پاسخ اجمالی:
آیاتی که علم غیب را از رسول خدا(ص) نفی می کنند، «علم غیب استقلالی» را از ایشان نفی می کنند و آیاتی که علم غیب را برای ایشان اثبات می کنند «علم تبعی» را اثبات می کنند؛ یعنی هیچ موجودی غیر از خداوند مستقلا هیچ گونه آگاهی از غیب ندارد؛ بلکه تنها با عنایت او به علم غیب آگاه می شوند.
اصولا وحى آسمانى كه بر پيامبران نازل مى شود نوعى «علم غيب» است كه در اختيار آنان قرار مى گيرد؛ الفاظ و مضامین وحی را کسی جز خدا نمی دانست؛ آنگاه که خدا اراده کرد کسی را به رسالت برگزیند، او را بر آن الفاظ و مضامین آگاه کرد.
براساس گروهى از آيات قرآن مجيد برخى از پيامبران و اولیاء الهی گذشته داراى علم غيب بوده اند؛ اگر آنها داراى علم غيب بوده اند، به طريق اولى پيامبر اسلام(ص) به عنوان خاتم انبیاء نيز بهره اى از علم غيب داشته اند.
پاسخ تفصیلی:
علم غیب مخصوص خدا است:
در قرآن مجید آیات وجود دارد که اطلاع از علم غیب را «مختص خداوند» می داند؛ مانند آيه 59 سوره انعام که در آن می خوانیم: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ»؛ (كليدهاى غيب نزد خدا است كه جز او كسى آنها را نمى داند)، یا آیه 65 سوره نمل که در آن آمده است: «قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ»؛ (بگو هيچ يك از كسانى كه در آسمانها و زمين هستند غيب را نمى دانند، جز خدا). در آیاتی دیگر از قرآن «اطلاع رسول خدا» از علم غیب صریحا رد شده است؛ مانند آنچه درباره آن حضرت در آيه 50 سوره انعام آمده است: «قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ»؛ (بگو من به شما نمى گويم خزائن خداوند نزد من است، و من غيب را نمى دانم). در آيه 188 سوره اعراف نیز از زبان پیامبر اسلام(ص) مى خوانيم: «وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوء»؛ (اگر من غيب را مى دانستم خير فراوانى براى خود فراهم مى نمودم و هيچ بدى به من نمى رسيد).
با وجود چنین آیاتی در کتاب الله، مسلمانان بر چه اساسی اعتقاد به اطلاع پیامبر اسلام از علم غیب دارند؟! اگر در قرآن مجید آیاتی وجود داشته باشند که بر اطلاع پیامبر اسلام از علم غیب دلالت کنند، چگونه می توانند با این آیات جمع گردند؟ محور اصلی در پاسخ به این سؤال توجه به تفاوت «اطلاع ذاتی و استقلالی» از غیب با «اطلاع تبعی» و از طریق وحی می باشد. این معیار را ذیل عناوین پیش رو بررسی می کنیم:
منظور از اطلاع پیامبر(ص) از غیب و چگونگی این اطلاع؟
منظور از اختصاص علم غیب به خداوند، علم غیب «ذاتی» و «استقلالی» است. یعنی هیچ شخصی غیر از خداوند مستقلا هیچ گونه آگاهی از غیب ندارد بلکه تنها با لطف و عنایت او است که دیگران به علم غیب آگاه می شوند؛ آگاهی دیگران، تبعی است و هنگامی که خدا اراده کند یا به آنها اذن و رضا دهد آگاه می شوند. شاهد اين گفتار آيه 26 و 27 سوره «جن» است: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً* إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَّسُولٍ...»؛ (داناى غيب اوست، و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد * مگر پيامبرانى كه [آنان را برگزيده و] از آنها راضى است). پس منظور از اطلاع پیامبر(ص) از غیب «آگاهی تبعی» است.
در خطبه 128 نهج البلاغه نيز از قول حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمده است: «إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» الْآيَةَ فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ [لِلنَّارِ] فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ(ص) فَعَلَّمَنِيهِ...»(1)؛ (علم غيب تنها علم قيامت است و آنچه خداوند سبحان در آيه 34 سوره لقمان بر شمرده است كه: «آگاهى به وقت قيام قيامت نزد او است، او باران را نازل مى كند و از آن چه در عالم جنين است با خبر است، و كسى نمى داند كه فردا چه كار خواهد كرد و كسى نمى داند كه در كدام سرزمين از دنيا مى رود». پس خداى سبحان از آنچه در رحمها است پسر يا دختر، زشت يا زيبا، سخاوتمند يا بخيل سعادتمند يا شقى، و آن كسى كه آتشگيره آتش است و يا در بهشت همسايه و دوست پيامبران است، از همه اينها آگاه است. اين است آن علم غيبى كه غير از خدا كس نمى داند و جز اينها علمى است كه «خداوند به پيامبرش تعليم كرده و او به من آموخته است»...).(2) بر اساس همین مبنا گاهی مى شود كه حتّى غير پيامبر و امام، همچون مادر حضرت موسى(ع) نيز به تعليم الهى بر امور پنهانى و غيب آگاه مى شوند.(3)
اصولا وحى آسمانى كه بر پيامبران نازل مى شود نوعى «غيب» است كه در اختيار آنان قرار مى گيرد، چگونه مى توان گفت آنها آگاهى از غيب ندارند در حالى كه وحى بر آنان نازل مى شود!(4) الفاظ و مضامین وحی را کسی جز خدا نمی دانست؛ آنگاه که خدا اراده کرد کسی را به رسالت برگزیند، او را بر آن الفاظ و مضامین آگاه کرد.
شواهد و نمونه های قرآنی و تاریخی اطلاع پیامبران الهی و پیامبر اسلام از علم غیب
براساس گروهى از آيات قرآن مجيد برخى از پيامبران گذشته داراى علم غيب بوده اند. مانند آيه شريفه 49 سوره آل عمران که بر اساس آن حضرت مسيح(عليه السلام) مدّعى علم غيب بود: «وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»؛ (و [او را به عنوان] رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل [قرار داده، كه به آنها مى گويد:] من نشانه اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام، من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم، سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مى بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم، و از آنچه مى خوريد، و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به شما خبر مى دهم، مسلما در اينها، نشانه اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!). علاوه بر این نمونه، در داستان همراهی حضرت موسی(علیه السلام) با خضر، که در آیات 65 تا 82 سوره کهف بیان شده، می بینیم که «خضر» هم دارای بهره ای از «علم غیب» بوده است. با این توصیف می گوییم که اگر پيامبران پيشين داراى علم غيب بوده اند، به طريق اولى پيامبر اسلام(ص) به عنوان خاتم انبیاء و جانشينان آن حضرت نيز بهره اى از علم غيب داشته اند.(5)
احادیث دال بر اطلاع و چگونگی اطلاع پیامبر(ص) و معصومین(ع) از علم غیب
روايات زيادى داريم كه نشان مى دهد پيامبر(صلی الله علیه وآله) اجمالا آگاهى از غيب داشتند، و گاه از آن خبر مى دادند. مثلا در داستان فتح مكه و ماجراى «حاطب بن ابى بلتعه» كه نامه اى به مردم مكه نوشت و به دست زنى بنام «ساره» داد، تا به مشركان مكه برساند، و آنها را از حمله قريب الوقوع لشكر اسلام آگاه سازد، و آن زن نامه را در ميان گيسوان خود پنهان كرد، و به سوى مكه حركت نمود، پيامبر(ص) على(ع) و بعضى ديگر از مسلمانان را به سراغ او فرستاد، و فرمود: در منزلگاهى كه نامش روضه «خاخ» است به چنين زنى برخورد مى كنيد كه نامه اى از «حاطب» به مشركان مكه دارد، نامه را از او بگيريد. آنها رهسپار مأموریت شدند و او را يافتند، او در آغاز شديدا انكار كرد، ولى سرانجام اعتراف نمود و نامه را از او گرفتند. نمونه دیگر اطلاع پیامبر از غیب، خبر دادن ایشان از ماجراى جنگ «موته» و شهادت جعفر و بعضى ديگر از فرماندهان اسلام است كه در همان لحظه وقوع، پيامبر(ص) در مدينه مسلمانان را آگاه كرد. به هر حال مانند این حوادث آن در زندگى پيامبر(ص) كم نيست.(6)
علاوه بر این ماجراهای مربوط به پیامبر(صلی الله علیه وآله)، روایات فراوانی نیز وجود دارد که نشان می دهد ائمه اهل بیت(ع) نیز هر زمان که می خواستند به اذن الهی از غیب آگاه می شدند. عمار ساباطى گويد: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْإِمَامِ يَعْلَمُ الْغَيْبَ؟ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»(7)؛ (از امام صادق پرسيدم كه آيا امام غيب مي داند؟ فرمود: نه، ولى هر گاه بخواهد چيزى را بداند خدا آن را به او بياموزد). همچنین امام صادق(ع) فرمود: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»(8)؛ (هر گاه امام بخواهد چيزى را بداند، خدا آن را [به وسيله الهام يا روح القدس] بوى اعلام كند).(9) علاوه بر آن معمر بن خلاد نقل می کند که مردى از اهل فارس به حضرت ابو الحسن(امام رضا)(ع): عرض كرد: شما علم غيب مي دانيد؟ امام فرمود: حضرت ابو جعفر(امام باقر)(ع) فرمود: «يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ وَ قَالَ سِرُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَسَرَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إِلَى مَنْ شَاءَ اللَّهُ»(10)؛ (چون علم الهى براى ما گشوده شود بدانيم و چون از ما گرفته شود ندانيم، علم راز خداى عز و جل است كه آن را با جبرئيل در ميان گذارد و جبرئيل آن را به محمد به راز گويد و محمد به هر كه خواهد [از امامان] به راز گويد).
محدوده و نوع علم غیبی که پیامبر(ص) و معصومین(ع) از آن مطلع می گردند؟
لازم به ذکر است که علم غیبی که بنابر روایات فوق، پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) از آن برخوردارند، اختصاص به امور دینی ندارد؛ بلکه آنها به امور دیگری نیز علم دارند. علامه مجلسى در این باره می گويد: «علمى كه براى ائمه گشوده و گرفته مى شود غير از امور دينى و مطالبى است كه مردم از امام مي پرسند؛ زيرا امام احكام دينى و سؤالات مورد احتياج مردم را هميشه مي داند، چنانچه در حديث است كه: ممكن نيست از امام چيزى بپرسند و او گويد: نمي دانم(11)، پس مقصود علوم ديگری است غير از احتياجات مردم (كه ما نمي دانيم و نبايد هم بدانيم زيرا آنها راز است و مخصوص به امام) و همين علوم است كه در هر شبانه روز و شب هاى قدر و جمعه براى امام حاصل مى شود».(12)
تفاسیر دیگری برای جمع بین آیات و روایات به ظاهر متنافض راجع به علم غیب
غیر از آنچه در بالا گفته شد، راه های ديگری نیز براى جمع ميان آیات و روایات به ظاهر متناقضی که درباره برخورداری پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) از علم غیب وجود دارد، می توان یافت. از جمله اینکه باور داشته باشیم اسرار غيب دو گونه است قسمتى مخصوص به خدا است و هيچكس جز او نمى داند، مانند قيام قيامت و امورى از قبيل آن، و قسمتى از آن را به انبياء و اولياء مى آموزد. و یا اينكه بگوییم اسرار غيب در دو جا ثبت است: در «لوح محفوظ» (خزانه مخصوص علم خداوند) كه هيچگونه دگرگونى در آن رخ نمى دهد و هيچكس از آن آگاه نيست و «لوح محو و اثبات» كه علم به مقتضيات است نه علت تامه، و به همين دليل قابل دگرگونى است و آنچه ديگران نمى دانند مربوط به همين قسمت است؛ لذا در حديثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانيم: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْماً لَمْ يَعْلَمْهُ إِلَّا هُوَ وَ عِلْماً أَعْلَمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَعْلَمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُه»(13)؛ (خداوند علمى دارد كه جز خودش نمى داند و علمى دارد كه فرشتگان و پيامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پيامبران و رسولانش داده ما مى دانيم).(14)
جمع بندی: علم غیب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) «علم ذاتى» نيست، بلكه همه با عطاء و بخشش خداى تعالی است و خدا هم هر چه را صلاح بداند و مطابق شئون و مأموريت آنها باشد به ايشان عنايت مى كند تا براى رهبرى بشر روى زمين آمادگى داشته باشند، اما تفصيل جزئيات و مصاديق آنها و اينكه چگونه مطالبى را خدا به آنها الهام مى كند و چگونه مطالبى را از آنها باز می گيرد و به خود اختصاص مى دهد بر ما معلوم نيست و شايد بر خود آنها هم معلوم نباشد.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.