حماسه بزرگ؛ خطبه تاريخى بانوى اسلام فاطمه زهرا عليها السلام
شرح خطبه فدکيّه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام
آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى
بسم الله الرحمن الرّحيم
بعد از رحلت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله طوفان عجيبى سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و كانون اين طوفان مركز «خلافت» بود. سپس به هر چيز كه به نحوى با آن ارتباط پيدا مى كرد منتقل شد. از جمله حكم مصادره سرزمين فدك - كه از سوى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به دخترش فاطمه عليها السلام روى مصالح مهمى واگذار شده بود - از طرف نظام حاكم صادر شد.[1]
فاطمه عليها السلام كه مى ديد اين تجاوز آشكار، توأم با ناديده گرفتن بسيارى از احكام اسلام در اين رابطه، جامعه اسلامى را گرفتار يك انحراف شديد از تعاليم اسلام و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و گرايش به برنامه هاى جاهلى مى كند، و از سوى ديگر مقدمه اى است براى خانه نشين كردن اميرمؤمنان على عليه السلام و محاصره اقتصادى ياران جانباز على عليه السلام، به دفاع از حق خويش در مقابل غاصبان فدك پرداخت و با تمام وجودش خواستار بازگشت اين حق مغصوب شد. ولى نظام حاكم به بهانه حديث مجعول «نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِياءِ لا نُوَرِّثْ؛ ما پيامبران ارثى از خود نمى گذاريم!»، از اداى اين حق سر باز مى زد.
بانوى اسلام، سيّده زنان عالم عليها السلام برخاست و با جمعى از زنان بنى هاشم به مسجد آمد تا در برابر توده هاى مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنى ها را بگويد، و اتمام حجت كند، و بهانه هاى ادامه اين غصب عجيب و مصادره ظالمانه را از دستگاه حكومت وقت بگيرد، و در ضمن، صفوف وفاداران به اسلام را از حاميان سياست هاى تجاوزكارانه آشكار سازد.
او بى اعتنا به «جوسازى» خاصى كه در اين زمينه شده بود، و پيامدهاى احتمالى اين افشاگرى بزرگ، به برنامه خود ادامه داد، و به بهانه «غصب فدك» خطبه بسيار غرّايى در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر مهاجرين ايراد نمود كه بسيارى از حقايق در آن افشا شد.
اين خطبه، هشدار كوبنده اى بود براى آنها كه كوشش داشتند خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله و حكومت اسلامى را از مسير اصلى خود منحرف سازند و زحمات بيست و سه ساله او را بر باد دهند.
«زنگ بيدار باشى بود» براى آنها كه قلبشان به عشق اسلام مى طپيد، و از آينده اين آيين پاك بيمناك بودند.
«اخطار شديدى بود» براى آنها كه از گسترش حزب منافقين و نفوذ آنها در دستگاه سياسى بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله بى خبر بودند، و جنب و جوش هاى مرموز آنان را ناديده مى گرفتند.
«فرياد دردآلودى بود» در حمايت از اميرمؤمنان على عليه السلام وصى و جانشين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه گروهى از بازيگران سياسى آيات قرآن و توصيه هاى مؤكد «رسول الله» را درباره او ناديده گرفته بودند.
«احقاق حق مظلومانه اى بود» براى بيدار ساختن آنها كه حقشان غصب مى شود و سكوت مسالمتآميز را بر فريادهاى كوبنده و بيدارگر ترجيح مى دهند.
«تندر سهمگينى بود» كه پژواك آن همه جا پيچيد، و آثار آن در همه اعصار و قرون باقى ماند.
«طوفان عميقى بود» كه امواجه شكننده اش ارواح خفته را - هر چند موقتاً - بيدار كرد، و راه حق را به آنها نشان داد.
و بالاخره «صاعقه مرگبارى بود» كه بر سر دشمنان اسلام فرود آمد و آنها را سخت غافلگير ساخت.
تحليل هاى عميق بانوى اسلام عليها السلام در اين خطبه بيانگر بينش دقيق او در پيچيده ترين مسائل مربوط به «توحيد» و «مبدأ» و «معاد» است.
تفسيرى كه دختر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله براى مسائل مهم عقيدتى و سياسى و اجتماعى در اين خطبه نموده، دليل روشنى است بر اينكه فاطمه عليها السلام تعلق به زمان خاصى نداشته است.
حماسه هاى پرشورى كه در اين خطبه از زبان گوياى فاطمه عليها السلام تراوش كرده، نشان اين است كه او بانويى فداكار، مجاهد، مبارز، و رهبرى لايق براى مبارزين راه خدا و مجاهدان طريق حق است.
لحن گيراى بانوى اسلام عليها السلام در اين خطبه كه تا اعماق جان و روح انسان نفوذ مى كند، بيانگر اين واقعيت است كه او سخنورى بليغ، و خطيبى نستوه، همتاى همسرش اميرمؤمنان على عليه السلام بود. به گونه اى كه اين خطبه غرّا، خطبه هاى على عليه السلام را در نهج البلاغه تداعى مى كند، و دوش به دوش آن پيش مى رود، و نشان مى دهد كه دخترش زينب عليها السلام اين ارث را از پدر و مادر هر دو در اختيار گرفته بود كه با خطابه آتشينش در بازار كوفه و مجلس يزيد، لرزه بر اندام جنايتكاران بنى اميّه افكند و پايه هاى كاخ حكومت غاصبانه آنها را متزلزل ساخت و بذرهاى انقلاب را بر ضد اين حكومت جبار و جائر در قلوب مردم كوفه و شام پاشيد.
موشكافى هاى فاطمه عليها السلام در اين خطبه در زمينه فلسفه و اسرار احكام، و تحليل تاريخ سياسى اسلام، و مقايسه دوران جاهليّت عرب با زندگى آنها بعد از ظهور اسلام، درسهاى بزرگى به رهروان راه حق مى دهد، و آنها را در مبارزاتشان تعليم و آموزش مى بخشد.
و مهم تر از همه اينكه فاطمه عليها السلام با اين خطبه موضع خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله را در برابر رژيم حاكم روشن ساخت، و مبرّا بودن ساحت مقدّس اسلام از مظالمى كه به نام اسلام انجام مى گرفت، آشكار نمود، و اگر تنها فايده اين خطابه بزرگ و پرمحتوا همين بود، كافى بود!
اسناد و مدارك خطبه
اين خطبه از خطبه هاى مشهورى است كه علماى بزرگ شيعه و اهل سنّت با سلسله سندهاى بسيار آن را نقل كرده اند، و برخلاف آنچه بعضى خيال مى كنند، هرگز خبر واحد نيست، و از جمله منابعى كه اين خطبه در آن آمده است منابع زير است:
1. ابن ابى الحديد معتزلى دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنيف» در فصل اوّل، اسانيد مختلف خطبه بانوى اسلام فاطمه عليها السلام را نقل كرده است؛ او تصريح مى كند: اسنادى را كه من براى اين خطبه در اينجا آورده ام از هيچ يك از كتب شيعه نگرفته ام!
سپس اشاره به كتاب معروف «سقيفه» از «ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى» - كه از محدثان بزرگ و معروف اهل سنّت است - كرده كه او در كتاب خود از طرق كثيرى اين خطبه را نقل نموده است. ابن ابى الحديد تمام اين طرق را در شرح نهج البلاغه آورده است كه ما براى رعايت اختصار از نقل آن صرفنظر مى كنيم.
سپس اضافه مى كند: هنگامى كه حكومت وقت تصميم بر غصب فدك گرفت، فاطمه عليها السلام با جمعى از زنان قريش به سوى مسجد آمد در حالى كه راه رفتنش درست همانند راه رفتن پيامبر صلى الله عليه و آله بود و خطبه اى طولانى ايراد كرد.
نامبرده سپس همان خطبه معروف و مشهور را نقل مى كند؛ هر چند عبارات اين خطبه در نقل ها كمى متفاوت است.[2]
2. على بن عيسى اربلى نيز در كتاب «كشف الغمه» اين خطبه را از همان كتاب «سقيفه» ابوبكر احمد بن عبدالعزيز آورده است.[3]
3. مسعودى در «مروج الذهب» اشاره اجمالى به خطبه مزبور دارد.[4]
4. سيّد مرتضى عالم بزرگ و مجاهد شيعه در كتاب «شافى» اين خطبه را از عايشه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است.[5]
5. محدّث معروف مرحوم صدوق بعضى از فرازهاى آن را در كتاب «علل الشرايع» ذكر نموده است.
6. فقيه و محدّث بنام مرحوم شيخ مفيد نيز بخشى از خطبه را روايت كرده است.[6]
7. سيّد ابن طاووس در كتاب «طرائف» قسمتى از آن را از كتاب «المناقب» احمد بن موسى بن مردويه اصفهانى كه از معاريف اهل سنّت است از عايشه نقل مى كند.[7]
8. مرحوم طبرسى صاحب كتاب «احتجاج»[8] آن را بطور «مرسل» در كتاب خود آورده است.[9]
به هر حال اين خطبه تاريخى از خطبه هاى معروف اهلبيت عليهم السلام است. تا آنجا كه نقل مى كنند بسيارى از متعهدان شيعه فرزندان خود را همواره توصيه به حفظ اين خطبه مى كردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسيان بر آن ننشيند، و از سوى دشمنان مغرض زير سؤال قرار نگيرد.
هم اكنون نيز سزاوار است نسل جوان برومند اين حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آيندگان منتقل كنند.
محورهاى هفت گانه خطبه فاطمه زهرا عليها السلام
اين خطبه غرّا و كم نظير در حقيقت از هفت بخش تشكيل مى شود و بر هفت محور دور مى زند كه هر كدام هدف روشنى را تعقيب مى كند و بايد جداگانه مورد توجه قرار گيرد:
بخش اوّل: تحليل فشرده و عميقى پيرامون مسأله توحيد و صفات پروردگار و اسماى حسنى و هدف آفرينش است.
در بخش دوّم: مقام والاى پيامبر صلى الله عليه و آله و مسؤوليّت ها و ويژگی ها و اهداف او مورد بحث قرار گرفته.
بخش سوّم: از اهميّت قرآن مجيد و عمق تعليمات اسلام، فلسفه و اسرار احكام، و پند و اندرزهايى در اين رابطه سخن مى گويد.
در بخش چهارم: بانوى اسلام عليها السلام ضمن معرفى خويش، خدمات پدرش رسول الله صلى الله عليه و آله را به اين امت بازگو مى كند، و در اينجا بانوى اسلام عليها السلام دست آنها را گرفته و به گذشته نزديك جاهلى خود، براى يك ديدار عبرت انگيز، و مقايسه با وضعشان بعد از اسلام، و گرفتن درس از اين دگرگونى، رهنمون مى شود.
در بخش پنجم: حوادث و رويدادهاى بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و حركت و تلاش حزب منافقين را براى محو اسلام بازگو كرده است.
بخش ششم: از غصب فدك و بهانه هاى واهى كه در اين زمينه داشتند، و پاسخ به اين بهانه ها سخن مى گويد.
و سرانجام در بخش هفتم: به عنوان يك اتمام حجت از گروه انصار و اصحاب راستين پيامبر صلى الله عليه و آله استمداد مى كند و گفتار خود را با تهديد به عذاب الهى پايان مى دهد.
بخش نخست توحيد و صفات خداوند و هدف آفرينش
«الْحَمْدُ للهِ عَلى ما انْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلى ما الْهَمَ وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها، وَ سُبُوغِ آلاء اسْداها، وَ تَمامِ مِنَن والاها!
جَمَّ عَنِ الْاحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ امَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْادْراكِ ابَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لِاسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لِاتِّصالِها وَ اسْتَحْمَدَ الَى الْخَلائِقِ بِاجْزالِها، وَ ثَنّى بِالنَّدْبِ الى امْثالِها.
وَ اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شريكَ لَهُ، كَلِمَةً جَعَلَ الْاخْلاصَ تَأْويلَها وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ انارَ فِي الْفِكْرِ مَعْقُولَها.
الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْابْصارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْالْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاوْهامِ كَيْفِيَّتُهُ.
ابْتَدَعَ الْاشْياءَ لا مِنْ شَيْء كانَ قَبْلَها، وَ انْشَأَها بِلا احْتِذاءِ امْثِلَة امْتَثَلَها.
كَوَّنَها بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَها بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حاجَة مِنْهُ الى تَكْوينِها، وَ لا فائِدَة لَهُ فِي تَصْويرِها الّا تَثْبيتاً لِحِكْمَتِهِ، وَ تَنْبيهاً عَلى طاعَتِهِ، وَ اظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، وَ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ وَ اعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلى طاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلى مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ وَ حِياشَةً لَهُمْ الى جَنَّتِهِ؛
خدا را بر نعمت هايش سپاس مى گويم، و بر توفيقاتش شكر مى كنم، و بر مواهبى كه ارزانى داشته، ثنا مى خوانم.
بر نعمتهاى گسترده اى كه از آغاز به ما داده.
و بر مواهب بىحسابى كه به ما احسان فرموده.
و بر عطاياى پى در پى كه همواره ما را مشمول آن ساخته.
نعمتهايى كه از شماره و احصا بيرون است.
و بخاطر گستردگى در بستر زمان هرگز قابل جبران نيست.
و انتهاى آن از ادراك انسآنها خارج است.
بندگان را براى افزايش و استمرار اين مواهب به شكر خويش فراخوانده.
و خلايق را براى تكميل آن به ستايش خود دعوت نموده.
و آنان را براى بدست آوردن همانند آنها تشويق فرموده.
و من شهادت مى دهم كه معبودى جز خداوند يكتا نيست.
بى مثال است، و شريك و مانند ندارد.
اين سخنى است كه روح آن اخلاص است، و قلوب مشتاقان با آن گره خورده، و آثار آن را در افكار پرتوافكن شده.
خدايى كه رؤيتش با چشم ها غير ممكن است، و بيان اوصافش با اين زبان، محال، و درك ذات مقدّسش براى عقل و انديشه ها ممتنع است.
موجودات جهان هستى را ابداع فرمود، بىآنكه چيزى پيش از آن وجود داشته باشد.
و همه آنها را ايجاد كرد، بى آنكه الگو و مثالى قبل از آن موجود باشد.
آنها را به قدرتش تكوين نمود، و به اراده اش خلق كرد، بى آنكه به آفرينش آنها نياز داشته باشد، يا فايده اى از صورتبندى آنها عائد ذات پاكش شود.
جز اينكه مى خواست حكمتش را از اين طريق آشكار سازد.
مردم را به اطاعتش دعوت كند.
قدرت بى پايان خود را از اين دريچه نشان دهد.
خلايق را به عبوديت خود رهنمون گردد.
و دعوت پيامبرانش را از طريق هماهنگى تكوين و تشريع قوت بخشد.
سپس براى اطاعتش پاداشها مقرّر فرموده، و براى معصيتش كيفرها.
تا بندگان را بدين وسيله از خشم و انتقام و عذاب خويش رهايى بخشد، و به سوى باغ هاى بهشت و كانون رحمتش سوق دهد».
تفسير فشرده:
در بخش آغازين خطبه مسائلى به چشم مى خورد كه شايسته دقت است:
1. با توجه به اين حقيقت كه نعمت هاى پروردگار سراسر وجود ما را احاطه كرده و از فرق تا قدم در آن غرق شده ايم، همين امر حس شكرگزارى را در ما زنده كرده و به معرفت ذات پاكش دعوت مى كند.
اين همان است كه علماى علم كلام (عقايد) تحت عنوان «وجوب شكر منعم» در مسأله خداشناسى و وجوب معرفة الله روى آن تكيه مى كنند.
2. اگر خداوند بندگان را به شكر نعمت هايش دعوت كرده، نه به خاطر نياز اوست، بلكه براى آن است كه بندگان از اين طريق شايستگى بيشتر كسب كنند و مشمول نعمت هاى افزون ترى گردند.
3. بندگان از اداى حق شكر او عاجزند، چرا كه توفيق شكرگزارى او خود نعمت تازه اى است، و ابزار شكرش - فكر و دست و زبان - همه از نعمت هاى اويند، بنابراين جز اعتراف به عجز، كارى از آنها ساخته نيست.
بنده همان به كه ز تقصير خويش عذر به درگاه خداى آورد
ورنه سزاوار خداونديش كس نتواند كه بجاى آورد
4. روح توحيد همان اخلاص است، پاك كردن روح از غير خدا، و دل دادن در گرو محبّت او و سر نهادن بر فرمانش، و خلاصه هر چه در مخالفت با اوست بدست فراموشى سپردن و هر چه غير اوست به طاق نسيان زدن!
5. در حقيقت توحيد در سرشت آدميان از آغاز نهفته است، و اين نور الهى در اعماق جان همه انسانها مى درخشد، و هر كس در باطن خويش فرياد «الله اكبر» را مى شنود و به همين دليل به هنگام وزش طوفان هاى سخت زندگى و پاره شدن پرده هاى غفلت و بى خبرى از هر زمان آشكارتر مى درخشد، و هر كس را بى اختيار به سوى خود جذب مى كند و «لا اله الا هو» مى گويد.
6. نه كنه ذاتش با انديشه هاى ژرف درك مى شود كه:
«كُلَّما مَيَّزْتُمُوهُ بِاوْهامِكُمْ فِي ادَقِّ مَعانِيهِ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُكُمْ مَرْدُودٌ الَيْكُمْ».[10]
و نه بر كنه صفاتش كسى راه مى يابد.
بنابراين همه بايد اعتراف كنيم كه: «وَ ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ؛ تو را چنانكه حق معرفت توست نشناختيم».[11]
«ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ؛ و آن گونه كه شايسته عبوديت توست پرستش نكرديم».[12]
7. يكى از مسائل مهم در امر خلقت اين است كه در آغاز، ماده اى وجود نداشت كه خداوند اين جهان را از ماده هاى پيش ساخته اى بيافريند، بلكه آفرينش بعد از عدم محض صورت گرفت، و اين خلقت مخصوص به ذات پاك خداوند است كه حتى تصوّر آن براى گروهى مشكل است.
8. مسأله مهم ديگر در آفرينش اين است كه صورتگران هميشه در تصوير و نقش آفرينى خود از امور طبيعى الهام مى گيرند، و گاه شكل هاى مختلفى را به هم مى آميزند و شكل جديدى را ابداع مى كنند، اما خداوند ابداعگرى است كه بدون هيچ طرح و الگوى قبلى، جهان را صورت بندى كرده و ترسيم نموده است.
9. بحث مهم ديگرى كه در اين بخش از خطبه تاريخى بانوى اسلام عليها السلام آمده، بى نيازى مطلق خداوند از همه چيز است.
بديهى است وجودى كه از هر نظر نامتناهى و بى پايان است نياز در ذات پاك او راه ندارد، چرا كه «نياز» دليل بر «كمبود» است و كمبود تنها در موجودات «ممكن» متصوّر است، نه ذات بى انتهاى حق.
10. و بالاخره مسأله مهم ديگرى كه در اين بخش مطرح شده «هدف از آفرينش» است كه بانوى اسلام در عبادات كوتاهش آن را در چند جمله پر معنا خلاصه كرده است:
الف) آشكار ساختن حكمت بى پايان خداوند.
ب) دعوت بندگان به اطاعت او.
ج) نشان دادن قدرت نامحدود او.
د) فراخواندن بندگان به عبوديتش.
ه) قوت بخشيدن به پيامبرانش.
اينها اهداف مختلفى است كه حضرت زهرا عليها السلام براى آفرينش بيان فرموده، و قابل توجه اينكه اين اهداف لازم و ملزوم يكديگرند، وقتى كه بندگان آثار قدرت و حكمت پروردگار را در پهنه عالم هستى ديدند مجذوب طاعت او مى شوند، و به عبوديتش روى مى آورند و مدارج كمال را مى پيمايند.
از سوى ديگر هنگامى كه پيامبران در سخنان خود بر نظام آفرينش عالم هستى تكيه كنند نفوذ بيشترى در قلوب انسآنها مى يابند، و مسأله هدايت براى آنها سهل تر و آسان تر مى شود.
به اين ترتيب: خداوند جهان را نيافريده تا «سودى» كند، بلكه هدف اين بوده كه بر بندگان «جودى» كند، او اراده كرده آنها را در مسير هدايت پيش برد، و به جوار قربش فرا خواند، و همواره در اين راه پيش روند و به موازات كسب شايستگى ها از الطاف بيكرانش بهره بيشترى گيرند.
بخش دوّم مقام والاى پيامبر صلى الله عليه و آله، ويژگى ها و اهداف او
«وَ اشْهَدُ انَّ ابِي مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اخْتارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ انْ ارْسَلَهُ، وَ سَمّاه قَبْلَ انِ اجْتَبَلَهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ انِ ابْتَعَثَهُ، اذِ الْخَلائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاهاوِيلَ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ.
عِلْماً مِنَ اللهِ تَعالى بِمائِلِ [ِمَآلِ] الْامُورِ، وَ احاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْمَقْدُورِ.
ابْتَعَثَهُ اللهُ اتْماماً لِامْرِهِ وَ عَزِيمَةً عَلى امْضاءِ حُكْمِهِ وَ انْفاذاً لِمَقادِيرِ حَتْمِهِ.
فَرَأَى الْامَمَ فُرَّقاً فِي ادْيانِها، عُكَّفاً عَلى نِيرانِها،[وَ] عابِدَةً لِاوْثانِها، مُنْكِرَةً للهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَانارَ اللهُ بِمُحَمَّد (ص) ظُلَمَها، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلّى عَنِ الْابْصارِ غُمَمَها.
وَ قامَ فِى النّاسِ بِالْهِدايَةِ وَ انْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوايَةِ وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمايَةِ.
وَ هَداهُمْ الَى الدِّينِ الْقَوِيمِ وَ دَعاهُمْ الَى الطَّريقِ الْمُسْتَقِيمِ، ثُمَ قَبَضَهُ اللهُ الَيْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِيار وَ رَغْبَة وَ ايثار، فَمُحَمَّد (ص) عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدّارِ فِي راحَة، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِكَةِ الْابْرارِ، وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبّارِ.
صَلَّى اللهُ عَلى ابِي، نَبِيِّهِ وَ امِينِهِ عَلَى الْوَحْيِ وَ صَفِيِّهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِيِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ؛
و گواهى مى دهم كه پدرم محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست؛ پيش از آنكه او را بفرستد، برگزيد؛ و پيش از آنكه او را بيافريند، براى اين مقام نامزد فرمود؛ و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود، در آن روز كه بندگان در عالم غيب پنهان بودند، و در پشتِ پرده هاى هول انگيز نيستى پوشيده و به آخرين سر حدّ عدم مقرون بودند.
اين بخاطر آن صورت گرفت كه خداوند از آينده آگاه بود، و به حوادث جهان احاطه داشت، و مقدرات را به خوبى مىدانست. او را مبعوث كرد تا فرمانش را تكميل كند، و حكمش را اجرا نمايد، و مقدرات حتمى اش را نفوذ بخشد.
هنگامى كه مبعوث شد، امّت ها را مشاهده كرد كه مذاهب پراكنده اى را برگزيده اند: گروهى بر گرد آتش طواف مى كنند، و گروهى در برابر بت ها سر تعظيم فرود آورده اند، و با اينكه با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انكار مى كنند.
خداوند به نور محمّد صلى الله عليه و آله ظلمت ها را برچيد، و پرده هاى ظلمت را از دل ها كنار زد، و ابرهاى تيره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت.
او براى هدايت مردم قيام كرد، و آنها را از گمراهى و غوايت رهايى بخشيد، و چشمهايشان را بينا ساخت، و به آيين محكم و پابرجاى اسلام رهنمون گشت، و آنها را به راه راست دعوت فرمود.
سپس خداوند او را با نهايت محبّت و اختيار خود و از روى رغبت و ايثار قبض روح كرد، سرانجام او از رنج اين جهان آسوده شد و هم اكنون در ميان فرشتگان، و خشنودى پروردگار غفّار و در جوار قرب خداوند جبّار قرار داد.
درود خدا بر پدرم پيامبر صلى الله عليه و آله امين وحى، و برگزيده او از ميان خلايق باد، و سلام بر او و رحمت خدا و بركاتش».
تفسير فشرده:
در اين بخش از كلام بانوى اسلام عليها السلام نيز اشارات پرمعنايى به يك رشته از مسائل مهم درباره شخص پيامبر صلى الله عليه و آله شده است از جمله:
1. در نخستين تعبيراتش به گوهر ممتاز پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره مى فرمايد، چيزى كه در ساير احاديث اسلامى نيز به آن اشاره شده است؛ و در اينجا بحث مهمى مطرح است و آن اينكه آيا ساختمان وجودى پيامبر صلى الله عليه و آله به كلى با ديگران متفاوت بوده است؟ و اگر چنين است پس معصوم بودنش لازمه اين گوهر پاك است، و طبعاً افتخارى محسوب نمى شود.
و اگر گوهرش متفاوت نيست پس اين تعبيرات در كلام بانوى اسلام چه هدفى را تعقيب مى كند؟
حقيقت اين است كه افتخارات و مواهب پيامبران و امامان بخشى ذاتى و بخشى اكتسابى است، و با توجه به اين تركيب بندى خاص بسيارى از سؤالات پاسخ گفته مى شود.
به تعبير ديگر، خداوند حكيمى كه آن مأموريت عظيم را بر عهده پيامبرش مى گذارد آمادگى هاى ذاتى به او مى بخشد: گوهرى ممتاز، هوشى سرشار، اراده اى آهنين، عزمى راسخ، و علمى وافر و تشخيصى صائب به او مى دهد، و گرنه از يك فرد ضعيف اين رسالت بزرگ ساخته نيست و نقض غرض خواهد شد.
و اين امر هرگز غير عادلانه نيست، همانگونه كه عضلات بازو نسبت به عضلات ظريف پلك هاى چشم، فوق العاده متفاوت است، چرا كه مسئوليت يكى تكان داند يك پلك كوچك مى باشد، در حالى كه مسئوليت ديگرى برداشتن بارهاى عظيم و كارهاى سنگين است، و اگر غير از اين بود بر خلاف عدالت بود.
اما با اين حال چنان نيست كه گوهر ذاتى پيامبر صلى الله عليه و آله اراده و اختيار را از او سلب كند، او نيز قدرت بر گناه دارد، هر چند هرگز گناه نمى كند.
تعجب نكنيد، بسيارى از مردم عادى نيز در برابر بعضى از گناهان همين حالت را دارند، فى المثل هر كس توانايى دارد كه به صورت برهنه مادرزاد در برابر جمعيّت ظاهر شود، و يا قدرت دارد در يك شب سرد زمستانى بدون لباس در ميان برفها بخوابد، ولى در عين حال جز افراد ديوانه چنين كارى را انجام نمى دهند.
پيامبران و امامان معصوم نيز در برابر همه گناهان چنين حالى را دارند.
اين نيز قابل توجه است كه معصومان به نسبت گوهر پاكشان مسئوليت سنگين ترى دارند و كمترين ترك اولى از آنها پذيرفته نيست.
و اين تعبير حضرت فاطمه عليها السلام كه مى فرمايد: «عِلْماً مِنَ اللهِ تَعالى بِمائِلِ الْامُورِ، وَ احاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ»،
اشاره به همين نكته است كه خداوند چون رسالت سنگين آينده پيامبر را مى دانست گوهر او را چنين والا آفريد.
2. او براى تكميل اوامر الهى آمده بود، و براى اجراى فرمآنها ى تكوينى او.
اين تعبير پر معنا مى تواند اشاره اى به مسأله خاتميت پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز اشاره به مسأله تكميل مواهب تكوينى از طريق تشريع و احكام الهى باشد.
3. دختر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله در اين فراز از سخنانش به وضع رقت بار امّت ها قبل از بعثت اشاره مى كند كه چگونه در ظلمت خرافات گرفتار بودند، مجوس در برابر آتشكده ها تعظيم مى كردند، و عرب در مقابل بتكده ها، و هر كدام از ملت هاى ديگر نيز به نوعى از انحراف و پراكندگى گرفتار بودند.
و چه جالب مى فرمايد: «آنها در عين شناخت خدا، منكرِ او بودند» كه اشاره اى است گويا به مسأله «توحيد فطرى» كه در سرشت همه انسانهاست.
4. در قسمت ديگرى از اين بيان به بركات وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و آثار قيام او اشاره مى كند كه چگونه او ابرهاى تيره و تار اوهام را از افق افكار دور ساخت و زنگار جهل و خرافات را از آيينه دلها زدود، و پرده هايى كه بر چشم ها افتاده بود و از مشاهده حق مانع مى شد دريد، و به آيينى كه «صراط مستقيم» و حدّ واسطى است ميان افراطها و تفريطها، دعوت فرمود.
براى درك عمق اين سخن بايد مقايسه دقيقى ميان وضع مردم در عصر جاهليّت، و بعد از ظهور اسلام كرد، تا اين واقعيت روشنتر گردد، و بانوى اسلام عليها السلام اين كار را در خطبه خود فرموده است.
5. مرگ پر افتخار صلى الله عليه و آله يكى ديگر از مسائل قابل ملاحظه اى است كه در اين فراز از خطبه تاريخى بانوى اسلام عليها السلام آمده است:
او كه مرغ بلند پرواز روحش ساليان دراز در قفس تن در اين دنياى فانى زندانى و گرفتار بود، بعد از اداى رسالت، و انجام مسئوليت خود، قفس را شكست و به سوى كوى دوست پر كشيد، و در هواى سر كويش پر و بال زد، و در ميان فرشتگان والا مقام آسمان جاى گرفت!
بخش سوّم اهميت كتاب الله و اسرار و فلسفه احكام
«ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَيْهَا السَّلامُ الى اهْلِ الْمَجْلِسِ وَ قالَتْ:
انْتُمْ عِبادُ اللهِ نُصْبَ امْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ حَمَلَةُ دِينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ امَناءُ اللهِ عَلى انْفُسِكُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ الَى الْامَمِ.
وَ زَعِيمُ حَقٍّ لَهُ فِيكُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ الَيْكُمْ.
وَ بَقِيَّةٌ اسْتَخْلَفَها عَلَيْكُمْ: كِتابُ اللهِ النّاطِقُ، وَ الْقُرْآنِ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السّاطِعُ، وَ الضِّياءُ اللّامِعُ، بَيِّنَةٌ بَصائِرُهُ، مُنْكَشِفَةٌ سَرائِرُهُ، مُتَجَلِّيَةٌ ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ بِهِ اشْياعُهُ، قائِدٌ الَى الرِّضْوانِ اتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ الَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ، بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَيِّناتُهُ الْجالِيَةُ، وَ بَرَاهِينُهُ الْكافِيَةُ، وَ فضايلهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرايِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ.
فَجَعَلَ اللهُ الْايمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ، وَ نَماءً فِي الرِّزْقِ، وَ الصِّيامَ تَثْبِيتاً لِلْاخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ امامَتَنا اماناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]، وَ الْجِهادَ عِزاً لِلْاسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اسْتِيجابِ الاجْرِ، وَ الْامْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَيْنِ وِقايَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الْارْحامِ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حَقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِيضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِيَةَ الْمَكايِيلِ وَ الْمَوازِينِ تَغْيِيراً لِلْبَخْسِ، وَ النَّهْيَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِيهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السَّرِقَةِ ايجاباً لِلْعِفَّةِ، وَ حَرَّمَ اللهُ[13] الشِّرْكَ اخْلاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ.
فَ"اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ".[14]
وَ اطِيعُوا اللهَ فِيما امَرَكُمْ بِهِ وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَانَّهُ "إِنَّمَا يَخْشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ"[15]؛
سپس رو به اهل مجلس كرد و مسئوليت سنگين مهاجران و انصار را بر شمرد و فرمود:
شما اى بندگان خدا! مسئولان امر و نهى پروردگار و حاملان دين و وحى او هستيد، و نمايندگان خدا بر خويشتن و مبلّغان او به سوى امّت ها مى باشيد.
پاسدار حق الهى در ميان شما، و حافظ پيمان خداوند كه در دسترس همه شماست و آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از خود در ميان امت به يادگار گذارده، كتاب الله ناطق، و قرآن صادق، و نور آشكار و روشنايى پر فروغ است.
كتابى كه دلايلش روشن، باطنش آشكار، ظواهرش پر نور، و پيروانش پر افتخار.
كتابى كه عاملان خود را به بهشت فرا مى خواند، و مستمعينش را به ساحل نجات رهبرى مى كند.
از طريق آن به دلايل روشن الهى مى توان نائل گشت، و تفسير واجبات او را دريافت، و شرح محرمات را در آن خواند، و براهين روشن و كافى را بررسى كرد، و دستورات اخلاقى و آنچه مجاز و مشروع است در آن مكتوب يافت.
سپس افزود:
خداوند «ايمان» را سبب تطهير شما از شرك قرار داده.
و «نماز» را وسيله پاكى از كبر و غرور.
«زكات» را موجب تزكيه نفس و نموّ روزى.
«روزه» را عامل تثبيت اخلاص.
«حجّ» را وسيله تقويت آيين اسلام.
«عدالت» را مايه هماهنگى دل ها.
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام.
و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراكندگى.
«جهاد» را موجب عزّت اسلام.
«صبر و شكيبايى» را وسيله اى براى جلب پاداش حق.
«امر به معروف» را وسيله اى براى اصلاح توده هاى مردم.
«نيكى به پدر و مادر» را موجب پيشگيرى از خشم خدا.
«صله رحم» را وسيله افزايش جمعيّت و قدرت.
«قصاص» را وسيله حفظ نفوس.
«وفاى به نذر» را موجب آمرزش.
«جلوگيرى از كم فروشى» را وسيله مبارزه با كمبودها.
«نهى از شرابخوارى» را سبب پاكسازى از پليدى ها.
«پرهيز از تهمت و نسبت هاى ناروا» را حجابى در برابر غضب پروردگار.
«ترك دزدى» را براى حفظ عفت نفس.
و «تحريم شرك» را براى اخلاص بندگى و ربوبيت حق.
اكنون كه چنين است تقواى الهى پيشه كنيد، و آنچنان كه شايسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهيزيد، و تلاش كنيد كه مسلمان از دنيا برويد.
خدا را در آنچه امر يا نهى فرموده، اطاعت كنيد - و راه علم و آگاهى را پيش گيريد - چرا كه:
از ميان بندگان خدا، تنها عالمان و آگاهان از او مى ترسند و احساس مسئوليت مى كنند».
تفسير فشرده:
در اين بخش از خطبه بانوى اسلام عليها السلام نيز به نكات مهمى اشاره شده، از آن جمله:
1. مسئوليت سنگين مسلمانان در ابلاغ رسالت و گسترش اسلام در جهان، و پاسدارى از قوانين و تعليمات و ارزشهاى اسلامى، مسئوليت هاى خطيرى كه اگر آن را به دست فراموشى بسپارند بايد منتظر مجازات و كيفر الهى و دورى از رحمت بى پايانش باشند.
2. عظمت قرآن ناطق را به عنوان يك كتاب ناطق و نور آشكار و چراغ پرفروغ كه با ظلمت هاى جهل و تعصب و خرافات به مبارزه بر مى خيزد دقيقاً گوشزد فرموده است.
همان كتابى كه ظاهرش زيبا و پرنور، باطنش آشكار و پربار، دلايلش قانع كننده و نجات بخش است.
همان رهبرى كه نجات پيروان خود را تضمين كرده، و دعوت آنها را به بهشت جاويدان بر عهده گرفته است.
همان فرشته نجاتى كه با منطق فصيحش دلايل توحيد را آشكار ساخته، و مبانى عقيدتى را با براهين روشنش استحكام بخشيده و برنامه هاى عملى را كه در مسير تكامل انسانيّت مورد نياز اوست تبيين كرده و «مُجاز» را از «ممنوع»، «نيك» را از «بد»، و «حق» را از «باطل» مشخص نموده است.
3. در بيان فلسفه احكام ضمن عبارات كوتاهى، داد سخن داده، از ايمان گرفته تا وفاى به نذر، و از توحيد گرفته تا ترك كم فروشى، هر يك را با جمله گويايى توصيف نموده است.
چه تعبير جالبى: «خداوند ايمان را براى پاك ساختن شما از آلودگى شرك قرار داده است»، اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه حقيقت توحيد و «معرفة الله» در سرشت انسان وجود دارد، اسلام براى آن آمده است كه آلودگى هاى عارضى را كه از طريق شرك حاصل مى شود، شستشو كند، همان گونه كه يك لباس سفيد را بعد از آلودگى مى شويند تا رنگ اصليش آشكار گردد.
خداوند «نماز» را براى دميدن روح تواضع در انسآنها، و پايين كشيدن سركشان از مركب غرور، از طريق سجده و ركوع و نيايش به درگاه پروردگار تشريع فرموده.
«زكات» سبب مى شود كه روح انسان از اسارت وابستگى به اموال و زخارف دنيا رهايى يابد، و ثروت جامعه از طريق تقويت بنيه مالى محرومان رشد كند.
«روزه» انسان را بر هواى نفس مسلّط ساخته، و روح اخلاص را در او مى دمد و شكوفه هاى تقوا را بر شاخسار وجودش آشكار مى سازد.
كنگره عظيم اسلامى «حج» پايههاى اسلام را مستحكم نموده، و قدرت و توان مسلمين را در زمينههاى مختلف فكرى و فرهنگى و نظامى و سياسى افزايش مى دهد.
عدالت اجتماعى، كينهها را از دل مى شويد، و به نابسامانى ها، سامان مى بخشد.
خداوند از طريق قبول رهبرى پيشوايان معصوم، به مسلمانان نظام اجتماعى سالم مى دهد و در خط توليد، و دور از هر گونه نفاق و پراكندگى، به حركت در مى آورد.
همچنين براى هر يك از جهاد و صبر و استقامت و امر به معروف و نهى از منكر و مسائل مربوط به قصاص و پايبند بودن به تعهدات، و مبارزه با كم فروشى و پاكدامنى ها از بىعفتى و ترك شرب خمر، انگشت روى نقاط حساس گذارده و جان كلام را بيان فرموده است.
4. بانوى اسلام عليها السلام بار ديگر به مسأله مسئوليت مسلمانان در برابر اسلام و قرآن باز مى گردد، و آنها را به تقوا دعوت مى كند. مخصوصاً روى مسأله عاقبت و پايان كار تكيه كرده، و بر اين اصل اصرار می ورزد كه: مراقب باشيد و كارى كنيد كه مسلمان از دنيا برويد! قلب و جان خود را به نور علم و دانش روشن سازيد كه فقط آگاهان احساس مسئوليت مى كنند و از خدا مى ترسند و در خط تقوا گام بر مى دارند.
بخش چهارم بيان موضع خود در برابر نظام حاكم
«ثُمَّ قالَتْ: ايُّهَا النّاسُ! اعْلَمُوا انِّي فاطِمَةُ، وَ ابِي مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله اقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً وَ لا اقُولُ ما اقُولْ غَلَطاً، وَ لا افْعَلُ ما افْعَلُ شَطَطاً.
"لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ".[16]
فَانْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ ابِي دُونَ نِساءِكُمْ، وَ اخَا ابْنِ عَمِّي دُونَ رِجالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِيُّ الَيْهِ صلى الله عليه و آله.
فَبَلَّغَ بِالرِّسالَةِ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلا عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكِينَ ضارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِاكْظامِهِمْ، داعِياً الى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَكْسِرُ الْاصْنامَ وَ يَنْكُتُ الْهامَ، حَتّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ، حَتّى تَفَرَّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَ نَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ، وَ خَرِسَتْ شَقاشِقُ الشَّياطِينِ، وَ طاحَ وَشِيظُ النِّفاقِ، وَانْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشِّقاقِ وَفُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاخْلاصِ فِي نَفَر مِنَ الْبَيْضِ الْخِماصِ.
وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ، مُذْقَةَ الشّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطّامِعِ، وَ قَبْسَةَ الْعَجْلانِ، وَ مَوْطِىءَ الْاقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْوَرَقَ، اذِلَّةً خاسِئِينَ، تَخافُونَ انْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ.
فَانْقَذَكُمُ اللهُ تَبارَكَ وَ تَعالى بِمُحَمَّد صلى الله عليه و آله بَعْدَ اللَّتَيا وَ الَّتِي، بَعْدَ انْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ وَ مَرَدَةِ اهْلِ الْكِتابِ، كُلَّما اوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اطْفَأَهَا اللهُ، اوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّيْطانِ، اوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَذَفَ اخاهُ فِي لَهَواتِها، فَلا يَنْكَفِأُ حَتّى يَطَأَ صِماخَها بِاخْمَصِهِ، وَ يُخْمِدَ لَهَبَها بِسَيْفِه مَكْدوداً فِي ذاتِ اللهِ، مُجْتَهِداً فِي امْرِ اللهِ، قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَيِّداً فِي اوْلِياءِ اللهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً، مُجِدّاً كادِحاً وَ انْتُمْ فِي رَفاهِيَّة مِنَ الْعَيْشِ، وادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْاخْبارَ وَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛
سپس فرمود: اى مردم! بدانيد من فاطمه ام! و پدرم محمّد است كه صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد.
آنچه مى گويم آغاز و انجامش يكى است - و هرگز ضد و نقيض در آن راه ندارد - و آنچه را مى گويم غلط نمى گويم، و در اعمالم راه خطا نمى پويم.
"به يقين رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤف و مهربان است".
هر گاه نسبت او را بجوييد مى بينيد او پدر من بوده است، نه پدر زنان شما! و برادر پسر عموى من بوده است، نه برادر مردان شما! و چه پر افتخار است اين نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد!
آرى او آمد و رسالت خويش را به خوبى انجام داد، و مردم را به روشنى انذار كرد، از طريقه مشركان روى بر تافت، و بر گردنهايشان كوبيد، و گلويشان را فشرد، تا از شرك دست بردارند و در راه توحيد گام بگذارند.
او همواره با دليل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت مى كرد.
بت ها را درهم مى شكست، و مغزهاى متكبّران را مى كوبيد، تا جمع آنها متلاشى شد، و تاريكى ها برطرف گشت، صبح فرا رسيد، و حق آشكار شد، نماينده دين به سخن درآمد، و زمزمه هاى شياطين خاموش گشت.
افسر نفاق بر زمين فرو افتاد، گره هاى كفر و اختلاف گشوده شد، و شما زبان به كلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشوديد، در حالى كه گروهى اندك و تهی دست بيش نبوديد!
آرى شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتيد، و از كمى نفرات همچون جرعه اى براى شخص تشنه، و يا لقمه اى براى گرسنه، و يا شعله آتشى براى كسى كه شتابان به دنبال آتش مى رود، بوديد، و زير دست و پاها له مى شديد!
در آن ايّام آب نوشيدنى شما متعفن و گنديده بود، و خوراكتان برگ درختان! ذليل و خوار بوديد، و پيوسته از اين مى ترسيديد كه دشمنان زورمند شما را بربايند و ببلعند!
اما خداوند تبارك و تعالى شما را به بركت محمّد درود خدا بر او و خاندانش باد بعد از آن همه ذلّت و خوارى و ناتوانى نجات بخشيد، او با شجاعان درگير شد، و با گرگ هاى عرب و سركشان يهود و نصارى پنجه در افكند، ولى هر زمان آتش جنگ را برافروختند خدا آن را خاموش كرد.
و هر گاه شاخ شيطان نمايان مى گشت و فتنههاى مشركان دهان مى گشود، پدرم برادرش على عليه السلام را در كام آنها مى افكند، و آنها را بوسيله او سركوب مى نمود، و او هرگز از اين مأموريت هاى خطرناك باز نمى گشت مگر زمانى كه سرهاى دشمنان را پايمال مى كرد و بينى آنها را به خاك مى ماليد!».
تفسير فشرده:
در اين بخش نيز حقايق بزرگى نهفته است:
1. من كيستم؟
او قبل از هر چيز خودش را به جمعيّت معرفى مى كند و عذر و بهانه ها را از آنها مى گيرد، تا كسى نگويد من بى خبر بودم و دختر پيامبر را نشناختم و گرنه به ياريش بر مى خاستم.
او مخصوصاً روى نسبتش به پيامبر صلى الله عليه و آله تكيه مى كند، و ارتباطش با على عليه السلام را بازگو مى نمايد، سپس تأكيد مى كند كه آنچه را مى گويم عين حقيقت است، سخنى را نسنجيده نمى گويم، و كلمه اى بى حساب بر زبان نمى آورم. درست بشنويد و ببينيد چه مى گويم و مسئوليت عظيم خود را در برابر اين حادثه دريابيد!
2. دلسوزى فوق العاده
سپس علاقه رسول الله صلى الله عليه و آله را به آنها يادآور مى شود كه چگونه از رنجهاى آنها رنج مى برد، و چگونه در غم هاى آنها شريك بود، مخصوصاً روى پنج وصف از اوصاف پيامبر كه قرآن مجيد در يك آيه روى آن تكيه كرده است، تكيه فرمود: «پيامبرى برخاسته از دل جامعه و از ميان توده مردم بسوى شما آمد، پيامبرى دلسوز، و علاقه مند به هدايت شما، و پيامبرى پر محبّت، و مهربان».
اوصافى كه همه اصحاب آن را در رسول الله صلى الله عليه و آله ديده بودند و مى شناختند.
3. زحمات طاقت فرساى پيامبر صلى الله عليه و آله
سپس زحمات سنگين پيامبر صلى الله عليه و آله را يادآور مى شود كه چگونه يك تنه براى ابلاغ آن رسالت بزرگ برخاست، و كمترين انحرافى در او راه نيافت، بينى گردنكشان را به خاك ماليد، و مغز متكبّران را در هم كوبيد، و سلاح او در برابر
حقجويان و حق طلبان منطق و دليل و موعظه و حكمت بود، تا آنكه قدرت مشركان را در هم شكست، و بتكده ها فرو ريخت، و دشمنان خدا پراكنده شدند، ظلمتها بر طرف شد و سپيده دميد، خفاشها فرار كردند، و گروهى توانستند آشكارا نغمه «لا اله الا الله» سر دهند و آواى توحيد را در ديار كفر زمزمه كنند.
4. شما اين گونه بوديد!
فاطمه عليها السلام به ياد آنها مى آورد كه آن روز شما اگر گروه اندك با ايمان در ميان طوفان سخت و وحشتناك گرفتار بوديد، از يكسو وسوسه هاى دوران شرك و بت پرستى گاه و بيگاه به سراغتان مى آمد و شما را به لب پرتگاه آتش دوزخ مى كشيد، و از سوى ديگر دشمنان نيرومند و بى رحم از هر طرف شما را احاطه كرده بودند به گونه اى كه با يك چشم بر هم زدن ممكن بود شما را زير دست و پاى خود له كنند و آنچنان در فشار بوديد كه جز آب ناگوار و غذاى نامناسب و خشن چيزى نصيبتان نمى شد و پيوسته از آينده خود بيمناك بوديد.
اما خدا اراده كرده بود دندان اين گرگان خونخوار را بشكند، و سرهاى اين افعى ها را به سنگ بكوبد، و اين گروه مستضعف و اندك را بر آنها مسلّط كند، و چنين كرد.
چيزى نگذشت كه آتش فتنه ها خاموش گشت، و طوفان ها فرو نشست، اهريمنان فرار كردند، و راهزنان و دزدان كه از تاريكى هاى شب ظلمانى جاهليّت استفاده مى كردند با طلوع آفتاب عالمتاب اسلام در بيغوله ها پنهان شدند.
آرى فاطمه عليها السلام اين لحظات حساس را كه هر روزش همچون يك قرن بر دوش مؤمنان سنگينى مى كرد به ياد آنها مى آورد، تا نعمت هاى عظيم خدا را به دست فراموشى نسپارد، و مواهب الهى را ناسپاسى نكنند، و در تداوم اين خط الهى و رسالت عظيم بكوشند و تسليم جوسازى ها نشوند.
5. خدمات على عليه السلام
دختر پيامبر صلى الله عليه و آله در اين ميان خدمات بزرگ حضرت على عليه السلام را يادآور مى شود، كه چگونه پيامبر صلى الله عليه و آله در حوادث خطرناك، او را به مقابله مى فرستاد، و او با ايثارگرى فوق العاده و جانبازى و فداكارى تمام، به مقابله بر مى خاست، در كام فتنه ها فرو مى رفت و آن را خاموش مى كرد و پيروزمند باز مى گشت، سرهاى سركشان را با شمشير خود فرو مى افكند و دماغ طاغوت ها را به خاك مى ماليد، و همه جا يار و ياور پيامبر صلى الله عليه و آله و حامى و پشتيبان او بود.
آرى چنين كسى مى تواند تداوم بخش خط اين انقلاب بزرگ و مانع انحراف آن باشد.
بخش پنجم طوفانى كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست
«فَلَمَّا اخْتارَ اللهُ لِنَبِيِّهِ (ص) دارَ انْبِيائِهِ وَ مَأْوى اصْفِيائِهِ، ظَهَرَتْ فيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدِّينِ، وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوِينَ، وَ نَبَغَ حامِلُ الْاقَلِّينَ، وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبْطِلينَ، فَخَطَر فِي عَرَصاتِكُمْ، وَ اطْلَعَ الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هاتِفاً بِكُمْ، فَالْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِينَ، وَ لِلْغِرَّةِ فِيهِ مُلاحِظِينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً، وَ احْمَشَكُمْ فَالْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ ابِلِكُمْ، وَ اوْرَدْتُمْ غَيْرَ شِرْبِكُمْ، هذا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ، وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمّا يَنْدَمِلْ، وَ الرَّسُولُ لَمّا يُقْبَرْ.
ابْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ "أَلَا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ"[17]فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ! وَ كَيْفَ بِكُمْ؟ وَ انّى تُؤْفَكُونَ، وَ كِتابُ اللهِ بَيْنَ اظْهُرِكُمْ امُورُهُ زاهِرَةٌ ] ظاهِرَةٌ [، وَ اعْلامُهُ باهِرَةٌ، وَ زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اوامِرُهُ واضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، ارَغْبَةً عَنهُ تُرِيدُونَ؟ امْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظّالِمِينَ بَدَلا.
"وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاسْلَامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الْاخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ"[18]؛
اما هنگامى كه خداوند سراى پيامبران را براى پيامبرش برگزيد، و جايگاه برگزيدگانش را منزلگاه او ساخت، ناگهان كينه هاى درونى و آثار نفاق در ميان شما ظاهر گشت، و پرده دين كنار رفت، گمراهان به صدا درآمدند، و گمنامان فراموش شده سربلند كردند، نعره هاى باطل برخاست و در صحنه اجتماع شما به حركت درآمدند.
شيطان سرش را از مخفيگاه خود بيرون كرد و شما را به سوى خود دعوت نمود، و شما را آماده پذيرش دعوتش يافت و منتظر فريبش!
سپس شما را دعوت به قيام كرد و سبكبار براى حركت يافت! شعله هاى خشم و انتقام را در دل هاى شما برافروخت و آثار غضب در شما نمايان گشت.
و همين امر سبب شد بر غير شتر خود علامت نهيد، و در غير آبشخور خود وارد شويد، [و به سراغ چيزى رفتيد كه از آنِ شما نبود و در آن حقّى نداشتيد و سرانجام به غصب حكومت پرداختيد].
در حالى كه هنوز چيزى از رحلت پيامبر نگذشته بود، زخمهاى مصيبت ما وسيع و جراحات قلبى ما التيام نيافته، و هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله به خاك سپرده نشده بود.
بهانه شما اين بود كه «مى ترسيم فتنه اى برپا شود!»، و چه فتنه اى از اين بالاتر كه در آن افتاديد؟ و همانا دوزخ به كافران احاطه دارد.
چه دور است اين كارها از شما!
راستى چه مى كنيد؟ و به كجا مى رويد؟
با اينكه كتاب خدا (قرآن) در ميان شماست، همه چيزش پر نور، نشانه هايش درخشنده، نواهى اش آشكار، اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افكنده ايد!
آيا از آن روى برتافته ايد؟ يا به غير آن حكم مى كنيد؟ آه كه ستمكاران جانشين بدى را براى قرآن برگزيدند.
"و هر كس آيينى غير از اسلام را انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است"».
تفسير فشرده:
1. حركت هاى مشكوك و خطوط انحرافى
بانوى اسلام عليها السلام در اين بخش از سخنانش به بازماندگان احزاب جاهلى و منافقين اشاره مى كند كه در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله عرصه بر آنها تنگ شده بود و سر در لاكهاى خود فرو برده، و در لانه هاى خود خزيده بودند.
اما ناگهان اين حشرات الارض با مرگ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از لانه ها سر برآوردند، و خفاشانى كه در برابر مهر فروزنده وجود پيامبر صلى الله عليه و آله تاب خودنمايى نداشتند بازيگران ميدان شدند! حركت هاى مشكوك آغاز شد و خطوط انحرافى آشكار گشت و بازيگران سياسى وارد معركه شدند!
2. گروهى به دعوت شيطان لبيك گفتند!
اندوه عميق دختر پيامبر صلى الله عليه و آله از اينجا شروع مى شود كه چگونه جمعيّت كثيرى به دعوت شيطان لبيك گفتند، و به آواى شوم جغدها به حركت درآمدند، و آلت دست منافقان كور دل، و حزب شيطان شدند؟!
با اينكه هنوز آب كفن پيامبر صلى الله عليه و آله نخشكيده بود، و صداى اذان مؤذنش در گوش و بانگ تكبيرش در دلها طنين افكن بود، حركت هاى ارتجاعى آغاز گرديد!
غير از ساده لوحان و بيماردلان، گروه ديگرى به عنوان اينكه: مى ترسيم اگر سخنى بگوييم اختلاف و نفاقى روى دهد، مهر سكوت بر لب زدند، و تماشاگر صحنه شدند، و يا با آن هماهنگى كردند، تا اختلافى بروز نكند در حالى كه اين خود بزرگترين اختلاف و انحراف بود!
3. پناه به قرآن بريد
فاطمه عليها السلام اين منادى الهى سپس بر آنها بانگ مى زند كه: كجا هستيد؟ و به كجا مى رويد اى راه گم كرده ها؟ گويى سخن پدرش پيامبر صلى الله عليه و آله را به خاطر آنها مى آورد كه: «إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ، ... مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ؛ هنگامى كه فتنه ها همچون پرده هاى شب ظلمانى به شما روى آورد، بايد به سايه قرآن پناه بريد، آن كس كه قرآن را پيش روى خود قرار دهد [و از آن پيروى كند] او را به بهشت رهبرى كند، و آن كس كه آن را پشتِ سر افكنده او را به دوزخ مى راند».[19]
بر آنها فرياد مى زند كه: قرآن را رها نكنيد، اوامر و نواهى آن روشن است، و دستورهايى را كه براى مسأله خلافت بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله داده آشكار است، پيش بينى لازم را براى بعد از رحلتش كرده، و چيزى در پرده ابهام باقى نگذارده است.
4. هشدار به اصحاب و ياران پيامبر صلى الله عليه و آله
بانوى اسلام عليها السلام، اين فريادگر زمان، به آنها هشدار مى دهد كه اگر يادگار بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله (قرآن) را رها كنيد و دست به دامان غير آن بزنيد، و افكار ناتوان خود را بر تعليمات اسلام مقدّم داريد، و به بهانه مصلحت انديشى ها يا جلوگيرى از فتنه ها، خود را حاكم بر قرآن بدانيد، نه محكوم فرمان آن، زيان بزرگى دامان شما را خواهد گرفت.
آتش فتنه در جامعه شما هرگز خاموش نخواهد شد، و از آنچه مى ترسيد در آن واقع مى شويد، روح اسلام از ميان شما رخت بر مى بندد و جز قشرى ب ىمغز، و ظاهرى بى محتوا چيزى باقى نخواهد ماند.
بخش ششم داستان غصب فدك و بهانه هاى غاصبان و پاسخ هاى كوبنده آن
«ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا الّا رَيْثَ [الى رَيْثَ] انْ تَسْكُنَ نَفْرَتُها، وَيَسْلَسَ قِيادُها، ثُمَّ اخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَها وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجِيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِيِّ وَ اطْفاءِ انْوارِ الدِّينِ الْجَلِيِّ وَ اخْمادِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ.تُسِرُّونَ حَسْواً فِي ارْتِغاء، وَ تَمْشُونَ لِاهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِى الْخَمَرِ وَ الضَّرّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمُدى، وَ وَخْزِ السِّنانِ فِي الْحَشا.
وَ انْتُمْ الْانَ تَزْعَمُونَ انْ لا ارْثَ لَنا؟
افَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ؟
"وَمَنْ أَحْسَنُ مِنْ اللهِ حُكْماً لِقَوْم يُوقِنُونَ".[20]افَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى تَجَلّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضّاحِيَةِ انِّي ابْنَتُهُ.
ايُّهَا الْمُسْلِمُونَ ااغْلَبُ عَلى ارْثِيه؟
يَابْن ابِي قُحافَةَ! افِي كِتابِ اللهِ انْ تَرِثَ اباكَ وَ لا ارِثَ ابِي؟ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً.
افَعَلى عَمْد تَرَكْتُمْ كِتابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ اذْ يَقُولُ: "وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ".[21]
وَ قالَ فيمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيّا اذْ قالَ: "فَهَبْ لِى مِنْ لَّدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ".[22]
وَ قالَ: "وَأُوْلُوا الْارْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْض فِى كِتَابِ اللهِ".[23]
وَ قالَ: "يُوصِيكُمُ اللهُ فِى أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْانثَيَيْنِ".[24]
وَ قالَ: "إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْاقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ".[25]
وَ زَعَمْتُمْ انْ لا حَظْوَةَ لِي وَ لا ارِثُ مِنْ ابِي؟ وَ لا رَحِمَ بَيْنَنا؟ افَخَصَّكُمُ اللهُ بِآيَة اخْرَجَ مِنْها ابِي؟ امْ هَلْ تَقُولُونَ انَّ اهْلَ مِلَّتَيْنِ لا يَتَوارَثانِ؟ اوَ لَسْتُ انَا وَ ابِي مِنْ اهْلِ مِلَّة واحِدَة امْ انْتُمْ اعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ ابِي وَ ابْنِ عَمِّي؟
فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً، تَلْقاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ، فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللهُ، وَالزَّعِيمُ مُحَمَّد (ص)، وَ الْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ وَ لا يَنْفَعُكُمْ اذْ تَنْدَمُونَ،
"وَ لِّكُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ"[26]، "مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ"[27]؛
آرى، شما ناقه خلافت را در اختيار گرفتيد، حتى اين اندازه صبر نكرديد كه رام گردد، و تسليمتان شود، ناگهان آتش فتنهها را برافروختيد، و شعله هاى آن را به هيجان درآورديد و نداى شيطان اغواگر را اجابت نموديد، و به خاموش ساختن انوار تابان آيين حق و از ميان بردن سنّت هاى پيامبر پاك الهى پرداختيد. به بهانه گرفتن كف - از روى شير- آن را به كلى تا ته مخفيانه نوشيديد.
ظاهراً سنگ ديگران را به سينه مى زديد اما باطناً در تقويت كار خود بوديد.
براى منزوى ساختن خاندان و فرزندان او به كمين نشستيد، ما نيز چاره اى جز شكيبايى نديديم، همچون كسى كه خنجر بر گلوى او و نوك نيزه بر دل او نشسته باشد!
عجب اينكه شما چنين مى پنداريد كه خداوند ارثى براى ما قرار نداده [و ما از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ارث نمى بريم!].
آيا از حكم جاهليّت پيروى مى كنيد؟ چه كسى حكمش از خدا بهتر است براى آنها كه اهل يقينند؟
آيا شما اين مسائل را نمى دانيد؟ آرى مى دانيد، و همچون آفتاب براى شما روشن است كه من دختر اويم.
شما اى مسلمانان! آيا بايد ارث من به زور گرفته شود؛ اى فرزند ابى قحافه! به من پاسخ ده! آيا در قرآن است كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارثى نبرم؟ چه سخن ناروايى!
آيا عمداً كتاب خدا را ترك گفتيد و پشتِ سر افكنديد؟ در حالى كه مى فرمايد: «و سليمان وارث داود شد».
و در داستان يحيى بن زكريا مى گويد: "[خداوندا!] تو از نزد خود جانشينى به من ببخش كه وارث من و دودمان يعقوب باشد".
و نيز مى فرمايد: "و خويشاوندان نسبت به يكديگر در احكامى كه خدا مقرّر [از ديگران] سزاوارترند".
و نيز مى گويد: "خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى كند كه سهم [ميراث] پسر به اندازه سهم دو دختر باشد".
و نيز فرموده: «[اگر كسى مالى از خود بگذارد] براى پدر و مادر و نزديكان بطور شايسته وصيت كند، اين حقى است بر پرهيزكاران».
شما چنين پنداشتيد كه من هيچ بهره و ارثى از پدرم ندارم؟ و هيچ نسبت و خويشاوندى در ميان ما نيست؟!
آيا خداوند آيه اى مخصوص شما نازل كرده است كه پدرم را از آن خارج ساخته؟
يا مى گوييد: پيروان دو مذهب از يكديگر ارث نمى برند، و من با پدرم يك مذهب نداريم؟
يا اينكه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمويم آگاهتريد؟ حال كه چنين است پس بگير آن [ارث مرا] كه همچون مركب آماده و مهار شده آماده بهره بردارى است و بر آن سوار شو، ولى بدان در قيامت تو را ديدار مى كند و بازخواست مى نماييم، و در آن روز چه جالب است كه داور خداست، و مدّعى تو محمّد صلى الله عليه و آله، و موعدِ داورى، رستاخيز، و در آن روز باطلان زيان خواهند ديد، اما پشيمانى به حال شما سودى نخواهد داشت!
بدانيد: "هر چيزى [كه خداوند به شما داده سرانجام] قرارگاهى دارد [و در موعد خود انجام مىگيرد] و بزودى خواهيد دانست"، "بزودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خوار كننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد"»!
تفسير فشرده:
1. زنده كردن آيين جاهلى
سخنان فاطمه عليها السلام در اين بخش اوج بيشترى مى گيرد و از هيجان و سوز شديدترى برخوردار است، دلش از اين مى سوزد كه بار ديگر احكام جاهليّت دارد زنده مى شود چرا كه در جاهليّت به دختران مطلقاً ارث نمى دادند، اسلام آمد و خط بطلان بر اين معنا كشيد، و همه بستگان مسلمان را در ارث شريك و سهيم دانست. بنابراين تنها مسأله فدك مطرح نيست، آنچه مطرح است در درجه اوّل خطر احياى سنن جاهليّت و محو سنن اسلامى است و لذا در اين بخش آنها را شديداً ملامت مى كند و آنها را زير رگبار حملات خود قرار مى دهد.
از همه عجيب تر اينكه اين كار را چنان عجولانه انجام دادند كه هر كس مى فهميد مسأله «غصب فدك» مسأله ساده اى نيست، حتى نگذاردند كه جاى پايشان در امر خلافت محكم شود، و به اصطلاح آبها از آسياب بيفتد و بعد به فكر اين تجاوز ظالمانه بيفتند، و اين نكته مهمى براى پى بردن به عمق اين توطئه بزرگ است.
2. اشاره به دلايل خصم
دختر پيامبر اين خطيب بزرگ و داور پرمايه سپس بطور ضمنى به دلايل آنها مى پردازد كه مدعى بودند رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده: «ما پيامبران مطلقاً ارثى از خود به يادگار نمى گذاريم».
سپس به پاسخ منطقى دندان شكن پرداخته و از عمومات قرآن و خصوص آن شاهد و گواه مى آورد، و با ذكر چندين آيه از كتاب، ثابت مى كند كه بايد اين حديث مجعول را به ديوار كوبيد!
3. فاطمه عليها السلام تمام راه هاى فرار را به روى آنها مى بندد
اين عالمه بزرگوار چنان با حربه استدلال بر حريف هجوم مى آورد كه راه گريزى براى او باقى نمى گذارد.
مى فرمايد: اگر عذر شما آن حديث مجعول است كه مى گويد: «ما پيامبران ارثى نمى گذاريم »! پاسخ آن را از آيات قرآن براى شما گفتم. اگر عذر شما ممنوع بودن ما از ارث است، بدانيد در اسلام همه فرزندان از پدران و مادران خود ارث مى برند؛ تنها كسانى مستثنا هستند كه هم كيش و هم آيين پدر نباشند، يعنى فرزندان غير مسلمان از پدر و مادر مسلمان هرگز ارث نمى برند. آيا به عقيده شما آيين من و پدرم از هم جداست؟
و اگر رسوبات احكام جاهلى در مغز شماست كه مى گويد: «دختر سهمى از ارث ندارد» با طلوع آفتاب اسلام اين موهومات و خرافات برچيده شده و راهى به سوى بازگشت به شب ظلمانى بعد از طلوع صبح وجود ندارد.
4. آيا شما به قرآن آشناتريد يا اهل بيت وحى عليهم السلام؟
فاطمه عليها السلام اين بانوى شجاع اين راه را هم بر آنها مى بندد كه بگويند ما از قرآن چنين و چنان مى فهميم، مى گويد: كجاى قرآن؟ و با كدام تفسير؟
چه كسى بهتر از پسرعمويم على عليه السلام كه در آغوش وحى پرورش يافته، و از كاتبان وحى بوده، و قرآن و تفسير قرآن را از دو لب پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده به اين كار سزاوارتر است؟
اصلا قرآن در خانه ما نازل شده و «اهل البيت ادرى بما فى البيت».
خلاصه در يكجا به مسأله ارث بردن سليمان از پدرش داود، و ارث بردن يحيى از پدرش زكريا كه همه از انبياى بزرگ بودند اشاره مىفرمايد و مى گويد - برخلاف اين روايت مجعول - قرآن تصريح مى كند كه از يكديگر ارث بردند و مى دانيم هر روايتى مخالف قرآن باشد از درجه اعتبار ساقط است.
و گاه از عمومات قرآن كه مى گويد: «فرزندان، اعم از پسر و دختر، از پدران ارث مى برند» و «عموم خويشاوندان در سهم ارث طبق قانون اسلام و طبقات تعيين شده در ارث سهميه دارند» بهره مى گيرد و مى گويد: آيا اين خبر واحد كه هم مخالف عموم قرآن است و هم مخالف خصوص آن مى تواند ارزش و بهايى در دادگاه عدل اسلامى داشته باشد و سر سوزنى براى آن قيمت قائل شد؟!
سپس تمام راه هاى ديگر از جمله موانع مهم ارث را شمرده و نفى مى كند.
5. اكنون كه چنين است، همه از آنِ شما!
سپس دختر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله، اين بانوى فداكار براى اينكه آنها تصوّر نكنند كه دلبستگى خاصى به فدك به عنوان مال دنيا دارد، نه به عنوان يك هدف الهى، در بخش ديگرى از سخنانش مى افزايد: اكنون كه چنين است همه اش را در اختيار بگيريد، و هر كار از شما ساخته است بكنيد، اما بدانيد دادگاه عظيمى در پيش داريد كه با دادگاه هاى عالم دنيا فرق بسيار دارد، در آنجا حاكمش خداست، و مدعى شما در آن دادگاه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله است، و موعد دادگاه روز قيامت «يوم البروز»، روز آشكار شدن همه پنهانيهاست!
اگر پاسخى براى آن روز آماده كرده ايد، بسم الله، و گرنه خود را براى كيفر الهى آماده كنيد.
آن روز قطعاً از كار خود پشيمان خواهيد شد ولى اين پشيمانى قطعاً براى شما سودى نخواهد داشت چرا كه پرونده اعمال بسته شده، و راهى براى بازگشت به گذشته وجود ندارد.
بخش هفتم استمداد از طايفه انصار
«ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها نَحْوَ الْانصارِ فَقالَتْ:
يا مَعْشَرَ الْفِتْيَةِ [النَّقِيبَةِ] وَ اعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمِيزَةُ فِي حَقّي وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتِي؟
اما كانَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و آله ابِي يَقُولُ: "الْمَرُء يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ"؟
سَرْعانَ ما احْدَثْتُمْ وَ عَجلانَ ذا اهالَة، وَ لَكُمْ طاقَةٌ بِما احاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلى ما اطْلُبُ وَ ازاوِلُ.
اتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله فَخَطْبٌ جَلِيلٌ اسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ، وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَانْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اظْلِمَتِ الارْضُ لِغَيْبَتِهِ، وَ كُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِيبَتِهِ، وَ اكْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اضِيعَ الْحَرِيمُ، وَ ازِيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.
فَتِلْكَ وَاللهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرى، وَ الْمُصِيبَةُ الْعُظْمى، لا مِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ، اعْلَنَ بِها كِتابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فِي افْنِيَتِكُمْ وَ فِي مُمْساكُمْ وَ مُصْبَحِكُمْ، هُتافاً وَ صُراخاً، وَ تِلاوَةً وَ الْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِانْبِياء اللهِ وَ رُسُلِهِ حُكْمٌ فَصْلُ، وَ قَضاءُ حَتْمٌ.
"وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِى اللهُ الشَّاكِرِينَ".[28]
ايْهاً بَنِي قَيْلَةَ! ااهْضَمُ تُراثَ ابِيهَ وَ انْتُمْ بمرْأىً مِنِّي وَ مَسْمَع وَ مُنْتَدىً وَ مَجْمَع؟ تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ وَ انْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَكُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافِيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجِيبُونَ، وَ تَأْتِيَكُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغِيثُونَ [تُعينُونَ]، وَ انْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتِي انْتُخِبَتْ وَالْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتِيَرَتْ.
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْامَمَ وَ كافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتّى اذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاسْلامِ، وَدرَّ حَلْبُ الْايّامِ، وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ الشِّرْكِ، وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْافْكِ، وَ خَمَدَتْ نِيرانُ الْكُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ، وَ اسْتَوْثَقَ [اسْتَوسَقَ] نِظام الدِّينِ، فَانّى حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَيانِ؟ وَ اسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاعْلانِ؟ وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاقْدامِ؟ وَ اشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْايمانِ؟
"أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ".[29]
الا قَدْ ارى انْ قَدْ اخْلَدْتُمْ الَى الْخَفْضِ، وَ ابْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ احَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّيقِ بِالسِّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَيْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذِى تَسَوَّغْتُمْ.
فَ"إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِى الْارْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللهَ لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ".[30]
الا وَ قَدْ قُلْتُ عَلى مَعْرِفَة مِنِّي بِالْخَذْلَةِ الَّتِي خامَرَتْكُمْ وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ، وَ لكِنَّها فَيْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَيْضِ [الْغَيْظِ]، وَ خَوْرُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ.
فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبْرَةَ الظَّهْرِ نَقِيبَةَ [نقبه] الْخُفِّ، باقِيَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَشنَارِ الْابَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْافْئِدَةَ.
فَبِعَيْنِ اللهِ ما تَفْعَلُونَ.
"وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنقَلَب يَنقَلِبُونَ".[31]
وَ انا ابْنَةُ نَذِير لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذاب شَدِيد، فَاعْلَمُوا
"إِنَّا عَامِلُونَ * وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ"[32]؛
سپس بانوى اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته و با آهنگى رسا و محكم و كوبنده ادامه سخن داد و چنين فرمود:
اى جوانمردان! و اى بازوان توانمند ملت و ياران اسلام! اين ناديده گرفتن حق مسلم من از سوى شما چيست؟! اين چه تغافلى است كه در برابر ستمى كه بر من وارد شده نشان مى دهيد؟!
آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله پدرم نمى فرمود: «احترام هر كس را در مورد فرزندان او بايد نگاه داشت»؟
چه زود اوضاع را دگرگون ساختيد، و چه با سرعت به بيراهه گام نهاديد، با اينكه توانايى بر احقاق حق من داريد، و نيروى كافى بر آنچه مى گويم در اختيار شماست.
آيا مى گوئيد: محمّد صلى الله عليه و آله از دنيا رفت [و با مردن او همه چيز تمام شد، و خاندان او بايد به دست فراموشى سپرده شوند و سنّتش پايمال گردد؟!].
آرى مرگ او مصيبت و ضربه دردناكى بر جهان اسلام بود، فاجعه سنگينى است كه بر همه، غبار غم فرو ريخت، و شكافش هر روز آشكارتر، و گسستگى آن دامنه
دارتر، و وسعتش فزونتر مى گردد، زمين از غيبت او تاريك، و ستارگان براى مصيبتش بى فروغ، و اميدها به يأس مبدل گشت، كوه ها متزلزل گرديد احترام افراد پايمال شد و با مرگ او حرمتى باقى نماند!
به خدا سوگند اين حادثه اى است عظيم، و مصيبتى است بزرگ، و ضايعه اى است جبران ناپذير.
ولى فراموش نكنيد اگر پيامبر صلى الله عليه و آله رفت، قرآن مجيد قبلا از آن خبر داده بود. همان قرآنى كه پيوسته در خانههاى شماست، و صبح و شام با صداى بلند و فرياد [و يا] آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده مى شود. پيامبران پيشين نيز قبل از او با اين واقعيت روبهرو شده بودند چرا كه مرگ فرمان تخلفناپذير الهى است.
آرى قرآن صريحاً گفته بود: "محمّد صلى الله عليه و آله فقط فرستاده خداست، و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب بر مىگرديد؟ [و اسلام را رها كرده به دوران جاهليّت و كفر بازگشت خواهيد نمود؟] و هر كس به عقب بازگردد هرگز به خداوند ضررى نمى زند و خداوند بزودى شاكران [و استقامت كنندگان] را پاداش خواهد داد".
عجبا! اى فرزندان «قيله»![33] آيا ارث من بايد پايمال گردد و شما آشكارا مى بينيد و مى شنويد، و در جلسات و مجمع شما اين معنا گفته مى شود و اخبارش به خوبى به شما مى رسد و باز هم خاموش نشسته ايد؟! با اينكه داراى نفرات كافى و تجهيزات و نيروى وسيع و سلاح و سپر هستيد، دعوت مرا مى شنويد و لبيك نمى گوييد؟ و فرياد من در ميان شما طنين افكن است و به فرياد نمى رسيد؟! با اينكه شما در شجاعت زبانزد مى باشيد و در خير و صلاح معروفيد، و شما برگزيدگان اقوام و قبائل هستيد.
با مشركان عرب پيكار كرديد و رنج ها و محنت ها را تحمل نموديد، شاخ هاى گردنكشان را درهم شكستيد، و با جنگجويان بزرگ دست و پنجه نرم كرديد، و شما بوديد كه پيوسته با ما حركت مىكرديد، و در خط ما قرار داشتيد، دستورات ما را گردن مىنهاديد و سر بر فرمان ما داشتيد، تا آسياى اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد، و شير در پستان مادر روزگار فزونى گرفت، نعره هاى شرك در گلوها خفه شد و شعله هاى دروغ فرو نشست، آتش كفر خاموش گشت، و دعوت به پراكندگى متوقف شد و نظام دين محكم گشت.
پس چرا بعد از آن همه بيانات قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله امروز حيران مانده ايد؟ چرا حقايق را بعد از آشكار شدن مكتوم مى داريد و پيمانهاى خود را شكسته ايد، و بعد از ايمان راه شرك پيش گرفته ايد؟!
"آيا با گروهى كه پيمانهاى خود را شكستند و تصميم به اخراج پيامبر صلى الله عليه و آله گرفته اند پيكار نمى كنيد؟ در حالى كه آنها نخستين بار [پيكار با شما را] آغاز كردند، آيا از آنها مى ترسيد؟ با اينكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد، اگر مؤمن هستيد".
آگاه باشيد من چنين مى بينم كه شما رو به راحتى گذارده ايد، و عافيت طلب شده ايد، كسى را كه از همه براى زعامت و اداره امور مسلمين شايسته تر بود دور ساختيد، و به تن پرورى و آسايش در گوشه خلوت تن داديد، و از فشار و تنگناى مسئوليت ها به وسعت بى تفاوتى روى آورديد.
آرى آنچه را از ايمان و آگاهى در درون داشتيد بيرون افكنديد، و آب گوارايى را كه نوشيده بوديد به سختى از گلو برآورديد!
اما فراموش نكنيد خداوند مى فرمايد: "اگر شما و همه مردم روى زمين كافر شويد [به خدا زيانى نمى رسد، چرا كه] خداوند بىنياز و شايسته ستايش است".
بدانيد و آگاه باشيد من آنچه را بايد بگويم، گفتم، با اينكه بخوبى مى دانم ترك يارى حق با گوشت و پوست شما آميخته، و عهدشكنى قلب شما را فرا گرفته است ولى چون قلبم از اندوه پر بود [و احساس مسئوليت شديدى مى كردم] كمى از غم هاى درونى ام بيرون ريخت، و اندوهى كه در سينه ام موج مى زد خارج شد، تا با شما اتمام حجت كنم و عذرى براى احدى باقى نماند.
اكنون كه چنين است اين مركب خلافت و آن فدك، همه از آنِ شما، محكم بچسبيد و رها نكنيد، ولى بدانيد اين مركبى نيست كه بتوانيد راه خود را بر آن ادامه دهيد: پشتش زخم، و كف پايش شكسته است! داغ ننگ بر آن خورده، و غضب خداوند علامت آن است، و رسوايى ابدى همراه آن، و سرانجام به آتش برافروخته خشم الهى كه از دل ها سر بر مى كشد خواهد پيوست!
فراموش نكنيد آنچه را انجام مى دهيد در برابر خداست.
"آنها كه ستم كردند بزودى مى دانند كه بازگشتشان به كجاست!"
و من دختر پيامبرى هستم كه شما را در برابر عذاب شديد انذار كرد، "آنچه از دست شما بر مى آيد انجام دهيد، ما هم انجام مى دهيم؛ و انتظار بكشيد، ما هم منتظريم!".
تفسير فشرده:
1. نقش مؤثر انصار در پيشرفت اهداف اسلامى
بانوى اسلام در اين بخش از سخنانش، طايفه انصار را به عنوان يك قشر برگزيده و بازوى توانمند اسلام و حامى مخلص پيامبر صلى الله عليه و آله توصيف مى كند، و از زحماتى كه آنها از بدو ورود پيامبر در مدينه، و حتى قبل از آن در راه اسلام كشيدند، در تعبيرات كوتاهش اظهار تشكر و سپاسگزارى مى نمايد.
آرى به راستى انصار نقش بسيار مؤثرى در پيشرفت اسلام در جنگ و صلح در آغاز و انجام و در همه مراحل داشتند، و با آن همه، توقعى كمتر از مهاجران داشتند، و اگر كار بدست آنها مى افتاد شايد تاريخ اسلام مسير روشن ترى را مى پيمود. البتّه در ميان مهاجران افراد مخلصى بودند كه از هيچ ايثار و فداكارى فروگذار نكردند ولى با اين همه نفوذ بازيگران سياسى در ميان آنها وضع را به كلى دگرگون ساخت.
2. فاطمه عليها السلام انصار را زير رگبار حملات قرار مى دهد
ولى تعجب بانوى اسلام از اين است كه چرا اين بازوان توانمند و ياران ديرينه پيامبر در برابر اين ستمى كه بر خاندانش روا داشتند، مهر خاموشى بر لب زدند، و با سكوت خود صحه بر پاى اين مظالم گذاردند، و احترام پيامبر را در بازماندگان او رعايت نكردند، و از همه مهمتر در برابر تغيير محور خلافت پس از يك درگيرى كوتاه آن هم به نفع خودشان در برابر حق سكوتى كه گرفتند همكارى و همفكرى و همدردى كردند و اين خطايى بود نابخشودنى!
3. اسلام با رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نمى ميرد!
گرچه قرآن مجيد از يكسو و خود پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى ديگر اين حقيقت را گوشزد كرده بودند كه آيين اسلام قائم به شخص نيست؛ آيينى است جاويدان تا قيام قيامت، و هرگز با وفات پيامبر صلى الله عليه و آله پايان نخواهد گرفت. چرا كه انقلابى بود بر اساس يك مكتب، مكتبى آسمانى و الهى مكتبى هماهنگ با نيازهاى انسانها در تمام طول تاريخ و چنين مكتبى بايد بماند.
ولى با اين همه، گروهى كوته فكر و ظاهر بين باز تصور مى كردند، با ضربه دردناك و مصيبت جانسوزى كه از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله بر جهان اسلام وارد شد و با خلأيى كه از فقدان اين رهبر بزرگ در محيط اسلام پديد آمده، فاتحه اسلام خوانده شده، و طومار آن در هم پيچيده است! و به همين دليل در برابر نعره هاى جاهليّت سكوت مى كردند.
فاطمه عليها السلام فرياد مى زند، و آيات قرآن را كه از بقا و جاودانگى اسلام سخن مى گويد، به ياد آنها مى آورد، غافلان را از خواب غفلت بيدار مى كند، و مسلمانان را به مسئوليت هاى سنگينشان در آن مقطع فوق العاده حساس آشنا مى سازد.
4. چرا در برابر پايمال شدن احكام اسلام خاموش نشسته ايد؟!
او در فراز ديگرى از سخنانش با شدت تمام انصار را سرزنش مى كند كه: سكوت شما در ماجراى فدك، ماجرايى كه حلقه اى است از يك سلسله انحرافات زنجيره اى، و جرقه اى است از يك شعله گسترده، و قطره اى است از يك جريان وسيع، به قيمت زنده شدن طيف ضدّ اسلامى تمام خواهد شد!
مردم مى گويند: اگر به راستى قانون اسلام حق است، چرا در مورد نزديك ترين نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله اجرا نمى شود؟ جايى كه چنين حكم مسلّمى را پايمال كنند، و شما با سكوتتان صحه بر آن بگذاريد، پايمال كردن ساير احكام اسلام كار مشكلى نخواهد بود!
شما بايد به اين مسأله به عنوان يك «جريان» بنگريد نه به عنوان يك رويداد موضعى و مقطعى، و حساب كنيد در پشتِ اين ماجرا چه ماجراهاى ديگرى نهفته است؟ جوش و خروش من نيز از همين جهت است!
تصور نكنيد قيام شما براى حمايت مظلومى چون من شكافى در جامعه اسلامى ايجاد مى كند، بلكه به عكس سكوت شما همه چيز را زير سؤال مى برد. اگر بگوييد قدرت نداريد، دروغ است، امكانات فراوان از آغاز در اختيار شما بوده، و الان نيز بيشتر است، با اين حال چرا آيات صريح قرآن را كه مى گويد: "با پيمان شكنان به پيكار برخيزيد"، پشت سر افكنده ايد؟! و بجاى ترس از خدا از آنها مى ترسيد؟!
5. غلبه روح عافيت طلبى
سپس اين معلم بزرگ در فراز ديگرى دست به اعماق روح آنها برده، و علت اصلى اين سكوت را بيرون مى كشد و مى فرمايد: مسأله اين است كه روح عافيتطلبى بر شما چيره شده، به آسايش خواهى تن در داده ايد، و با اينكه با چشم خود مى بينيد آن كس را كه شايسته تر از همه براى خلافت است كنار زده اند باز سكوت مى كنيد؟
آرى يك انقلاب راستين تا زمانى پيشرو است كه افراد روح انقلابى خود را حفظ كنند، و تمايلات عافيت طلبانه بر آنها چيره نشود، و گرنه در برابر مشكلات زانو مى زنند، و از كنار حوادث تلخ و مسئوليت آفرين بى تفاوت مى گذرند و انقلاب خاموش مى شود.
6. با اين روحيه مىدانم از شما كارى ساخته نيست!
اين بانوى شجاع با بينش عميق خود حوادث آينده را باز مى گويد، و در فراز ديگرى از سخنانش در اين بخش، به طايفه انصار خطاب كرده مى گويد: هدف من اتمام حجت است، و گرنه اميدى به شما ندارم، جايى كه در مسأله «خلافت» سكوت كنيد در مسأله «فدك» به طريق اولى سكوت خواهيد كرد، اما سخنان امروز من در تاريخ اسلام ثبت مى شود، و آيندگان قضاوت خواهند كرد، و من مى خواستم علاوه بر اين، عقده هاى دلم را نيز بگشايم و خون هاى درون سينه ام را بيرون بريزم تا همگان از درد جانكاه من با خبر شوند!
7. در انتظار حوادث دردناك باشيد
اين شير زن اسلام در فراز ديگرى به آنها خاطر نشان مى كند كه: گمان مبريد كه اين سكوت، و آن عافيت طلبى، اين تماشاچى شدن ها، و اين بىتفاوتى ها، براى شما ارزان تمام مى شود، شما ميوه تلخ آن را در همين دنيا به صورت حكومت هاى جبارى - همچون بنى اميّه و بنى عباس- كه نه بر نسل هاى آينده شما رحم مى كنند و نه بر اسلام و قرآن، خواهيد چشيد.
به علاوه در دادگاه بزرگ الهى در قيامت نيز كفاره آن را خواهيد پرداخت.
8. او انذار كرد، و من هم انذار مى كنم!
فاطمه عليها السلام بانوى دلسوخته و دختر والامقام پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين بخش از سخنانش همان سخنى را مى گويد كه پيامبران الهى در برابر اقوام سركش مى گفتند، آنها را انذار مى كند و مى فرمايد: «انتظار بكشيد ما هم منتظريم».
شما در انتظار فشار هر چه بيشتر بر خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله، ما هم در انتظار مجازات دردناك الهى براى شما![34]
منبع: زهرا (ع) برترين بانوى جهان
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.