عصمت انبیاء و حکمت استغفار آنها؟!

در برخی از آیات قرآن، از استغفار و طلب آمرزش انبیاء خبر داده شده است؛ مثل استغفار حضرت نوح(ع)، حضرت داود(ع) و حضرت سلیمان(ع). همچنین خداوند به پیامبر اسلام(ص) در سوره نصر دستور استغفار می دهد: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا». آیا این موارد با عصمت انبیاء سازگار است؟!

دقت در این آیات نشان می دهد که این تعابیر مربوط به «ترک اولی» هایی هستند که از سوی پیامبرانی چون داود(ع)، سلیمان(ع) و نوح(ع) سر زده است که به هیچ وچه به معنای معصیت نیست. ترک اولی داود(ع) این بود که در قضاوت بین دو شخص عجله کرد و با شنیدن صحبت های یک طرف دعوا، اقدام به صدور حکم کرد. ترک اولی داود(ع) نیز آن بود که بدون اینکه «إن شاء الله» بگوید، با خود اندیشید که حتما صاحب فرزندانی برومند برای نیل به اهدافش خواهد شد. درباره نوح(ع) هم باید گفت ترک اولی از این جهت راجع به آن حضرت مصداق می یابد که هنگام درگرفتن طوفان، بدون اطلاع از باورهای کفرآمیز فرزند خود، از خداوند متعال طلب نجات او را کرد. دستور الهی به استغفار پیامبر اسلام نیز نوعی درس و سرمشق برای همه مسلمانان و مومنان جهت اجتناب از غرور و ایمان به وعده های الهی و موارد دیگر بوده و هیچ منافاتی با موضوع عصمت انبیاء ندارد.

حکمت علم غیب پیامبران؟

چه ضرورتی دارد که پیامبران الهی صاحب علم غیب باشند؟ آیا دلیل عقلی وجود دارد که علم غیب را برای ایشان اثبات کند؟

اولا: پیامبران مبعوث شده اند تا نوع بشر را به آنچه خود به آن دسرسی ندارند آگاه کند. حال اگر قرار بود پیامبران آنچه را به بشر عرضه می کنند فقط از سنخ آگاهی هایی محدودی باشد که دیگران نیز با تجربه یا تعقّل می توانستند به دست بیاورند، چه نیازی به مبعوث شدن انبیا وجود داشت؟! می توان گفت اصلی ترین علم غیبی که انبیاء ارائه می دهند همان بسته معارفی است که در قالب وحی ارائه می دهند.
ثانیا: دايره مأموريت پیامبران الهی بسيار گسترده بوده است. چه از نظر زمان و چه از نظر مكان. با توجه به این نکته و با توجه به مواجهه آن مردان بزرگ خدا با طیف های مختلفی از مردم و لزوم پاسخ گویی به آنها و هدایت شان که مستلزم آگاهی از علوم و اطلاعات بسیار گسترده ای بوده، به نظر می آید الهام دانش غیبی از سوی خداوند متعال به آنها امری ضروری بوده است.
ثالثا: در بحث های مربوط به لزوم عصمت انبیاء نیز ثابت شده است که دوری مطلق آن بزرگان از معصیت، معلول اطلاع کامل آنان از حقیقت گناه است. آگاهی پیامبران از مفاسد معاصی و گناهان از جنس دانش های مرسوم عقلی و تجربی بشری نیست و راهی غیر از غیب برای دسترسی به آن وجود ندارد.

نسبت دروغ به پیامبران الهی در قرآن!

در قرآن کریم نقل شده است که حضرت ابراهيم(علیه السلام) برای بیرون نرفتن از شهر وانمود به بیماری کرد و فرمود: «إِنِّی سَقِيم»؛ (من بیمار هستم). در حالی که ایشان بیمار نبود! و یا بر خلاف عقیده اش اظهار به پرستش ستارگان و خورشید نمود! و یا شکستن بت ها را به بت بزرگ نسبت داد! همچنین در مورد حضرت یوسف(علیه السلام) نقل شده است که ایشان برادرش را متّهم به سرقت کرد! آیا این اقدامات توجیهی دارد؟! چگونه شخصی معصوم دروغ و خلاف واقع می گوید؟!

- درباره آیه اول باید گفت، دلیلی بر خلاف ظاهر آیه و بیان حضرت ابراهیم(ع) نداریم که واقعا بیمار نبوده باشند.
- درباره مورد دوم حضرت ابراهیم(ع) این سخن را به عنوان یک فرض و احتمال درباره تحقیق از خدا گفت، نه اینکه واقعا مرادش آن بوده باشد.
- درباره شکسته شدن بت ها به دست آن حضرت نیز باید گفت که ایشان قصد جدى از انتساب شکستن بتها به بت بزرگ نداشتند و فقط مى خواست عقائد بی اساس بت پرستان را به رخ آنان بكشد.
- درباره حضرت(ع) یوسف نیز باید گفت ایشان در آنجا توریه کرده و مراد ایشان سابقه برادران در سرقت یوسف از پدرشان بود.

عصمت انبیاء در ترازوی عقل

چگونه از طريق عقل می توان عصمت پيامبران را اثبات کرد؟

اولا: عوامل گناه در وجود پيامبران در برابرعوامل باز دارنده کارآمد نیستند؛ یعنی جهل و غلبه شهوات به عنوان دو عامل مهم در بروز گناهان، به خاطر علم وسیع و احاطه انبیاء به زشتی اعمال، کاملا در وجود آنها منتفی است.
ثانیا: هدف از بعثت پيامبران هدايت نوع بشر است. اين هدف در صورتى تأمين مى شود كه هيچ گونه شك و ترديدى براى مردم نسبت به سخنان و تعليمات آنها نباشد و به آنها اعتماد كنند.
ثالثا: در صورت بروز هر نوع گناهی از سوی انبیاء، هدف بعثت آنها که هدایت بشر است، نقض می گردد چون مردم درباره هر گفته یا رفتار انبیا احتمال دروغ و تحريف حقايق، خطا و اشتباه را ممکن خواهند دانست.
رابعا: اگر خداوند نبوتش را در اختیار کسی قرار دهد که ممکن است دروغ بگوید و خطا کند و مرتکب گناه گردد، به دست خود اسباب گمراهی بندگانش را مهیا نموده است.
خامسا: هر مأموريتى نياز به شايستگى و قابليتى در خور آن مأموريت دارد؛ امكان ندارد افراد نالايق و كسانى كه استعدادى براى آن مأموريت ندارند وظيفه خود را به طور صحيح انجام دهند.

علم بی نهایت و محدویت وجودی پیامبران!

وجود پيامبران محدود و علم غيب نامحدود است؛ به حکم عقل، محدود نمی تواند بر غير محدود احاطه پيدا کند؛ آیا با این وجود می توان گفت پیامبران صاحب علم غیب هستند؟!

علمی که انبیاء با اراده الهی به آن دسترسی می یابند، محدود است نه نامحدود؛ انبیای الهی به اذن خدا در مواردی که نیاز به بهره گیری از آن دانش داشتند و در محدوده ای که خداوند متعال برای شان پیش بینی کرده بود، از علم غیب مطلع می شدند. اطلاع انبیای الهی از چنین محدوده معینی از علم غیب هیچ منافاتی با موضوع محدود بودن وجود مقدس آنها و نامحدود بودن حقایقی که بالقوه قابل کشف به وسیله علم غیب هستند، ندارد.

بی اطلاعی پیامبران از اتفاقات ناگوار زندگی؟!

اگر پيامبران از غيب اطلاع داشتند، چرا نتوانستند شداید و اتفاقات ناگوار را از خود دور نمایند؟!

محدوده علم پیامبران مقید به اراده الهی یا منوط به امور مرتبط با هدایت بشر یا محدود به اصولی کلی است. بنابراین می توان گفت اطلاع از امور ناگوار در محدوده تعریف شده برای علم آنها نیست. علاوه بر آن پیامبران وظیفه نداشتند همه جا طبق علومى که از راه هاى غیر عادی حاصل شده عمل کنند و انجام امور زندگی شان طبق علومى بود که از راه های عادى پیدا می شد. این هم زمینه برخورداری شان از ثواب را فراهم می کرد و هم امکان الگوگیری را برای مردمان عادی فراهم می کرد؛ بدون مواجهه با سختی های عمومی یک زندگی معمولی به عنوان انسانی عادی، الگوگیری از آنها نقض می شد.

نسبت صریح «ذنب» به پیامبران در قرآن!

قرآن در سوره فتح، آیات 1 و 2 مى‏ فرمايد: «ِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيما». همچنین در سوره شعراء، آيه 14 می فرماید: «وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ». در آیه اوّل گناهانی با لفظ «ذنب» به پیامبر اسلام نسبت داده می شود و در آیه دوم نیز حضرت موسی به خاطر قتل یک جوان قبطی خود را گناهکار می داند؛ با توجه به این که ما پیامبران را معصوم می دانیم، مقصود از «ذنب» و گناهان نسبت داده شده به ایشان چیست؟!

ذنب در لغت به معنای تبعات و دنباله های یک کار است و از آنجا که دعوت پیامبر اسلام(ص) به سوی حق تبعاتی برای او داشت، خداوند می فرماید به واسطه فتحی که در صلح حدیبیه برای مسلمانان پدید آمد، خداوند همه این تبعات و دیگر تبعات را هم چون اتهامات گناه آمیزی که مشرکان به آن حضرت زده بودند را زائل و پاک کرد. پس چنین رفتارهایی در نگاه مشرکان گناه بوده نه اینکه واقعا این گونه باشد. درباره موسی(ع) نیز همین مفهوم جاری است یعنی او نگران نگاه فرعونیان در گناه دانستن عمل قبلی اش بود.

موضع متضاد قرآن درباره علم غیب پیامبر اسلام (ص)!

موضع قرآن درباره علم غیب پیامبر اسلام(ص) چیست؟ از بعضی از آیات قرآن بر می آید که ایشان علم غیب نداشتند و در عین حال، بعضی دیگر از آیات این علم را برای ایشان اثبات می کنند؟!

آیاتی که علم غیب را از رسول خدا(ص) نفی می کنند، «علم غیب استقلالی» را از ایشان نفی می کنند و آیاتی که علم غیب را برای ایشان اثبات می کنند «علم تبعی» را اثبات می کنند؛ یعنی هیچ موجودی غیر از خداوند مستقلا هیچ گونه آگاهی از غیب ندارد؛ بلکه تنها با عنایت او به علم غیب آگاه می شوند.
اصولا وحى آسمانى كه بر پيامبران نازل مى شود نوعى «علم غيب» است كه در اختيار آنان قرار مى گيرد؛ الفاظ و مضامین وحی را کسی جز خدا نمی دانست؛ آنگاه که خدا اراده کرد کسی را به رسالت برگزیند، او را بر آن الفاظ و مضامین آگاه کرد.
براساس گروهى از آيات قرآن مجيد برخى از پيامبران و اولیاء الهی گذشته داراى علم غيب بوده اند؛ اگر آنها داراى علم غيب بوده اند، به طريق اولى پيامبر اسلام(ص) به عنوان خاتم انبیاء نيز بهره اى از علم غيب داشته اند.

اسوه بودن معصوم برای غیر معصوم!

در الگوپذیری بین انسان و الگوی مورد نظر باید تناسب باشد؛ در حالی که بین پيامبران الهی و مردم تناسبی نیست! چرا که آنها معصوم می باشند؛ با این حال، چگونه می توانند برای ما الگو و اسوه باشند؟

اولا: آیاتی که پیامبران را بشر و از جنس مردم معرفی می کند دلیل عقلی روشنی است بر اینکه بین مردم و پیامبران تناسب وجود دارد و انسان ها باید انبیاء الهی(ع) را اسوه و الگو قرار دهند.
ثانیا: عصمت پیامبران به معنای سلب اختیار از آنها نیست و پیامبران با كمال اختیار و آزادی و به خاطر اطلاع از باطن پلید و آسیب زننده گناه، از ارتکاب آن خودداری می کنند.
ثالثا: عقلاً هیچ مانعی ندارد که تمامی انسانها که با فطرتی پاک و نهادی معصومانه، زاده می شوند با علم و عمل صالح و جهاد با نفس به آن درجه از ایمان برسند که همچون پیامبران، باطن و حقیقت همه گناهان و معاصی را مشاهده کنند و از آنها اجتناب نمایند.
رابعا: به همان نسبت كه پيامبران امتيازاتی دارند و مشمول مواهب الهى هستند و الگوی دیگران در کارهای نیک می باشند، مسئوليتشان نيز سنگين است و در معرض فتنه ها و خطرات بیشتر و تهدیدکننده تری نیز هستند.

برتری علم حضرت خضر(ع) بر علم حضرت موسی(ع)!

با توجه به ماجرای همراهی حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) و رهبری حضرت خضر(ع) بر حضرت موسی(ع)، این سوال پیش می آید که اگر حضرت موسی(ع) «پیامبر اولوالعزم» است، پس چرا علم کمتری از حضرت خضر (ع) دارد؟!

حضرت موسی(ع) به طور کلی و در امور شریعت از حضرت خضر داناتر است اما در مرحله ای خاص از نبوت خویش با خضر همراهی می کند تا علوم باطنی و تکوینی موردی را که فقط خضر آنها را می دانست بیاموزد؛ چرا که اعطای علم غیب به دست خداست و طبق حکمت خویش هرجا لازم باشد پیامبر خویش را به آن علم آگاه می کند. ضمن اینکه به نظر می آید همراهی موسى(ع) با خضر دانا و آزمایش های الهی تمهیدی خدایی برای بالا بردن درجات اخلاقی موسى(ع) بود.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

الإمام عليٌّ(عليه السلام)

کَفى بالإيثارِ مَکْرُمَةً

براى بزرگوارى، ايثار بس است

ميزان الحکمه، جلد 1، ص 22