که دستکم در یک جهت مشترکند دلالت دارد. نمونههایی از این مفاهیم با محوریت کتاب شریف نهجالبلاغه (که بعضاً در سایر منابع روایی نیز از آن سخن رفته است) عبارتاند از:
ملة / ملل: گروه کثیری از انسانها به اعتبار داشتن حداقل یک جهت مشترک (خطبه 1)؛
جماعة: گروهی از انسانها به اعتبار داشتن جهتی مشترک (خطبه 124)؛
شعب: ملت، جماعت انبوه (خطبه 50)؛
عشیره / عشایر: اقارب و خویشاوندان دارای پیوند نسبی؛ عشیره، کوچکترین واحد اجتماعی بعد از خانواده است (خطبه 23، نامه 9 و 31)؛
عترت: خانواده، خویشاوند، عشیره (خطبه 23 و 87)؛
طایفه: گروهی از مردم که پیرامون کسی یا چیزی گرد هم آیند یا گروهی از مردم به اعتبار جهتی مشترک (خطبه 3 و 172)؛
قوم: گروهی از مردم دارای پیوند نسبی یا اجتماعی یا اعتقادی یا رفتاری مشترک یا هرجهت مشترک دیگر (خطبه 238، کلمات قصار 229)؛
فرقة / فرق / فریق: جمعی از انسانها به اعتبار داشتن دستکم، یک جهت مشترک (خطبه 88 و122)؛
عامه (در مقابل خاصه یا عموم در مقابل خواص): جماعت انسانی بدون ملاحظه ویژگیهای مختص و متمایز (خطبه 127و167)؛
فئه: گروهی از مردم به اعتبار داشتن رهبر مشترک، فکر و هدف مشترک یا تشکیلات و سازمان مشترک برای رسیدن به اهداف خود (خطبه 93و137)؛
امة: (در متون اسلامی) گروهی از انسانها که تحتتأثیر اشتراک در دین، عقیده و رهبر به هم پیوند خورده باشند (خطبه 2)؛
قرن / قرون: امت، قبیله (خطبه 161، خطبه 192)؛
سواد: جماعت انبوه انسانی بدون ملاحظه ویژگی خاص (خطبه 66و127)؛
معشر: گروهی از انسانها به اعتبار اشتراک در عمل و هدف واحد؛ هر جمعی چه بزرگ و چه کوچک که دارای جهت واحدی باشند (خطبه 17 و 26)؛
جماعة: جمعی یا گروهی از انسانها به اعتبار جهت مشترک (خطبه 121 و 127)؛
حزب: گروهی از مردم به اعتبار اشتراک در عقیده، عمل، هدف، ایدئولوژی و میل. این واژه غالباً با مضافالیه همچون حزبالله یا حزبشیطان بهکار میرود (نامه 45، خطبه 194)؛
آل: خاندان و دودمان (خطبه 2)؛
اهل: جمعی از مردم به اعتبار جهت مشترک همچون نسب، سکونت در یک منطقه یا ... (خطبه 1 و 198)؛
الحی: آبادی، محل سکونت، قبیله (نامه 25 و 57)؛
حشد: جمعی از مردم (خطبه 83)؛
جیل / اجیال: گروه و صنفی از مردم به اعتبار داشتن جهتی مشترک همچون معاصرت (نامه 32).(4)
ج) اصول اندیشههای اجتماعی در اسلام
1. ترغیب به اجتماعیزیستن
غالب فیلسوفان اجتماع بر این باورند که زندگی اجتماعی انسان نه یک انتخاب عقلانی یا تمکین اضطراری که مقتضای طبیعت و فطرت اوست؛ از این اندیشه غالباً با عنوان «مدنی بالطبعبودن زندگی اجتماعی» یاد میشود. شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ با استناد به آیاتی از قرآن کریم(5) این دیدگاه را تایید میکند. توصیههای مؤکد روایی به همراهی با جماعت و دوریگزیدن از انزوا و تفرد، ریشه در بنیادهای طبیعی و ساختار سرشتی و مطالبات وجودی انسان دارد و بهطور قطع، تأمین نیازها، شکوفایی استعدادها و کمال و تعالی انسان، در گرو داشتن زندگی اجتماعی مطلوب است.(6) به روایاتی در این زمینه بنگرید:
حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «... وَالْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یدَ اللَّهِ (عَلَى) مَعَ الْجَمَاعَةِ وَإِیاکمْ وَالْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیطَانِ کمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب...»؛ (با جماعت بزرگتر (خیل عظیم مؤمنان) همراه باشید، که دست خدا با جماعت است و از اختلاف و پراکندگى بپرهیزید، که انسان جدامانده از جماعت نصیب شیطان مىشود، همانگونه که گوسفند جدامانده از گله، نصیب گرگ است).(7)
دست خدا با جماعت، بیان دیگری از فطریبودن و مطلوبیت (ارزشیبودن) زندگی اجتماعی است؛ متقابلاً اعتزال، انزوا و دوریجستن از جمع، زمینه ابتلا به وسوسههای شیطانی و انحرافات فکری و اخلاقی را فراهم میآورد. احتمالاً منظور از فقره اخیر روایت این است که زندگی در جمع (یا جمع مؤمنان) به دلیل آگاهیبخشی و نظارت و مراقبت جمعی، بالقوه میتواند فرد را از تیررس برخی شیطنتها و انحرافات اعتقادی و رفتاری حفظ کند.
در برخی روایات، به همراهی و ملازمت با جماعت خاص، یعنی خویشان و بستگانی که به دلیل تعلقات نسبی و سببی و دیگر وابستگیها و نیازهای اجتماعی، انگیزه بیشتری برای پیوند با آنها وجود دارد، توصیه شده است. جالب اینکه منطق بهکاررفته در تبیین و چرایی این توصیه، عام است و به پیوند با خویشان اختصاص ندارد.
«أَیهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا یسْتَغْنِی الرَّجُلُ وَإِنْ کانَ ذَا مَالٍ عَنْ (عَشِیرَتِهِ) عِتْرَتِهِ وَدِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَیدِیهِمْ و أَلْسِنَتِهِمْ وَهُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَیطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَأَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ وَأَعْطَفُهُمْ عَلَیهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذَا (إِنْ) نَزَلَتْ بِهِ وَلِسَانُ الصِّدْقِ یجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِی النَّاسِ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ (یوَرِّثُهُ غَیرَهُ) یرِثُهُ غَیرُهُ... وَمَنْ یقْبِضْ یدَهُ عَنْ عَشِیرَتِهِ فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ یدٌ وَاحِدَةٌ وَتُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَیدٍ کثِیرَةٌ وَمَنْ تَلِنْ حَاشِیتُهُ یسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّة»؛ (ای مردم! انسان هرمقدار ثروتمند باشد، باز از خویشاوندان خود بینیاز نیست که از او با زبان و دست دفاع کنند. خویشاوندان انسان، بزرگترین گروهی هستند که از او حمایت میکنند و اضطراب و ناراحتی او را میزدایند و هنگام مصیبتها نسبت به او، پرعاطفهترین مردم هستند. نام نیکی که خدا از شخصی میان مردم رواج دهد، بهتر از میراثی است که دیگری بردارد... آنکس که دستدهنده خود را از بستگانش بازدارد، تنها یکدست را از آنها گرفته، اما دستهای فراوانی را از خویش دور کرده است و کسی که پروبال محبت را بگستراند، دوستی خویشاوندانش تداوم خواهد داشت).(8)
2. وابستگی متقابل اجتماعی
برخی روایات، به وابستگی متقابل و اجتنابناپذیر اعضای جامعه بهعنوان یک ضرورت کارکردی توجه داده است. فلسفه این وابستگی، بهرهگیری از توان جمع بهمنظور تأمین نیازهای مادی و معنوی متنوعی است که هیچکس بهتنهایی قادر به تأمین همه آنها نیست. درک شهودی این نیازها و مطالبات و ناتوانی از تأمین آنها، محرکی اساسی برای سوقیابی افراد به زندگی اجتماعی با هدف همکاری و پاسخیابی بهینه و کمهزینه برای آنها بوده است.(9) در مقابل برخی روایات نیز افراد را از وابستگی حقیرانه به دیگران برحذر داشته است؛ برای نمونه:
حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «قُلْتُ اللَّهُمَّ لَا تُحْوِجْنِی إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِك فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه واله وسلم): یا عَلِی لَا تَقُولَنَّ هَکذَا فَلَیسَ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا و هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَى النَّاسِ قَالَ: فَقُلْتُ: کیفَ یا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: قُلِ اللَّهُمَّ لَا تُحْوِجْنِی إِلَى شِرَارِ خَلْقِك»؛ ((در مقام دعا) گفتم: خدایا! مرا نیازمند احدى از بندگانت نکن! پیامبر خدا(صلی الله علیه واله وسلم) به من فرمود: اى على! چنین مگو؛ زیرا هیچکس نیست که نیازمند مردم نباشد. گفتم: پس چگونه بگویم؟ فرمود: بگو: خدایا! مرا نیازمند مردم بد مکن).(10)
امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «إِنَّمَا النَّاسُ بِالنَّاسِ»؛ (مردم به یکدیگر وابستهاند).(11)
امام صادق(علیه السلام) نیز در بیانی مشابه فرمود: «... إِنَّهُ لَا بُدَّ لَکمْ مِنَ النَّاسِ إِنَّ أَحَداً لَا یسْتَغْنِی عَنِ النَّاسِ حَیاتَهُ وَالنَّاسُ لَابُدَّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ»؛ (شما از وابستگی به دیگران ناگزیرید. هیچکس در زندگى از مردم دیگر بینیاز نیست و مردم ناگزیر بعضى به بعضى نیازمند و وابستهاند).(12)
3. همبستگی اجتماعی
برخی روایات به همبستگی اجتماعی بهعنوان یک ضرورت حیاتی و اجتنابناپذیر برای تشکلهای انسانی توجهداده است. از دید جامعهشناسان ساختگرا، مبنای این همبستگی، اتحاد عموم یا اکثریت جامعه بر مجموعهای از مشترکات اعتقادی، ارزشی، هنجاری و رفتاری است. از دید دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، همبستگی اجتماعی در جامعه سنتی (با عنوان همبستگی مکانیکی) بر مبنای تشابه و اشتراک اعضا در مجموعهای از ویژگیها و همبستگی اجتماعی در جامعه مدرن (تحتعنوان همبستگی ارگانیکی) بر مبنای وابستگی متقابل موقعیتهای اجتماعی به یکدیگر است.(13) در جامعه سنتی، وجدان جمعی (میانگین مشترکات اعتقادی، ارزشی، هنجاری و رفتاری) و در نتیجه همبستگی شدید و در جامعه مدرن تحتتأثیر تقسیم کار پیچیده اجتماعی، وجدان جمعی و درجه همبستگی ضعیفتر است. گفتنی است که برخی روایات، در مقام توصیه به اتحاد و همبستگی، جامعه مؤمنان را مخاطب قرار دادهاند؛ اگرچه نیاز به همبستگی، خاص جامعه مؤمنان نیست، برای نمونه:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «... وَیحِقُّ عَلَى الْمُسْلِمِینَ الِاجْتِهَادُ فِی التَّوَاصُلِ وَالتَّعَاوُنُ عَلَى التَّعَاطُفِ وَالْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ وَتَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْض»؛ (بر مسلمانان واجب است براى پیوستن به یکدیگر بکوشند و در مهربانىکردن دستیار یکدیگر باشند و نسبت به نیازمندان مواسات نشان دهند و به یکدیگر مهربانى کنند).(14)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «الْمُؤْمِنُونَ فِی تَبَارِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ کمِثْلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکى تَدَاعَى لَهُ سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»؛ (مؤمنان در نیکىکردن، مهربانى و دلسوزى نسبت به یکدیگر همچون تن واحدند، که اگر عضوی از آن دردمند شود، دیگر اعضا، در بیدارى و تب و سوز با آن همدردى مىکنند).(15)
برخی روایات نیز با رویکردی کارکردی، مؤمنان را به آثار مترتب بر اتحاد و تفرقه توجه داده است: امام علی(علیه السلام) فرمود: «فَانْظُرُوا کیفَ کانُوا حَیثُ کانَتِ الْأَمْلَاءُ مُجْتَمِعَةً وَالْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً وَالْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً وَالْأَیدِی مُتَرَادِفَةً وَالسُّیوفُ مُتَنَاصِرَةً وَالْبَصَائِرُ نَافِذَةً وَالْعَزَائِمُ وَاحِدَةً أَلَمْ یکونُوا أَرْبَاباً فِی أَقْطَارِ الْأَرَضِینَ وَمُلُوکاً عَلَى رِقَابِ الْعَالَمِینَ فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَیهِ فِی آخِرِ أُمُورِهِمْ حِینَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ وَتَشَتَّتَتِ الْأُلْفَةُ وَاخْتَلَفَتِ الْکلِمَةُ وَالْأَفْئِدَةُ وَتَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ وَتَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِینَ وَقَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ کرَامَتِهِ وَسَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ وَبَقِی قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِیکمْ عِبَراً (عِبْرَةً) لِلْمُعْتَبِرِینَ (مِنْکمْ)»؛ (پس اندیشه کنید که چگونه بودند آنگاه که وحدت اجتماعی داشتند، خواستههای آنان یکی، قلبهای آنان یکسان و دستهای آنان مددکار یکدیگر، شمشیرها یاریکننده، نگاهها به یکسو دوخته و ارادهها واحد و همسو بود. آیا در آن حال مالک و سرپرست سراسر زمین نبودند و رهبر و پیشوای همه دنیا نشدند؟ پس به پایان کار آنها بنگرید. در آن هنگام که به تفرقه و پراکندگی روی آوردند و مهربانی و دوستی آنان از بین رفت و سخنها و دلهایشان گوناگون شد، از هم جدا شدند به حزبها و گروهها پیوستند، خداوند لباس کرامت خود را از تنشان بیرون آورد و نعمتهای فراوان شیرین را از آنها گرفت و داستان آنها میان شما عبرتانگیز باقی ماند).(16)
4. مساوات اجتماعی
برخی روایات، به مساوات اجتماعی و حق مساوی همگان در بهرهمندی از امکانات، فرصتها و سرمایههای اجتماعی موجود و حق بهرهبرداری ضابطهمند از داراییهای مشترک و نیز تساوی آنها در برابر قانون توجه داده است. متعلق این حقوق و ضوابط برخورداری از آن به تفصیل در منابع فقهی و حقوقی تشریح شده است. برای نمونه: پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «إِنَّ النَّاسَ مِنْ آدَمَ إِلَى یوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ الْمُشْطِ لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِی عَلَى الْعَجَمِی وَلَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَدِ إِلَّا بِالتَّقْوَى»؛ (مردم، از زمان آدم تا امروز، همچون دانههاى شانهاند، نه عرب را بر عجم برتریى است و نه سرخ را بر سیاه، مگر به پرهیزکارى).(17)
علی(علیه السلام) فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَکمْ فِی الْحَقِّ جَمِیعاً سَوَاءً أَسْوَدَکمْ وَأَحْمَرَکمْ»؛ (خداوند شما را در حقوق با یکدیگر مساوى قرار داد، چه سیاه باشید و چه سرخ).(18)
امام علی(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ (الْحَقِ) الْعَدْلِ أَنْ یقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ کیلَا یتَبَیغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُه»؛ (خداوند بر پیشوایان حق، واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و ناداری، تنگدست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند).(19)
خداى متعال بر امامان راستین واجب کرده است که زندگى خود را با ضعیفترین مردم هم سطح سازند، تا فقر فقیر او را از جای به در نبرد.
5. عدالت اجتماعی
یکی از ارزشهای قطعی برای دوام و بقای جامعه انسانی، اجرای عدالت اجتماعی است. استقرار عدالت اجتماعی باوجود اختلافنظرهای جدی در تعریف، شاخصها، فلسفه وجودی، راههای دستیابی، آثار و نتایج و آن، همواره یکی از بنیادیترین ضرورت حیات جمعی قلمداد شده است. از دید شهید مطهری، عدالت در مفهوم وسیع آن عبارت است از دادن حق هرکس متناسب با استحقاق وی بدون هیچگونه ظلم و تبعیض؛ به بیان دیگر، عدالت از یک نظر ملازم با مساوات است؛ یعنى پرهیز از تبعیض.(20)
در روایات متعددی به ضرورت و اهمیت اجرای عدالت از جمله عدالت اجتماعی و آثار مترتب بر آن توجه داده شده است؛ برای نمونه:
امام علی(علیه السلام) فرمود: «وَإِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَینِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِی الْبِلَادِ وَظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِیة»؛ (همانا برترین روشنی چشم زمامداران، برقراری عدل در شهرها و آشکارشدن محبت مردم نسبت به رهبر است).(21)
و همو فرمود: «الْعَدْلُ رَأْسُ الْإِیمَانِ وَجِمَاعُ الْإِحْسَانِ (وَأَعْلَى مَرَاتِبِ الْإِیمَانِ)»؛ (عدالت سر ایمان و همه احسان و بلندترین مرتبه باور است).(22)
و باز فرمود: «مَنْ عَدَلَ فِی الْبِلَادِ نَشَرَ اللَّهُ عَلَیهِ الرَّحْمَةَ»؛ (هرکس در شهرها عدالت را اجرا کند، خدا رحمت خویش را بر او بگسترد).(23)
و فرمود: «بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَکاتُ»؛ (با اجراى عدالت، برکتها چند برابر مىشود).(24)
امام صادق(علیه السلام) نیز میفرماید: «إِنَّ النَّاسَ یسْتَغْنُونَ إِذَا عُدِلَ عَلَیهِمْ»؛ (اگر میان مردم عدالت اجرا شود، همه بىنیاز خواهند شد (و فقیرى نخواهد ماند)).(25)
6. قانونمندی زندگی اجتماعی
در برخی روایات، به قوانین و سنتهای تکوینی حاکم بر جوامع انسانی توجه داده شده است؛ سنتهایی که در فرایند زندگی اجتماعی و حیات تاریخی یک جامعه و در نتیجه کنشهای ارادی و اختیاری جمعی آنها به وقوع پیوسته و بهمثابه اثر وضعی و پیامد تکوینی اعمال آنها، آثاری را در ادامه مسیر زندگی لاجرم و بهصورتی تخلفناپذیر بر کلیت حیات جمعی و اجتماعی ایشان تحمیل میکند؛ بهبیان دیگر، این سنتها، متعاقب رفتار و سلوک جمعی آدمیان تکون یافته و در جهان اجتماعی و ساحتهای زیستی آنها جریان مییابد. از این قوانین تکوینی در برخی منابع معرفت دینی به «سنتهای الهی در جامعه و تاریخ» یاد شده است؛(26) برای نمونه:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «إِذَا کثُرَ الزِّنَا بَعْدِی کثُرَ مَوْتُ الْفَجْأَةِ وَإِذَا طُفِّفَ الْمِکیالُ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِینَ وَالنَّقْصِ وَإِذَا مَنَعُوا الزَّکاةَ مَنَعَتِ الْأَرْضُ بَرَکاتِهَا مِنَ الزَّرْعِ وَالثِّمَارِ وَالْمَعَادِنِ وَإِذَا جَارُوا فِی الْحُکمِ تَعَاوَنُوا عَلَى الظُّلْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِذَا نَقَضُوا الْعُهُودَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِمْ عَدُوَّهُمْ وَإِذَا قَطَعُوا الْأَرْحَامَ جُعِلَتِ الْأَمْوَالُ فِی أَیدِی الْأَشْرَارِ وَإِذَا لَمْ یأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَلَمْ ینْهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ و لَمْ یتَّبِعُوا الْأَخْیارَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِمْ أَشْرَارَهُمْ فَیدْعُو عِنْدَ ذَلِك خِیارُهُمْ فَلَا یسْتَجَابُ لَهُمْ»؛ (چون بعد از من زنا فراوان شود، مرگ ناگهانی زیاد میگردد و چون کمفروشی رواج پیدا کند، خداوند به قحط و کمبود دچارشان سازد و چون زکات ندهند، زمین برکتهای خود را از زراعت، میوهها و معدنها دریغ نماید و چون در قضاوت حکم ظالمانه دهند، به ظلم و تجاوز مبتلا شوند و چون پیمانشکنی کنند، خداوند دشمنانشان را بر ایشان مسلط گرداند و چون قطع رابطه با خویشان نمایند، ثروتشان بهدست تبهکاران افتد و چون امر به معروف و نهی از منکر را تعطیل کنند و پیرو نیکان اهلبیت من نباشند، خداوند اشرارشان را بر ایشان مسلط نماید و در این هنگام، دعای نیکان آنها (در حق امت) مستجاب نشود).(27)
و در روایت دیگر، به آثار تکوینی خشم خداوند از عملکرد ناصواب مردم یک جامعه و نمودهای منفی آن در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی ایشان توجه داده است: پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «إِذَا غَضِبَ اللَّهُ عَلَى أُمَّةٍ وَلَمْ ینْزِلِ الْعَذَابَ عَلَیهِمْ غَلَتْ أَسْعَارُهَا وَقَصُرَتْ أَعْمَارُهَا وَلَمْ تَرْبَحْ تُجَّارُهَا وَلَمْ تَزْك ثِمَارُهَا وَلَمْ تَغْزُرْ أَنْهَارُهَا وَحُبِسَ عَنْهَا أَمْطَارُهَا وسُلِّطَ عَلَیهَا أَشْرَارُهَا»؛ (هرگاه خداوند بر امتی خشم گیرد، ولی عذابی بر آنان فرونفرستد، نرخهاشان گران شود، عمرهاشان کوتاه گردد، بازرگانانشان سود نکنند، میوههاشان مرغوب نشود، رودهاشان پرآب نگردد، باران برایشان نبارد و اشرارشان بر آنها مسلط شوند).(28)
متقابلاً گسترش ایمان، عمل صالح و بسط نیکوکاری در جامعه، زمینه نزول برکات و بهرهمندی خاص از نعمتهای ویژه زمینی و آسمانی را برای همگان فراهم میآورد.
7. اصناف و طبقات اجتماعی
در هر جامعه بسته به درجه توسعه و پیشرفت و به اقتضای نظام تقسیم کار اجتماعی، صنفها و قشرهایی وجود دارند که به نیازها و ضرورتهای شناختهشده فردی و اجتماعی اعضای جامعه پاسخ میدهند. افراد در هر موقعیت افزونبر خدماتدهی به جامعه، از خدمات و دستاوردهای دیگر اصناف نیز بهره میگیرند. هر طبقه بسته به موقعیت، حقوق و امتیازات ویژهای دارند و متقابلاً به وظایف و تکالیف خاص مأمور و مکلفند. حضرت علی(علیه السلام) در نامه 53 نهجالبلاغه به طبقات هشتگانه اصناف (در جامعه آن روز) و شیوه وابستگی آنها به یکدیگر نکات درخورتوجهی را متذکر شدهاند:
«اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیةَ طَبَقَاتٌ لَا یصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ وَلَا غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ وَمِنْهَا کتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ وَمِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ وَمِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَالرِّفْقِ وَمِنْهَا أَهْلُ الْجِزْیةِ وَالْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُسْلِمَةِ النَّاسِ وَمِنْهَا التُّجَّارُ وَأَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَمِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِی الْحَاجَةِ وَالْمَسْکنَةِ وَکلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَوَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِیضَةً فِی کتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِیهِ(صلی الله علیه واله وسلم) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِیةِ وَزَینُ الْوُلَاةِ وَعِزُّالدین وَسُبُلُ الْأَمْنِ وَلَیسَ تَقُومُ الرَّعِیةُ إِلَّا بِهِمْ ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا یخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِی یقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ ویعْتَمِدُونَ عَلَیهِ فِیمَا یصْلِحُهُمْ وَیکونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهَذَینِ الصِّنْفَینِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَالْعُمَّالِ وَالْکتَّابِ لِمَا یحْکمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ وَیجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ ویؤْتَمَنُونَ عَلَیهِ مِنْ خَوَاصِّ الْأُمُورِ وَعَوَامِّهَا وَلَا قِوَامَ لَهُمْ جَمِیعاً إِلَّا بِالتُّجَّارِ وَذَوِی الصِّنَاعَاتِ فِیمَا یجْتَمِعُونَ عَلَیهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ وَیقِیمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ وَیکفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَیدِیهِمْ مَا لَا یبْلُغُهُ رِفْقُ غَیرِهِمْ ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَالْمَسْکنَةِ الَّذِینَ یحِقُّ رِفْدُهُمْ وَمَعُونَتُهُمْ وَفِی اللَّهِ لِکلٍّ سَعَةٌ وَلِکلٍّ عَلَى الْوَالِی حَقٌّ بِقَدْرِ مَا یصْلِحُهُ وَلَیسَ یخْرُجُ الْوَالِی مِنْ حَقِیقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللَّهُ (تَعَالَى) مِنْ ذَلِك إِلَّا بِالاهْتِمَامِ وَالِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ وَتَوْطِینِ نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ وَالصَّبْرِ عَلَیهِ فِیمَا خَفَّ عَلَیهِ أَوْ ثَقُلَ...»؛ ((ای مالک)! بدان مردم از گروههای گوناگونی هستند که اصلاح هریک جز با دیگری امکان ندارد و هیچیک از گروهها از گروه دیگر بینیاز نیست. از آن قشرها، لشکریان خدا، نویسندگان عمومی و خصوصی، قضات دادگستر، کارگزاران عدل و نظم اجتماعی، جزیهدهندگان، پرداختکنندگان مالیات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پیشهوران و نیز طبقه پایین جامعه، یعنی نیازمندان و مستمندان هستند که برای هریک خداوند سهمی مقرر داشته و مقدار واجب آنرا در قرآن یا سنت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) تعیین کرده که پیمانی از طرف خداست و نگهداری آن بر ما لازم است. پس سپاهیان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعیت و زینت و وقار زمامداران، شکوه دین و راههای تحقق امنیت کشورند. امور مردم جز با سپاهیان استوار نگردد و پایداری سپاهیان جز به خراج و مالیات رعیت انجام نمیشود که با آن برای جهاد با دشمن تقویت گردند و برای اصلاح امور خویش بهآن تکیه کنند و نیازمندیهای خود را برطرف سازند.
سپس سپاهیان و مردم جز با گروه سوم نمیتوانند پایدار باشند و آن قضات و کارگزاران دولت و نویسندگان حکومتاند، که قراردادها و معاملات را استوار میکنند و آنچه به سود مسلمانان است فراهم میآورند و در کارهای عمومی و خصوصی مورد اعتمادند و گروههای یادشده بدون بازرگانان و صاحبان صنایع نمیتوانند دوام بیاورند؛ زیرا آنان وسایل زندگی را فراهم میآورند و در بازارها عرضه میکنند و بسیاری از وسایل زندگی را با دست میسازند که از توان دیگران خارج است. قشر دیگر، طبقه پایین از نیازمندان و مستمنداناند که باید به آنها بخشش و یاری کرد. برای تمام اقشار گوناگون یادشده، در پیشگاه خدا گشایشی است و همه آنان به مقداری که امورشان اصلاح شود بر زمامدار، حقی مشخص دارند و زمامدار از انجام آنچه خدا بر او واجب کرده است نمیتواند موفق باشد، جز آنکه تلاش فراوان نماید و از خدا یاری بطلبد و خود را برای انجام حق آماده سازد و در همه کارها، آسان باشد یا دشوار، شکیبایی ورزد).(29)
در برخی روایات نیز عمدتاً با رویکردی فقهی به ضرورت تقسیم کار اجتماعی و توصیه و تجویز حرفهها و مشاغلی همچون کتابت (منشیگری)، تجارت، صیاغة (زرگری)، بنایی، حیاکت (بافندگی)، قصارة (لباسشویی/ رنگرزی)، خیاطت و... که برای اداره جامعه و گذران زندگی اجتماعی مردم ضرورت دارند، توجه داده و تعلیم و تعلم برخی از آنها را واجب کفایی شمرده است.(30)
8. امامت و رهبری
هر گروه و مجموعه انسانی و در رأس آن جامعه کل، برای تدبیر امور، تأمین مصالح جمع، تعیین حقوق و وظایف، اجرای قوانین، نظارت بر روند جاری زندگی، دفاع از هویت و کیان جمع، برخورد با طاغیان، متخلفان و بهطور کلی راهبری افراد، نهادها و سازمانهای اجتماعی در مسیر رسیدن به اهداف و غایات منظور، به رهبر، پیشوا، مقتدا، مدیر و کارگزار مناسب نیاز دارند. براساس برخی روایات، حتی داشتن رهبر بد، بهتر از نداشتن آن است. آثار اجتماعی مثبت و منفی مترتب بر رهبری رهبران جامعه آشکارتر از آن است که نیازی به بحث و گفتوگو داشته باشد. تفصیل این بحث در حوزه اندیشه سیاسی اسلام قابل پیگیری است؛ برای نمونه:
امام رضا(علیه السلام) فرمود:
«... إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدین وَنِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَصَلَاحُ الدُّنْیا وَعِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَفَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَالزَّکاةِ وَالصِّیامِ وَالْحَجِّ وَالْجِهَادِ وَتَوْفِیرُ الْفَیءِ وَالصَّدَقَاتِ وَإِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَالْأَحْکامِ وَمَنْعُ الثُّغُورِ وَالْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَیحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَیقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَیذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَیدْعُو إِلَى سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ و الْحُجَّةِ الْبَالِغَة»؛ (امامت زمام دین و نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت ریشه روینده اسلام و شاخه بالارونده آن است. با امام نماز و زکات و روزه و حج و فراهمآمدن غنایم و صدقات و اجراى حدود و احکام و پاسدارى از مرزها و اطراف کشور امکانپذیر مىشود. امام حلال الهی را حلال و حرام او را حرام میکند، حدود الهی را اقامه و از دین او دفاع میکند و مردم را با حکمت و موعظه نیکو و برهان قاطع به سوی خدا دعوت مینماید).(31)
9. تشریک مساعی
یکی از نیازهای مشترک آدمیان، ضرورت بهرهگیری از توان فکری، دانش و تخصص، تجربه زیستی، درک محیطی، شناخت ذهنیتها و نگرشهای یکدیگر در خصوص واقعیتها و امور مختلف، شیوه روبهرو شدن با مشکلات، چگونگی اتخاذ تصمیم در شرایط سخت و اطلاعیابی از گزینههای مناسب و مرجح... از طریق مشورت و رایزنی، گفتوگو و پرسش و پاسخ است. در سطح کلان نیز معمولاً تشکلهایی بهمنظور همفکری و تشریک مساعی جمعی با عناوین مختلف تدبیر شده است. از جمله نشانههای توجه اسلام به زندگی اجتماعی، ترغیب عموم به بهرهگیری از این سیاست عقلایی در تدبیر امور فردی و اجتماعی است. کثرت روایات این باب، نشانه روشنی بر اهتمام اسلام به این مهم است؛ برای نمونه:
امام علی(علیه السلام) فرمود: «مَا اسْتُنْبِطَ الصَّوَابُ بِمِثْلِ الْمُشَاوَرَةِ»؛ (راه حق و صواب از هیچجا بهتر از مشاوره بهدست نمىآید).(32) یا «ِوَلَا ظَهِیرَ کالْمُشَاوَرَة»؛ (وهیچ پشتیبانى همچون مشاوره نیست).(33) یا «لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنْ مُشَاوَرَةٍ»؛ (هیچ پشتوانهای مطمئنتر از مشورتکردن نیست).(34) یا «حَقٌّ عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یضِیفَ إِلَى رَأْیهِ رَأْی الْعُقَلَاءِ وَیضُمَّ إِلَى عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُکمَاءِ»؛ (سزاوار است که انسان خردمند رأى خردمندان را بر رأى خویش بیفزاید و دانش حکیمان و دانایان را به آگاهی خویش پیوند زند).(35) یا «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیهِ هَلَك وَمَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکهَا فِی عُقُولِهَا»؛ (هرکس خودرأى شد به هلاکت رسید و هرکس با دیگران مشورت کرد، در عقلهای آنان شریک شد).(36)
10. وظایف و مسئولیتهای اجتماعی
برخی روایات، عموم انسانها را به مسئولیتشناسی و خیرخواهی متقابل و برخی نیز مؤمنان را به وظیفهشناسی و تعهدورزی در قبال عموم انسانها یا خصوص جامعه ایمانی توصیه و ترغیب فرمودهاند. برخی روایات نیز به وظایف خواص و نخبگان جامعه در قبال مشکلات و مسائل مورد ابتلای عموم توجه داده است. روایات گزیده این بخش، با دو عنوان «وظایف متقابل عموم» و «وظایف خواص در قبال عموم» به این شرح فهرست شدهاند:
یکم. وظایف متقابل عموم
پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «أَلَا کلُّکمْ رَاعٍ وَکلُّکمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ»؛ (بدانید! همه شما راهبر و حافظ و همه مسئول افراد تحت سرپرستی خویش هستند).(37)
برخی روایات، مؤمنان را به اهتمامورزیدن نسبت به امور عام مسلمین توصیه و ترغیب کرده است: پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ لَایهْتَمُ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیسَ مِنْهُمْ، وَمَنْ سَمِعَ رَجُلًا ینَادِی: یا لَلْمُسْلِمِینَ! فَلَمْ یجِبْهُ، فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ»؛ (کسى که بامداد برخیزد بىآنکه به فکر سروساماندادن به کارهاى مسلمانان باشد، مسلمان نیست و کسى که فریاد استغاثه مسلمانی را بشنود و اجابت نکند، مسلمان نیست).(38)
امام علی(علیه السلام) فرمود: «أَشْعِرْ قَلْبَك الرَّحْمَةَ لِجَمِیعِ النَّاسِ وَالْإِحْسَانَ إِلَیهِمْ وَلَا تُنِلْهُمْ حَیفاً و لَا تَکنْ عَلَیهِمْ سَیفاً (سَفِیهاً)»؛ (رحمت و بخشندگى به همه مردم و نیکىکردن در حق ایشان را شعار جان خود قرار ده، به ایشان ستم مکن و شمشیری علیه آنها مباش).(39) حضرت در ادامه یکی از فرازهای عهدنامه مالک در بیان فلسفه این امر میفرماید: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ؛ إِمَّا أَخٌ لَك فِیالدین و إِمَّا نَظِیرٌ لَك فِی الْخَلْقِ...»؛ (زیرا مردم دو گروه هستند: یا برادران دینى تواند یا برابران نوعى تو).(40)
برخی روایات، نیز به وظیفه مؤمنان متمکن در قبال مؤمنان محروم و نیازمند توجه داده است.
دوم. وظایف خواص در قبال عموم
پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یفْعَلْ فَعَلَیهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»؛ (چون بدعتها در امت من پدید آید، بر عالم است که علم خود را آشکار کند؛ پس هرکس چنین نکند لعنت خدا بر او باد).(41)
امام علی(علیه السلام) فرمود: «وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یقَارُّوا عَلَى کظَّةِ ظَالِمٍ و لَا سَغَبِ مَظْلُوم»؛ (خدا از علما خواسته است که در برابر پرخورى ستمگران و گرسنگىکشیدن ستمکشان خاموش ننشینند و به آن رضا ندهند).(42)
11. حقوق اجتماعی
اعضای جامعه، متناظر با تکالیف و وظایف اجتماعی، حقوق و امتیازاتی نیز نسبت به طرفهای ارتباطی خود دارند. برخی روایات همگان را به رعایت حقوق اجتماعی افراد در جامعه ترغیب فرموده است؛ برای نمونه:
امام علی(علیه السلام) فرمود: «جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ حُقُوقَ عِبَادِهِ مُقَدِّمَةً لِحُقُوقِهِ (عَلَى حُقُوقِهِ) فَمَنْ قَامَ بِحُقُوقِ عِبَادِ اللَّهِ کانَ ذَلِك مُؤَدِّیاً إِلَى الْقِیامِ بِحُقُوقِ اللَّهِ»؛ (خداى متعال، رعایت حقوق بندگانش را مقدمهاى براى رعایت حقوق خویش قرار داد؛ پس هرکس به اداى حقوق بندگان خدا قیام کند، این خود سبب قیام به اداى حقوق خداوند خواهد شد).(43)
امام سجاد(علیه السلام) در رساله حقوق خویش به فهرستی از حقداران برفرد، نوع حق، چرایی حق و کیفیت ادای آن اشاره کرده است. این حقداران و صاحبان حق، بدون ذکر جزئیات عبارتند از: رهبر و پیشوا، استاد و شاگرد، همسر، خویشان (پدر، مادر، فرزند، برادر و...)، کسی که به انسان نیکی کند، مؤذن، پیش نماز، واعظ، همنشین، همسایه، دوست، شریک، طلبکار، کسی که علیه انسان اقامه دعوا کند، مشورتخواه، اندرزجو، سالمند، خردسال، گدا، تقاضاکننده و طلبکننده، کسی که به انسان بدی کرده است، همکیشان و کافرذمی.(44)
12. شناخت مقتضیات زمان
برخی روایات، همگان را به زمان و زمانهشناسی و شناخت نیازهای زمان زندگی یا حیات اجتماعی در دوران زیستی آنها توجه داده است. این شناخت در برخی سطوح و نسبت به برخی افراد تخصصی و در برخی سطوح و نسبت به همگان، عمومی است. بخشی از این شناخت از رهگذر تجربههای زیستی و مشارکت در فرایندهای حیات جمعی حاصل میشود و بخشی نیز تنها از طریق اکتساب دغدغهمند و به انگیزه نقشآفرینی فعال در عرصههای گوناگون حیات جمعی میسر خواهد شد. این شناخت بالقوه میتواند افقهایی را به روی دارندگان آن بگشاید، توان نقشآفرینی ایشان را افزایش دهد، اتخاذ تصمیمهای بزرگ و سرنوشتساز را در شرایط پیچیده برایشان هموار سازد، بصیرت ایشان را در کشف و تحلیل توطئههای دشمنان افزایش دهد و در کل، راه درست زیستن و عملکرد بایسته متناسب با انتظارات و نیازهای دوران را بهایشان نشان دهد؛ برای نمونه:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «فِی حِکمَةِ آلِ دَاوُدَ عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یکونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ»؛ (در دستورهاى حکیمانه خاندان داوود پیامبر آمده است: وظیفه انسان خردمند است که زمانه (و اهل زمانه) خویش را بشناسد).(45)
همو در روایت دیگری فرمود: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیهِ اللَّوَابِسُ»؛ (آنکه نسبت به زمان خود دانا است، گرفتار امور اشتباهانگیز و مایه گمراهى نمىشود).(46)
13. نظارت و کنترل اجتماعی
یکی دیگر از ضرورتهای کارکردی جامعه، نظارت و کنترل اجتماعی است که معمولاً به دو شیوه رسمی و غیررسمی صورت میگیرد. در جامعه اسلامی، نظارت عموم مردم بر اعمال اجتماعی و آشکار یکدیگر و نیز نظارت ایشان بر اعمال کارگزاران از طریق فریضه امر بهمعروف و نهی از منکر و نصیحت و خیرخواهی صورت میگیرد. مراتبی از فریضه امر و نهی نیز که مستلزم ضرب و قتل باشد، توسط حکومت اسلامی اعمال شود. نظارت و کنترل جامعه و کارگزاران حکومتی توسط حاکمیت و عمدتاً از طریق سازوکارهای رسمی و نهادهای بازرسی، صنفی، انتظامی، قضایی و... اعمال میشود. در منابع روایی به دو مکانیسم رسمی و غیررسمی نظارت و کنترل و نیز نهادهای پیشنیاز آن یعنی نهادهای تعلیمی، تربیتی، تبلیغی، ارشادی و هدایتی توجه داده شده است؛ برای نمونه:
حضرت علی(علیه السلام) در فرازی از عهدنامه خود به مالک اشتر مینویسد: «... ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَابْعَثِ الْعُیونَ عَلَیهِمْ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَالْوَفَاءِ فَإِنَّ تَعَهُّدَك فِی السِّرِّ أُمُورَهُمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَالرِّفْقِ بِالرَّعِیةِ وَتَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یدَهُ إِلَى خِیانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا أَخْبَارُ عُیونِك اکتَفَیتَ بِذَلِك شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَیهِ الْعُقُوبَةَ فِی بَدَنِهِ وَأَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ فَوَسَمْتَهُ بِالْخِیانَةِ وَقَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ»؛ (سپس بر کارهای آنان مراقبت دار و بازرسان مخفی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر ایشان بگمار؛ زیرا از بازرسی و مراقبت نهایی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارای با رعیت وامیدارد. از دستیارانت نیز مراقبت نما، اگر یکی از آنان دست به خیانتی گشود و گزارش بازرسان مخفی تو، در خیانت او مورد اتفاق بود و همه به آن گواهی دادند، همین گزارشها کافی است تا او را به تنبیه بدنی مجازات کنی و آنچه بهدست آورده، از او بستانی و سپس او را خوار بداری و داغ ننگین خیانت را بر پیشانیاش بگذاری و طوق بدنامی را بر گردنش آویزی).(47)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیاءِ وَمِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَتَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَتَحِلُّ الْمَکاسِبُ وَتُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَتُعْمَرُ الْأَرْضُ وَینْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَیسْتَقِیمُ الْأَمْرُ فَأَنْکرُوا بِقُلُوبِکمْ وَالْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکمْ وَصُکوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَلَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِم»؛ (امر به معروف و نهی از منکر طریق انبیا و روش صالحان است؛ فریضه بزرگی که سایر فرائض با آن اقامه، راهها امن، کسب و کارها حلال، ظلمها دفع، زمین آباد، از دشمنان انتقام گرفته و امور بسامان میشود؛ پس با قلب و زبان خویش منکرات را نفی کنید، بر چهره مرتکبان آنها بکوبید و در اینراه از ملامت هیچ ملامتگری نهراسید).(48)
14. عوامل انحطاط جوامع
در برخی روایات به علل و عوامل انحطاط، افول، فروپاشی و برهمخوردن نظم و سامان اجتماعی جامعه توجه شده است. این موضوع اگرچه در بحث از سنتهای اجتماعی جای میگیرد، به دلیل اهمیت، با عنوانی مستقل طرح میشود. امام علی(علیه السلام) فرمود: «یسْتَدَلُّ عَلَى إِدْبَارِ الدُّوَلِ بِأَرْبَعٍ تَضْییعُ الْأُصُولِ وَالتَّمَسُّك بِالْغُرُورِ وَتَقْدِیمُ الْأَرَاذِلِ وَتَأْخِیرُ الْأَفَاضِلِ»؛ (عامل سقوط دولتها چهار چیز است: ضایعگذاشتن اصول (مسائل اساسى)؛ چسبیدن به فروع (امور نامهم و تشریفات)؛ پیشانداختن اراذل (فرومایگان) و کنارزدن افاضل (پرمایگان و آگاهان)).(49)
در برخی روایات نیز به فسادهای ساختاری و تأثیرات ویرانگر آن بر نظام اجتماعی اشاره شده است؛ برای نمونه: پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «إِذَا سَادَ الْقَوْمَ فَاسِقُهُمْ وَکانَ زَعِیمُ الْقَوْمِ أَذَلَّهُمْ وَأُکرِمَ الرَّجُلُ الْفَاسِقُ فَلْینْتَظَرِ الْبَلَاءُ»؛ (هرگاه تبهکار قومی سرور آنان گردد و رهبرشان زبونترین آنان باشد و مرد تبهکار مورد قدردانی قرار گیرد، باید چشمبهراه بلا بود).(50)
امام رضا(علیه السلام) فرمود: «وَإِذَا جَارَ السُّلْطَانُ هَانَتِ الدَّوْلَة»؛ (چون سلطان ستم کند، دولت سست و ضعیف شود).(51)
امام علی(علیه السلام) میفرماید: «فَلَیسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَلَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیةِ فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیةُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَأَدَّى الْوَالِی إِلَیهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَینَهُمْ وَقَامَتْ مَنَاهِجُالدین وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَجَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِك الزَّمَانُ وَطُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَیئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیةُ وَالِیهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی بِرَعِیتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِك الْکلِمَةُ وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَکثُرَ الْإِدْغَالُ فِیالدین وَتُرِکتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَی وَعُطِّلَتِ الْأَحْکامُ وَکثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ فَلَا یسْتَوْحَشُ لِعَظِیمِ حَقٍّ عُطِّلَ وَلَا لِعَظِیمِ بَاطِلٍ فُعِلَ فَهُنَالِك تَذِلُّ الْأَبْرَارُ وَتَعِزُّ الْأَشْرَارُ وَ...»؛(52) (پس رعیت اصلاح نمیشود جز آنکه زمامداران اصلاح گردند و زمامداران اصلاح نمیشوند جز با درستکاری رعیت و آنگاه که مردم حق رهبری را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد و راههای دین پدیدار و نشانههای عدالت برقرار و سنت پیامبر پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس میگردد؛ اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین میرود، نشانههای ستم آشکار و نیرنگبازی در دین فراوان میگردد و راه گسترده سنت پیامبر متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل و بیماریهای دل فراوان شود. مردم از اینکه حق بزرگی فراموش میشود یا باطل خطرناکی در جامعه رواج مییابد، احساس نگرانی نمیکنند! پس در آن زمان نیکان خوار و بدان قدرتمند میشوند).
15. اصلاح اجتماعی
هر جامعه به مرور زمان و تحتتأثیر عوامل مختلف داخلی و خارجی ممکن است به درجاتی از بینظمی، اختلال، تعارض و نابسامانی مبتلا شود. سیاستها و تدابیر اصلاحگرانه (رفورم و گاه انقلاب) در هر جامعه عمدتاً با هدف بازگرداندن سیستم به وضعیت عادی، اعمال میشود. اجرای این اقدامات نیز هرچند با عناوین گوناگون و مکانیزمهای اجرایی متفاوت، بهویژه در برخی شرایط ضرورت دارد. در روایات دینی نیز کموبیش به این مهم توجه داده شده است؛ برای نمونه:
امام علی(علیه السلام) فرمود: «أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً یعْمَلُ بِهِ وَمُنْکراً یدْعَى إِلَیهِ فَأَنْکرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وبَرِئَ ومَنْ أَنْکرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَهُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَمَنْ أَنْکرَهُ بِالسَّیفِ لِتَکونَ کلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا وَکلِمَةُ الظَّالِمِینَ هِی السُّفْلَى فَذَلِك الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَى وَقَامَ عَلَى الطَّرِیقِ و (نُوِّرَ) نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیقِین»؛(53) (ای مؤمنان! هرکس تجاوزی را بنگرد و شاهد دعوت به منکری باشد و در دل آنرا انکار کند، خود را از آلودگی سالم داشته و هرکس با زبان آنرا انکار کند، پاداش داده خواهد شد و از اولی برتر است و آنکس که با شمشیر به انکار برخیزد تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او راه رستگاری را یافته و نور یقین در دلش تابیده است).
و در جای دیگری فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّك تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکنِ الَّذِی کانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَلَا الْتِمَاسَ شَیءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَلَکنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِك وَنُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِك فَیأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِك وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِك»؛(54) (خدایا! تو میدانی که جنگ و درگیری ما برای بهدستآوردن قدرت، حکومت، دنیا و ثروت نبود، بلکه میخواستیم نشانههای حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد).
د) اخلاق اجتماعی در اسلام
بخش مهم اندیشههای اجتماعی اسلام، ضمن آموزههای اخلاقی توصیه شده است. اخلاق اجتماعی، مجموع بایدها و نبایدهایی است که انسانها در ارتباطات و مناسبات خود با دیگران مأمور به رعایت آن هستند. نمونههایی از ارزشهای اخلاقی، طبق آنچه در کتاب اصول کافی در قالب ابواب مختلف ذکر شده از این قرار است:
حفظ عفت شکم و شهوت، شکرگزاری از خدمات دیگران، نیک خلقی با مردم، انسگیری و مؤانست با مردم، خوشرویی و گشادهروی، دعوت عملی دیگران به خیر، حیا و عفاف، در گذشتن از خطای دیگران، نیکی به کسی که به انسان بدی کرده است، بخشیدن به کسی که تو را محروم کرده است، فروخوردن خشم، سازش و سازگاری با مردم، نرمی و ملاطفت با مردم، تواضع و فروتنی، تولی و تبری، انصافدادن و عدالت ورزی با مردم، نافعبودن به حال مردم، پیوند با خویشان و بستگان، خوشرفتاری با پدرو مادر، احترام به سالخوردگان، نیکرفتاری با همسایگان، وفای به عهد و پیمان، مذمت خشونت و سختگیری، اجتناب از اطاعت نابحق از مردم، مواسات با فقرا در اموال، خدمتگزاری مؤمنان به یکدیگر، سلامکردن و مصافحه هنگام ملاقاتهای رویاروی، صورت به صورت همنهادن (معانقه) هنگام ملاقات، بوسیدن یکدیگر، مذاکره و گفتوگو، موجبات شادی و سرور مؤمنان شدن، برآوردن حاجات مؤمنان، گشودن گرفتاری مؤمنان (تفریج کربالمؤمن)، غذادادن به مؤمنان نیازمند، پوشاندن مؤمنان نیازمند، مهربانی به مؤمنان و گرامیداشتن آنها، نصیحت و خیرخواهی برای مؤمنان،خوشسخنی، راستگویی، نیکوگویی، کنترل زبان، تقیه (همراهی صوری مؤمن با مخالفان اعتقادیاش برای حفظ جان)، رازداری، آشکارکردن سلام، ترک بحث و جدال بیفایده، امانتداری، اصلاح میان مردم، هدایت مؤمنان در جهت تحرز از گمراهی، ناسازگاری، بدخلقی، بدزبانی، سرکشی و طغیان، تفاخر و تکبر، ظلم و ستم، مکاری و فریبکاری، دروغزنی، دو زبانی و دورویی، آزار و تحقیر مسلمین، عیبجویی یکدیگر، شماتت و شادکامی در گرفتاری مؤمنان، دشنامگویی، تهمتزنی و بدگمانی، قهرکردن و جدایی از برادر دینی، سخنچینی، فاشکردن اسرار مؤمنان، غیبت و بهتان، خشم و غضب و حسادت.(55)
در برخی روایات، به فهرستی از وظایف اخلاقی مؤمنان در قبال یکدیگر توجه شده است.(56) برخی روایات، نیز مؤمنان را از ارتکاب زشتیها و گناهان با مصادیق زیاد و آثار و پیامدهای سهمگین با عنوان ذنوب، سیئات، کبائر، اصرار بر صغائر، معاصی و... (از جمله جرایم، آسیبها و انحرافات اجتماعی) نهی میکند.(57) گفتنی است که در کتاب اصول کافی، بابی با عنوان «الإستغناء عنالناس» دربردارنده روایات متعدد منعقد شده است. معنای استغناء به قرینه روایات باب وابستگی طفیلی و منافی با عزت مؤمن و داشتن طمع به داشتههای دیگران است، نه انزواگزینی و پرهیز از تعامل اجتماعی.(58)
هـ) احکام اجتماعی در اسلام
روایات اجتماعی همچنین در پرتو اجتهاد روشمند فقهای عظام و در پاسخ به نیازها و ضرورتهای عصری مؤمنان، زمینه شکلگیری ابواب مختلف فقهی را فراهم آورده است. از دید نگارنده، بخش قابلتوجهی از اندیشه اجتماعی اسلام در روایات فقهی و فتاوای برآمده از آنها مندرج است. شایعترین تقسیمبندى ابواب و مباحث فقه نزد فقهاى شیعه، دستهبندى معروف محقق حلى در کتاب شرایعالاسلام است. محقق، مباحث کتاب مزبور را در چهار بخش تدوین کرده است: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام (و سیاسات). هر قسم از اقسام چهارگانه فوق را کتابهایى است و هر کتاب متضمن مقاصد، فصول، ارکان و ابوابی:
قسم اول (عبادات) مشتمل بر ده کتاب است: کتاب طهارت؛ کتاب صلاة؛ کتاب صوم؛ کتاب اعتکاف؛ کتاب زکات؛ کتاب خمس؛ کتاب حج؛ کتاب عمره؛ کتاب جهاد؛ کتاب امر بهمعروف و نهى از منکر (گفتنی است از این مجموعه، چهار کتاب اول یعنی طهارت، صلاة، صوم و اعتکاف عمدتاً به احکام فردی و در ضمن به برخی احکام اجتماعی پرداختهاند، اما شش کتاب دیگر کاملاً متضمن احکام اجتماعیاند).
قسم دوم (عقود) مشتمل بر هفده کتاب است: کتاب تجارت؛ کتاب رهن؛ کتاب مفلّس؛ کتاب حجر؛ کتاب ضمان؛ کتاب صلح؛ کتاب مضاربه؛ کتاب مزارعه و مساقات؛ کتاب ودیعه؛ کتاب عاریه؛ کتاب اجاره؛ کتاب وکالت؛ کتاب وقوف و صدقات؛ کتاب هبات؛ کتاب سبق و رمایه؛ کتاب وصایا؛ کتاب نکاح (کتاب مندرج در این بخش و دو بخش بعدی تماماً اجتماعی است و سویه اجتماعی دارد).
قسم سوم (ایقاعات) مشتمل بر یازده کتاب است: کتاب طلاق؛ کتاب خلع و مباراة؛ کتاب ظهار؛ کتاب ایلاء؛ کتاب لعان؛ کتاب عتق؛ کتاب تدبیر، مکاتبه و استیلاد؛ کتاب اقرار؛ کتاب جعاله؛ کتاب ایمان؛ کتاب نذر (احکام کفارات نیز بهعنوان لواحق کتاب ظهار آورده شده است).
و قسم چهارم (احکام و سیاسات) مشتمل بر دوازده کتاب است: کتاب صید و ذباحة؛ اطعمة و اشربة؛ کتاب غصب؛ کتاب شفعة؛ کتاب احیای موات؛ کتاب لقطه؛ کتاب فرائض؛ کتاب قضا؛ کتاب شهادات؛ کتاب حدود و تعزیرات؛ کتاب قصاص؛ کتاب دیات.(59) و(60)
گفتنی است که اندیشههای اجتماعی موجود در منابع روایی شیعه بسیار وسیعتر و گستردهتراز آن است که در قالب یک مقاله گنجانده شود. آنچه ذکر شد، صرفاً نمونههایی از مهمترین اندیشههاست. علاقمندان برای آشنایی بیشتر با این مجموع میتوانند به کتاب الحیاة(61) با این آدرسها مراجعه کنند. برای نمونه: وظایف اجتماعی مومنان (ج۱، ص ۴۲۶-۴۲۸)؛ لزوم رعایت حقوق متقابل (ج۱، ص۶۸۳-۶۸۵)؛ نظم و انضباط در امور (ج۱، ص۵۴۳-۵۷۹؛ ص۷۱۴-۷۲۰)؛ عملگرایی (صالح)، ویژگیها، علل و آثار فردی و اجتماعی آن (ج۱، ص۴۶۱-۵۳۵)؛ رشد و تکامل اجتماعی و مظاهر آن (ج۱، ص۴۲۹-۴۴۷؛ آثار فرهنگی اجتماعی ایمان به خدا (ج۱، ص۴۰۳-۴۲۵)؛ نقد شرایط و اوضاع اجتماعی (ج۱، ص۳۲۵-۳۳۱)؛ مشورت و رایزنی (ج۱، ص۳۱۳-۳۲۴)؛ دشمنشناسی (ج۱، ص۲۵۵- ۲۶۰)؛ لزوم کسب عزت و نیرومندی (ج۱، ص۶۹۵-۶۹۹)؛ نفی سلطه کفار و ظالمان بر جامعه اسلامی (ج۱، ص۶۷۲-۶۷۹)؛ اصلاح مادی و معنوی جامعه (ج۲، ص۴۰-۶۲؛ ص۸۸-۹۶؛ ص۳۲۱-۳۲۳)؛ دمیدن روح برادری در جامعه (ج۲، ص۶۲-۶۴)؛ کمک به نیازمندان و محرومان جامعه (ج۲، ص۷۴-۸۴؛ ص۳۲۷-۳۳۴؛ ج۵، ص۳۱۴-۳۲۴)؛ تامین اجتماعی (ج۲، ص۷۲۶-۷۵۰)؛ جایگاه و رسالت فرهنگی عالمان (ج۲، ص۴۳۲-۴۴۰؛ ص۴۴۷-۴۸۵)؛ مسئولیت اجتماعی (ج۲، ص۳۶۴-۳۶۸)؛ حقوق مردم (ج۲، ص۳۷۸-۳۸۶)؛ دفاع و جهاد (ج۲، ص۳۶۸-۳۷۸)؛ حفظ زینت و آرایش (ج۵، ص۸۵-۹۱؛ ج۶، ص۲۲۱-۲۲۳)؛ ارزش و اهمیت زندگی این جهانی (ج۵، ص۱۰۵-۱۱۰)؛ اخوت دینی (ج۵، ص۱۳۸-۱۵۱)؛ کار و تلاش سازنده (ج۵، ص۴۳۹-۴۴۴؛ ص۴۶۰-۴۸۲)؛ تخصص و تعهد (ج۵، ص۵۳۷-۵۴۲)؛ تعاون و همکاری (ج۶، ص۱۴۳-۱۷۸)؛ برپایی قسط و عدل (ج۲، ص۲۷-۳۱)؛ (ج۵، ص۲۳۹-۲۷۳؛ ص۵۴۴-۵۴۹)؛ (ج۶، ص۴۸۸-۵۵۵؛ ص۵۵۷-۵۶۲؛ ص۶۰۰-۶۲۴).
نتیجهگیری
اسلام به اقتضای غنای آموزهای، جامعیت محتوایی و ویژگی اندماجی (پیونددادن زندگی این جهانی بهمثابه مقدمه و زمینهساز رسیدن به سعادت و شقاوت اخروی)، همه ابعاد و عرصههای زندگی مؤمنان اعم از فردی، اجتماعی، مادی و معنوی را هرچند بهصورت کلی در سپهر آموزههای هدایتی و ارشادی خویش قرار داده است. بخشی از این اندیشهها در قرآن کریم و بخش بیشتر و فربهتری از آنها در منبع دوم اسلام یعنی روایات مأثور و سنت معصومان(علیهم السلام) انعکاس یافتهاند که در این زمینه نقش اساسی داشتهاند. اندیشههای اجتماعی اسلام نیز تا آنجاکه به جهانبینی اسلام و روح حاکم بر آموزههای آن استناد و ارجاع دارد، قداست و مرجعیت دارند و انتظار میرود که جامعه مؤمنان، این برتری معرفتی و بالاتر از آن هدایتی و کارکردی را تأیید کنند و زمینه بحث و بررسی عالمانه و محققانه درباره این اندیشهها را در محیطهای علمی فراهم آوردند، همچنین لازم است، شرایط جریانیابی آنها در فضای فرهنگی اجتماعی جامعه و عرصههای سیاستگذاری و برنامهریزی کلان مهیا شود. اسلام برخلاف عبادیات، که آموزههایی توقیفی و همواره ثابتاند، در حوزه اجتماعیات اعم از بخشهای اندیشهای و عملی (فقهی) سهم و نقش بیشتری برای عقلانیت و خردورزی در مقام ارائه تفسیر عصری و متناسب با نیازهای زمان و مکان از این معارف قائل شده است و عقل در شعاع دین هم صراط است و هم سراج. اندیشههای اجتماعی اسلام نیز همچون دیگر معارف، بر مبانی و بنیادهای نظری عامی تکیه دارند که به خشی از مهمترین آنها متناسب با موضوع نوشتار اشاره شد. هدف کلی و غایت مقصود این اندیشهها، هدایت جامعه مؤمنان در مسیر تعالی و تقرب و استقرار یک مدینه فاضله و حیات طیبه اینجهانی بهقدر طاقت بشری است.(62)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.