پاسخ اجمالی:
رهبران شجاع هنگام اختلاف و پراکندگی یارانشان، به تنهایی می ایستند و می جنگند و تسلیم نمى شوند و تن به ذلّت و شکست نمى دهند هر چند شهید شوند. این موضع گیرى قاطع، تأثیر خود را بر پیروان مى گذارد و افراد با اراده و مصمّم را، قوى تر و بسیارى از افراد بى تفاوت را به موضعگیرى وا مى دارد و یا حداقل در تاریخ ثبت مى شود و براى آیندگان الهام بخش خواهد شد، همانطور که در حماسه عاشورا اتفاق افتاد.
پاسخ تفصیلی:
در زندگى اجتماعى و سیاسى، گاه لحظات حسّاسى پیش مى آید که رهبران بزرگ را در تنگنا قرار مى دهد و آن زمانى است که در میان پیروان اختلاف و پراکندگى و ضعف و تردید در تصمیم گیرى آشکار گردد و وجود این اختلاف و پراکندگى مایه دلگرمى و جسارت دشمن شود.
اینجا است که رهبران شجاع و مصمّم، تصمیم نهایى خود را اعلام مى کنند و مى گویند که ما به تنهایى ایستاده ایم، چه یار و یاورى باشد و چه نباشد، مى جنگیم و تسلیم نمى شویم هر چند شهید شویم.
ما با آغوش باز از شهادت استقبال مى کنیم و تن به ذلّت و شکست نمى دهیم.
این همان راهى است که امام علی (علیه السلام) در خطبه 34 برگزیده است. شبیه آن را در سخنان فرزندش، سالار شهیدان کربلا نیز مشاهده کردیم.
پیروان این مکتب در شب عاشورا نیز با پیشوایان هم صدا شدند و در آن جلسه تاریخى معروف، هنگامى که امام (علیه السلام) بیعت خود را از آنها برداشت و به آنان اجازه بازگشت داد و نامحرمان ضعیف و ناتوان راه خود را پیش گرفتند و فرار کردند و امام(علیه السلام) را در برابر حوادث خطرناکى که در پیش بود، تنها گذاشتند و رفتند و گروه اندکى از یاران امام (علیه السلام) ماندند، هر یک بنوبه خود برخاستند و همین منطق را با عبارات مختلف که امروز به صورت یک حماسه جاویدان در تاریخچه کربلا باقى مانده، بیان داشتند تا آنجا که بعضى گفتند که ما ایستاده ایم، هر چند شهید شویم، سپس پیکر ما را بسوزانند و بار دیگر زنده شویم و اگر هفتاد بار این کار تکرار گردد، دست از حمایت تو ـ که حمایت حق و عدالت است ـ برنمى داریم.(1)
امام امیرالمؤمنین على (علیه السلام) در نامه 36 از نامه هاى نهج البلاغه نیز به همین معنا در قالب عباراتى دیگر اشاره فرموده است، آنجا که در پاسخ برادرش عقیل که به صورت فرماندهِ لشکرى به سوى دشمن اعزام شده بود، مى فرماید:
«وَ أَمّا مَا سَأَلْتَ عَنَهُ مِنْ رَأیِى فِى الْقِتالِ; فَاِنَّ رَأَیِى قِتالُ الْمُحِلّینَ حَتّى ألْقَى اللهَ لایَزیدُنى کَثْرَةُ النّاسِ حَوْلِى عِزَّةً وَ لاتَفَرُّقُهُمْ عَنِّى وَحْشَةً وَ لاتَحْسَبَنَّ ابْنَ أبیِکَ ـ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النّاسُ ـ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً وَ لامُقِرّاً لِلضَّیمِ واهِناً».
(امّا آنچه در مورد جنگ از من پرسیده اى و نظر مرا در این باره خواسته اى; عقیده من این است که با کسانى که پیکار با ما را حلال مى شمارند، پیکار کنم تا آنگاه که خداوند را ملاقات کنم. [بدان و آگاه باش]! نه کثرت جمعیّت در اطرافم، موجب عزّت من خواهد شد و نه متفرق شدن آنان از اطرافم موجب وحشت.)
هرگز گمان مبر که فرزند پدرت ـ هر چند مردم دست از یارى او بردارند ـ به تضرّع و خشوع افتد و یا در برابر ظلم و ستم، سستى به خرج دهد و تسلیم گردد!)
در داستان موسى بن عمران (علیه السلام) نیز مى خوانیم که قوم او وقتى به دروازه هاى بیت المقدس رسیدند، از قدرت گروه عمالقه ـ که حاکم بر آنجا بودند ـ به وحشت افتادند و تصمیم و اراده آنها سست گشت و سر به نافرمانى در برابر موسى (علیه السلام) و برادرش هارون (علیه السلام) برداشتند و با صراحت گفتند که تا آنها در این سرزمین هستند، ما هرگز وارد آن نخواهیم شد، (لذا تو و پروردگارت ـ که وعده پیروزى به تو داده است ـ بروید و با آنها بجنگید، هنگامى که پیروز شدید ما را خبر کنید. ما در اینجا نشسته ایم)؛ «قالُوا یا مُوسى اِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً مَادامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا اِنّا هاهُنا قاعِدُونَ».(2)
اینجا بود که موسى (علیه السلام) ناچار شد از آنها اعلام جدایى کند و اعلام دارد که تنها من و برادرم ایستاده ایم و هر کس هر راهى را مى خواهد در پیش گیرد.
موسى (علیه السلام) گفت: (پروردگارا [در این شرایط] من تنها اختیار خود و برادرم را دارم، میان من و این جمعیت گنهکار، جدایى بیفکن!)؛ «قَاْلَ رَبِّ اِنِّى لاأَمْلِکُ اِلاّ نَفْسِى وَ أَخِى فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ«.(3)
پیامبر بزرگ الهى نوح (علیه السلام) در لحظات بحرانى و طوفانى عمرش در برابر قوم سرکش و جبّار نیز سخنى شبیه به همین داشت و گفت: اى قومِ من! اگر موقعیّت من و تذکّراتم نسبت به آیات الهى بر شما سنگین و غیر قابل تحمّل است (هر کارى از دستتان ساخته است، بکنید).
من بر خدا توکل کرده ام، شما فکر خود و قدرت معبودهایتان را جمع کنید، سپس چیزى بر شما پنهان نماند و بعد [اگر توانایى دارید] به حیات من پایان دهید و مهلت ندهید! [ولى بدانید که هرگز توانایى بر این کار ندارید]).
«یا قَومِ اِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِى وَ تَذْکیرى بِآیاتِ اللهِ فَعَلَى اَللهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا اَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لاَیَکُنْ اَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا اِلَىَّ وَ لاتُنْظِرُونَ».(4)
این موضع گیرى قاطع رهبر و پیشوا تأثیر خود را بر پیروان مى گذارد، تأثیرى عمیق و آشکار. افراد بااراده و مصمّم را هر چند اندک باشند، قوى تر و دل گرمتر مى سازد و بسیارى از افراد بى تفاوت را از آن حالت بیرون آورده و به موضعگیرى وا مى دارد.
حداقل این گونه موضعگیرى رهبران الهى در تاریخ ثبت مى شود و براى آیندگان الهام بخش خواهد شد، همانطور که حماسه هاى کربلا و عاشورا در تاریخ، رنگ جاودانگى به خود گرفته و سرمشقى است براى جمعیّت ها و ملّت ها.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.